درسنامه کامل فارسی (3) فصل 6 نینامه
تعداد بازدید : 3.74Mخلاصه نکات فارسی (3) فصل 6 نینامه - درسنامه شب امتحان فارسی (3) فصل 6 نینامه - جزوه شب امتحان فارسی (3) نوبت اول فصل 6 نینامه
شعر «نی نامه» و معنی شعر
درس ششم
نی نامه
- شاعر: مولانا
- اثر: مثنوی معنوی، دفتر اول
- قالب شعر: مثنوی
- وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رشته انسانی)
- سبک: عراقی
- نوع ادبی: غنایی
بشنو این نی چون شکایت می کند از جدایی ها حکایت می کند
قلمرو فکری:
به نغمهٔ نی آنگاه که حکایت می کند، گوش بده و توجّه کن. نی از جدایی خود از عالم بالا شکایت می کند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
چون |
چگونه |
جدایی |
مقصود جدایی روح جزئی (انسان) از روح کل (خدا) است |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
شکایت و حکایت ß قافیه (می کند ß ردیف)
«نی» ß استعاره از مولانا یا نماد هر انسان آگاه و دور مانده از اصل خویش
حکایت کردن نی ß جانبخشی
حکایت و شکایت ß جناس ناهمسان
پیام:
ناله آدمی به خاطر دوری از حق
هجران
کز نیستان تا مرا ببریده اند در نفیرم مرد و زن نالیده اند
قلمرو فکری:
از روزی که من را از نیستان (عالم معنا) جدا کرده اند، همه آفرینش همراه با من از درد فراق نالیده اند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
کز |
که از |
نیستان |
نیزار |
ببریده اند |
جدا کرده اند |
||
نفیر |
فریاد و زاری به صدای بلند |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
ببریده و نالیده ß قافیه (اند ß ردیف)
نیستان ß استعاره از عالم معنا
«مرد و زن» ß مجاز از همه هستی و همه موجودات
مرد و زن ß تضاد
کل بیت ß جانبخشی
واج آرایی حرف «ن»
پیام:
اندوه هستی به دلیل جدایی از عالم معنا
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق
قلمرو فکری:
برای بیان درد اشتیاق، شنوندهای می خواهم که دوری از حق را درک کرده و دلش از درد فراق سوخته باشد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
شرحه شرحه |
پاره پاره |
فراق |
جدایی |
شرحه |
پاره گوشتی که از درازا بریده باشند |
||
اشتیاق |
میل قلب به دیدار محبوب؛ در متن درس کشش روح کمال طلب و خداجو در راه شناخت پروردگار و ادراک حقیقت هستی |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
فراق و اشتیاق ß قافیه
سینه ß مجاز از شنونده دردمند و دردآشنا
شرحه شرحه شدن دل ß کنایه از درد و رنج کشیدن
شرحه و شرح ß جناس
واژه آرایی کلمه «شرحه»
واج آرایی حرف «ش»
پیام:
حال دلشده را فقط دلشده درمی یابد
جستجوی همدرد
هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش بازجوید روزگار وصل خویش
قلمرو فکری:
هر کس از اصل و مبدأ خودش دور افتاده باشد، همواره روزگارِ وصال خود را جستجو می کند و به اصل خود باز می گردد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
کاو |
که او |
باز جوید |
جستجو می کند |
وصل |
پیوند و پیوستگی |
||
اصل |
ریشه و خاستگاه، سرچشمه |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
اصل و وصل ß قافیه (خویش ß ردیف)
اصل و وصل ß جناس ناهمسان
کل بیت ß تلمیح به «إنّا لله و إنّا الیه راجِعون» و «کلُّ شیءٍ یَرجعُ الی أصلِه»
پیام:
بازگشت به جایگاه اصل
من به هر جمعیّتی نالان شدم جفت بدحالان و خوش حالان شدم
قلمرو فکری:
من ناله ی عشق را برای تمام انسان ها سر داده ام و با سالکان کندرو و رهروان تندرویِ شادمان از سیر و سلوک همراه گشتم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
جمعیّت |
گروه مردم |
بدحالان |
کسانی که سیر و سلوک آنها به سوی حق کند است |
خوش حالان |
رهروان راه حق که از سیر به سوی حق شادمان اند |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
نالان و خوش حالان ß قافیه (شدم ß ردیف)
نالان و حالان ß جناس
بدحالان، خوش حالان ß تضاد
جفت شدن ß کنایه از همراهی و همنشینی
بدحالان و خوش حالان ß مجاز از همگان
پیام:
همراه شدن نی با همگان
انعطاف پذیری نی
هر کسی از ظنّ خود شد یار من از درون من نجُست اسرار من
قلمرو فکری:
هر کسی در حد فهم خود ، با من همراه و یار شد اما حقیقت حال مرا در نیافت.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
ظنّ |
گمان و پندار |
اسرار |
جمعِ سرّ، رازها |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
یار و اسرار ß قافیه (من ß ردیف)
ظن و من ß جناس
واژه آرایی کلمه «من»
واج آرایی حرف «ن»
پیام:
نهفتن راز از ظاهربینان
نقش ظرفیت وجودی مردم در پی بردن به اسرار
سِرّ من از ناله من دور نیست لیک چشم و گوش را آن نور نیست
قلمرو فکری:
اسرار من در ناله های من نهفته است اما چشم و گوش ظاهری نمی تواند راز و حقیقت این ناله را دریابد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
سرّ |
راز |
لیک |
ولی |
بیت ß 2 جمله
«را» ß نشانه دارندگی و مالکیت
قلمرو ادبی:
دور و نور ß قافیه (نیست ß ردیف)
چشم و گوش ß مجاز از حواس ظاهری
نور ß نماد شناخت ایزدی و استعاره از بینش مندی و دانایی
دور و نور ß جناس
چشم و گوش ß تناسب
ناله نی ß منظور آهنگ نی است، جانبخشی
واژه آرایی کلمه «من»
پیام:
لازمه پی بردن به رازهای ایزدی حواس باطنی است
ظاهر نشانگر باطن است
تن ز جان و جان ز تن مستور نیست لیک کس را دید جان دستور نیست
قلمرو فکری:
اگرچه جان، تن را درک می کند و تن از جان آگاهی دارد و هیچ یک از دیگری پوشیده نیست، اما هر چشمی، توانایی دیدن جان را ندارد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
مستور |
پوشیده، پنهان |
دید |
دیدن |
دستور |
اجازه، راهنما، وزیر |
بیت ß 2 جمله
دیدن ß مصدر کوتاه
«را» ß نشانه دارندگی و مالکیت
قلمرو ادبی:
مستور و دستور ß قافیه (نیست ß ردیف)
مستور و دستور ß جناس ناهمسان
تن ز جان و جان ز تن ß قلب و عکس (رشته انسانی)
تن و جان ß تضاد
واژه آرایی کلمات «جان» و «تن»
واج آرایی حرف «ن»
پیام:
نادیدنی بودن روح
لازمه دیدن جان داشتن حواس باطنی است
آتش است این بانگ نای و نیست باد هر که این آتش ندارد، نیست باد
قلمرو فکری:
آوازی که از این نی (مولانا) برمی خیزد، آتش عشق است و باد بی ارزش نیست. در وجود هر کس، آتش عشق راه نیافته باشد، نابود گردد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بانگ |
صدا |
نای |
نی، گلو |
نیست (دوم) |
نابود |
باد (دوم) |
باشد |
بیت ß 4 جمله
«نیست» در مصراع اول ß فعل منفی و فعل اسنادی
«باد» در مصراع اول ß اسم و مسند
«نیست» در مصراع دوم ß اسم به معنای «نابودی»
«باد» در مصراع دوم ß فعل دعایی به معنای «باشد»
قلمرو ادبی:
این بیت ذوقافتین است:
- نیست (فعل) و نیست (اسم) ß قافیه اول
- باد (اسم) و باد (فعل) ß قافیه دوم
توضیح:
«نیست باد» در مصراع های اول و دوم، « نیست» در مصراع نخست فعل و در مصراع دوم صفت است به معنای «نابود»؛ باد در مصراع نخست اسم است و در مصراع دوم فعل دعایی، «ذوقافیتین» (رشته انسانی)
نیست (اول) و نیست (دوم) ß جناس
باد (اول) و باد (دوم) ß جناس
بانگ نای باد نیست ß تشبیه؛ وجه شبه: مادی و بی ارزش بودن
آتش دوم ß استعاره از عشق یا بانگ عاشقانه نی است
باد (اول) و آتش (اول) ß تناسب
است و نیست ß تضاد
باد (دوم) ß ایهام تناسب:
- 1) باشد (فعل دعایی)
- 2) نسیم، هوا (تناسب)
واژه آرایی کلمه «آتش»
پیام:
ارزشمندی عشق
نابود شدن بی بهرگان از عشق
آتش عشق است کاندر نی فتاد جوشش عشق است کاندر می فتاد
قلمرو فکری:
نای سوز و گداز عشق را چون آتشی گرم و سوزان یادآوری می کند و از روی هواهای نفسانی و باد هوا نیست؛ (یعنی نی به وسیلهٔ نوای خود فریاد عشق سر می دهد و هر نی ای که به این درجه نرسد آتش عشق در وجودش نیست، فنا و نابود می شود.)
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
کاندر |
که در |
فتاد |
افتاد |
بیت ß 4 جمله
قلمرو ادبی:
نی و می ß قافیه (فتاد ß ردیف)
آتش عشق ß اضافه تشبیهی (تشبیه فشرده یا رسا)
نی و می ß جناس
«جوشش عشق» ß اضافه استعاری، عشق مانند شرابی است که می جوشد
کل بیت ß ترصیع (رشته انسانی)
کل بیت ß حسن تعلیل؛ جوشش می به دلیل عشق است
واژه آرایی کلمات «عشق»، «کاندر» و «است»
واج آرایی حرف «ش»
پیام:
عشق در همه هستی جاری است
نی، حریف هر که از یاری برید پرده هایش پرده های ما درید
قلمرو فکری:
نی همدم و همنشین کسانی است که جویای معرفت اند و از معشوق حقیقی خود جدا مانده اند. آهنگ های نی، راز ما را افشا کرد و احوال نهایی ما را بر همه کس آشکار ساخت.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
یار |
دلبر، معشوقه |
دریدن |
پاره کردن |
حریف |
همدم، یار، دوست، همراه |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
برید و درید ß قافیه
بریدن ß کنایه از جدا شدن و دور ماندن
«پرده» نخست (نت، در اصطلاح موسیقی یعنی آهنگ و نغمه های مرتّب) و «پرده» دوم (پوشش، حجاب) ß جناس
پرده دریدن ß کنایه از رسوا و فاش کردن راز یا حجاب های راه را برداشتن
برید و درید ß جناسواره
پرده دریدن ß ایهام:
- 1) آشکار کردن راز
- 2) دیدن دلبر آسمانی
پیام:
افشاگری نی
همدمی نی با دلشدگان
همچو نی زهری و تریاقی که دید؟ همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟
قلمرو فکری:
آیا کسی تاکنون زهر و پادزهری مانند نی دیده است؟ آیا تاکنون کسی همدم و مشتاقی مانند نی دیده است؟
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
تریاق |
پادزهر |
مشتاق |
دارای اشتیاق، آرزومند |
دمساز |
همراز، همدم، مونس، دردآشنا |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
تریاقی و مشتاقی ß قافیه (که دید ß ردیف)
همچو نی ß تشبیه
مصراع اول (نی زهر و تریاق است ) ß متناقض نما
کل بیت ß موازنه
کل بیت ß جانبخشی
واژه آرایی کلمات «نی» و «همچو»
پیام:
ویژگی دوگانه نی
نقش ظرفیت وجودی افراد در تأثیرپذیری از عشق
نی، حدیثِ راهِ پر خون می کند قصه هایِ عشقِ مجنون می کند
قلمرو فکری:
نی داستان راه پر خطر عشق را بیان می کند و عشق عاشقان حقیقی مانند مجنون را بازگو می نماید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
حدیث |
سخن |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
خون و مجنون ß قافیه (می کند ß ردیف)
راه پرخون ß کنایه از دشوار و خطرناک
مصراع دوم ß تلمیح به داستان لیلی و مجنون
مجنون ß نماد انسانی با عشق راستین
جانبخشی ß داستان گفتن نی
حدیث و قصه ß تناسب
واج آرایی مصوّت «ــِـ»
پیام:
دشوار و پر خطر بودن راه عشق
محرم این هوش جز بی هوش نیست مر زبان را مشتری جز گوش نیست
قلمرو فکری:
حقیقت عشق را هر کسی نمی تواند درک کند و تنها عاشق (بی هوش) است که محرم است، همان طور که گوش برای درک سخنانِ زبان، مناسب است.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
محرم |
رازدار |
هوش |
آگاهی |
بیت ß 2 جمله
«را» در مصراع دوم:«را»ی فکّ اضافه
قلمرو ادبی:
هوش و گوش ß قافیه (نیست ß ردیف)
هوش ß استعاره از عشق
بی هوش ß استعاره از عاشق
متناقض نما ß محرم هوش بودن بی هوش
زبان ß مجاز از سخن
کل بیت ß اسلوب معادله
زبان و گوش ß تناسب
هوش و گوش ß جناس
گوش مشتری زبان است ß جانبخشی، تشبیه
واژه آرایی کلمات «هوش» و «جز»
واج آرایی حرف « ش»
پیام:
شایستگی عاشق برای آگاهی از رازها
در غم ما روزها بیگاه شد روزها با سوزها همراه شد
قلمرو فکری:
همهی عمر ما با سوز و گداز عاشقانه به پایان رسید و روزگارمان باغم و اندوه به پایان رسید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
غم |
منظور غم عشق |
بیگاه |
غروب، نابهنگام |
سوز |
سوز و گداز |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
این بیت ذوقافتین است (قافیه دوگانه، رشته انسانی):
- روزها و سوزها ß قافیه اول
- بیگاه و همراه ß قافیه دوم (شد ß ردیف)
بیگاه شد ß کنایه از اینکه سپری شد
روزها ß مجاز از عمر
روزها و سوزها ß جناس
واژه آرایی کلمه «روزها»
واج آرایی حرف «ر» و مصوّت «ا»
پیام:
عاشق همیشه اندوهگین است
روزها گر رفت، گو رو، باک نیست تو بمان، ای آن که جز تو پاک نیست
قلمرو فکری:
اگر روز های عمرم سپری شد اهمیتی ندارد، تنها تو با من بمان چرا که تو (معشوق ، خدا) برای من مهم هستی نه چیزی دیگر.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
باک |
ترس |
رو |
برو |
باک نیست |
اشکالی ندارد، مهم نیست |
بیت ß 7 جمله
مرجع «تو» ß عشق
قلمرو ادبی:
باک و پاک ß قافیه (نیست ß ردیف)
روزها ß مجاز از عمر
گو روزها برو ß جان بخشی
تو، ای عشق بمان ß جانبخشی
پاک و باک ß جناس
رو و بمان ß تضاد
واژه آرایی کلمه «تو»
پیام:
نمایان نمودن توانایی
مفهوم:
ارزشمندی عشق
هر که جز ماهی، ز آبش سیر شد هر که بی روزی است، روزش دیر شد
قلمرو فکری:
تنها ماهی دریای حق (عاشق) است که از غوطه خوردن در آب عشق و معرفت سیر نمی شود. هر کس از عشق بی بهره باشد، ملول و خسته می گردد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
هر که |
هر کس |
روزی |
رزق |
بیت ß 3 جمله
آبش ß جهش ضمیر (او از آب)
قلمرو ادبی:
سیر و دیر ß قافیه (شد ß ردیف)
ماهی ß استعاره از عاشق واقعی، عارف راستین
سیر شد ß کنایه از دلزده شد، بیزار شد
آب ß استعاره از عشق
کل بیت ß اسلوب معادله
ماهی و آب ß تناسب
روزش دیر شد ß کنایه از عمرش تباه شد
روزی ß استعاره از عشق
سیر و دیر ß جناس
روز و روزی ß جناس ناهمسان
واژه آرایی کلمه «هر که»
پیام:
اشتیاق پایان ناپذیر عاشق
درنیابد حال پخته هیچ خام پس سخن کوتاه باید، والسّلام
قلمرو فکری:
کسی که عاشق نباشد حال عاشق راستین را درک نمی کند؛ پس بهتر است سخن را کوتاه کنم و به پایان برسانم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
دریافتن |
فهمیدن، درک کردن |
والسّلام |
تمام شد، دیگر هیچ |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
پیوند ß قافیه
پخته ß کنایه از عارف راستین و باتجربه
خام ß کنایه از انسان بی بهره از عشق
پخته و خام ß تضاد
پیام:
انسان خام سخن انسان پخته را درنمی یابد.
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
- گام به گام تمامی دروس پایه (3)
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
- فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)
متن «گنج حکمت: آفتابِ جمال حق» و معنی متن
گنج حکمت
آفتابِ جمال حق
- نویسنده: مولانا
- اثر: فیه ما فیه
پادشاهی به درویشی گفت که مرا آن لحظه که تو را به درگاه حق، تجلّی و قرب باشد، یاد کن.
گفت که: «چون من در آن حضرت رسم و تابِ آفتاب آن جمال بر من زند، مرا از خود یاد نیاید؛ از تو چون یاد کنم؟! امّا چون حق تعالی بنده ای را گُزید و مستغرق خود گردانید، هر که دامن او را بگیرد و از او حاجت طلبد، بی آنک آن بزرگ، حق یاد کند و عرضه دهد، حق، آن را برآرد.»
قلمرو فکری:
پادشاهی به درویشی (در اینجا که کسی از جایگاه معنوی برخوردار است) گفت در زمانی که به عبادت می پردازی و به خدا نزدیک می شوی یادی از ما کن.
درویش گفت: «چون من به بارگاه ایزدی می رسم و نور زیبای خداوند بر من می تابد، من خودم را نیز از یاد می برم؛ چگونه به یاد تو باشم؟! اما هنگامی که خداوند بندهای را انتخاب کرد و غرق خود گردانید، هر کس به او متوسل شود و از او حاجتی بخواهد، بدون آن که بزرگ، به درگاه خدا یاد کند و حاجت را اظهار کند، خداوند آن حاجت و خواسته را برآورده می کند.»
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
درویش |
تهیدست و صوفی |
تجلی |
جلوه گری |
قرب |
نزدیکی |
حضرت |
بارگاه |
تاب |
تابش، فروغ |
جمال |
زیبایی، منظور خداوند |
زد |
تابید |
چون |
چگونه |
چون |
هنگامی که |
گزیدن |
انتخاب کردن |
مستغرق |
غرق شده |
عرضه دادن |
ارائه دادن |
برآوردن |
اجابت کردن |
||
مرا از خود یاد نیاید |
من خودم را نیز فراموش می کنم |
«را» در عبارت «تو را» ß «را»ی دارندگی و مالکیت
مرجع «او» ß بنده ای که مستغرق حق شده
قلمرو ادبی:
پادشاه، درویش ß تضاد
«چون» اول و «چون» دوم ß جناس
ز تو چون یاد کنم؟! ß پرسش انکاری
دامن کسی را گرفتن ß کنایه از متوسل شدن
جزوات جامع پایه (3)
جزوه جامع فارسی (3) فصل 1 شکرِ نعمت
جزوه جامع فارسی (3) فصل 2 مست و هُشیار
جزوه جامع فارسی (3) فصل 3 آزادی
جزوه جامع فارسی (3) فصل 4 درس آزاد (ادبیات بومی 1)
جزوه جامع فارسی (3) فصل 5 دماوندیه
جزوه جامع فارسی (3) فصل 6 نینامه
جزوه جامع فارسی (3) فصل 7 در حقیقت عشق
جزوه جامع فارسی (3) فصل 8 از پاریز تا پاریس
جزوه جامع فارسی (3) فصل 9 کویر
جزوه جامع فارسی (3) فصل 10 فصل شکوفایی
جزوه جامع فارسی (3) فصل 11 آن شب عزیز
جزوه جامع فارسی (3) فصل 12 گذر سیاوش از آتش
جزوه جامع فارسی (3) فصل 13 خوانِ هشتم
جزوه جامع فارسی (3) فصل 14 سی مرغ و سیمرغ
جزوه جامع فارسی (3) فصل 15 درس آزاد (ادبیات بومی 2)
جزوه جامع فارسی (3) فصل 16 کباب غاز
جزوه جامع فارسی (3) فصل 17 خندۀ تو
جزوه جامع فارسی (3) فصل 18 عشق جاودانی
معنی واژگان درس «نی نامه»
معنی واژگان درس «نی نامه»:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
چون |
چگونه |
ببریده اند |
جدا کرده اند |
کز |
که از |
نیستان |
نیزار |
شرحه شرحه |
پاره پاره |
فراق |
جدایی |
کاو |
که او |
باز جوید |
جستجو می کند |
وصل |
پیوند و پیوستگی |
جمعیّت |
گروه مردم |
ظنّ |
گمان و پندار |
اسرار |
جمعِ سرّ، رازها |
سرّ |
راز |
لیک |
ولی |
مستور |
پوشیده، پنهان |
دید |
دیدن |
دستور |
اجازه، راهنما، وزیر |
حدیث |
سخن |
بانگ |
صدا |
نای |
نی، گلو |
کاندر |
که در |
فتاد |
افتاد |
یار |
دلبر، معشوقه |
دریدن |
پاره کردن |
تریاق |
پادزهر |
مشتاق |
دارای اشتیاق، آرزومند |
محرم |
رازدار |
هوش |
آگاهی |
غم |
منظور غم عشق |
بیگاه |
غروب، نابهنگام |
سوز |
سوز و گداز |
برآوردن |
اجابت کردن |
باک |
ترس |
رو |
برو |
هر که |
هر کس |
روزی |
رزق |
دریافتن |
فهمیدن، درک کردن |
والسّلام |
تمام شد، دیگر هیچ |
درویش |
تهیدست و صوفی |
تجلی |
جلوه گری |
قرب |
نزدیکی |
حضرت |
بارگاه |
تاب |
تابش، فروغ |
جمال |
زیبایی، منظور خداوند |
زد |
تابید |
چون |
چگونه |
چون |
هنگامی که |
گزیدن |
انتخاب کردن |
مستغرق |
غرق شده |
عرضه دادن |
ارائه دادن |
باک نیست |
اشکالی ندارد، مهم نیست |
||
نفیر |
فریاد و زاری به صدای بلند |
||
حریف |
همدم، یار، دوست، همراه |
||
اصل |
ریشه و خاستگاه، سرچشمه |
||
دمساز |
همراز، همدم، مونس، دردآشنا |
||
مرا از خود یاد نیاید |
من خودم را نیز فراموش می کنم |
||
شرحه |
پاره گوشتی که از درازا بریده باشند |
||
خوش حالان |
رهروان راه حق که از سیر به سوی حق شادمان اند |
||
بدحالان |
کسانی که سیر و سلوک آنها به سوی حق کند است |
||
جدایی |
مقصود جدایی روح جزئی (انسان) از روح کل (خدا) است |
||
اشتیاق |
میل قلب به دیدار محبوب؛ در متن درس کشش روح کمال طلب و خداجو در راه شناخت پروردگار و ادراک حقیقت هستی |
دانش ادبی: اسلوب معادله
دانش ادبی
اسلوب معادله
اسلوب معادله:
به بیت زیر توجّه کنید:
مستمع، صاحب سخن را بر سر کار آورد غنچه خاموش، بلبل را به گفتار آورد
در این بیت، مصراع دوم در حکم مصداقی برای مصراع اوّل است؛ به گونه ای که می توان جای دو مصراع را عوض کرد؛ در واقع شاعر، بر پایه تشبیه، بین دو مصراع ارتباط معنایی بر قرار کرده است؛ به این نوع کاربرد شاعرانه «اسلوب معادله» می گویند.
توجّه:
در اسلوب معادله، هر یک از دو مصراع، استقلال معنایی و نحوی دارند؛ به گونه ای که یکی از طرفین، معادل و مصداقی برای تأیید مفهوم طرف دیگر است.
نمونه های دیگر از اسلوب معادله در زیر آمده است:
- الف) عشق چون آید، برد هوش دل فرزانه را دزد دانا می کشد اوّل چراغ خانه را
- ب) شانه می آید به کار زلف در آشفتگی آشنایان را در ایّام پریشانی بپرس
- پ) عشق بر یک فرش بنشاند گدا و شاه را سیل، یکسان می کند پست و بلند راه را
- ت) هر که جز ماهی ز آبش سیر شد هر که بی روزی است روزش دیر شد
ویژگی های اسلوب معادله:
1) یک مصراع مصداق و مثالی برای مصراع دیگر است.
۲) دو مصراع از نظر نحوی از هم جدا هستند و معمولا هیچ حرف پیوندی میان دو مصراع نیست.
3) می توان جای مصراع ها را عوض کرد یا میان آنها علامت مساوی ( = ) نهاد.
4) پیوستگی میان دو مصراع بر پایه تشبیه است؛ ولی اسلوب معادله تشبیه به شمار نمی رود.
5) می توان بعد از مصراع نخست «همان طور که» قرار داد.
۶) این آرایه بیشتر در اشعار سبک هندی دیده می شود.
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
- گام به گام تمامی دروس پایه (3)
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
- فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)