گام به گام معنی شعر صفحه 36 درس 5 فارسی (3) (دماوندیه)
تعداد بازدید : 51.43Mپاسخ معنی شعر صفحه 36 فارسی (3)
-گام به گام معنی شعر صفحه 36 درس دماوندیه
-معنی شعر صفحه 36 درس 5
-1) ای دیو سپید پای در بند ای گنبد گیتی ای دماوند
2) از سیم به سر یکی کله خود ز آهن به میان یکی کمربند
3) تا چشم بشر نبیندت روی بنهفته به ابر، چهر دلبند
4) تا وارهی از دم ستوران وین مردم نحس دیومانند
5) با شیر سپهر بسته پیمان با اختر سعد کرده پیوند
6) چون گشت زمین ز جور گردون سرد و سیه و خموش و آوند
7) بنواخت ز خشم بر فلک مشت آن مشت تویی تو ای دماوند
8) تو مشت درشت روزگاری از گردش قرنها پس افکند
9) ای مشت زمین بر آسمان شو بر وی بنواز ضربتی چند
10) نی نی تو نه مشت روزگاری ای کوه نی اَم ز گفته خرسند
11) تو قلب فسرده زمینی از درد ورم نموده یک چند
12) تا درد و ورم فرونشیند کافور بر آن ضماد کردند
13) شو منفجر ای دل زمانه وان آتش خود نهفته مپسند
14) خامش منشین سخن همی گوی افسرده مباش خوش همی خند
15) پنهان مکن آتش درون را زین سوخته جان شنو یکی پند
16) گر آتش دل نهفته داری سوزد جانت به جانت سوگند
17) ای مادر سرسپید بشنو این پند سیاه بخت فرزند
18) برکش ز سر آن سپید معجر بنشین به یکی کبود اورند
19) بگرای چو اژدهای گرزه بخروش چو شرزه شیر ارغند
20) بفکن ز پی این اساس تزویر بگسل ز هم این نژاد و پیوند
21) بر کَن ز بُن این بنا که باید از ریشه بنای ظلم برکند
22) زین بی خردان سِفله بستان دادِ دلِ مردمِ خردمند
1) ای دماوند که همانند دیوسپید، اسیر و گرفتار هستی، ای دماوند که همانند بام جهان برافراشته ای.
2) ای دماوند! تو کلاه جنگی سفیدی از نقره (برف) بر سر نهاده ای و کمربندی آهنین (صخرهها و سنگها) به کمر بسته ای.
3) چهره زیبای خود را در ابرها پنهان کردهای تا چشم آدمی روی تو را نبیند.
4) برای اینکه از همصحبتی و همنشینی مردم نادان و شومِ دیوصفت رهایی یابی
5) با آفتاب پیمان بستهای و با ستاره مشتری پیوند و پیوستگی پدید آورده ای.
6) هنگامی که زمین از بیداد و ستمِ آسمان (روزگار) اینچنین خفه و خاموش و آویزان شد
7) زمین از شدت خشم، مشتی بر آسمان کوبید و تو ای دماوند همان مشت زمینی.
8) ای دماوند! تو مشت بزرگِ خشم و اعتراض دیرینه زمانه ای که از گذشت روزگاران به ما به جا مانده است.
9) ای دماوند که مشت زمینی! به آسمان برو و چند ضربه بر آسمان بکوب.
10) نه نه، تو مشت روزگار نیستی. ای کوه من، از این سخن خود (تشبیه دماوند به مشت) خشنود نیستم.
11) ای دماوند! تو قلب سرد و منجمد زمین هستی که از شدت درد و اندوه مقداری آماس کرده است.
12) برای این که درد و ورم تو آرام بگیرد و اندکی تسکین بیابد مرهمی از برف بر ورم تو نهاده اند.
13) ای کوه دماوند که چون قلب زمانه هستی، آتشفشان کن و بیش از این خرسند مباش که آتش درونت پنهان بماند.
14) ای دماوند (آگاهان خاموش جامعه)، خاموش و آرام نباش و چیزی بگو (اعتراض کن)، غمگین و ناخوش نباش و با شادی بخند.
15) ای دماوند! خشم درونت را در دلت پنهان نکن، خشمت را بیرون بریز و از این شاعرِ دلسوخته دردمند پندی بشنو.
16) اگر آتش درونت را بیرون نریزی و در دلت پنهان کنی به جان تو سوگند میخورم که جانت را نابود میسازد.
17) ای دماوند! ای مادر سرسپید و پیر من! پند فرزند بدبخت خودت را بشنو.
18) ای دماوند، از ناتوانی و خاموشی دست بکش. بر اورنگ فرمانروایی بنشین و توانایی ات را نمایان کن.
19) مانند اژدهای بزرگ و کُشنده، حملهور شو و مانند شیر خشمگین و قهرآلود، فریاد و خروش برآور.
20) پایههای این ساختمان ستم و ریا را ریشه کن ساز و نسل و نژاد این فرمانروایان بیدادگر را نابود ساز.
21) این بنای ستم را نابود کن؛ زیرا بنای بیداد را باید ریشه کن کرد و نابود ساخت.
22) از این فرمانروایان بی خرد پست و فرومایه، حق انسان های خردمند و آگاه را بگیر.
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه چهارم تا دوازدهم- آزمون آنلاین تمامی دروس
- گام به گام تمامی دروس
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس
- فلش کارت های آماده دروس
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه