نصب اپلیکیشن

صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن

خلاصه نکات فارسی (3) فصل 12 گذر سیاوش از آتش - درسنامه شب امتحان فارسی (3) فصل 12 گذر سیاوش از آتش - جزوه شب امتحان فارسی (3) نوبت اول فصل 12 گذر سیاوش از آتش



شعر «گذر سیاوش از آتش» و معنی شعر

درس دوازدهم

گذر سیاوش از آتش

  • شاعر: فردوسی
  • اثر: شاهنامه
  • قالب شعر: مثنوی
  • وزن: فعول فعول فعول فعل (رشته انسانی)

 

چکیده داستان:

یکی از شورانگیزترین و غم آلودترین، داستان های شاهنامه فردوسی، سوگ سیاوش است. سیاوش فرزند کاووس، شاه خیره سرِ کیانی است که پس از زاده شدن، رستم او را به زابل برده، رسم پهلوانی، فرهیختگی و رزم و بزم بدو می آموزد. در بازگشت، سودابه، همسر کاووس شاه، به سیاوش دل می بندد؛ امّا او که آزرم و حیا و پاکدامنی و عفاف آموخته است، تن به گناه نمی سپارد و به همین دلیل از سوی سودابه متّهم می شود.

سیاوش، برای اثبات بی گناهی خویش از میان آتش می گذرد و از این آزمایش، سرافراز بیرون می آید. پس از چندی، (برای دور ماندن از وسوسه‌های سودابه و خیره سری های کاووس) داوطلبانه، از جانب پدر برای جنگ با افراسیاب به سوی توران زمین می رود. افراسیاب گروگان هایی را به نزد او می فرستد و سیاوش آشتی را می پذیرد. از دیگر سو، کاووس از سیاوش می خواهد که گروگان‌ها را بکشد؛ اما سیاوش نمی پذیرد و به توران پناه می برد. در آنجا با جریره، دخت پیران ویسه (وزیر خردمند افراسیاب) و فرنگیس، دخت افراسیاب ازدواج می کند، از جریره، فرود و از فرنگیس، کیخسرو، زاده می شود. سیاوش دو شهر «گنگ دژ» و«سیاوش گرد» را در توران بنا می نهد. پس از چندی به تحریک گرسیوز، میانه سیاوش و افراسیاب به تیرگی می گراید و سرانجام، خونِ او در غربت و بی گناهی ریخته می شود.

 

زمینه های حماسه:

ملی، داستانی و روایی، قهرمانی، شگفت آوری (خرق عادت)

بازیگران داستان:

سیاوش: فرزند کی کاووس

کاووس: پادشاه ایران

سودابه: همسر کی کاووس

افراسیاب: پادشاه تورانی

 

سیاوش، فرزند کاووس، شاه خیره سر کیانی است که پس از تولّد رستم او را به زابل برده، رستم پهلوانی، فرهیختگی و رزم و بزم را به آموزد. در بازگشت، سودابه، همسر کاووس شاه به سیاوش دل می بندد امّا او که آزرم و حیا و پاکدامنی و عفاف آموخته است، تن به گناه نمی سپارد و به همین دلیل از جانب سودابه متّهم می شود ...

 

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

فرهیختگی

ادب آموختگی

آزرم

شرم و حیا

عفاف

پاکدامنی

خیره سر

گستاخ و بی شرم، لجوج

فرزند کاووس  ß  مسند

قلمرو ادبی:

دل می بندد  ß  کنایه از شیفته می شود

رزم و بزم  ß  جناس

تن به گناه نمی سپارد  ß  کنایه از گناه نمی کند

 

چنین گفت موبد به شاه جهان                          که دردِ سپهبد نماند نهان

قلمرو فکری:

موبد (روحانی) به شاه گفت که این درد (راز) برای همیشه نمی تواند پنهان بماند، پس باید برای آن راهی پیدا کند.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

موبد

روحانی زردشتی

شاهِ جهان

منظور کی کاووس

سپهبد

سردار و فرمانده سپاه، سپه سالار؛ منظور: کی کاووس

درد سپهبد

منظور ارتباط بینِ سیاوش و همسرِ کاووس سودابه

بیت ß   2 جمله

قلمرو ادبی:

جهان و نهان ß   قافیه

موبد  ß  مجاز از مشاور

جهان  ß  مجازِ اغراق آمیز از ایران

جهان و نهان  ß  جناس ناهمسان اختلافی

واج آرایی حرف «ن»

پیام:

آزمون و سنجش برای شناخت حقیقت

 

چو خواهی که پیدا کنی گفت و گوی                  بباید زدن سنگ را بر سبوی

قلمرو فکری:

اگر می خواهی حقیقت آشکار شود باید آن ها را (سیاوش یا سودابه را) آزمایش و امتحان کنی.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

پیدا کردن

آشکار کردن

گفت و گوی

منظور  حقیقتِ ماجرای سیاوش و سودابه

سبو

کوزه، ظرف معمولا دسته دار از سفال یا جنس دیگر برای حمل یا نگه داشتن مایعات

بیت ß   3 جمله

قلمرو ادبی:

گوی و سبوی ß   قافیه

سنگ و سبو  ß  تضاد

سنگ بر سبو زدن  ß  کنایه از «آزمایش و امتحان»

پیام:

آزمون و سنجش برای شناخت حقیقت

 

که هر چند فرزند هست ارجمند                        دل شاه از اندیشه یابد گزند

قلمرو فکری:

هر چند فرزند (سیاوش) عزیز است اما بدگمان بودن نسبت به او، دل شما را آزرده می کند.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

فرزند

سیاوش

ارجمند

گرامی

گزند

آسیب، آزار

اندیشه

بدگمانی، اندوه، ترس، اضطراب، فکر

بیت ß   2 جمله

قلمرو ادبی:

ارجمند و گزند ß   قافیه

دل  ß  مجاز از «وجود»

واج آرایی حرف «ن»

 

 

وزین دخترِ شاه هاماوران                                  پر اندیشه گشتی به دیگر کران

قلمرو فکری:

و از طرف دیگر بدگمانی نسبت به سودابه (که دختر شاه هاماوران است) نیز شاه را آزرده خاطر می کند.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

وزین

و از این

به دیگر کران

از طرف دیگر

کران

طرف، سو، جهت

پراندیشه

هراسان، بدگمان، اندوهگین، ترسان، مضطرب

هاماوران

نامِ کشوری قدیمی، شکلِ فارسی شده حَمیر واقع در یمنِ امروزی

دختر شاه هاماوران

منظور «سودابه»؛ کی کاووس پس از این که شاه هاماوران را شکست می دهد، افزون بر گرفتنِ باج و خراج، دخترش، سودابه را نیز به همسری برمی گزیند

بیت ß   1 جمله

قلمرو ادبی:

هاماوران و کران ß   قافیه

پراندیشه گشتن  ß  کنایه از نگران و مضطرب شدن

 

هر در سخن چون بدین گونه گشت                   بر آتش یکی را بباید گذشت

قلمرو فکری:

چون کار به این جا کشیده شد [مقصّر پیدا نشد] به ناچار باید یکی از آن دو (سودابه یا سیاوش) برای اثباتِ بی گناهی خود از آتش بگذرد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

ز هر در

از هر باب

بیت ß   3 جمله

قلمرو ادبی:

گشت و گذشت ß   قافیه

کل بیت  ß  تلمیح به باور گذشتگان که برای شناسایی گناهکار از بی گناه، از آتش برمی گذشتند

هر و در  ß  جناس

پیام:

آزمون آتش برای آشکارگی حقیقت (آزمون ور)

 

چنین است سوگندِ چرخ بلند                که بر بی گناهان نیاید گزند

قلمرو فکری:

سوگندِ آسمان این چنین است که آتش به بی گناهان آسیب نمی رساند.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

گزند

آسیب

بیت ß   2 جمله

قلمرو ادبی:

بلند و گزند ß   قافیه

چرخ  ß  استعاره از فلک و آسمان

بیت  ß  به باور گذشتگان اشاره دارد (آتش بی گناهان را نمی سوزاند)

سوگند چرخ  ß  جانبخشی

بیت  ß  دارای تمثیل است

واج آرایی حرف «ن»

پیام:

برابر با مثل «سر بی گناه بالای دار نمی ‌رود»

 

جهاندار، سودابه را پیش خواند             همی با سیاوش به گفتن نشاند

قلمرو فکری:

کیکاوس سودابه را به نزد خود فراخواند و او را با سیاوش روبه رو کرد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

جهاندار

منظور کی کاووس

خواندن

صدا کردن

بیت ß   2 جمله

قلمرو ادبی:

خواند و نشاند ß   قافیه

جهان  ß  مجاز اغراق آمیز از ایران

به گفتن نشاندن  ß  کنایه از رو به رو کردن

 

سرانجام گفت ایمن از هر دوان            نگردد مرا دل، نه روشن روان

قلمرو فکری:

سرانجام کاووس به هر دوی آن ها گفت که دلِ (خاطر) من از شما دو تن آسوده نمی شود و روحم آرامش نمی گیرد (من هنوز نسبتِ به شما بدگمانم)

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

ایمن

در امن، دل آسوده

هر دوان

هر دوی آن ها

بیت ß   3 جمله

«را» در عبارت «مرا دل»  ß  «را»ی فکّ اضافه (دلِ من)

قلمرو ادبی:

دوان و روان ß   قافیه

روشن نگشتن روان  ß  کنایه از نبود آرامش، داشتن بد گمانی

دوان و روان  ß  جناس

روان روشن  ß  حس‌آمیزی

واج آرایی حرف «ن»

 

مگر کآتش تیز پیدا کند             گنه کرده را زود رسوا کند

قلمرو فکری:

مگر (امیدوارم) آتش سوزنده، گناهکار را مشخص کند و فوراً او را رسوا نماید.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

تیز

شعله ور

پیدا کند

روشن و آشکار سازد

بیت ß   2 جمله

قلمرو ادبی:

پیدا و رسوا ß   قافیه (کند  ß  ردیف)

مگر  ß  ایهام:

  • شاید (قید تردید)
  • امید است (قید آرزو)

مصراعِ نخست  ß  جانبخشی

پیام:

آزمون آتش برای آشکارگی حقیقت

 

چنین پاسخ آورد سودابه پیش               که من راست گویم به گفتار خویش

قلمرو فکری:

سودابه این چنین پاسخ داد که من در سخنان خود راستگو هستم.

قلمرو زبانی:

بیت ß   2 جمله

مرجع ضمیرِ «من»  ß  سودابه

قلمرو ادبی:

پیش و خویش ß   قافیه

پیش و خویش  ß  جناسواره

 

به پورِ جوان گفت شاه زمین                  که رایت چه بیند کنون اندرین؟

قلمرو فکری:

کیکاووس به پسر جوان خود گفت: نظر تو در این باره چیست؟ (چه دفاعی از خود داری؟)

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

پور

فرزند پسر، سیاوش

شاه زمین

منظور کیکاووس

رایت چه بیند

رای و نظر تو چیست؟

اندرین

در این مورد (در مورد سخنان اتّهام آمیزی که سودابه به تو نسبت داده است)

بیت ß   2 جمله

قلمرو ادبی:

زمین و اندرین ß   قافیه

مصراع دوم  ß  واج آرایی حرف «ن»

زمین  ß  مجازِ اغراق آمیز از ایران

پیام:

چه دفاعی از خود داری

 

سیاوش چنین گفت کای شهریار                       که دوزخ مرا زین سخن گشت خوار

قلمرو فکری:

سیاوش در پاسخ چنین گفت: ای پادشاه، تحمل آتش دوزخ در مقابل این تهمت، برایم آسانتر است. (با شنیدنِ این اتّهامات، عبور از آتش برای منِ بی گناه، آسان است)

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

کای

که ای

شهریار

کیکاووس

دوزخ

جهنّم

خوار

آسان، سهل

بیت ß   3 جمله

«را» در عبارت «مرا» (برای من)  ß  حرف اضافه به معنی «برای»

قلمرو ادبی:

شهریار و خوار ß   قافیه

دوزخ  ß  مجاز از آتش

 

اگر کوه آتش بود بسپَرم                        ازین تنگ خوار است اگر بگذرم

قلمرو فکری:

اگر کوهی از آتش باشد از میان آن عبور می کنم و اگر قرار بر عبور از میان آتش باشد، برای من آسان است.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

سپردن

طی کردن، پیمودن

تنگ

تنگه آتش

خوار

آسان، ساده

زین تنگ خوار است اگر بگذرم

اگر قرار بر عبور از میان آتش باشد،  برای من آسان خواهد بود

بیت ß   4 جمله

قلمرو ادبی:

بسپَرم و بگذرم ß   قافیه

کوه آتش  ß  اضافه تشبیهی:

  • آتش  ß  مشبّه
  • کوه  ß  مشبّه به

کل بیت  ß  اغراق

پیام:

دشواری شنیدن بهتان

 

پر اندیشه شد جان کاووس کی             ز فرزند و سودابه نیک پی

قلمرو فکری:

روح و جان کی کاووس به خاطر فرزندش (سیاوش) و همسر نیکو نهادش (نامبارکش) پریشان شد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

پی

قدم

اندیشه

بدگمانی، اندوه، ترس، اضطراب، فکر

کی

پادشاه، عنوان پادشاهانِ سلسله کیانی مانند کی قباد، کی کاووس، کی خسرو

بیت ß   1 جمله

کی  ß  از نظر دستوری، شاخص است

قلمرو ادبی:

کی و پی ß   قافیه

نیک پی  ß  در اینجا استعاره (ریشخند) از بدقدم، نامبارک

کی و پی  ß  جناس

جان  ß  مجاز از «وجود»

 

کزین دو یکی گر شود نابکار                   از آن پس که خواند مرا شهریار؟

قلمرو فکری:

کی کاووس با خود گفت اگر یکی از این دو نفر (زن و فرزندم) بدکار و گناهکار باشند، بعد از این کسی من را به پادشاهی قبول ندارد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

نابکار

گناهکار، بدکار

که (مصراع دوم)

چه کسی

کزین دو

که از این دو (سودابه و سیاوش)

بیت ß   2 جمله

قلمرو ادبی:

نابکار و شهریار ß   قافیه

دو و یکی  ß  تناسب (مراعات نظیر)

که خواند مرا شهریار  ß  پرسش انکاری؛ کسی مرا پادشاه نمی داند

 

همان به کزین زشت کردار دل              بشویم کنم چاره دل گسل

قلمرو فکری:

بهتر است شک و بدگمانی خود را نسبت به این کار زشت برطرف کنم و چاره اساسی بیندیشم.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

به

بهتر است

زشت کردار

گمانی ، سوءظن

زشت کردار

کردار زشت

چاره کنم

چاره ای بیندیشم، راهی پیدا کنم

دل گسل

آنچه سبب گسستن و آزرده شدن دل شود، ناگوار، دل شکن، دلخراش

بیت ß   3 جمله

همان به  ß  «است» به قرینه معنوی حذف شده است (همان بهتر است)

زشت کردار  ß  ترکیب وصفی وارون

دل گسل  ß  صفت فاعلی مرکّب کوتاه

قلمرو ادبی:

دل و گسل ß   قافیه

دل شستن  ß  کنایه از خود را رها کردن

واژه‌آرایی کلمه «دل»

 

به دستور فرمود تا ساروان                    هیون آرد از دشت، صد کاروان

قلمرو فکری:

[کی کاووس] به وزیر خود فرمان داد تا شتربان، صد کاروان شتر از دشت بیاورد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

دستور

وزیر، مشاور

ساروان

شتربان، شتردار

کاروان

قافله

هیون

شتر، به ویژه شتر قوی هیکل و درشت اندام

بیت ß   2 جمله

کاروان  ß  ممیز (صد کاروان هیون)

نهادِ «فرمود»  ß  کی کاووس

قلمرو ادبی:

ساروان و کاروان ß   قافیه

دستور  ß  ایهام تناسب:

  • 1) وزیر، مشاور، رایزن
  • 2) امر و فرمان؛ که با واژه «فرمود» تناسب دارد

صد  ß  مجاز از بسیار

ساروان، هیون و کاروان  ß  تناسب

ساروان و کاروان  ß  جناس ناهمسان

 

نهادند بر دشت هیزم دو کوه                جهانی  نظاره شده هم گروه

قلمرو فکری:

هیزم ها را مانند دو کوه بزرگ در آن دشت بر روی هم انباشته کردند و مردم برای تماشا کردن آمده بودند.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

نظاره شدن

تماشا کردن

هم گروه

با همدیگر، به اتّفاقِ هم

بیت ß   2 جمله

کوه  ß  ممیز

قلمرو ادبی:

کوه و گروه ß   قافیه

کل بیت  ß  آرایه اغراق (هر دو مصراع آرایه اغراق دارند)

جهان  ß  مجاز از مردم

دشت و کوه  ß  تناسب

 

بدان گاه سوگندِ پرمایه شاه                   چنین بود آیین و این بود راه

قلمرو فکری:

در آن زمان (زمان کی کاووس)، راه و رسمِ شاهان در شناسایی خطاکار از درستکار این گونه بود؛ (زیرا به اعتقاد  ایشان، آتش پاک و مقدّس هرگز انسان‌های پاک را نمی سوزاند.)

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

گاه

زمان

بدان گاه

در زمان کی کاووس

مایه

قدرت، توانایی

پُرمایه

گران مایه، پرشکوه

سوگند

(در این بیت) راه و رسم در تشخیص خطاکار از درست کار

بیت ß   2 جمله

قلمرو ادبی:

شاه و راه ß   قافیه

گاه، شاه و راه  ß  جناس ناهمسان

توضیح:

این بیت به باور گذشتگان اشاره دارد

 

وزآن پس به موبد بفرمود شاه               که بر چوب ریزند نفتِ سیاه

قلمرو فکری:

پس از آن، شاه به روحانی دربار دستور داد که نفت سیاه بر چوب‌ها بریزند.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

نفت سیاه

قیر خام

موبد

روحانی زرتشتی، در اینجا به معنای مشاور

بیت ß   2 جمله

قلمرو ادبی:

شاه و سیاه ß   قافیه

 

بیامد دوصد مردِ آتش فروز                   دمیدند گفتی شب آمد به روز

قلمرو فکری:

دویست مرد آتش افروز آمدند و در هیزم ها دمیدند. دود زیادی همه جا را فرا گرفت به طوری که هوا در اثر دود، سیاه شد و روز مانند شب، تاریک شد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

دو صد

دویست نفر

آتش فروز

روشن کننده آتش

دمیدند

فوت کردند

گفتی

انگار که، گویی

به

در

شب آمد به روز

[از شدّت دود] روز شب شد، شب جای روز را گرفت

بیت ß   4 جمله

آتش فروز  ß  صفت فاعلی مرکّب کوتاه (آتش افرورنده)

قلمرو ادبی:

آتش فروز و روز ß   قافیه

گفتی شب آمد به روز  ß  تشبیه (به علّتِ دودِ بسیارِ، روز به شب مانند شد)، کنایه از تاریک شدن هوا

گفتی  ß  در اینجا قید تردید و اداتِ تشبیه است

شب و روز  ß  تضاد

مصراع دوم  ß  اغراق

واج آرایی حرف «د»

پیام:

شدّت دود و آتش

 

نخستین دمیدن سیه شد ز دود                        زَبانه برآمد پس از دود، زود

قلمرو فکری:

با اولین دمیدن، دودی به پا شد که همه جا را سیاه کرد، ولی پس از آن آتش به سرعت زبانه کشید و هیزم ها شعله ور شد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

دمیدن

فوت کردن

زبانه

زبانه آتش، شعله آتش

برآمد

بلند شد

بیت ß   2 جمله

قلمرو ادبی:

دود و زود ß   قافیه

دود و زود  ß  جناس ناهمسان

سیه، دود و زبانه  ß  تناسب

واژه‌آرایی کلمه «دود»

واج آرایی حرف «د»

 

سراسر همه دشت بریان شدند             بر آن چهر خندانش گریان شدند

قلمرو فکری:

همه مردم حاضر در دشت از این آزمایش غمگین و ناراحت بودند و همه بر آن چهرهٔ خندان، معصوم و بی گناه سیاوش گریان بودند. (مردم می دانستند که سیاوش بی گناه است پس بر بی گناهی او می گریستند)

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

سراسر

همه

چهر

چهره، صورت

بریان

کباب شده و پخته شده بر آتش

بیت ß   2 جمله

مرجع ضمیر «ش»  ß  سیاوش و نقش مضاف الیه دارد

قلمرو ادبی:

بریان و گریان ß   قافیه (شدند:ردیف)

دشت  ß  مجاز از مردمی که در دشت نظاره گر بودند

بریان شدن  ß  کنایه از غمگین و ناراحت شدن، در سوز و گداز بودن، اغراق

بریان و گریان  ß  جناس ناهمسان

خندان و گریان  ß  تضاد

واج آرایی حرف «ن»

 

سیاوش بیامد به پیش پدر                    یکی خُود زرین نهاده به سر

قلمرو فکری:

سیاوش در حالی که کلاه جنگی زرینی بر روی سر گذاشته بود، به نزد پدر آمد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

پیش

نزد

پدر

کی کاووس

زرّین

طلایی

نهاده

گذاشته

خُود

کلاهخُود، کلاه جنگی

بیت ß   2 جمله

قلمرو ادبی:

پدر و سر ß   قافیه

خُود و سر  ß  تناسب

 

هشیوار و با جامه های سپید                 لبی پر ز خنده دلی پر امید

قلمرو فکری:

او با آرامش و هوشیاری و در حالی که لباس های سفید بر تن کرده بود خندان و امیدوار بود.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

جامه

لباس، تن پوش

دل پر امید بودن

امید فراوان داشتن

لب پر ز خنده بودن

خندان

هشیوار

هشیار، هشیارانه، آگاهانه

بیت ß   2 جمله

مصراع اول  ß  حذف فعل «بود» به قرینه معنوی

مصراع دوم  ß  حذف فعل «داشت» به قرینه معنوی

قلمرو ادبی:

سپید و امید ß   قافیه

لب و خنده  ß  تناسب

لب و دل  ß  تناسب

لب پر ز خنده بودن  ß  کنایه از شادمان بودن

واژه آرایی کلمه «پر»

 

یکی تازی ای بر نشسته سیاه                همی خاک نعلش بر آمد به ماه

قلمرو فکری:

سیاوش بر اسب تازنده سیاه رنگی نشسته بود و (آن قدر تند می راند که) خاک نعل اسبش به ماه می رسید.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

برنشستن

سوار شدن

نعل

قطعه آهنی که به پاشنۀ کفش یا به سم ستور می زنند

تازی

اسبی از نژاد عربی با گردن کشیده و پاهای باریک، تیزپا

بیت ß   2 جمله

برنشستن  ß  فعل پیشوندی

یکی  ß  صفت برای «تازی»

سیاه  ß  صفت برای «تازی»

نهادِ بیت  ß  سیاوش

مرجع ضمیر «ش»  ß  تازی؛ نقش مضاف الیه دارد، وابسته وابسته

قلمرو ادبی:

سیاه و ماه ß   قافیه

تازی، برنشستن و نعل  ß  تناسب

ماه  ß  مجاز از آسمان

خاک نعلِ اسب بر ماه رفتن  ß  کنایه از سرعت و تاخت و تاز اسب، اغراق

 

پراگنده کافور بر خویشتن                      چنان چون بُوَد رسم و ساز کفن

قلمرو فکری:

سیاوش به همان صورت که رسم کفن و دفن است، به خودش کافور زده بود.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

بود

می باشد

رسم و ساز

آیین

کافور

دارویی خوش بو و سفید رنگ که خاصیت ضدعفونی کنندگی دارد و بر جسد می پاشند برای گندزدایی و کاستن بوی بدِ مُرده

بیت ß   2 جمله

قلمرو ادبی:

سپید و امید ß   قافیه

کافور و کفن  ß  تناسب

پیام:

آمادگی برای مرگ

 

بدان گه که شد پیش کاووس باز                       فرود آمد از باره، بردش نماز

قلمرو فکری:

آن هنگام که پیش کی کاووس باز آمد، از اسب پیاده شد و رسم احترام و تعظیم به جا آورد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

بدان گه

آن زمان

باز شد

باز رفت

باره

اسب

فرود آمد

پایین آمد، پیاده شد

نماز بردن

تعظیم کردن، عمل سر فرود آوردن در مقابل کسی برای تعظیم

بیت ß   3 جمله

قلمرو ادبی:

باز و نماز ß   قافیه

 

رخ شاه کاووس پُر شرم دید                  سخن گفتنش با پسر نرم دید

قلمرو فکری:

سیاوش پدرش را بسیار شرم زده دید، چون متوجّه شد کهبا او به نرمی و مهربانی سخن می گوید.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

رخ

چهره، رخسار

پُر شرم

شرمنده

بیت ß   2 جمله

شاه  ß  شاخص (وابسته پیشین)

قلمرو ادبی:

شرم و نرم ß   قافیه (دید  ß  ردیف)

رخ  ß  مجاز از وجود

سخن گفتن نرم  ß  کنایه از «مهربانی کردن»، حس‌آمیزی

شرم و نرم  ß  جناس ناهمسان

 

سیاوش بدو گفت اندُه مدار                  کزین سان بُوَد گردش روزگار

قلمرو فکری:

سیاوش به پدرش گفت که از این مسئله ناراحت و شرم زده مباش؛ زیرا که این کار سرنوشت است [و تو مقصّر نیستی].

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

بدو

به او

اندُه

کوتاه شده «اندوه»

انده مدار

غمگین مباش

کزین سان

که این گونه

بُوَد

باشد

گردش روزگار

سرنوشت، تقدیر

بیت ß   3 جمله

ضمیر «او» در «بدو»  ß  کاووس

قلمرو ادبی:

مدار و روزگار ß   قافیه

پیام:

پذیرش سرنوشت

 

سرِ پر ز شرم و بهایی مراست                اگر بی گناهم رهایی مراست

قلمرو فکری:

وجود من سراسر ارزشمند و آراسته به شرم و پاکی است، اگر بی گناه باشم، نجات می یابم.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

بهایی

ارزشمند، قیمتی

را

به معنای «دارندگی»

بیت ß   3 جمله

قلمرو ادبی:

بهایی و رهایی ß   قافیه (مراست  ß  ردیف)

سر  ß  مجاز از «وجود»

بهایی و رهایی  ß  جناس ناهمسان

 

ور ایدون که زین کار هستم گناه                        جهان آفرینم ندارد نگاه

قلمرو فکری:

و اگر چنانچه مرا گناهی هست، خداوند مرا از آتش نگه نمی دارد [و آتش مرا می سوزاند].

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

ور

و اگر

ایدون که

چنانچه

گناه

گناهکار

جهان آفرین

خداوند

بیت ß   2 جمله

گناه  ß  اسم به جای صفت به کار رفته است

جهان آفرین  ß  صفت فاعلی مرکب کوتاه (آفریننده جهان)

مرجع ضمیر«م» در«جهان آفرینم»  ß  سیاوش، نقش مفعول دارد (جهان آفرین مرا نگاه نمی دارد)

قلمرو ادبی:

گناه و نگاه ß   قافیه

گناه و نگاه  ß  جناسواره

 

به نیروی یزدان نیکی دهش                 کزین کوه آتش نیابم تپش

قلمرو فکری:

به نیروی یزدان نیکی دهنده، هیچ نگرانی و اضطرابی از این آتش ندارم [و در کمال آرامش و اطمینان از آن می گذرم].

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

نیکی دهش

نیکی کننده

تپش

اضطراب ناشی از گرمی و حرارت، گرمی و حرارت

بیت ß   1 جمله

دهش  ß  واژه وَندی (ده + ــِـش)

قلمرو ادبی:

دهش و تپش ß   قافیه

کوه آتش  ß  اغراق، اضافه تشبیهی:

  • آتش  ß  مشبه
  • کوه  ß  مشبه به

تپش یافتن  ß  کنایه از هراسیدن

 

سیاوش سیه را به تندی بتاخت             نشد تنگ دل جنگِ آتش بساخت

قلمرو فکری:

سیاوش بدون ناراحتی و اندوه، اسب سیاهش را تاخت و آماده جنگ و مقابله با آتش شد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

سیه

اسب سیاه

بتاخت

بتازاند، بدواند

بساخت

آماده و مهیا شد

بیت ß   3 جمله

قلمرو ادبی:

بتاخت و بساخت ß   قافیه

تنگ دل شدن  ß  کنایه از غمگین شدن

تندی  ß  ایهام:

  • 1) خشم
  • 2) سرعت

بتاخت و بساخت  ß  جناس ناهمسان

جنگ آتش  ß  استعاره پنهان (آتش مانند انسانی بود که سیاوش قصد جنگ با او را داشت)

 

ز هر سو زبانه همی بر کشید                 کسی خُود و اسپ سیاوش ندید

قلمرو فکری:

آتش از همه طرف زبانه می کشید و کسی نمی توانست کلاهخود و اسب سیاوش را ببیند (در آتش ناپدید شد).

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

سو

طرف

زبانه

زبانه آتش، شعله

برکشید

بلند شد

خُود

کلاهخُود

بیت ß   2 جمله

قلمرو ادبی:

کشید و ندید ß   قافیه

خُود  ß  مجاز از «سیاوش»

پیام:

ارتفاع زیاد آتش

 

یکی دشت با دیدگان پر ز خون              که تا او کی آید ز آتش برون

قلمرو فکری:

همه مردم حاضر در آن دشت (از شدت اندوه) خون می گریستند و انتظار می کشیدند تا ببینند کی سیاوش از آتش بیرون بیاید؟

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

دیدگان

چشم ها

بیت ß   2 جمله

مرجع «او»  ß  سیاوش

قلمرو ادبی:

خون و برون ß   قافیه

دشت  ß  مجاز از مردم

دیده پر از خون  ß  کنایه از شدت غم و اندوه، خون گریه کردن

کل بیت  ß  اغراق

 

چو او را بدیدند برخاست غو                   که آمد ز آتش برون شاه نو

قلمرو فکری:

مردم وقتی سیاوش را زنده و سالم دیدند، با فریاد گفتند که شاه جوان، به سلامت از آتش بیرون آمد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

چو

هنگامی که

برخاست

بلند شد

غو

فریاد، بانگ و خروش

شاه نو

سیاوش

بیت ß   2 جمله

مرجع «او»  ß  سیاوش

قلمرو ادبی:

غو و نو ß   قافیه

نو  ß  ایهام:

  • 1) ولیعهد بودن سیاوش
  • 2) جوان و جان بازیافته

غو و نو  ß  جناس ناهمسان

 

چنان آمد اسپ و قبای سوار                  که گفتی سمن داشت اندر کنار

قلمرو فکری:

اسب و لباس سیاوش چنان سالم و بدون آسیب بود که گویی در آغوش گل­های یاسمن بوده است (انگار در میان باغ گل بوده است)

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

چُنان

به گونه ای

قبا

نوعی لباس بلند مردانه

گفتی

گویی، انگار

اندر

در

کنار

بغل

سمن

یاسمن، گونه ای درخت گل

بیت ß   3 جمله

قلمرو ادبی:

سوار و کنار ß   قافیه

قبا  ß  مجاز از پوشنده قبا

سمن در کنار داشتن  ß  کنایه از آرامش و تندرستی و آسیب ندیدن

اسب و سوار  ß  ‌تناسب

توضیح:

به ویژگی «شگفت آوری» حماسه اشاره دارد

 

چو بخشایش پاک یزدان بُوَد                  دم آتش و آب یکسان بُوَد

قلمرو فکری:

زمانی که بخشایش و آمرزش ایزد پاک شامل حال کسی شود. گرمای آتش و سردی آب با هم برابر می گردد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

چو

هنگامی که

بخشایش

آمرزش، بخشاییدن

یزدان

ایزد، خداوند

بُوَد

باشد

دم

دما و گرما

بیت ß   2 جمله

قلمرو ادبی:

یزدان و یکسان ß   قافیه (بُوَد  ß  ردیف)

تلمیح به داستان حضرت ابراهیم

آتش و آب  ß  تضاد

پیام:

لطف حق انسان را نگاه می دارد

 

چو از کوه آتش به هامون گذشت                      خروشیدن آمد ز شهر و ز دشت

قلمرو فکری:

هنگامی که سیاوش از کوه آتش به خوبی به دشت آمد، فریاد شادی و همدردی همه مردم به گوش رسید.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

چو

هنگامی که

هامون

دشت

خروشیدن

فریاد زدن

بیت ß   2 جمله

قلمرو ادبی:

گذشت و دشت ß   قافیه

کوه آتش  ß  اضافه تشبیهی، اغراق

شهر و دشت  ß  مجاز از «مردم» (می توان مجاز نیز در نظر نگرفت؛ زیرا ممکن است که از شهر و دشت فریادی به گوش برسد)

کوه، شهر و دشت  ß  تناسب

واج آرایی حرف «ش»

 

همی داد مژده یکی را دگر                     که بخشود بر بی گنه دادگر

قلمرو فکری:

مردم به یکدیگر مژده می دادند که خداوندِ عادل به بی ‌گناه رحم کرد. (و او را از آتش حفظ نمود)

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

دگر

دیگر

بیگنه

منظور سیاوش است

بخشود

آمرزید، از گناه درگذشت

دادگر

عادل، منظور خداوند است

بیت ß   2 جمله

قلمرو ادبی:

دگر و دادگر ß   قافیه

مصراع دوم  ß  متناقض نما (پارادوکس)؛ از این جهت که شخصی بی گناه، گناهش بخشوده گردد

 

همی کَند سودابه از خشم موی             همی ریخت آب و همی خست روی

قلمرو فکری:

سودابه از شدّت خشم و اندوه موهای خود را می کند و اشک (عرق شرم) می ریخت و بر چهره خود چنگ می انداخت.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

خستن

زخمی کردن، مجروح کردن

بیت ß   3 جمله

قلمرو ادبی:

موی و روی ß   قافیه

موی کندن  ß  کنایه از شدت خشم و اندوه

آب  ß  مجاز از اشک، عرق شرم

موی و روی  ß  جناس ناهمسان، تناسب

واج آرایی حرف «م»

پیام:

شدت ناراحتی

 

چو پیش پدر شد سیاوش پاک               نه دود و نه آتش نه گرد و نه خاک

قلمرو فکری:

هنگامی که سیاوش، بی گناه (یا: با لباس تمیز) نزد پدر رفت و هیچ اثری از دود و آتش و گرد و خاک بر لباس نداشت.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

چو

هنگامی که

شد

رفت

بیت ß   5 جمله

«نه دود»  ß  حذف فعل «بود» به قرینه معنوی

«نه آتش»  ß  حذف فعل «بود» به قرینه معنوی

«نه گرد»  ß  حذف فعل «بود» به قرینه معنوی

«نه خاک»  ß  حذف فعل «بود» به قرینه معنوی

قلمرو ادبی:

پاک و خاک ß   قافیه

پاک  ß  ایهام:

  • 1) پاکیزه
  • 2) بی گناه

دود، آتش، گرد و خاک  ß  تناسب

آتش و خاک  ß  تناسب (عناصر چهار گانه)

پاک و خاک  ß  جناس ناهمسان

واج آرایی حروف «پ» و «ش»

واژه آرایی کلمه «نه»

پیام:

بی گناهی سیاوش

 

فرود آمد از اسپ کاووس شاه               پیاده سپهبد پیاده سپاه

قلمرو فکری:

کاووس شاه به احترام سیاوش از اسب به زیر آمد و با پیاده شدنِ شاه، سپاهیان نیز از اسب به زیر آمدند.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

فرود

پایین

سپهبد

منظور کی کاووس است

بیت ß   2 جمله

مصراع دوم  ß  حذف فعل «شد» به قرینه معنایی

قلمرو ادبی:

شاه و سپاه ß   قافیه

سپهبد و سپاه  ß  تناسب، اشتقاق (هم خانواده، رشته انسانی)

واج آرایی حرف «پ»

واژه آرایی کلمه «پیاده»

 

سیاوش را تنگ در بر گرفت                   ز کردار بد پوزش اندر گرفت

قلمرو فکری:

[کی کاووس] سیاوش را محکم در آغوش کشید و از کردار ناپسند خود پوزش خواست.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

تنگ

محکم

بر

آغوش، بغل

گرفت (مصراع اول)

کشید

پوزش

عذرخواهی

اندر

در

اندر گرفت

آغاز کرد

کردار بد

منظور «بدگمانی نسبت به سیاوش»

بیت ß   2 جمله

قلمرو ادبی:

این بیت قافیه دوگانه دارد:

  • بر و اندر ß   قافیه اول
  • گرفت (کشید) و گرفت (آغاز کرد) ß   قافیه دوم

در و بر  ß  جناس

بر و بد  ß  جناس

گرفت (کشید) و گرفت (آغاز کرد)  ß  جناس همسان



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (3)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



متن «گنج حکمت: به جوانمردی کوش» و معنی متن

گنج حکمت

به جوانمردی کوش

  • نویسنده: سعدی
  • اثر: گلستان
  • نوع نثر: مسجع و آهنگین

 

یکی را از ملوک عَجَم حکایت کنند که دست تطاول به مال رعیّت دراز کرده بود و جور و اذیّت آغاز کرده تا به جایی که خلق از مکاید فعلش به جهان برفتند و از کُربَت جورش راه غربت گرفتند.

قلمرو فکری:

از یکی از پادشاهان ایرانی نقل می کنند که به دارایی مردم دست درازی می کرد و ستم و آزار آغاز کرد تا به جایی که مردم از فریب‌ کارهایش در جهان پراکنده شدند و به خاطر گرفتاری ستمگری اش، راه دوری از میهن را برگزیدند.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

یکی را

از یکی

ملوک

پادشاهان، سلطانان

ملوک عجم

پادشاهان ایران

رعیت

مردم

جور

ستم

خلق

مردم

فعل

کُنش، رفتار

کربت

غم، اندوه

غربت

غریبی، دور از خانمان

کربت جور

اندوه حاصل از ظلم و ستم

مکاید

جمع مکیده یا مکیدت، کیدها، مکرها، حیله‌ها

تطاول

ستم و تعدی، به زور به چیزی دست پیدا کردن

عجم

سرزمینی که ساکنان آن غیرعرب، به ویژه ایرانی باشند؛ ایران

قلمرو ادبی:

دست دراز کردن به مال رعیت  ß  کنایه غارت اموال مردم

جهان  ß  مجاز از کشور دیگر

ارتفاع و نقصان  ß  تضاد

دست دراز کردن  ß  کنایه از تعرض و تجاوز

زور آوردن دشمنان  ß  کنایه از حمله دشمنان

به جهان برفتند  ß  کنایه از به دیگر جاهای جهان مهاجرت کردند

 

چون رعیّت کم شد، ارتفاع ولایت نقصان پذیرفت و خرانه تهی ماند و دشمنان زور آوردند.

قلمرو فکری:

هنگامی که مردم و جمعیت کشور کم شد، درآمد دولت نیز کاست. خزانه خالی ماند و دشمنان فشار آوردند.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

چون

هنگامی که

رعیت

مردم

ولایت

کشور، سرزمین

خزانه

گنجینه

نقصان

کم شدن، کاهش یافتن

ارتفاعِ ولایت

عایدات و درآمدهای مملکت

ارتفاع

محصول زمین های زراعی

 

هر که فریادرس روز مصیبت خواهد                  گو در ایّام سلامت به جوانمردی کوش

بندهٔ حلقه به گوش ار ننوازی برود                    لطف کن که بیگانه شود حلقه‌ به گوش

قلمرو فکری:

هر کس برای روز گرفتاری اش یاور می خواهد به او بگو در روزگار تندرستی جوانمرد و بخشنده باشد.

اگر بنده حلقه به گوش و مطیعت را هم مورد لطف و محبت قرار ندهی، از پیش تو فرار می کند. پس تا می توانی لطف کن؛ که با لطف، بیگانه هم از تو فرمانبرداری می کند.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

که

کس

فریاد

کمک

فریادرس

یاور، دستگیر

مصیبت

دشواری، سختی، رنج

بنده

برده

ار

اگر

ایّام

روزها، روزگار، جمع یوم

نواختن

کسی را با گفتن سخنان محبت آمیز یا بخشیدن چیزی مورد محبت قرار دادن، نوازش کردن

قلمرو ادبی:

قالب شعر  ß  «قطعه»؛ چون فقط مصراع های زوج دارای قافیه هستند:

  • کوش و گوش  ß  قافیه

روز مصیبت و ایام سلامت  ß  تضاد

وزن  ß  فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رشته انسانی)

حلقه به گوش  ß  کنایه از فرمانبردار و مطیع

نواختن  ß  کنایه مهربانی و بخشش کردن

واژه آرایی عبارات «حلقه به گوش» و «لطف» در بیت دوم

واج آرایی مصوّت «ــِـ» در بیت اول

 

باری به مجلس او در، کتاب شاهنامه همی خواندند در زوال مملکت ضحّاک و عهد فریدون؛

قلمرو فکری:

به هر روی، در انجمن او از کتاب شاهنامه درباره نابودی کشور ضحاک و روزگار فریدون بیت هایی را می خواندند.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

باری

به هر روی، خلاصه

همی خواندند

می خواندند

زوال

نابودی، از بین رفتن

مملکت

کشور

عهد

روزگار

به مجلس او در  ß  دو حرف اضافه برای یک متمم

قلمرو ادبی:

ضحّاک و فریدون  ß  تضاد

تلمیح به داستان ضحّاک و فریدون در شاهنامۀ فردوسی

 

وزیر، مَلِک را پرسید: «هیچ توان دانستن که فریدون که گنج و مُلک و حَشَم نداشت، چگونه بر او مملکت مقرّر شد؟»

قلمرو فکری:

وزیر، از شاه پرسید آیا می دانی فریدون که گنج، کشور و خدمتکار نداشت، چگونه کشوری را به دست آورد؟

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

مَلِک

پادشاه

را

از

توان دانستن

می توانیم بدانیم

مقرّر شد

قرار گرفت، ثبات و دوام یافت

حشم

خدمتکاران، خویشان و زیردستان فرمانبر

 

گفت: «آن چنان که شنیدی خلقی بر او به تعصّب گرد آمدند و تقویت کردند و پادشاهی یافت.»

قلمرو فکری:

گفت: همانگونه که شنیده ای گروهی از مردم پیرامون او با جانب داری جمع شدند و از او پشتیبانی کردند و پادشاهی یافت.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

خلق

مردم

گرد آمدن

جمع شدن

به تعصب

به حمایت و جانب داری

تقویت

نیرو دادن، نیرومند ساختن، پشتیبانی

تعصب

طرفداری یا دشمنی بیش از حد نسبت به شخص، گروه یا امری

 

گفت: «ای مَلکِ چون گِرد آمدن خلق موجب پادشاهی است، تو مر خلق را پریشان برای چه می کنی؟ مگر سر پادشاهی کردن نداری؟»

قلمرو فکری:

گفت ای پادشاه به این دلیل که جمع شدن مردم سبب پادشاهی است، تو چرا مردم را آشفته دل و آزرده می کنی؟ مگر نمی خواهی که فرمانروایی کنی؟

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

گرد آمدن

جمع شدن

خَلق

مردم

مگر

برای بیان پرسش انکاری، یا قید تأکید به معنی همانا

قلمرو ادبی:

سر  ß  مجاز از قصد

 

مَلکِ گفت: «موجب گرد آمدن سپاه و رعیّت چه باشد؟» گفت: «پادشه را کَرَم باید تا برو گرد آیند و رحمت تا در پناه دولتش ایمن نشینند و تو را این هر دو نیست.»

قلمرو فکری:

شاه گفت: «علت جمع شدن سپاه و مردم چه چیزی است؟» گفت: «پادشاه باید بخشندگی داشته باشد تا مردم پیرامون او جمع گردند و مهربانی داشته باشد تا در پناه حکومتش در امنیت زندگی کنند و تو هیچ یک از این دو ویژگی را نداری.»

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

مَلِک

پادشاه، سلطان

موجب

سبب، علت

گرد آمدن

جمع شدن

کرم

بخشش

برو

بر او

ایمن

در امان، دل آسوده

را

نشانۀ دارندگی و مالکیت

رعیّت

مردم زیردست، عموم مردم

ایمن  ß  ممال از اَمن

تا برو گرد آیند و رحمت  ß  عبارت «لازم است» به حذف به قرینه لفظی شده است

 

نکند جور بیشه سلطانی                        که نیاید ز گرگ چوپانی

پادشاهی که طرح ظلم افکند                پای دیوار مُلک خویش بکند

قلمرو فکری:

انسان ستمگر نمی تواند پادشاهی کند؛ زیرا هیچ گاه از گرگ نمی توان انتظار چوپانی داشت.

شاهی که سبب پیدایش و گسترش ستم شود، گویی دیوار پادشاهی خودش را نابود می کند.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

جورپیشه

ستمگر

سلطانی

پادشاهی

که

زیرا، زیرا که

آمدن

برآمدن، توانستن

طرح

نقشه

طرح ظلم افکندن

سبب پیدایش و گسترش ظلم شدن، بنیان ظلم نهادن

قلمرو ادبی:

بیت اول  ß  سلطانی و چوپانی  ß  قافیه

بیت دوم  ß  افکند و بکن  ß  قافیه

مصراع دومِ بیت اول  ß  ارسال المثل

بیت اول  ß  شبه اسلوب معادله

طرح ظلم  ß  اضافه تشبیهی

طرح افکندن  ß  کنایه از بنا نهادن

دیوار ملک  ß  اضافه تشبیهی

پای چیزی را کندن  ß  کنایه از زمینه نابودی را فراهم کردن

وزن  ß  فعلاتن مفاعلن فعلن (رشته انسانی)

قالب  ß  مثنوی





معنی واژگان درس «گذر سیاوش از آتش»

معنی واژگان درس «گذر سیاوش از آتش»:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

فرهیختگی

ادب آموختگی

آزرم

شرم و حیا

عفاف

پاکدامنی

پیدا کردن

آشکار کردن

موبد

روحانی زردشتی

شاهِ جهان

منظور کی کاووس

فرزند

سیاوش

ارجمند

گرامی

گزند

آسیب، آزار

کران

طرف، سو، جهت

وزین

و از این

به دیگر کران

از طرف دیگر

ز هر در

از هر باب

گزند

آسیب

جهاندار

منظور کی کاووس

خواندن

صدا کردن

ایمن

در امن، دل آسوده

هر دوان

هر دوی آن ها

تیز

شعله ور

پیدا کند

روشن و آشکار سازد

پور

فرزند پسر، سیاوش

شاه زمین

منظور کیکاووس

رایت چه بیند

رای و نظر تو چیست؟

اندرین

در این مورد

کای

که ای

شهریار

کیکاووس

دوزخ

جهنّم

خوار

آسان، سهل

سپردن

طی کردن، پیمودن

تنگ

تنگه آتش

خوار

آسان، ساده

پی

قدم

نابکار

گناهکار، بدکار

کزین دو

که از این دو

به

بهتر است

زشت کردار

گمانی ، سوءظن

زشت کردار

کردار زشت

کاروان

قافله

دستور

وزیر، مشاور

ساروان

شتربان، شتردار

نظاره شدن

تماشا کردن

هم گروه

با همدیگر، به اتّفاقِ هم

گاه

زمان

بدان گاه

در زمان کی کاووس

مایه

قدرت، توانایی

پُرمایه

گران مایه، پرشکوه

نفت سیاه

قیر خام

برآمد

بلند شد

دو صد

دویست نفر

آتش فروز

روشن کننده آتش

دمیدند

فوت کردند

گفتی

انگار که، گویی

دمیدن

فوت کردن

زبانه

زبانه آتش، شعله آتش

سراسر

همه

چهر

چهره، صورت

پیش

نزد

پدر

کی کاووس

زرّین

طلایی

نهاده

گذاشته

خُود

کلاهخُود، کلاه جنگی

لب پر ز خنده بودن

خندان

جامه

لباس، تن پوش

دل پر امید بودن

امید فراوان داشتن

برنشستن

سوار شدن

بهایی

ارزشمند، قیمتی

بود

می باشد

رسم و ساز

آیین

بدان گه

آن زمان

باز شد

باز رفت

باره

اسب

فرود آمد

پایین آمد، پیاده شد

رخ

چهره، رخسار

پُر شرم

شرمنده

بدو

به او

اندُه

کوتاه شده «اندوه»

انده مدار

غمگین مباش

کزین سان

که این گونه

بُوَد

باشد

گردش روزگار

سرنوشت، تقدیر

ور

و اگر

ایدون که

چنانچه

گناه

گناهکار

جهان آفرین

خداوند

نیکی دهش

نیکی کننده

بساخت

آماده و مهیا شد

سیه

اسب سیاه

بتاخت

بتازاند، بدواند

سو

طرف

زبانه

زبانه آتش، شعله

برکشید

بلند شد

خُود

کلاهخُود

دیدگان

چشم ها

کنار

بغل

چو

هنگامی که

برخاست

بلند شد

غو

فریاد، بانگ و خروش

شاه نو

سیاوش

چُنان

به گونه ای

قبا

نوعی لباس بلند مردانه

گفتی

گویی، انگار

اندر

در

شد

رفت

بخشایش

آمرزش، بخشاییدن

یزدان

ایزد، خداوند

بُوَد

باشد

دم

دما و گرما

خروشیدن

فریاد زدن

دگر

دیگر

بیگنه

منظور سیاوش است

فرود

پایین

پوزش

عذرخواهی

تنگ

محکم

بر

آغوش، بغل

اندر

در

اندر گرفت

آغاز کرد

یکی را

از یکی

ملوک

پادشاهان، سلطانان

ملوک عجم

پادشاهان ایران

رعیت

مردم

جور

ستم

خلق

مردم

فعل

کُنش، رفتار

کربت

غم، اندوه

غربت

غریبی، دور از خانمان

ایّام

روزها، روزگار، جمع یوم

چون

هنگامی که

رعیت

مردم

ولایت

کشور، سرزمین

خزانه

گنجینه

که

کس

فریاد

کمک

فریادرس

یاور، دستگیر

مصیبت

دشواری، سختی، رنج

بنده

برده

ار

اگر

باری

به هر روی، خلاصه

همی خواندند

می خواندند

زوال

نابودی، از بین رفتن

مملکت

کشور

عهد

روزگار

توان دانستن

می توانیم بدانیم

خلق

مردم

گرد آمدن

جمع شدن

گرد آمدن

جمع شدن

خَلق

مردم

مَلِک

پادشاه، سلطان

موجب

سبب، علت

گرد آمدن

جمع شدن

کرم

بخشش

برو

بر او

ایمن

در امان، دل آسوده

جورپیشه

ستمگر

سلطانی

پادشاهی

طرح

نقشه

آمدن

برآمدن، توانستن

به تعصب

به حمایت و جانب داری

نقصان

کم شدن، کاهش یافتن

بخشود

آمرزید، از گناه درگذشت

خیره سر

گستاخ و بی شرم، لجوج

ارتفاع

محصول زمین های زراعی

دادگر

عادل، منظور خداوند است

خستن

زخمی کردن، مجروح کردن

هشیوار

هشیار، هشیارانه، آگاهانه

سمن

یاسمن، گونه ای درخت گل

رعیّت

مردم زیردست، عموم مردم

کربت جور

اندوه حاصل از ظلم و ستم

ارتفاعِ ولایت

عایدات و درآمدهای مملکت

مقرّر شد

قرار گرفت، ثبات و دوام یافت

بریان

کباب شده و پخته شده بر آتش

چاره کنم

چاره ای بیندیشم، راهی پیدا کنم

کردار بد

منظور «بدگمانی نسبت به سیاوش»

اندیشه

بدگمانی، اندوه، ترس، اضطراب، فکر

تقویت

نیرو دادن، نیرومند ساختن، پشتیبانی

حشم

خدمتکاران، خویشان و زیردستان فرمانبر

گفت و گوی

منظور حقیقتِ ماجرای سیاوش و سودابه

موبد

روحانی زرتشتی، در اینجا به معنای مشاور

سوگند

راه و رسم در تشخیص خطاکار از درست کار

هیون

شتر، به ویژه شتر قوی هیکل و درشت اندام

مکاید

جمع مکیده یا مکیدت، کیدها، مکرها، حیله‌ها

تطاول

ستم و تعدی، به زور به چیزی دست پیدا کردن

پراندیشه

هراسان، بدگمان، اندوهگین، ترسان، مضطرب

تپش

اضطراب ناشی از گرمی و حرارت، گرمی و حرارت

درد سپهبد

منظور ارتباط بینِ سیاوش و همسرِ کاووس سودابه

شب آمد به روز

[از شدّت دود] روز شب شد، شب جای روز را گرفت

سپهبد

سردار و فرمانده سپاه، سپه سالار؛ منظور: کی کاووس

طرح ظلم افکندن

سبب پیدایش و گسترش ظلم شدن، بنیان ظلم نهادن

نعل

قطعه آهنی که به پاشنۀ کفش یا به سم ستور می زنند

تازی

اسبی از نژاد عربی با گردن کشیده و پاهای باریک، تیزپا

عجم

سرزمینی که ساکنان آن غیرعرب، به ویژه ایرانی باشند؛ ایران

نماز بردن

تعظیم کردن، عمل سر فرود آوردن در مقابل کسی برای تعظیم

تعصب

طرفداری یا دشمنی بیش از حد نسبت به شخص، گروه یا امری

دل گسل

آنچه سبب گسستن و آزرده شدن دل شود، ناگوار، دل شکن، دلخراش

کی

پادشاه، عنوان پادشاهانِ سلسله کیانی مانند کی قباد، کی کاووس، کی خسرو

سبو

کوزه، ظرف معمولا دسته دار از سفال یا جنس دیگر برای حمل یا نگه داشتن مایعات

نواختن

کسی را با گفتن سخنان محبت آمیز یا بخشیدن چیزی مورد محبت قرار دادن، نوازش کردن

کافور

دارویی خوش بو و سفید رنگ که خاصیت ضدعفونی کنندگی دارد و بر جسد می پاشند برای گندزدایی و کاستن بوی بدِ مُرده

دختر شاه هاماوران

منظور «سودابه»؛ کی کاووس پس از این که شاه هاماوران را شکست می دهد، افزون بر گرفتنِ باج و خراج، دخترش، سودابه را نیز به همسری برمی گزیند

زین تنگ خوار است اگر بگذرم

اگر قرار بر عبور از میان آتش باشد،  برای من آسان خواهد بود

 





دانش زبانی: معانی متفاوت برخی فعل ها

دانش زبانی

معانی متفاوت برخی فعل ها

معانی متفاوت برخی فعل ها:

به جمله های زیر توجّه کنید:

الف) او در مراغه رصد خانه‌ای بزرگ ساخت.

ساخت: بنا کرد

ب) آن نامدار، لشکری عظیم ساخت.

ساخت: پدید آورد، درست کرد

پ) استاد موسیقی، آهنگ زیبایی ساخت.

ساخت: پدید آورد، تصنیف کرد

ت) او با ناملایمات زندگی ساخت.

ساخت: کنار آمد، سازش کرد

فعل «ساخت» در هر یک از جمله های بالا کاربرد خاصّی دارد که با دیگری کاملاً متفاوت است؛ پس واژه «ساخت» در هر یک از کاربردهایش، فعل دیگری است.

فعل های«گذشت» و «گرفت» در کاربرد‌های مختلف تغییر معنا می دهند. به عبارات زیر توجه نمایید:

1- معانی متفاوت فعل «گذشت»:

الف) او از خیابان گذشت.

گذشت: عبور کرد

ب) مادر از خطای او گذشت.

گذشت: بخشود

پ) از دلش گذشت که این کار را انجام دهد.

گذشت: خطور کرد

ت) او از گفتن این حرف گذشت.

گذشت: منصرف شد

2- معانی متفاوت فعل «گرفت»:

الف) کتاب را از کتاب فروشی گرفت.

گرفت: ستاند

ب) دیروز خورشید گرفت.

گرفت: تیره شد

پ) لوله گرفت.

گرفت: بسته شد

ت) در بازی فوتبال پایم گرفت.

گرفت: منقبض شد

ث) گرفتم که شما راست می ‌گویید.

گرفت: می انگارم

ج) آب بینی اش را گرفت.

گرفت: پاک کرد

چ) به خاطر انفجار گوشش را گرفت.

گرفت: مسدود کرد



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (3)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن




محتوا مورد پسند بوده است ؟

5 - 0 رای