نصب اپلیکیشن

صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن

خلاصه نکات فارسی (3) فصل 2 مست و هُشیار - درسنامه شب امتحان فارسی (3) فصل 2 مست و هُشیار - جزوه شب امتحان فارسی (3) نوبت اول فصل 2 مست و هُشیار



شعر «مست و هوشیار» و معنی شعر

درس دوم

مست و هوشیار

  • شاعر: پروین اعتصامی
  • اثر: دیوان اشعار
  • قالب شعر: قطعه
  • وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رشته انسانی)
  • درون مایه: گزارش فساد و دورویی اجتماع
  • نوع ادبیات: مناظره (سخنور از شیوه مناظره بهره برده است)

 

محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت                  مست گفت: ای دوست این پیراهن است افسار نیست

قلمرو فکری:

محتسب، مأمور اجرای احکام دین، در راه مستی را دید و یقهٔ پیراهنش را گرفت. مست گفت: ای دوست، این پیراهن است که آن را گرفته‌ای، افسار نیست.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

گریبان

یخه، یقه لباس

افسار

عنان

محتسب

ماموری که کار وی نظارت بر اجرای احکام دین بود

بیت ß   6 جمله

قلمرو ادبی:

افسار ß   قافیه (نیست  ß  ردیف)

محتسب  ß  نماد انسان دورو و فاسد

مست  ß  نماد انسان یکرو و پاکدل

گریبان و پیراهن  ß  تناسب

است و نیست  ß  تضاد

مست و است  ß  جناس ناهمسان

این پیراهن است افسار نیست  ß  کنایه از اینکه یقه ام را رها کن

واژه آرایی کلمه «مست»

واج آرایی حروف «س» و «ت»

پیام:

اشاره به برخورد تحقیرآمیز مأموران حکومتی است با متهم

 

گفت: مستی زان سبب افتان و خیزان می روی             گفت: جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست

قلمرو فکری:

[محتسب] گفت: تو مست هستی، به همین دلیل تلوتلو خوران راه می روی (تعادل نداری). مست پاسخ داد: اشکال و گناه در راه رفتن من نیست بلکه راه هموار و صاف نیست.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

زان

از آن، به این خاطر

افتان و خیزان

تلوتلو خوران

جرم

گناه، بزه

بیت ß   6 جمله

قلمرو ادبی:

هموار ß   قافیه (نیست  ß  ردیف)

افتان و خیزان  ß  تضاد

هموار نبودن راه  ß  کنایه از گستردگی فساد در جامعه

واژه آرایی کلمات «گفت» و «نیست»

واج آرایی حروف «ت» و «ن»

پیام:

فساد اجتماعی

 

گفت می باید تو را تا خانه قاضی برم                 گفت رو صبح آی قاضی نیمه شب بیدار نیست

قلمرو فکری:

[محتسب] گفت باید تو را به خانه ی قاضی ببرم. پاسخ داد که برو و صبح بیا چرا که قاضی نیمه شب بیدار نیست (خود قاضی الان مست و ناهشیار است)

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

قاضی

دادرس

رو

برو

آی

بیا

بیت ß   7 جمله

قلمرو ادبی:

بیدار ß   قافیه (نیست:ردیف)

بیدار  ß  می تواند ایهام داشته باشد:

  • 1) مقابل خواب
  • 2) ناهشیار و مست

صبح و شب  ß  تضاد

رو و آی  ß  تضاد، فعل امر (برو و بیا)

واژه آرایی کلمه «گفت» و «قاضی»

واج آرایی حرف «ر»

پیام:

مسئولان به فکر آسایش و خوشی مردم نیستند

 

گفت: نزدیک است والی را سرای آن جا شویم                گفت: والی از کجا در خانه خمّار نیست؟

قلمرو فکری:

گفت: خانه حاکم نزدیک است، آنجا برویم. گفت: از کجا معلوم که حاکم خودش در میخانه نباشد؟

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

سرا

خانه، منزل

شویم

رویم

خمّار

می فروش

خانه خمار

میخانه

والی

حاکم، فرماندار، استاندار

والی از کجا در خانه خمار نیست

از کجا معلوم که والی خود در میخانه نباشد

بیت ß   5 جمله

«را» در «والی را سرای»  ß  «را»ی فک اضافه (سرای والی)

قلمرو ادبی:

خمّار ß   قافیه (نیست  ß  ردیف)

جا و کجا  ß  جناس ناهمسان

است و نیست  ß  تضاد

از کجا در خانه خمّار نیست  ß  کنایه از اینکه او هم در حال خوشگذرانی است

مصراع دوم  ß  پرسش انکاری

واژه آرایی کلمات «گفت» و «والی»

ارتباط معنایی دارد با:

واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند               چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند

پیام:

فاسد بودن مسئولان جامعه

 

گفت: تا داروغه را گوییم در مسجد بخواب                     گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست

قلمرو فکری:

[مامور] گفت: تا زمانی که نگهبان را خبر کنیم، تو برو و شب را در مسجد بخواب. مست گفت: مسجد جای آدم های گناهکار و مست نیست. (مسجد خانه خداست و باید پاکیزه در آن وارد شد)

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

داروغه

پاسبان و نگهبان، شبگرد

بیت ß   5 جمله

«را» در «داروغه را»  ß  به معنای «به» (به داروغه)

قلمرو ادبی:

بدکار ß   قافیه (نیست  ß  ردیف)

بخواب و خوابگاه  ß  هم ریشگی (هم خانواده؛ رشته انسانی)

واژه آرایی کلمات «گفت» و «مسجد»

واج آرایی حروف «ر» و «س» و مصوّت «ا»

پیام:

بی توجهی و بی احترامی محتسب به اماکن مقدس (داخل شدن مست به مسجد)

 

گفت: دیناری بده پنهان و خود را  وارهان                      گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست

قلمرو فکری:

[محتسب] گفت: پنهانی به من رشوه بده و خود را خلاص کن. گفت: رشوه در دین جایگاهی ندارد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

دینار

سکه طلا، واحد پول

وارهان

آزاد کن، نجات بده

شرع

راه دین، شریعت

درهم

سکه نقره، درم

بیت ß   5 جمله

قلمرو ادبی:

دینار ß   قافیه (نیست  ß  ردیف)

درهم و دینار  ß  تناسب

واژه آرایی کلمات «گفت»، «کار» و «دینار»

واج آرایی حروف «د»، «ر»، «ن» و «هـ» و مصوّت «ا»

پیام:

رواج رشوه خواری

 

گفت از بهر غرامت جامه ات بیرون کنم             گفت: پوسیده است جز نقشی ز پود و تار نیست

قلمرو فکری:

[محتسب] گفت: برای تاوان، لباست را از تنت بیرون می آورم. مست پاسخ داد: لباس من پوسیده و نخ نما شده است و دیگر ارزشی ندارد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

از بهرِ

برای

غرامت

تاوان، جبران خسارت مالی و غیر آن

بیت ß   5 جمله

قلمرو ادبی:

تار ß   قافیه (نیست  ß  ردیف)

جامه ات را بیرون کنم  ß  کنایه، آن را از تو می گیرم

جامه، پود و تار  ß  تناسب

پود و تار  ß  تضاد

است و نیست  ß  تضاد

[جامه] جز نقشی ز پود و تار نیست  ß  کنایه از نخ نما بودن، فرسودگی و بی ارزشی

واژه آرایی کلمه «گفت»

واج آرایی حروف «ت» و «م»

پیام:

باج گیری

نشانه تهیدستی مردم

 

گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه                        گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست

قلمرو فکری:

محتسب گفت: خبر نداری که کلاه از سرت افتاده است و یا خبر نداری که تعادل خودت را از دست داده‌ای. [مست] جواب داد: در سر عقل باید باشد؛ کلاه نداشتن عیب و عار نیست.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

آگه

مخفف آگاه

در افتاد

افتاد

عار

ننگ، رسوایی، بدنامی

افتادت کلاه

در قدیم بدون کلاه و دستار بودن ننگ و بی ادبی به شمار می رفت

بیت ß   6 جمله

«ت» در «افتادت»  ß  جا به جایی ضمیر (کلاه از سرت افتاد)

قلمرو ادبی:

عار ß   قافیه (نیست  ß  ردیف)

سر و کلاه  ß  تناسب

مصراع دوم  ß  مَثَل

در و سر  ß  جناس

واژه آرایی کلمات «گفت» و «سر»

واج آرایی حروف «ت»، «د» و «ر» و مصوّت «ا»

ارتباط معنایی دارد با:

تن آدمی شریف است به جان آدمیت               نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

پیام:

برتری خِرد بر آراستگی ظاهری

 

گفت: می ‌بسیار خوردی زان چنین بی خود شدی                       گفت: ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست

قلمرو فکری:

محتسب گفت: زیاد شراب خورده ای، به همین علّت مست و از خود بیخود گشته ای. گفت: ای بیهوده گو، بحثِ کم و زیادِ آن نیست.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

می

باده، شراب

زان

از آن، به این خاطر

بیهوده

یاوه، بی فایده، پوچ

بی خود شدن

سرگشته شدن، گیج شدن

بیت ß   6 جمله

بیهوده گو  ß  صفت فاعلی مرکب کوتاه (بیهوده گوینده)

قلمرو ادبی:

بسیار ß   قافیه (نیست  ß  ردیف)

کم و بسیار  ß  تضاد

واژه آرایی کلمه «گفت»

واج آرایی حرف «ن» و مصوّت «ی»

پیام:

کار حرام، ناشایست است کم و زیاد آن مهم نیست

 

گفت: باید حد زند هشیار مردم مست را                        گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست

قلمرو فکری:

[محتسب] گفت:« باید مردم هوشیار، افراد مست را مجازات کنند» پاسخ داد: «یک انسان هشیار را در این جامعه نشان بده؛ در این جامعه؛ کسی هشیار و سالم نیست.»

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

حدّ

مجازات شرعی، تازیانه

بیت ß   5 جمله

هشیار مردم  ß  ترکیب وصفی وارون (مردم هشیار)

«را» در «مست را»  ß  به معنای حرف اضافه «به» (به مست)

قلمرو ادبی:

هشیار ß   قافیه (نیست  ß  ردیف)

مست و هشیار  ß  تضاد

واژه آرایی کلمات «گفت» و «هشیار»

واج آرایی حروف «ت»، «ر»، «ش»، «هـ» و مصوّت های «ا» و«ی»

ارتباط معنایی دارد با:

گر حکم شود که مست گیرند                 در شهر هر آنچه (هر آنکه) هست گیرند

پیام:

فراگیر بودن فساد

 

تمثیل:

تمثیل در لغت به معنای «تشبیه کردن» و «مَثَل آوردن»، و نیز به معنای «نگاشتن پیکر و نمودن صورت چیزی» است و در اصطلاح آن است که سخنور یا نویسنده به تناسب سخن خویش، حکایت، داستان یا نمونه و مثالی را یاد کند تا از این راه، پیام خود را به خواننده یا شنونده برساند. آنچه در این میان مهم است نتیجه تمثیل است که می تواند سرمشقی برای موارد متفاوت باشد.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (3)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



«شعرخوانی: در مکتب حقایق» و معنی شعر

شعرخوانی

در مکتب حقایق

  • شاعر: حافظ
  • قالب: غزل
  • وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (رشته انسانی)

 

ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی             تا راهرو نباشی کی راهبر شوی؟

قلمرو فکری:

ای ناآگاه از معرفت و عشق! بکوش تا عارف و آگاه شوی؛ تا سالک و رونده راه حقیقت نباشی و مدتی از دل آگاهان پیروی نکنی، چگونه می توانی به مقام ارشاد و پیشوایی برسی؟

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

بی خبر

ناآگاه

راهبر

پیر، مرشد، رهبر

صاحب خبر

دل آگاه، دارنده خبر

راهرو

رهرو، سالک (امروزه در معنای دالان، دهلیز)

بیت ß   5 جمله

قلمرو ادبی:

صاحب خبر و راهبر ß   قافیه (شوی  ß  ردیف)

بی خبر و صاحب خبر  ß  تضاد

راهرو و راهبر  ß  شبه اشتقاق (رشته انسانی)

مصراع دوم  ß  پرسش انکاری

واژه آرایی کلمه «خبر»

پیام:

تشویق به سلوک

 

در مکتب حقایق پیش ادیب عشق                     هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی

قلمرو فکری:

[ای پسر!] آگاه باش و بکوش در دبستانی که حقایق ایزدی را آموزش می دهند، نزد آموزگار عشق درس بیاموزی و روزی به مقام راهبری برسی و کارآزموده و باتجربه گردی.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

مکتب

دبستان، آموزشگاه

پیش

نزد

هان

آگاه باش

حقایق

در اینجا حقایق عرفانی

ادیب

ادب دان، ادب شناس، سخن دان، در اینجا آموزگار و مربّی

بیت ß   5 جمله

قلمرو ادبی:

پدر ß   قافیه (شوی  ß  ردیف)

پسر  ß  استعاره از رهرو ناآزموده، نوآموز

پدر  ß  استعاره از پیر و راهبر

پدر و پسر  ß  تناسب،جناس ناهمسان

واج آرایی حروف «ش» و «پ»

پیام:

کوشش برای رسیدن به مقام پیری

 

دست از مس وجود چو مردان ره بِشوی             تا کیمیای عشق بیابی و زر شَوی

قلمرو فکری:

مانند مردان راه عشق، وجود بی ارزشت را که مانند مس است، رها کن و دست از دلبستگی های مادی بردار تا به کیمیای عشق برسی و وجودت مانند طلا ارزشمند گردد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

چو

مانند

زر

طلا

کیمیا

ماده‌ای فرضی که به‌وسیلۀ آن می توان هر فلز پَست مانندِ مس را تبدیل به زر کرد، اکسیر

بیت ß   3 جمله

قلمرو ادبی:

بیدار ß   قافیه (شوی  ß  ردیف)

مس وجود  ß  اضافه تشبیهی

کیمیای عشق  ß  اضافه تشبیهی

دست شستن  ß  کنایه از دست کشیدن، رهاکردن

چو مردان ره بشوی  ß  تشبیه

مردان ره  ß  مجاز از رهروان پایدار، سالکان پایدار

زر شَوی  ß  تشبیه رسا

مس، کیمیا و زر  ß  تناسب

بِشوی و شَوی  ß  شبه جناس، شبه اشتقاق (رشته انسانی)

مس و زر  ß  تضاد

واج آرایی حروف «ش» و «ی»

پیام:

رها کردن دلبستگی ها

 

خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد               آن گه رسی به خویش که بی خواب و خَور شوی

قلمرو فکری:

رفاه و دلبستگی به امور دنیا تو را از جایگاه انسانی ات دور کرده است؛ زمانی به مقام حقیقی خود می رسی که رنج بکشی و همه دلبستگی های مادی را رها کنی.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

آگه

آگاه 

بیت ß   3 جمله

خَور  ß  در مصراع دوم باید «خَر» تلفظ شود

قلمرو ادبی:

خَور ß   قافیه (شوی  ß  ردیف)

خواب و خور  ß  مجاز از امور دنیایی و آسایش و رفاه

بی خواب و خور شدن  ß  کنایه از رنج و سختی کشیدن، رها کردن دلبستگی ها

واژه آرایی کلمات «خویش»، «خواب» و «خور»

واج‌آرایی حروف «خ» و «ر»

پیام:

رها کردن دلبستگی ها

 

گر نور عشق حق بر دل و جانت اوفتد                باللّه کز آفتاب فلک خوبتر شوی

قلمرو فکری:

اگر نور عشق ایزدی بر دل و جانت بتابد، سوگند به خدا که از خورشید آسمان هم زیباتر و پرنورتر خواهی شد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

حق

خداوند

اوفتد

بیفتد، در اینجا بتابد

باللّه

به خدا سوگند

کز

که از

فلک

چرخ، آسمان

خوب

زیبا

بیت ß   3 جمله

قلمرو ادبی:

خوبتر ß   قافیه (شوی  ß  ردیف)

نور عشق  ß  اضافه تشبیهی

نور حق  ß  اضافه استعاری، خداوند مانند خورشید است

دل، جان و عشق  ß  تناسب

آفتاب  ß  مجاز از خورشید

نور، آفتاب و فلک  ß  تناسب

واج آرایی حروف «ر» و «ت»

پیام:

درخواست عشق الهی

 

یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر                  کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی

قلمرو فکری:

لحظه‌ای در دریای بیکران عشق الهی غرق شو و به مقام فنای حق برس و گمان مکن اگر در هفت دریای پهناور بیفتی سر مویی وجودت آلوده گردد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

دم

نفس

غریق

غرق شده

بحر

دریا

گمان بردن

گمان کردن

غرق شدن در دریای الهی

به مقام فنای فی الله رسیدن

بیت ß   3 جمله

قلمرو ادبی:

تر ß   قافیه (شوی  ß  ردیف)

دم  ß  مجاز از لحظه

بحر خدا  ß  استعاره، حقایق و عشق الهی مانند دریا است

آب هفت بحر  ß  استعاره از امور مادی

یک مو  ß  مجاز از اندک

تر شدن  ß  کنایه از آلوده شدن

غریق، دریا و تر شدن  ß  تناسب

واژه آرایی کلمه «بحر»

واج آرایی حروف «ب» و «ر»

پیام:

فنای فی الله شدن

دل کندن از جهان مادی برای رسیدن به جهان معنوی

 

از پای تا سرت همه نور خدا شود                       در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی

قلمرو فکری:

اگر چشمت به نور خداوند بیفتد، به یقین از این پس دارای بینش و آگاهی خواهی گشت.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

ذوالجلال

صاحب بزرگی، خداوند بزرگوار

بیت ß   2 جمله

قلمرو ادبی:

سر ß   قافیه (شوی  ß  ردیف)

از پای تا به سر  ß  مجاز از همۀ وجود

پای و سر  ß  تضاد

نور خدا  ß  اضافه استعاری

بی پا و سر شدن  ß  کنایه از فقیر شدن و از دست دادن وجود مادی یا جانفشانی

شود و شوی  ß  جناسواره،‌ اشتقاق (رشته انسانی)

واژه آرایی کلمات «پای» و «سر»

پیام:

جانفشانی در راه خدا

 

وجه خدا اگر شودت منظر نظر               زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی

قلمرو فکری:

اگر چشمت به نور خداوند بیفتد، به یقین از این پس دارای بینش و آگاهی خواهی گشت.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

وجه

ذات، وجود

نظر

دید

زین

از این

نماند

نمی ماند

منظر

چشم انداز، جای نگریستن

بیت ß   3 جمله

«ت» در «شودت منظر نظر»  ß  جهش ضمیر (منظر نظرت شود)

قلمرو ادبی:

نظر ß   قافیه (شوی  ß  ردیف)

منظر و نظر  ß  جناسواره، همریشگی (رشته انسانی)

شود و شوی  ß  همریشگی، جناسواره

صاحب نظر  ß  کنایه از دارای بینش و آگاهی

واژه آرایی کلمه «نظر»

واج آرایی حروف «ش» و «ن»

پیام:

به دست آوردن شناخت ایزدی

کشف و شهود

 

بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود                      در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی

قلمرو فکری:

اگر در راه عشق خدا وجود مادی ات دگرگون و نابود شود و هستی و دلبستگی های این جهانی تو از بین برود، از این دگرگونی بیمی به خود راه مده.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

بنیاد

پایه، اصل، شالوده

هستی

وجود

زبر

بالا

بنیاد هستی تو

بنیاد خود پرستی تو، دل بستگی های تو

بیت ß   3 جمله

 

قلمرو ادبی:

زبر ß   قافیه (شوی  ß  ردیف)

بنیاد هستی  ß  استعاره پنهان، خانه‌ای که بنیاد و زیرساخت دارد

زیر و زبر شدن  ß  کنایه از دگرگون و نابود شدن

زیر و زبر  ß  تضاد، جناسواره

هیچ در دل نداشتن  ß  کنایه از نترسیدن و نگران نبودن، تصور نکردن

شود و شوی  ß  همریشگی، جناسواره

واژه آرایی کلمات «زیر» و «زبر»

واج آرایی حروف «د»، «ز» و «ر» و مصوّت «ی»

پیام:

نهراسیدن از نابودی در راه خدا

دل کندن از جهان مادی برای رسیدن به جهان معنوی

 

گر در سرت هوای وصال است حافظا                 باید که خاک درگه اهل هنر شوی

قلمرو فکری:

ای حافظ! اگر در آرزوی رسیدن به یارستی، باید در برابر اهل فضیلت و کمال، فروتن و خاکسار باشی.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

گر

اگر

هوا

هوا و هوس، میل

وصال

رسیدن، رسش

هنر

فضیلت

بیت ß   3 جمله

حافظا (ای حافظ)  ß  منادا (حافظ) و حرف ندا (ای)

قلمرو ادبی:

هنر ß   قافیه (شوی  ß  ردیف)

سر  ß  مجاز از اندیشه

خاک شدن  ß  تشبیه، کنایه از نهایت فروتنی

هوا  ß  ایهام تناسب:

  • 1) میل
  • 2) جو و آسمان
  • واج آرایی حرف «ر» و مصوّت «ــِـ»

پیام:

فروتنی در برابر هنرمندان





معنی واژگان درس «مست و هُشیار»

معنی واژگان درس «مست و هُشیار»:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

گریبان

یخه، یقه لباس

افسار

عنان

زان

از آن، به این خاطر

افتان و خیزان

تلوتلو خوران

جرم

گناه، بزه

آی

بیا

قاضی

دادرس

رو

برو

سرا

خانه، منزل

شویم

رویم

خمّار

می فروش

خانه خمار

میخانه

دینار

سکه طلا، واحد پول

وارهان

آزاد کن، نجات بده

شرع

راه دین، شریعت

درهم

سکه نقره، درم

از بهرِ

برای

عار

ننگ، رسوایی، بدنامی

آگه

مخفف آگاه

در افتاد

افتاد

می

باده، شراب

زان

از آن، به این خاطر

بیهوده

یاوه، بی فایده، پوچ

حدّ

مجازات شرعی، تازیانه

بی خبر

ناآگاه

راهبر

پیر، مرشد، رهبر

صاحب خبر

دل آگاه، دارنده خبر

زبر

بالا

مکتب

دبستان، آموزشگاه

پیش

نزد

هان

آگاه باش

حقایق

در اینجا حقایق عرفانی

چو

مانند

زر

طلا

حق

خداوند

اوفتد

بیفتد، در اینجا بتابد

باللّه

به خدا سوگند

کز

که از

فلک

چرخ، آسمان

خوب

زیبا

دم

نفس

غریق

غرق شده

بحر

دریا

گمان بردن

گمان کردن

بنیاد

پایه، اصل، شالوده

هستی

وجود

گر

اگر

هوا

هوا و هوس، میل

وصال

رسیدن، رسش

هنر

فضیلت

داروغه

پاسبان و نگهبان، شبگرد

والی

حاکم، فرماندار، استاندار

بی خود شدن

سرگشته شدن، گیج شدن

ذوالجلال

صاحب بزرگی، خداوند بزرگوار

غرامت

تاوان، جبران خسارت مالی و غیر آن

بنیاد هستی تو

بنیاد خود پرستی تو، دل بستگی های تو

راهرو

رهرو، سالک (امروزه در معنای دالان، دهلیز)

محتسب

ماموری که کار وی نظارت بر اجرای احکام دین بود

ادیب

ادب دان، ادب شناس، سخن دان، در اینجا آموزگار و مربّی

افتادت کلاه

در قدیم بدون کلاه و دستار بودن ننگ و بی ادبی به شمار می رفت

کیمیا

ماده‌ای فرضی که به‌وسیلۀ آن می توان هر فلز پَست مانندِ مس را تبدیل به زر کرد، اکسیر

غرق شدن در دریای الهی

به مقام فنای فی الله رسیدن

والی از کجا در خانه خمار نیست

از کجا معلوم که والی خود در میخانه نباشد

 





دانش زبانی: گونه های «شد»، تفاوت «هست» و «است»، انواع «ی» و انواع «را»

دانش زبانی

گونه های «شد»

گونه های «شد»:

1- فعل اسنادی:

  • دلدار مقیم دل ما شد چه بجا شد

2- فعل کمکی:

  • همان شاه پیروز چون کشته شد                        به ایرانیان کار برگشته شد

3- فعل تام:

  • الف) بگفت این و گریان سوی خانه شد (رفت)
  • ب) روزگاری شد که در میخانه خدمت می کنم (سپری شد)

4- کاربرد به عنوان اسم:

  • ندانی که ویران شود کاروانگه چو                       برخیزد آمد شد کاروانی (رفت و آمد)

 

تفاوت «هست» و «است»

تفاوت «هست» و «است»:

هست: وجود دارد (فعل تام):

 مانند:

  • می هست و درم هست و بت لاله رخان هست             غم نیست و گر هست نصیب دل اعـداست

گردانش فعل «هست» ß   هستم، هستی، هست، هستیم، هستید، هستند

است: معنایی ندارد (فعل اسنادی، فعل کمکی):

مانند:

آشکار است ستمکاری دهر                    زخم بس هست ولی مرهم نیست (فعل اسنادی)

صبح تا آستین برافشانده است             دامن عنبر تر افشانده است (فعل کمکی)

گردانش فعل «است» ß   ام، ای، است، ایم اید، اند

منفی «هست» و «است» ß   نیست

مانند:

سخنی نیست که خاموشی از آن بهتر نیست

نیست علمی که فراموشی از آن بهتر نیست

اشتباه های رایج:

این گل زیبا هست (نادرست)                ß        این گل زیبا است (درست)

این گل ها زیبا هستند (نادرست)          ß        این گل ها زیبایند (درست)

 

انواع «ی»

انواع «ی»:

۱- واج میانجی:

زورقی بودی به دریای وجود

۲- نشانه ناشناس:

زاغکی شامگهی دعوی طاووسی کرد

۳- حاصل مصدر:

دین از تو کار خواهد و کار از تو راستی

۴- شناسه:

سال ها شاگردی عجب و حیا کردی به شوق

5- فعل اسنادی:

اگر بلند تباری چه جویی از پستی

۶- لیاقت:

کباب می آورد و نوشیدنی

 

انواع «را»

انواع «را»:

1- فکّ اضافه (اضافه گسسته):

  • او را دلارام نام است (نام او)

2- نشانه مفعول:

  • خود رای می نباش که خودرایی             راند از بهشت، آدم و حوا را

3- به جای حرف اضافه:

الف) به:

  • همه قصّه خویش موسی را بگفتند (به موسی)

ب) برای:

  • یکی بفرستیم تا ما را خوردنی آورد (برای ما)

پ) از:

  • اسکندر رومی را پرسیدند (از اسکندر رومی)

4- نشانه مالکیت همراه فعل «بودن»:

  • عزم تماشا که راست؟ (عزم تماشا دارد)


مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (3)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن




محتوا مورد پسند بوده است ؟

5 - 0 رای