درسنامه کامل فارسی (3) فصل 17 خندۀ تو
تعداد بازدید : 3.74Mخلاصه نکات فارسی (3) فصل 17 خندۀ تو - درسنامه شب امتحان فارسی (3) فصل 17 خندۀ تو - جزوه شب امتحان فارسی (3) نوبت اول فصل 17 خندۀ تو
شعر «خندۀ تو» و معنی شعر
درس هفدهم
خندۀ تو
- شاعر: پابلو نرودا
- اثر: هوا را از من بگیر، خنده ات را نه!
نان را از من بگیر، اگر می خواهی،
هوا را از من بگیر، اما
خندهات را نه.
قلمرو فکری:
اگر می خواهی خوراک و نفس کشیدن را از من بگیر ولی خنده ات را دریغ نکن.
قلمرو ادبی:
نان ß مجاز از نیازهای مادی و ضروری
هوا ß مجاز از نیازهای مادی و ضروری
از من بگیر ß اغراق
واژه آرایی عبارت «از من بگیر»
گل سرخ را از من مگیر
سوسنی را که می کاری ...
قلمرو فکری:
خندهات را که به زیبایی گل سرخ است از من نگیر، خندهای که مانند گل سوسن آن را می کاری.
قلمرو ادبی:
گل سرخ ß نماد خنده، عشق و شادی
سوسن ß نماد خنده، عشق و شادی
گل سرخ، سوسن و کاشتن ß تناسب
از پس نبردی سخت باز می گردم
با چشمانی خسته
که دنیا را دیده است
بی هیچ دگرگونی،
قلمرو فکری:
پس از رویارویی با سختی ها برمی گردم و با وجودی خسته که دنیا را بدون هیچ تغییری دیده است.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
سخت |
دشوار |
قلمرو ادبی:
چشمان ß مجاز از وجود
با چشمانی خسته ß کنایه از رنج کشیده
که دنیا را دیده است ß کنایه از باتجربه بودن
اما خنده ات که رها می شود
و پرواز کنان در آسمان مرا می جوید
تمامی درهای زندگی را
به رویم می گشاید.
قلمرو فکری:
اما وقتی می خندی و خنده ات به سراغ من می آید، زندگی واقعی را به من نشان می دهد.
قلمرو ادبی:
خنده ات پرواز کنان ß استعاره پنهان
خنده ات می جوید ß جانبخشی
درهای زندگی ß استعاره پنهان (مکنیه)، کنایه از اینکه برایم گشایش است
عشق من، خنده تو
در تاریکترین لحظه ها می شکفد
و اگر دیدی، به ناگاه
خون من بر سنگ فرش خیابان جاریست،
بخند؛ زیرا خنده تو
برای دستان من،
شمشیری است آخته.
قلمرو فکری:
معشوق من، خنده تو در غم انگیزترین لحظه ها شکار می شود. و اگر ناگهان دیدی که خون من بر سنگ فرش خیابان ریخته است، بخند؛ زیرا خنده تو برای دست های من مثل شمشیری بیرون کشیده، نیروبخش است.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
آخته |
بیرون کشیده، برکشیده |
قلمرو ادبی:
تاریک ترین لحظه ها ß نماد فضای ناامیدی و خستگی
خون من بر سنگ فرش خیابان جاری است ß کنایه از اینکه زخمی شدن یا جان سپردن
شمشیر ß نماد مبارزه
خنده تو شمشیری است آخته ß تشبیه
شمشیر آخته ß کنایه از شمشیر آماده برای جنگ
خنده تو در پاییز،
در کناره دریا
موج کف آلوده اش را
باید برفرازد
قلمرو فکری:
خنده تو در پاییز، در کنار دریا باید امواج آن را پر از جوش و خروش سازد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
برفراختن |
بلند کردن |
قلمرو ادبی:
موج کف آلوده ß استعاره از گلخنده
خندۀ تو ... باید برفرازد ß جانبخشی
کناره، دریا، موج و کف ß تناسب
و در بهاران، عشق من!
خنده ات را می خواهم
چون گلی که در انتظارش بودم،
قلمرو فکری:
ای معشوق من، خنده ات را در هنگام بهار می خواهم، مانند گلی که منتظرش بودم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
بهاران |
هنگام بهار |
قلمرو ادبی:
چون گلی که در انتظارش بودم ß تشبیه
گل آبی، گل سرخ کشورم که مرا می خواند.
قلمرو فکری:
خنده تو که در پرچم کشورم با دو گل آبی و سرخ نقش بسته است، من را صدا می زند. وجود من با کشور معنی می یابد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
می خواند |
صدا می زند |
قلمرو ادبی:
گل آبی، گل سرخ کشورم که مرا می خواند ß جانبخشی، تشبیه
پیام:
خنده تو مانند گل آبی و گل سرخ کشورم است که مرا صدا می زند
بخند بر شب
بر روز، بر ماه،
بخند بر پیچاپیچ خیابان های جزیره،
قلمرو فکری:
بر شب و روز و ماه بخند و بر خیابان های پرپیچ و خم جزیره بخند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
پیچاپیچ |
راه پیچ در پیچ |
قلمرو ادبی:
بر شب؛ بر روز، بر ماه ß مجاز به معنای همیشه و بر همه کس
شب و روز ß تضاد
واژه آرایی کلمه «بر»
واج آرایی حرف «ب» و «ر»
اما آنگاه که چشم می گشایم و می بندم،
آنگاه که پاهایم می روند و باز می گردند،
قلمرو فکری:
ولی زمانی که زنده ام و می توانم ببینم و راه بروم،
قلمرو ادبی:
می گشایم و می بندم ß تضاد
می روند و بازمی گردند ß تضاد
واژه آرایی کلمه «آنگاه»
نان را، هوا را،
روشنی را، بهار را،
از من بگیر
اما خنده ات را هرگز
تا چشم از دنیا نبندم.
قلمرو فکری:
غذا و خوراک، نفس کشیدن، نور و بهار را از من بگیر؛ اما هیچ وقت خنده ات را از من دریغ نکن تا زنده بمانم.
قلمرو ادبی:
چشم از دنیا بستن ß کنایه از مردن
نان ß مجاز از نیازهای مادی و ضروری
هوا ß مجاز از نیازهای مادی و ضروری
از من بگیر ß اغراق
واژه آرایی عبارت «از من بگیر»
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
- گام به گام تمامی دروس پایه (3)
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
- فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)
متن «گنج حکمت: مسافر» و معنی متن
گنج حکمت
مسافر
- نویسنده: یوهان کریستف فریدریش شیللر
دلم می خواهد بر بال های باد بنشینم و آنچه را که پروردگار جهان پدید آورده، زیر پا گذارم تا مگر روزی به پایان این دریای بی کران رسم و بدان سرزمین که خداوند سرحدّ جهان خلقتش قرار داده است، فرود آیم.
قلمرو فکری:
آرزو دارم که با باد همراه شوم و از هر چه که خداوند آفریده عبور کنم . شاید روزی به پایان این آفرینش بی انتها برسم و در سرزمینی که خداوند مرز جهان آفرینش قرار داده فرود بیایم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
کران |
کناره، ساحل |
سرحد |
مرز، کرانه |
خلقت |
آفرینش |
پدید آورده ß ماضی نقلی، حذف «است» به قرینۀ معنوی
مگر ß قید استثنا
نشینم ß مضارع التزامی
روزی ß قید
سر حد جهان خلقت ß گروه اسمی:
- سرحد ß هسته
- جهان ß مضاف الیه
- خلقت ß مضاف الیه مضاف الیه
قلمرو ادبی:
بال های باد ß اضافۀ استعاری؛ باد همانند پرندهای است که بال دارد
زیر پا گذاردن ß کنایه از دیدن و عبور کردن
دریا ß استعاره از جهان آفرینش
بی کران ß کنایه از پهناور
به پایان دریای بی کران رسیدن ß متناقض نِما
پیام:
به هدف نهایی زندگی دست یافتن
از هم اکنون، در این سفر دور و دراز، ستارگان را با درخشندگی جاودانی خود می بینم که راه هزاران ساله را در دل افلاک می پیمایند تا به سرمنزل غایی سفر خود برسند امّا بدین حد اکتفا نمی کنم و همچنان بالاتر می روم. بدانجا می روم که دیگر ستارگان افلاک را در آن راهی نیست.
قلمرو فکری:
از همین حالا در این سفر طولانی، ستارگان را با درخشش همیشگی خود می بینم که راه هزاران ساله را در آسمان ها طی می کنند تا به مقصد نهایی سفر خود برسند امّا من به این بسنده نمی کنم و همچنان بالاتر می روم. به آن جا می روم که ستارگان آسمان راهی به آن جا ندارند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
افلاک |
آسمان ها |
پیمودن |
طی کردن |
سرمنزل |
منزلگاه، مقصد |
حد |
اندازه |
غایی |
منسوب به غایت، پایانی |
||
اکتفا کردن |
بسنده کردن، کافی دانستن |
جاودانی ß دو تلفظی
قلمرو ادبی:
راه هزاران ساله ß مجاز از راه درازآهنگ
دل افلاک ß اضافۀ استعاری، تشخیص
پیام:
به هدف نهایی زندگی دست یافتن
در یک جادۀ خلوت، رهگذری به من نزدیک می شود؛ می پرسد: «ای مسافر، بایست! با چنین شتاب به کجا می روی؟» می گویم: «دارم به سوی آخر دنیا سفر می کنم. می خواهم بدانجا روم که خداوند آن را سرحدّ دنیای خلقت قرار داده است و دیگر در آن ذی حیاتی نفس نمی کشد.»
قلمرو فکری:
در یک جاده خلوت بودم که یک رهگذر به من نزدیک شد و پرسید: «ای مسافر وایسا. با این عجله و شتاب به کجا می روی؟» من گفتم: «دارم به سمت آخر دنیا سفر می کنم. می خواهم به آنجایی بروم که خدا آن را مرز دنیای خلقت قرار داده و دیگر در آن جانداری نفس نمی کشد و زنده نیست.»
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
سرحد |
مرز، کرانه |
ذی حیات |
دارای حیات، جاندار، زنده، زیستمند |
مسافر ß منادا
بایست ß فعل امر
جاده خلوت ß متمم قیدی
رهگذری ß نهاد
نزدیک ß مسند
می شود ß فعل
رهگذری می پرسد ß جمله سه جزئی با مفعول
به کجا می روی ß جمله دو جزئی ناگذر
خداوند آن را سر حد دنیای خلقت قرار داده است ß جمله چهار جزئی با مفعول و مسند
دیگر ß قید
ذی حیاتی نفس نمی کشد ß جمله سه جزئی با مفعول
ترکیب وصفی ß یک جادۀ خلوت
آخر دنیا ß ترکیبات اضافی
سر حد دنیای خلقت ß ترکیبات اضافی
قلمرو ادبی:
نفس کشیدن ß کنایه از زنده بودن
پیام:
اندیشه و خیال دور پرواز شاعربرای کشف حقیقت
می گوید: «اوه، بایست؛ بیهوده رنج سفر بر خویش هموار مکن. مگر نمی دانی که داری به عالمی بی پایان و بی حدّ و کران قدم می گذاری؟»
قلمرو فکری:
فرد رهگذر می گوید: «اوه وایسا؛ الکی سختی سفر را بر خودت وارد نکن. مگر تو نمی دانی که داری به دنیایی بی پایان و بی مرز و انتها پا می گذاری؟»
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
مگر |
آیا |
می گوید ß مضارع اخباری
اوه ß شبه جمله یا صوت بیانگر تعجب
بایست ß فعل امر
هموار ß مسند
مکن ß فعل امر
مگر ß قید استثنا
نمی دانی ß مضارع اخباری
داری ... می گذاری ß مضارع مستمر
بیهوده رنج سفر را بر خویش هموار مکن ß جمله چهار جزئی با مفعول و مسند
داری به عالمی بی پایان و بی حد و کران قدم می گذاری ß جمله سه جزئی مفعولی
قلمرو ادبی:
رنج سفر را بر خود هموار کردن ß کنایه از تحمل کردن سختی های سفر
قدم گذاشتن ß کنایه از وارد شدن
ای فکر دور پرواز من، بال های عقاب آسایت را از پرواز بازدار و تو ای کشتی تندر و خیال من، همین جا لنگر انداز؛ زیرا برای تو بیش از این اجازهٔ سفر نیست.
قلمرو فکری:
ای اندیشه بلندپرواز من! به بال هایت که مانند عقاب است اجازه سفر نده! و ای خیال من که مانند کشتی تندرو درحال حرکت هستی همین جا توقّف کن ؛ برای اینکه تو بیشتر از این اجازه سفر نداری و در همین جا باید بمانی.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
آسا |
مانند |
فکر دور پرواز من ß منادا، دارای وابستۀ وابسته
بال های عقاب آسا ß ترکیب وصفی
کشتی تند روی خیال من ß منادا، دارای وابستۀ وابسته
قلمرو ادبی:
ای فکر دور پرواز ß تشخیص
دور پرواز ß کنایه از ژرف و عمیق
ای فکر دور پرواز ß تشبیه:
- فکر ß مشبه
- عقاب ß مشبه به
- آسا ß ادات شبه
ای کشتی ß تشخیص
کشتی تندروی خیال من ß اضافۀ تشبیهی:
- خیال ß مشبه
- کشتی ß مشبه به
- تند رفتن ß وجه شبه
کشتی، تندرو و لنگرانداز ß تناسب
بال، عقاب و پرواز ß تناسب
لنگر انداختن ß کنایه از توقف
جزوات جامع پایه (3)
جزوه جامع فارسی (3) فصل 1 شکرِ نعمت
جزوه جامع فارسی (3) فصل 2 مست و هُشیار
جزوه جامع فارسی (3) فصل 3 آزادی
جزوه جامع فارسی (3) فصل 4 درس آزاد (ادبیات بومی 1)
جزوه جامع فارسی (3) فصل 5 دماوندیه
جزوه جامع فارسی (3) فصل 6 نینامه
جزوه جامع فارسی (3) فصل 7 در حقیقت عشق
جزوه جامع فارسی (3) فصل 8 از پاریز تا پاریس
جزوه جامع فارسی (3) فصل 9 کویر
جزوه جامع فارسی (3) فصل 10 فصل شکوفایی
جزوه جامع فارسی (3) فصل 11 آن شب عزیز
جزوه جامع فارسی (3) فصل 12 گذر سیاوش از آتش
جزوه جامع فارسی (3) فصل 13 خوانِ هشتم
جزوه جامع فارسی (3) فصل 14 سی مرغ و سیمرغ
جزوه جامع فارسی (3) فصل 15 درس آزاد (ادبیات بومی 2)
جزوه جامع فارسی (3) فصل 16 کباب غاز
جزوه جامع فارسی (3) فصل 17 خندۀ تو
جزوه جامع فارسی (3) فصل 18 عشق جاودانی
معنی واژگان درس «خندۀ تو»
معنی واژگان درس «خندۀ تو»:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
سخت |
دشوار |
برفراختن |
بلند کردن |
بهاران |
هنگام بهار |
می خواند |
صدا می زند |
پیچاپیچ |
راه پیچ در پیچ |
خلقت |
آفرینش |
کران |
کناره، ساحل |
سرحد |
مرز، کرانه |
افلاک |
آسمان ها |
پیمودن |
طی کردن |
سرمنزل |
منزلگاه، مقصد |
حد |
اندازه |
سرحد |
مرز، کرانه |
مگر |
آیا |
آسا |
مانند |
||
آخته |
بیرون کشیده، برکشیده |
||
غایی |
منسوب به غایت، پایانی |
||
اکتفا کردن |
بسنده کردن، کافی دانستن |
||
ذی حیات |
دارای حیات، جاندار، زنده، زیستمند |
دانش زبانی: انواع «که»
دانش زبانی
انواع «که»
انواع «که»:
1- حرف پیوند:
الف) پیوندگر:
- آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند
ب) به معنای «زیرا که»:
- زبان درکش ای مرد بسیار دان که فردا قلم نیست بر بی زبان
پ) به معنای «اگر»:
- چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را چه کند گوی که عاجز نشود چوگان را
ت) کوتاه شده «امید است که»:
- عمر بگذشت به بی حاصلی و بالهوسی پسرم جام می ام ده که به پیری برسی
۲- حرف اضافه به معنای «از»:
- جوی مشک بهتر که یک توده گل
3- ضمیر پرسشی به معنای «چه کسی؟»:
- که گفتت برو دست رستم ببند؟ نبندد مرا دست چرخ بلند
۴- ضمير مبهم در معنای «کسی که»:
- هر که آمد عمارتی نو ساخت رفت و منزل به دیگری پرداخت
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
- گام به گام تمامی دروس پایه (3)
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
- فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)