نصب اپلیکیشن

صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن

درسنامه کامل فلسفه (1)

تعداد بازدید : 301.72k

خلاصه نکات فلسفه (1) - درسنامه شب امتحان فلسفه (1) - جزوه شب امتحان فلسفه (1) نوبت اول



چیستی فلسفه

فصل 1 : چیستی فلسفه

چیستی فلسفه

۱از هرکسی بپرسید که چقدر به حفظ زمین اهمیت میدهی، میگوید: حفظ زمین اهمیت ویژه ای دارد .

دانشمندان میگویند،تنها موجود که زمین را تهدید میکند، نوع بشر است .

دانشمندان میگویند بشر از طریق ایجاد جامعه های صنعتی،مصیبت های بزرگی برای محیط زیست پدید آورده و در همین صد سال اخیر،نسل میلیون ها گیاه و حیوان منقرض شده و دیگر خبری از آنها نیست.

۲از هرکسی درباره عدات بپرسید،خواهد گفت مهمترین عامل دوام وبقای جامعه عدالت است.

در عین حال همه ی جامعه در طول تاریخ از بی عدالتی در رنج بوده و بسیاری از مردم برای رسیدن به عدالت فداکاری کرده اند اما به آن نرسیده اند.

اندیشمندان در پی آن بوده اند که بدانند چرا این تناقض در گفتار و عمل افراد وجود دارد  . در این باره نظریه هایی هم داده اند.

آیا اصولا نوع بشر در تخریب زمین مقصر است؟مگر انسان چه خصوصیتی دارد که چنین میکند؟

نظر شما در این باره چیست ؟ واقعا ریشه این تناقض در کجاست؟

آیا انسان ها با آن چیزی که دوست دارن دشمنی میروند و از آن فرار میکنند؟

آیا شما میتوانید به این سوال ها پاسخ قانع کننده ای بدهید؟

۳برخی میگویند نظریه های علمی پیوسته تغییر میکنند ؛

مثال

زمانی دانشمندان عقیده داشتند که هر جسمی یک حقیقت توپر و متصلی است که اشیای ریز هم نمیتوانند از آن عبور کنند .

در قرن بیستم ، دانشمندان گفتند اجسام از اتم های بسیار کوچکی تشکیل شده که با چشم قابل دیدن نیست . آن اتم ها هم از دو هسته و الکترون تشکیل شده و الکترون به دور هسته میگردد،چیزی شبیه به منظومه شمسی.پس فاصله ی زیادی میان الکترون و هسته هست و در این فاصله چیزی نیست. پس اجسام ، اشیای متصل و توپر نیستند.

بعد ها معلوم شد که علاوه بر ماده ، انرژی هم وجود دارد و ماده و انرژی ،باهم عالم طبیعت را میسازند.اینان میگویند ممکن است دانشمندان در آینده به هر چیز دیگری معتقد شوند؛علم یک قرن بعد ممکن است زمین را مسطح و خورشید را دور زمین قرار دهد!

راستی ،آیا جریان علم مبتنی بر احتمالات پیش می رود ؟

پس حقیقت چگونه به دست می آید ؟

نظر شما در این باره چیست ؟ آیا خودتان هم قبلا در این مسائل اندیشیده اید؟

این قبیل سوال ها در کدام علم باید بررسی شوند؟

انسان در زندگی روزانه ی خویش ، معمولا با مسئله هایی روبه رو می‌شود و به حل آنها میپردازد .

مثال

امروز چه لباسی بپوشم ، کدام کار را اول انجام دهم ، چه غذایی بخوریم و دربارۀ کارم با چه کسی مشورت کنم .

در میان انبوه افکار و اندیشه های روزانه ، گاه و بی گاه سوال های خاصی خودنمایی می‌کنند که می‌توانند ساعاتی طولانی مارا به خود مشغول سازند و به تفکر وادار نمایند.

مثال

مقصود ما از آزادی چیست؟

از برابری چه منظوری داریم؟

آیا اصولا میتوان آزادی را با برابری جمع کرد؟

اگر هرکس آزاد باشد هرطور که میخواهد زندگی کند، آیا نتیجه این نخواهد شد که آدم ها در وضعیت نابرابر قرار گیرند؟

چرا درد و رنج هست؟ خوشبختی و سعادت در گرو چیست ؟ آیا میتوان به آن رسید ؟

سر انجام ما انسان ها چه میشود ؟ آغاز و انجام جهان چگونه است؟

عشق و دوستی چطور ؟ آیا اینها امور واقعی و مقدس اند؟ یا امور خیالی و ذهنی ؟

اصلا انسان و حقیقت انسانی چیست ؟ آیا انسان اختیار دارد یا مجبور است؟ انسان چه هدفی را باید در دنیا دنبال کند؟



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (1)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (1)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (1)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (1)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (1)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (1)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (1)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (1)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



انسان و تفکر

فصل 1 : چیستی فلسفه

 

انسان و تفکر

یکی از ویژگی های انسان پرسشگری است.

کودکان در همان سنین ابتدایی از حوادث پیرامون خود سوال میکنند و کنجکاوی خود را با گفتن کلمه ((چرا )) به پدر و مادر خود نشان می دهند؟

هر سوالی برای ما پیش می آید ، گویای آن است که چیزی را نمی‌دانیم و به دنبال دانستن آن هستیم.

تفکر،واسطۀ رسیدن انسان از مجهولات به معلومات و از پرسش ها به پاسخ هاست.

با قدرت تفکری که خداوند در وجود ما قرار داده ، پاسخ سوال ها را می‌آییم و امور روزانۀ خود را سامان می دهیم . پس می توان گفت  که:

بدون تفکر کاری از دست انسان ساخته نیست

مراحل اندیشه ورزی و تفکر در انسان به صورت زیر است :

 

دو مرتبه از تفکر

1 تفکر غیر فلسفی

زمانی که انسان با همان سوال های معمولی و روزانه روبه روست و به دنبال پاسخ انهاست.(مرحله ی اول تفکر)

2تفکر فلسفی

اگر انسانی از مرحله ی اول تفکر عبور کرد و با جدیت و پیوسته به سوال های دستۀ دوم (سوال های اساسی و بنیادی) پرداخت ،وارد مرحله دوم تفکر شد .

این انسان، ممکن است یک کارگر یا فیزیک دان یا پزشک یا دانشجو و دانش آموز باشد ، اما همین که وارد این وادی شد و چنین پرسش های (اساسی و بنیادی) را جدی گرفته و به دنبال یافتن پاسخ بر آمده ، در حال تمرین ((تفکر فلسفی)) است . مراحل تفکر فلسفی نیز به صورت زیر است:

 

دو قلمرو فطت نزد ملاصدرا

فطرت اول : مشغول بودن به امور عادی زندگی و تفکر در آنها.

فطرت دوم: ورود به پرسش های اساسی و تفکر در آنها (مرحله عالی و برتر)

ملاصدرا ماندن در فطرت اول را شایسته انسان نمی داند و از انسان ها میخواهد که بکوشند از فطرت اول عبور کنند و به فطرت ثانی که مرحله ای برتر و عالی تر است ، برسند.





دانش فلسفه

فصل 1 : چیستی فلسفه

 

دانش فلسفه

بدون در دست داشتن پاسخ درست و قانع کننده برای سوال های اساسی و بنیادی،تصمیم گیری های انسان به نتیجه و سر انجام روشنی نخواهد انجامید.

تلاش های بشر برای پاسخ قانونمند (به سوال های اساسی) موجب ظهور دانش(فلسفه)گشته است.

دانش فلسفه عهده دار بررسی قانونمند سوال های اساسی و بنیادی است.

از همون آغازین روزهای حیات فکری انسان،افرادی به اهمیت پرسش های ویژه و اساسی پی بردند و با دقت و تأمل فراوان ، برای دستیابی به پرسش صحیح تلاش کردند.

 

واژه فلسفه

لفظ فلسفه ریشه ی یونانی دارد.

این لفظ عربی شده کلمه( فیلسوفیا) است.

فیلسوفیا مرکب از دو کلمه ی فیلو به معنای دوستداری و سوفیا به معنای دانایی است.

پس کلمه ی فیلسوفیا به معنی دوستداری دانایی است .

واژه ی فلسفه در آن زمان ها اختصاص به این دانش خاص نداشت و همه ی دانش ها را شامل می‌شد .

کسی که این واژه ها را بر سر زبان ها انداخت و عمومی کرد، فیلسوف بزرگ یونان (سقراط) بود. دانشمندان سقراط و قبل از او خود را (سوفیست) یعنی دانشمند میخواندند.

ممکن است بپرسید چرا سقراط خود را سوفیست نخواند و از لفظ فیلسوف که به معنی دوستدار دانش است استفاده کرد؟

 

دیدگاه سوفیست ها

سوفیست ها بیشتر به تعلیم سخنروی و وکالت اشتغال داشتند.

دغدغه برخی از سوفیست ها ، بیان واقع و دفاع از حقیقت نبود.

سوفیست ها ،پیروزی بر رقیب را مهمترین هدف می‌دانستند.

سوفیست ها در استدلال های خود بیشتر از مغالطه کمک می‌گرفتند که به ظاهر درست بنظر میرسید، اما در واقع غلط بود.

سوفیست ها برای حقیقت و واقعیت ارزش و اعتباری قائل نیستند.

سوفیست ها ،هرکس هرچه خودش میفهمد همان حقیقت و واقعیت است.

 

تغییر معنی کلمۀ سوفیست

بعد ها کلمۀ سوفیست ( دانشمند) مفهوم اصلی خود را از دست داد و مفهوم مغالطه کار به خود گرفت و کلمۀ(سفسطه) هم که در زبان عربی از لفظ (سوفیست)گرفته شد، معنای مغالطه کاری پیدا کرد.

 

دلایل سقراط برای انتخاب لفظ فیلوسوفوس

سقراط به دلایل زیر،مایل نبود اورا سوفیست بخوانند و از این رو خود را فیلوسوفوس(فیلسوف) یعنی دوستدار دانش نامید.

تواضع و فروتنی در برابر دانایی و علم

شاید به خاطر هم ردیف نشدن سوفیست ها

رفته رفته کلمه سوفیست به مفهوم دانشمند ارتقا پیدا کرد.

رفته رفته کلمه فلسفه مترادف با دانش شد.

با گذشت زمان و پیشرفت دانش های مختلف ، بر هر یک از شاخه ها دانش نام ویژه ای گذاشته شد و به تدریج کلمۀ فلسفه فقط برای همین دانش خاص به کار رفت.

 

ویژگی های فلسفه

دانش فلسفه چه تفاوتی با سایر دانش ها دارد ؟مرز و حدود این دانش ها کجاست؟

کدام گفت و گو را گفت و گویی فلسفی میدانند؟

مسائل فلسفی کدام اند و چگونه از مسائل دیگر علوم جدا میشوند؟

برای پاسخ به سوال های بالا ، میگوییم که هر دانشی از دو جهت از سایر دانش ها متمایز و جدا میشود :

۱ از جهت موضوعی که آن دانش درباره آن بحث میکند.

۲ از جهت روشی که در آن دانش مورد استفاده قرار میگرد.

تفاوت علوم مختلف فلسفه

۱موضوع فلسفه،بنیادی ترین موضوعات

موضوع عبحث علوم مختلف

هر علمی درباره موضوع خاصی بحث میکند

دانش ریاضیات درباره مقدار و کمیت است.

شیمی درباره ساختمان مواد و ترکیب میان آنهاست.

اخلاق درباره چگونگی کسب فضیلت ها و دوربین از بدی هاست.

سایر علوم هرکدام به موضوعی خاص از میان موضوعات جهان و زندگی انسان می پردازند و بحث میکنند.

 

موضوع بحث فلسفه

فلسفه درباره بنیادی ترین و نهایی ترین موضوعات جهان و انسان است و پاسخ گوی عمیق ترین دغدغه های بشری است.

فیلسوف در اصل وجود و حقیقت جهان، طبیعت و انسان کاوش میکند و اینها اموری هستند که پایه و اساس سایر علوم به شمار می آیند.

 ۲ استفاده از روش عقلی و استدلالی

ابتدا به این مسئله ها توجه کنید:

۱مجموعه زوایای مثلث چند درجه است؟

۲چرا هوا معمولا در زمستان سرد میشود؟

۳چرا در اکثر کشور ها طلاق افزایش یافته؟

۴چرا هر حیاتی پایانی دارد؟

۵ آیا جهان ابتدا ‌ انتها دارد؟

برای کسب دانش در علومی مانند فیزیک ، شیمی،زیست شناسی،اقتصادو جامعه شناسی از روش های تجربی استفاده میکنیم.

در مسائل فلسفی ، از جهت روش ، مانند مسائل ریاضی هستند که استفاده از حواس و ابزار به حل آنها کمک نمی‌کند و فقط با عملیات فکر و استدلالی باید به جواب مسئله ها دست یافت.

 





ریشه و شاخه های فلسفه

فصل 2 : ریشه و شاخه های فلسفه

 

ریشه و شاخه های فلسفه

از این بخش فلسفه در صدد بحث و بررسی اصل و حقیقت وجود و مسائل پیرامون آن است.

فیلسوفان تلاش میکنند قوانین و احکامی که مربوط به خود هستی و وجود است به دست آورند

مثلا بدانند که آیا در هستی قانون علیت جاری است یا نه.

از آنجا که معرفت به وجود،فرع بر امکان شناخت آن است،انان میخواهند توانایی انسان در شناخت هستی راهم بررسی کنند و بدانند بشر چگونه و با چه ابزاری میتواند به شناخت هستی بپردازد؛مثلا میخواهند بدانند که آیا انسان میتواند قانون علیت را دریابد و به وجود چنین قانونی در جهان مطمئن باشد؟

بخش اصلی ریشه و فلسفه را به دو بخش تقسیم میکنیم:

۱ هستی شناسی که درباره قوانین و احکام کلی و عام حاکم بر هستی و وجود بحث میکند.

۲معرفت شناسی که توانایی انسان در شناخت هستی را مورد مطالعه قرار می دهد.

(پاورقی کتاب:فلسفه که علم درباره هستی است ، در حقیقت همان وجود شناسی است و معرفت و علم به عنوان یکی از اقسام هستی ، در داخل همان وجود شناسی قرار میگیرد.اما به علت مباحث فراوانی که در معرفت شناسی هست، این بخش توسعۀ فراوانی یافته و امروزه با عنوان مستقل معرفت شناسی مورد بحث قرار میگیرد.)

 

شاخه های فلسفه

شاخه های دانش فلسفه ، آن دسته از دانش های فلسفی هستند که قوانین بنیادی وجودشناسی و معرفت شناسی را به محدوده های خاص منتقل می سازند و قوانین بنیادی آن محدودۀ از وجود را بیان میکنند.

به طور مثال،اگر کسی در وجود شناسی پذیرفته شده باشد که (وجود بر دو قسم مادی و محد از ماده است) چنین کسی در انسان شناسی فلسفی خود میتواند بگوید که (انسان) نیز دارای دو بعد مادی و مجرد است . حال، کسانی که معتقد باشند انسان دارای این دو بعد است، در علم روان شناسی به بعد مجرد او هم میپردازند و جایگاه آن را در رفتار و تربیت نشان میدهند.

با تامل فیلسوفانه در حوزه های مانند اخلاق، دین،تاریخ و طبیعت شاخه های از فلسفه مانند فلسفۀ اخلاق،فلسفۀ دین،فلسفۀ تاریخ و فلسفه طبیعت شکل میگیرد. امروز دامنۀ این فلسفه ها بسیار توسعه یافته و هر رشته علمی، دارای شاخه ای از فلسفه نیز هست ، مانند فلسفه فرهنگ، فلسفۀ تکنولوژی و فلسفۀ حقوق.

این قبیل شاخه های فلسفه را (فلسفه های مضاف) می نامند؛زیرا کلمه ی فلسفه به کلمه ای که نام آن دانش یا موضوع خاص است ، اضافه شده است؛مانند (فلسفه فیزیک) که به کلمۀ (فیزیک) اضافه شد.

1 فلسفه های مضاف و علوم

مبانی و زیر بناهای علوم در فلسفه های مضاف قرار دارند و آنچه در فلسفه های مضاف پذیرفته شود،اساس و شالودۀ نظریات در علوم قرار میگیرد.

2 فلسفه علوم اجتماعی:

فلسفه علوم اجتماعی،یکی از شاخه های مهم فلسفه است.

یکی از مسائل مورد توجه در این شاخه از فلسفه این است که آیا جامعه اصالت و اهمیت دارد یا فرد؟(مبحث بعدی)



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (1)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (1)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (1)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (1)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (1)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (1)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (1)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (1)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



عقیده فیلسوفان پیرو اصالت فرد

فصل 2 : ریشه و شاخه های فلسفه

عقیده فیلسوفان پیرو اصالت فرد

جامعه را مجموعه ای از افراد می دانند که کنار هم زندگی میکنند.

همواره منافع و مصلحت افراد را بر منافع جامعه مقدم می دانند.

برنامه ریزی های فرهنگی و اقتصادی و نظایر آن ،بیشتر به منافع و رشد فرد توجه دارند.

در سیاست معتقد به (لیبرالیسم)هستند که تامین کننده آزادی های فردی است.

 

عقیده فیلسوفان پیرو اصالت جامعه 

افراد یک جامعه،نقش و هویت مستقلی ندارند.

افکار و اندیشه ها و تصمیم گیری افراد یک جامعه ،تابع شرایط اجتماعی آنان است.

برنامه های فرهنگی و اقتصادی و اجتماعی آنان ،سمت و سویی اجتماعی دارد.

منافع جمع در الویت است و در سیاست به (سوسیالیسم) اعتقاد دارند که تامین کننده منافع جمعی است.

میزان تاثیر دیدگاه اصالت فرد و دیدگاه اصالت جامعه:

این دو دیدگاه که در فلسفه علوم اجتماعی شکل گرفته، تاثیر زیادی در شیوه بررسی مسائل اجتماعی توسط جامعه شناسان دارد.

 

طرفداران اصالت فرد و جامعه

در این میان ، دیدگاه سومی نیز وجود دارد که معتقد است هم افراد اصالت دارند و هم جامعه.

این دیدگاه فلسفی قائل به اصالت فرد و جامعه،توأمان است.

فیلسوفان معتقد به دیدگاه سوم معتقدند؛گرچه افراد تحت تاثیر عوامل اجتماعی قرار میگیرند، اما هیچ گاه قدرت اختیار و تصمیم گیری خود را از دست نمی دهند و توانایی تأثیرگذاری بر جامعه و حتی تغییر جامعه را دارند.

جامعه صرفا جمع افراد نیست ، بلکه با گرد هم آمدن افراد و زندگی طولانی آنان با یکدیگر ، یک روح جمعی در جامعه شکل میگیرد که میتواند بر افراد جامعه تاثیر بگذارد و آنها را تابعی از ویژگی ها و ساختار جامعه قرار دهد.





فلسفه و زندگی

فصل 3 : فلسفه و زندگی

 فلسفه و زندگی

نقش باورها در زندگی انسان ها هر یک از ما باورهایی دربارۀ جهان ،انسان ،مرگ ،عدالت زیبایی و نظایر آن داریم با همین باورها زندگی می کنیم و براساس آنها تصمیم میگیریم و عمل می نماییم. این باورهای ما گاه با باورهای دیگران یکسان است و گاهی هم متفاوت و مختلف . شاید دلایل برخی از این باورها را بدانیم و برای برخی هم دلیلی نداشته باشیم و صرفا طبق عادت آنها را قبول کرده باشیم .

اگر ما اطرافیان خود را زیر نظر بگیریم میتوانیم از لابه لای حرفهایی که میزنند یا رفتارهایی که دارند برخی از ریشه های فکری آنان را کشف کنیم و بدانیم که آنها چه عقیده و طرز فکری دارند و اگر بتوانیم این طرز فکرها و عقیده ها را خوب تحلیل ،کنیم میتوانیم حدس بزنیم که آنها در زندگی خود به دنبال چه اهدافی هستند و زندگی برای آنان چه معنایی دارد.

برخی انسانها فارغ از اشتغالات ،روزانه لحظاتی به تفکر درباره باورهای خود میپردازند و نسبت به پذیرش آن باورها می.اندیشند آنان میخواهند به ریشه باورهای خود برسند و چرایی قبول آنها را مرور کنند اینان در حقیقت اهل تفکر فلسفی هستند و می کوشند بنیانهای فکری خود را در چارچوب عقل و منطق قرار دهند. . باورهای ما درباره جهان ،انسان ،مرگ عدالت زیبایی است که فلسفۀ ما را میسازند و نقش تعیین کننده درانتخاب اهداف ما دارند.

باورهای ما درباره جهان ،انسان ،مرگ عدالت زیبایی است که به ما میگویند چه چیزی را هدف زندگی قرار دهیم و از چه چیزی گریزان باشیم.

میتوان گفت فلسفۀ هر کس معنا دهنده به زندگی اوست.

 





اندیشه فیلسوفانه

فصل 3 : فلسفه و زندگی

 

اندیشیدن فیلسوفانه 

یعنی:

غور در باورهای مربوط به زندگی.

آموختن چرایی و یافتن دلایل درستی یا نادرستی باورها.

پذیرفتن باورهای درست و کنار گذاشتن باورهای نادرست.

 این ما هستیم که بنیانهای فکری خود را میسازیم و به آزاد اندیشی میرسیم و شخصیتی مستقل کسب میکنیم.

 

دسته بندی اقسام مردم بر اساس باورها 

می توانیم مردم را به سه دسته تقسیم کنیم :

(۱) دنباله رو دیگران در انتخاب هدف :

برخی آدم ها کمتر به اموری مانند حقیقت انسان و جهان می اندیشند و به همان اندازه ای که از دور و برشان آموخته اند، قناعت میکنند در نتیجه در انتخاب هدف نیز دقت نظر چندانی ندارند و بیشتر دنباله روی دیگرانند.

 (۲) برگزیننده هدف قابل قبول بر اساس اندیشه خود برخی آدم ها به اموری مانند حقیقت انسان و جهان می اندیشند و در بسیاری موارد به دانشی درست درباره جهان و انسان می رسند؛ در نتیجه میتوانند هدف قابل قبولی برای زندگی برگزینند و زندگی آنان معنای درستی پیدا کند. داشتن نگرش نادرست و به خطا رفته در انتخاب هدف برخی آدمها نیز نگرشی نادرست دربارۀ جهان و انسان دارند ،اینان در انتخاب هدف به خطا رفته و زندگی آنان معنای نادرستی به خود گرفته است.

 



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (1)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (1)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (1)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (1)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (1)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (1)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (1)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (1)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



فواید تفکر فلسفی

فصل 3 : فلسفه و زندگی

 

 فواید تفکر فلسفی 

فلسفۀ هر کس نقش اساسی در معنا بخشی به زندگی او دارد

اگر انسان قدرت تفکر خود را افزایش دهد و یا استفاده از قواعد تفکر در امور فلسفی بیندیشد به فواید و ثمرات دیگری نیز دست می یابد از جمله:

(۱) دوری از مغالطه ها (۲) استقلال در اندیشه (۳) رهایی از عادات غیر منطقی

 

دوری از مغالطه ها

یکی از فواید آموختن ،منطق توانایی تشخیص مغالطه ها و خارج کردن آنها از باورهاست.

فلسفه از این توانایی منطقی کمک میگیرد تا اندیشه های فلسفی درست را از تفکرات غلط تشخیص دهد و راه رسیدن به اعتقادات درست را هموار سازد.

فیلسوفان میکوشند با کاستن از مغالطه ها :فهم درستی از حقایق چه در عالم هستی و چه در مسائل بنیادی زندگی ، ارائه دهند.

با گفتار مناسبی که خالی از مغالطه ،باشد آن فهم را بیان کنند.

می کوشند نمونه هایی از مغالطه های فلسفی را جهت عبرت گرفتن دیگران بیان کنند.

برخی از افراد بدون اینکه دقت کنند گاهی در زندگی خود باوری را که مبنای آن یک مغالطه است پذیرفته اند .

و براساس آن تصمیم میگیرند و عمل میکنند

اندیشمندان می کوشیدند تا به دیدگاهی دست یابند که بتوانند به درستی این دگرگونی ها را تبیین عقلانی کنند. اندیشمندانی که در دوره یونان ،بودند فقط به تفکر فلسفی نمی پرداختند .

دوره یونان ، دانشمندانی بودند که کم و بیش با مجموعه علوم زمان ،خود از جمله فلسفه آشنا بودند و به مسائل بنیادین هستی نیز توجه می کردند.

حتی در آن ایام هنوز کلمه «فیلسوف» برای کسی به کار نمی رفت.

در زمان سقراط بود که این کلمه بر سر زبان ها افتاد.

 

تالس نخستین فیلسوف یونانی

اولین فیلسوفان یونان :

مورخان فلسفه تالس را نخستین اندیشمند یونانی میدانند که اندیشه فلسفی مشخصی داشته است تالس در قرن ششم پیش از میلاد می زیسته است.

از تالس هیچ گونه نوشته هایی باقی نمانده است و تنها از روی نوشته های فیلسوفان بعد میتوان از افکار او آگاه شد. تالس در حدود سال ۵۸۰ قبل از میلاد دقیقا پیش بینی کرد که در سال ۵۸۵ پیش از میلاد خورشید گرفتگی رخ می دهد و این خورشیدگرفتگی در همان زمان رخ داد.

تالس مانند دیگر اندیشمندان آن دوره به دنبال یافتن مبدأ تغییرات و دگرگونی ها بود.

تالس عقیده داشت آب اولین عنصر و پایه و اساس سایر چیزهاست.

به عقیده تالس ، همه چیز در نهایت از آب ساخته شده است.

تالس می دید که آب در درجات بالا بخار میشود و در درجات بسیار پایین منجمد و سخت می گردد و وقتی به صورت باران می آید گیاهان از زمین می رویند پس اینها هم حتما شکل دیگری از آب اند.

 

فیثاغورس پایه گذار ریاضی و هندسه 

فیثاغورس یکی از پایه گذاران فلسفه است.

فیثاغورس ریاضیات را به گونه ای خاص با فلسفه و عرفان در هم آمیخت و یک دستگاه فلسفی عمیق بنیان نهاد. ارسطو درباره فیثاغورس و پیروان او می گوید :

(فیلسوفانی که به نام فیثاغورسیان خوانده میشوند نخستین کسانی بوده اند که خود را وقف ریاضیات کرده و باعث پیشرفت آن شده اند. در نظر ،آنان اصول ریاضی درباره تمام موجودات صادق است و اعداد و اصول اعداد همان عناصر اولی همه موجودات هستند.)

برخی می گویند لفظ «فلسفه» را فیثاغورس برای اولین بار به کار برد. فیثاغورس ، واژه «تئوری» را به معنایی که امروزه رایج است و نیز واژهٔ «کیهان» را برای جهان برای نخستین باراستفاده کرد.

 





استقلال در اندیشه

فصل 3 : فلسفه و زندگی

استقلال در اندیشه

فیلسوف واقعی هیچ سخنی را بدون دلیل نمی پذیرد و عقیده اش را بر پایۀ توهم ،تخیل تبلیغات و تعصب بنا نمی کند. فیلسوف واقعی درباره استدلال ها می اندیشد و اگر به درستی آنها پی برد آنها را می پذیرد.

عموم مردم در مسائل بنیادین فلسفی می اندیشند و نظر میدهند؛ درباره خدا آزادی و اختیار، خوشبختی و رنج .

 

فرق فیلسوف با دیگران 

اولاً ، فیلسوف درباره مسائل مختلف مانند خدا آزادی و اختیار خوشبختی و رنج به نحو جدی فکر می کند. ثانیا ، فیلسوف با روش درست وارد مسائل مختلفی مانند خدا آزادی و اختیار خوشبختی و رنج میشود و پاسخ می دهد. ثالثا ، فیلسوف ، تابع برهان و استدلال است؛ نه تابع افراد و اشخاص.

 

رهایی از عادات های غیر منطقی

در بسیاری از مواقع افراد یک جامعه افکار و عقایدی را می پذیرند که پشتوانه عقلی و منطقی محکمی ندارند، بلکه بر اثر مرور زمان و یا انتقال از نسلی به نسل بعد به صورت یک عادت در آمده است و اکثر افراد جامعه بدون دلیل آنها را پذیرفته اند.

افراد متفکر و اندیشمند این جوامع این قبیل افکار را مورد نقد و ارزیابی قرار میدهند و اگر منطبق با عقل و استدلال نبود آنها را نمی پذیرند و تلاش می کنند سایر مردم را نیز به باطل بودن آن افکار آگاه کنند. از آنجا که این قبیل عقاید وا فکار مورد پذیرش مردم است در ابتدا مردم سخنان این متفکران را نمی پذیرند و حتی دیدگاه آن متفکران را باطل و انحرافی می نامند.

استقامت و پایداری متفکران حق طلب و دلسوز بالاخره مؤثر واقع میشود و باطل بودن آن افکار و عقاید با درخت حقیقت، به تدریج نمایان میگردد و بسیاری از مردم عقاید باطل خود را کنار میگذارند و به حقیقت رو می آورند.

مثال

مثالی برای استقلال در اندیشه و رهایی از عادات

افلاطون که از بزرگ ترین فیلسوفان تاریخ است تمثیلی دارد که به تمثیل غار» مشهور است . افلاطون در این تمثیل میخواهد نشان دهد که چگونه فلسفه انسان را به سمت آزادی حقیقی هدایت می کند این تمثیل که در کتاب جمهوری افلاطون آمده با اندکی تغییر و ساده کردن عبارتها به شرح ذیل بیان می شود : غاری را در زیر زمین در نظر بیاورید که در آن مردمانی به بند کشیده شده و توانایی حرکت و جابه جایی ندارند.

روی این مردم به دیوار جلو و پشتشان به دهانه غار است.

این زندانیان هرگز بیرون را ندیده اند و جز روبه رو توانایی دیدن هیچ طرفی را ندارند

به فاصله ای دور در بیرون غار آتشی روشن است که پرتو آن از طریق دهانه غار به درون می تابد.

میان آتش و زندانیان راهی است بر بلندی که انسانها و حیوانات و اشیای مختلف در این راه در حال رفت و آمد هستند و کارهایی انجام میدهند برخی با یکدیگر سخن میگویند و برخی خاموش اند.

سایه این انسانها و حیوانات و اشیا بر دیواری که جلوی روی مردمان به بند کشیده شده قرار دارد می افتد و اینها که جز این سایه ها را ندیده اند این سایه ها را اشیای واقعی میپندارند و تصور میکنند که همۀ آن سر و صداها از همین سایه هاست.اگر برحسب اتفاق زنجیر یکی از این مردمان پاره شود و مجبورش کنند که یک باره برخیزد و روی خود را برگرداند و به سوی مدخل غار برود و به بیرون بنگرد، روشنایی چشم هایش را خیره خواهد ساخت و نخواهد توانست عین اشیایی را که تا آن هنگام تنها سایه های آنها را میدید درست ببیند و اگر بخواهد در خود روشنایی ،بنگرد طبیعی است که چشم هایش به دردی طاقت فرسا مبتلا خواهد شد؛ پس این فرد از روشنایی خواهد گریخت و باز به سایه ها پناه خواهد برد زیرا آنها را بهتر میتوانست ببیند عقیده اش هم نسبت به سایه ها استوارتر خواهد شد. اگر در این میان شخص تنومندی او را از سربالایی بالا بکشد و از غار بیرون آورد و او را به طور کامل در معرض نور قرار دهد چنان رنج عظیمی بر او تحمیل میشود که توانایی تحمل آن را از دست خواهد داد و نخواهد توانست هیچ یک از اشیای حقیقی را ببیند و بشناسد؛ ما اگر به تدریج چشمان وی با روشنایی خو بگیرد یکی پس از دیگری آن انسانها و حیوانات و اشیای واقعی را خواهد شناخت و به سایه بودن آن تصاویر که تا چندی قبل آنها را حقیقت می پنداشت پی خواهد برد این شخص پس از مدتی خواهد توانست آن نوری را که عامل شناخت اشیا است ببیند و بداند که تا اندازه ای خورشید عامل هر چیزی است که او و دوستانش در زندان به دیدن آنها عادت کرده بودند. حالا در نظر بگیرید که این زندانی از بند رها شده غار را به یاد آورد آیا. از وضعیت خود احساس رضایت نخواهد.

کرد و بر حال گرفتاران در بند تأسف نخواهد خورد؟ و آیا برای رهایی آنان از زندان تلاش نخواهد کرد؟ در نهایت تصور کنید که زندانی آزاد شده را از نور برگیرند و به داخل غار ببرند و در جایگاه قبلی اش قرار دهند. او به اطرافیان میگوید این سایه ها حقیقی نیستند. اما همه حرف او را خنده دار خواهند یافت. آنان به یکدیگر می گویند او از غار بیرون رفت و با خراب شدن و از دست دادن بینایی اش برگشت.





آغاز تاریخی فلسفه

فصل 4 : آغاز تاریخی فلسفه

 

آغاز تاریخی فلسفه 

نمی توان برای دانش ،فلسفه از نظر زمانی آغازی تعیین کرد . نمی توان گفت فلسفه ابتدا در کدام سرزمین پدید آمده است.

این سخن دربارۀ همۀ دانش ها صدق می کند.

هر جا تمدنی شکل گرفته کسانی بوده اند که درباره اساسی ترین مسئله های هستی و زندگی بشر می اندیشیده و سخن گفته اند، گرچه آثار مکتوبی از آنان به ما نرسیده است و ما اطلاعی از آن اندیشه ها و سخن ها نداریم. برخی از تمدن ها آن قدر قدیمی اند که در گذر زمان و آمد و شد حوادث آثار تمدنی آنها از بین رفته است. تمدن های قدیمی تر و ساده تر مقدمه و پلکان شکل گیری تمدن های جدید تر بوده اند و دستاورد آنها به تمدن های جدیدتر منتقل شده است .

اطلاعات امروز ما به هیچ وجه نمیتواند تاریخ دقیقی از آغاز فلسفه ارائه دهد بلکه میتواند براساس آثار باقی مانده گزارشی اجمالی از دورترین اندیشه های فلسفی را ذکر نماید.

ایران باستان یکی از سرزمین های فلسفه خیز بوده و حکیمان و فیلسوفانی خدا پرست در ایران می زیسته اند سهروردی از فیلسوفان بزرگ دوره اسلامی، معتقد است که در دورهٔ کیانیان انسان های وارسته ای بوده اند که هم به حکمت و فلسفه می اندیشیدند و هم دارای سلوک معنوی بوده اند.

این حکیمان اندکی پیش از فیلسوفان دوره یونان باستان و برخی نیز هم زمان و پس از آنان می زیسته اند.

در تمدن های باستانی مانند تمدن های چین، هند بین النهرین و مصر نیز که پیش از تمدن یونان شکل گرفته اند، کم و بیش حکمت و فلسفه رواج داشته و آثاری که حکایت از تفکر در مسائل بنیادین هستی داشته باشند، به جای مانده است مانند اوپانیشادها که شامل متون متعدد هندو است و گاتاها که سروده های زرتشت می باشد.

 

فلسفه در یونان

نخستین مجموعه ها یا قطعه هایی که به زبان فلسفی نگاشته شده یا جنبۀ فلسفی در آنها غلبه داشته، از یونان باستان به یادگار مانده است.

به همین جهت از سرزمین یونان به عنوان مهد تفکر فلسفی یاد می کنند. در یونان باستان بود که دانش فلسفه شکل گرفت و تفسیر جهان با روش عقلانی رایج شد.

زادگاه فلسفه یونانی بخشی بود از سرزمین یونان باستان واقع در غرب آسیای صغیر ( کشور ترکیه کنونی ) که (ایونیا) نامیده می شد.

در ایونیا بود که در حدود شش قرن پیش از میلاد مباحث فلسفی پایه گذاری شد و اولین فیلسوفان یونان پا به عرصه وجود گذاشتند.

در آغاز شکل گیری ،فلسفه آنچه بیش از هر چیز این اندیشمندان را به خود مشغول می داشت، دگرگونی هایی بود که پیوسته در جهان طبیعت رخ می داد.

اندیشمندان می کوشیدند تا به دیدگاهی دست یابند که بتوانند به درستی این دگرگونی ها را تبیین عقلانی کنند . اندیشمندانی که در دوره یونان بودند فقط به تفکر فلسفی نمی پرداختند .

دوره یونان ، دانشمندانی بودند که کم و بیش با مجموعه علوم زمان ،خود از جمله فلسفه آشنا بودند و به مسائل بنیادین هستی نیز توجه می کردند.

حتی در آن ایام هنوز کلمه « فیلسوف» برای کسی به کار نمی رفت.

در زمان سقراط بود که این کلمه بر سر زبان ها افتاد.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (1)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (1)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (1)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (1)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (1)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (1)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (1)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (1)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



تالس نخستین فیلسوف یونانی

فصل 4 : آغاز تاریخی فلسفه

 

تالس نخستین فیلسوف یونانی 

اولین فیلسوفان یونان

مورخان فلسفه « تالس » را نخستین اندیشمند یونانی میدانند که اندیشه فلسفی مشخصی داشته است.

تالس در قرن ششم پیش از میلاد می زیسته است.

از تالس هیچ گونه نوشته ای باقی نمانده است و تنها از روی نوشته های فیلسوفان بعد میتوان از افکار او آگاه شد. تالس در حدود سال ۵۸۰ قبل از میلاد دقیقا پیش بینی کرد که در سال ۵۸۵ پیش از میلاد خورشید گرفتگی رخ می دهد و این خورشیدگرفتگی در همان زمان رخ داد.

تالس مانند دیگر اندیشمندان آن دوره به دنبال یافتن مبدأ تغییرات و دگرگونی ها بود.

تالس عقیده داشت، آب اولین عنصر و پایه و اساس سایر چیزهاست.

به عقیده تالس ، همه چیز در نهایت از آب ساخته شده است.

تالس می دید که آب در درجات بالا بخار میشود و در درجات بسیار پایین منجمد و سخت می گردد و وقتی به صورت باران می،آید گیاهان از زمین می رویند پس اینها هم حتما شکل دیگری از آب اند.

 

فیثاغورس پایه گذار ریاضی و هندسه 

فیثاغورس یکی از پایه گذاران فلسفه است .

فیثاغورس ریاضیات را به گونه ای خاص با فلسفه و عرفان در هم آمیخت و یک دستگاه فلسفی عمیق بنیان نهاد. ارسطو درباره فیثاغورس و پیروان او می گوید :

(فیلسوفانی که به نام فیثاغورسیان خوانده میشوند نخستین کسانی بوده اند که خود را وقف ریاضیات کرده و باعث پیشرفت آن شده اند. در نظر آنان اصول ریاضی درباره تمام موجودات صادق است و اعداد و اصول اعداد همان عناصر اولی همه موجودات هستند.)

برخی می گویند لفظ «فلسفه» را فیثاغورس برای اولین بار به کار برد. فیثاغورس ، واژه «تئوری» را به معنایی که امروزه رایج است و نیز واژهٔ «کیهان» را برای جهان برای نخستین باراستفاده کرد.

 





هراکیلتوس

فصل 4 : آغاز تاریخی فلسفه

هراکلیتوس

شهرت هراکلیتوس در تاریخ فلسفه به دلیل دو اندیشه اوست :

اولی وحدت اضداد است .              دومین اندیشۀ مشهور وی تغییر و تحول دائمی جهان است.

عقیده هراکلیتوس درباره وحدت اضداد :

اموری که با هم ضد هستند میتوانند با یکدیگر جمع شوند؛ مثلاً دامنه کوه هم سربالایی است و هم سرپایینی. درباره یک لیوان که تا نصف آن آب است هم میتوان گفت نیم لیوان خالی است و هم می توان گفت نیم آن پر است و این دو جمله تضادی با یکدیگر ندارند.

پس وجود این اضداد است که جهان را میسازد و گریزی از ستیز و تضاد نیست.

عقیده هراکلیتوس درباره تغییر و تحول دائمی جهان :

همه چیز در سیلان و حرکت است.

هیچ چیز ثابتی در این جهان وجودن دارد.

دگرگونی قانون زندگی و کائنات ،است بر همه چیز فرمان میراند و نمی توان از آن گریخت.

باید قبول کنیم که نمیتوان در یک رودخانه دو بار شنا کرد.

 

پارمیندس فیلسوف شاعر

افلاطون از قول سقراط میگوید که سقراط با پارمیندس ملاقات کرد.

پارمیندس فلسفه خود را به صورت شعر عرضه کرده و با بیانی شاعرانه به توصیف عقاید فلسفی خود پرداخته است. پارمنیدس برای نخستین بار به مفهوم «بودن» و شدن( وجود و حرکت )که از مفاهیم اصلی فلسفه هستند توجه دقیق کرده و تفاوت آن دو را ذکر کرده است.

 

عقیده پارمیندس درباره وجود و حرکت

پارمیندس بر خلاف هراکلیتوس می گفت که هستی یک امر واحد ثابت است و حرکت و شدن ندارد.

 به نظر پارمیندس در جهان واقع نیستی راه ندارد و نمی توان گفت (نیستی هست زیرا این جمله تناقض آمیز است.)

به نظر پارمیندس ما با یک واقعیت بدون تغییر و جاودان و فناناپذیر روبه رو هستیم.

به نظر پارمیندس از طریق حواس نمیتوان به واقعیت بدون تغییر و جاودان و فناناپذیر رسید.

به نظر پارمیندس، تنها با تفکر عقلی است که واقعیت بدون تغییر و جاودان و فناناپذیر را میتوان دریافت .

حواس فقط همین مرتبه ظاهری جهان و هستی را نشان میدهد که نشان دهنده امور مختلف و متغیر است. اما با عقل میتوان به آن لایه باطنی و حقیقی هستی رسید که بدون تغییر و جاودانه است.

 

سوفیست ها

اندیشمندانی که از آنها سخن گفتیم عموماً در قسمتی از آسیای صغیر که آن روزها جزء سرزمین یونان بود، زندگی میکردند و هنوز در آتن خبری از دانشمندان بزرگ .نبود اما به تدریج دیدگاه این دانشمندان آتن پایتخت یونان را هم تحت تأثیر قرار داد و آتن به مرکز نظریات گوناگون و اختلافات فکری تبدیل شد. آرا و نظریات گوناگون و غالبا متضادی که اندیشمندان آتن عرضه داشتند، سبب شد تا نوعی تشویش و نگرانی بر مردم آن روزگار غالب شود و بذر بی اعتمادی نسبت به دانش و اندیشه در ذهن ایشان پراکنده گردد.

این آشفتگی فکری به ظهور دانشمندانی منجر گردید که منادی بی اعتباری علم و اندیشه شدند. . این گروه که خود را (سوفیست )یعنی دانشمند میخواندند به این دلیل که سخن اندیشمندان و جهان شناسان با یکدیگر متضاد است و آنها نتوانسته اند تفسیر درستی از جهان به دست آورند نظریات آنان را بیهوده دانستند و به جای آموزش علوم به فن سخنوری روی آوردند و به جای رسیدن به حقیقت پیروزی بر رقیب را هدف قرار دادند و به آنجا رسیدند که اصل حقیقت و واقعیت را انکار کردند.





زندگی بر اساس اندیشه

فصل 5 : زندگی بر اساس اندیشه

 زندگی بر اساس اندیشه

نقش سوفسطائیان در جامعه آتن :

جامعه آتن در زمان سقراط متأثر از اندیشه های سوفسطائیان بود.

سوفسطائیان معتقد بودند که جهان را نمیتوان شناخت و آنچه را که ما علم و دانش می نامیم، تنها ساخته و پرداخته ذهن ماست و تطابقی با واقعیت ها ندارد.

سوفسطائیان با کمک اقسام مغالطه ها و جدل و فن سخنوری به نشر اندیشۀ خود می پرداختند و بر شیوه زندگی مردم تأثیر می گذاشتند .

تحت تأثیر اندیشه های مغالطه کارانه سوفسطائیان، اخلاق و فضیلت میان مردم یونان کم رنگ شده بود و بسیاری از مردم به دنبال حق جلوه دادن باطل بودند .

 

قیام سقراط علیه سوفسطائیان

(در شرایطی که جامعه آتن به علت افکار شک گرایانه سوفسطانیان از حقیقت و فضیلت فاصله می گرفت و حق طلبی در سایه جدل و سخنوری ماهرانه کم رنگ میشد قهرمانی به نام سقراط  پرچم علم و فضیلت را برافراخت .) سقراط برای احیای تفکر عقلانی و استواری فضیلت قیام کرد و شالوده تفکر فلسفی اصیل را استوار ساخت.

سقراط هیچ کتابی ننوشت اما سراسر حیاتش را با فلسفه سپری کرد.

زندگی سقراط حکایت واقعی یک فلسفه است.

ما از مطالعه و تأمل در زندگی سقراط می توانیم دفتر اندیشه های فلسفی وی را ورق بزنیم و به نقش حقیقی فلسفه با زندگی بیشتر پی ببریم.

افلاطون ، شاگرد برجسته سقراط این زندگی را حکایت کرده و مبارزۀ سقراط با مغالطه گران و سوفیست ها را به تصویر کشیده است.

افلاطون نشان داد که سقراط عمر خود را صرف اصلاح جامعه و شناساندن افکار مغالطه آمیز سوفیست ها کرد.

به عقیده افلاطون ، سقراط با هر کس که به او گوش میداد مسائل اساسی خداشناسی ،اخلاق سیاست و اجتماع را در میان می گذاشت بحثهای او به دل می نشست و به هر کجا که میرفت مردم به ویژه جوانان مشتاق گرد او حلقه می زدند.

 

روش سقراط در گفتگوها و کشف حقیقت

سقراط روش بحث ثابتی داشت مفهومی از مفاهیم را که در زندگی ما اهمیت حیاتی دارد برمی گزید و درباره اش پرسش میکرد.

در روش سقراط ، وقتی کسی داوطلب پاسخ سوال سقراط میشد سقراط با توجه به پاسخ ،او، سؤال دیگری طرح می کرد به طوری که مخاطب و پاسخ دهنده را به حقیقت میرساند و آنچه را که حق بود از زبان پاسخ دهنده به دست می آورد.

روش گفت و گو و پرسش و پاسخ که سقراط به کار میگرفت به تدریج به روش سقراطی» شهرت یافت. . سقراط میگفت من همچون یک ماما عمل میکنم همان طور که ماما به خانم باردار کمک می کند تا فرزندش را به دنیا آورد، من نیز در گفت وگو با دیگران کمک میکنم که خودشان حقیقت را بیان کنند .

سقراط به مردم می آموخت که هر چیزی را مورد سؤال قرار دهند.

سقراط جهالت افراد قدرتمند و سفسطه گر را به رخشان میکشید از این رو او به چهره ای بسیار بحث برانگیز تبدیل شد.

بسیاری از مردم سقراط را دوست میداشتند و گروهی نیز از او بیزار بودند.

 

هدف سقراط از گشت و گذار میان مرد

از گشت و گذار در شهر جز این مقصودی ندارم که شما جوانان و بزرگسالان را متقاعد سازم که :

نباید جسم و مال و ثروت را بر کمال نفس خود ترجیح دهید و به شما یادآوری کنم که ثروت، فضیلت نمی آورد، بلکه از فضیلت است که ثروت و هرچه که برای فرد و جامعه سودمند است، به دست می آید

رسالت خداوند به سقراط من هیچ گاه از بیدار ،ساختن پند دادن و حتی سرزنش کردن یکایک شما بازنمی ایستم و شما همه جا مرا در کنار خود می یابید.

من کسی نیستم که برای پول سخن بگویم یا به خاطر آن لب از گفتار فرو بندم من هم با تهی دستان و هم با توانگران همنشینی میکنم تا از من بپرسند و به سخنان من گوش فرا دهند. این رسالتی است که خداوند با نداهای غیبی و در رؤیاها برعهده من نهاده است.

 



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (1)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (1)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (1)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (1)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (1)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (1)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (1)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (1)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



سقراط در برابر دادگاه

فصل 5 : زندگی بر اساس اندیشه

سقراط در برابر دادگاه

مقامات حکومتی سقراط را به اتهام فاسد کردن جوانان و بی ایمانی به خدایان بازداشت کردند و او را محاکمه نمودند.

اتهامات ملتوس به سقراط:

ملتوس یکی از سوفسطائیان و از مخالفان سرسخت سقراط به نمایندگی از متهم کنندگان در دادگاه گفت :

جرم سقراط این است که خدایانی را که همه به آنها اعتقاد دارند انکار میکند و از خدایی جدید سخن می گوید .

با افکار خود جوانان را گمراه میسازد و آنها را از دین و آیین پدرانشان برمی گرداند.

 

مجازات سقراط بنا به پیشنهاد ملتوس

ملتوس برای ادعای خود شواهدی ذکر کرد و در پایان از دادگاه برای سقراط درخواست مجازات مرک نمود.

دفاعیه سقراط :

دادگاه از سقراط دعوت کرد تا از خود دفاع کند .

سقراط با چهره ای آرام و گامهایی استوار به سوی جایگاه حرکت کرد و با لحنی مطمئن به اتهامات ملتوس پاسخ داد.

دفاعیه سقراط بیانیه ای فلسفی بود که همۀ اصول زندگی فلسفی سقراط را در برداشت.

آتنیان، بگذارید افترایی را که از دیرباز به من نسبت داده اند و ملتوس هم همان را تکرار کرد، یادآوری کنم . مخالفان من میگویند: «سقراط رفتاری خلاف دین در پیش گرفته و در پی آن است که به اسرار آسمان و زمین دست یابد. باطل را حق جلوه دهد و این کار را به دیگران هم می آموزد

کاوش و جست وجوی من برای شناخت کسانی که ادعای دانشمند بودن میکنند و جدا کردن آنها از کسانی که دانشمند حقیقی هستند سبب شده که گروه بزرگی به غلط مرا «دانا» .بنامند در حالی که من دانا نیستم وقتی نادانی کسی را آشکار میکنم کسانی که آنجا حاضرند، گمان میکنند که آنچه را آنها نمیدانند من میدانم دانای حقیقی فقط خداست.

ندای سروش معبد دلفی به کرفون: « داناترین مردم سقراط است »

راز سروش معبد دلفی به ما بنمایاند تا چه پایه نادانیم.

 

دیدگاه سقراط درباره پیام سروش

خیال میکنم سروش معبد نام مرا به عنوان مثال مطرح کرد تا بگوید :

(داناترین شما آدمیان کسی است که چون سقراط بداند که هیچ نمی داند )

 پاورقی کتاب سقراط با این جملات تواضع و فروتنی خود را در برابر علم نشان میدهد نادانی و جهل بر دو نوع است:

الف) جهل ساده انسان اموری را نمیداند اما نسبت به نادانی خود آگاه است و بنابراین از دیگران سؤال می کند تا بداند.

ب ) جهل مرکب انسان اموری را نمی داند و نسبت به نادانی خویش نیز نادان است؛ بنابراین نمی داند که نمی داند. چنین کسی در پی کسب دانایی هم نیست.

البته بسیاری از دانشمندان چیزهای فراوانی میدانند اما از آنجا که عظمت جهان را درک کرده اند و دانش خود را ناچیز شمارند، تواضع می کنند و خود را در دسته دانایان قرار نمیدهند سقراط از این دسته بود و به همین دلیل با اینکه سروش معبد دلفی او را دانا خوانده بود تواضع میکرد و میگفت سروش بدان جهت مرا دانا خواند که به نادانی خود اقرار می کنم.





معرفت شناسی

فصل 5 : زندگی بر اساس اندیشه

تاریخچه معرفت شناسی 

افلاطون و ارسطو در یونان باستان همچنین ابن سینا شیخ اشراق ملاصدرا و علامه طباطبایی از فیلسوفان دوره اسلامی و نیز دکارت هیوم و کانت از فیلسوفان دورۀ جدید ،اروپا همه دربارۀ معرفت و شناخت بشر نظر داده اند. توجه ویژه کانت فیلسوف قرن هجدهم آلمان به شناخت سبب شد که شاخۀ معرفت شناسی فلسفه رشد بیشتری کند و فیلسوفان بیشتری در دورهٔ جدید بدان بپردازند.

در گذشته برخی از مباحث معرفت شناسی در ضمن مباحث فلسفی طرح میشد .

در دوره جدید، به علت طرح پرسشهای جدی و جدید دربارهٔ معرفت و ظهور دیدگاه های گوناگون این بخش از فلسفه به صورت شاخهٔ مستقلی در آمده که به آن «معرفت شناسی» یا «نظریه معرفت » می گویند .

 

چیستی معرفت

معنا و مفهوم معرفت و شناخت روشن است و نیازی به تعریف ندارد.

وقتی که از یک کودک می پرسیم میدانی توپت کجاست و او میگوید «آری می دانم » نسبت به معنای «می دانم » آگاه است. اگر ابهامی هم از جهت کلمه لغت ،باشد حداکثر با بیان معادلی ابهام رفع می شود.

مثال

می گوییم معرفت یا شناخت، همان دانستن و آگاهی نسبت به چیزی است. به عبارت دیگر، وقتی کسی می گوید توپ آنجاست  بدین معناست که او به وجود توپ در آنجا آگاه و عالم است و ما بازای آگاهی او، یک توپ است که درآنجاست.

 

امکان معرفت

آیا ما می توانیم اشیا و موجودات جهان را بشناسیم و به آنها علم پیدا کنیم؟

شاید از این پرسش تعجب کنید و بگویید این یک امر بدیهی و روشن است و نیازی به تحقیق و پیدا کردن دلیل ندارد.

 همین که ما با طرف مقابل خود صحبت میکنیم یا لیوان آبی را برمی داریم و مینوشیم یا از عمل کسی خوشحال یا عصبانی میشویم گویای آن است که ما قدرت شناخت داریم؛ در غیر این صورت ممکن نبود ما عملی انجام بدهیم.

همین که ما با طرف مقابل خود صحبت میکنیم یا لیوان آبی را برمی داریم و می نوشیم یا از عمل کسی خوشحال یا عصبانی میشویم گویای آن است که ما به امکان شناخت خود پی برده ایم.

اگر رفتاری غیر از این از ما سر میزد میتوانستیم بگوییم که در توانایی دانستن خود شک داریم . جالب است بدانیم گاهی همین امر بدیهی نیز چه در گذشته و چه در زمان حاضر، انکار شده است.

سیسرون، فیلسوف و خطیب بزرگ رومی متولد ۱۰۶ پیش از میلاد) درباره سقراط می گوید :

او فلسفه را از آسمان به زمین آورد و آن را به خانه ها و شهرها برد او فلسفه را وادار کرد تا به ،زندگی، اخلاقیات و خیر و شر بپردازد.





امکان شناخت

فصل 6 : امکان شناخت

امکان شناخت

یکی از ویژگی های انسان توانایی شناختن است.

ما اشیا و پدیده های پیرامون خود را شناسایی میکنیم و از طریق این شناخت با آنها ارتباط برقرار کرده و از آنها استفاده می نماییم.

ما اشیا و افراد را میبینیم صدای آنها را میشنویم و بسیاری از ویژگی های دیگر آنها را درک میکنیم اینکه ما با دیگری سخن میگوییم اینکه به سمت چیزی میرویم یا از چیزی دور میشویم و اینکه می کوشیم از خطرها فاصله بگیریم همۀ اینها نشانه توانایی ما در دانستن است.

ما گاهی به مسائلی فراتر از مسائل محسوس و پیرامونی فکر می کنیم.

گاهی دربارهٔ گذشته و آینده یا دربارهٔ موجودات نامحسوس و جهانی غیر از جهان مادی میاندیشیم و برای خود نظر و باوری هم داریم.

ما موجودی هستیم که از خود و جهان پیرامون خود شناختی داریم.

شناخت ما انسان ها به تدریج افزایش می یابد.

ما در آغاز تولد چیزی نمی دانیم بلکه گام به گام با پدیدههای جهان آشنا می شویم

با عمل آموختن و یادگیری در مسیر شناخت بیشتر پیش می رویم

علی رغم گستردگی شناخت و فهم ما از جهان و خود باز هم شناخت ما بسیار محدود است.

ما آگاه هستیم که در کنار دانسته ها و آموخته ها حقایق فراوان دیگری در عالم هست که آنها را نمی دانیم و نمی شناسیم. گاهی متوجه میشویم که بعضی از دانسته های ما درست نبوده و دچار خطا شده ایم.

گاهی متوجه میشویم که افراد مختلف درباره موضوع واحد نظرها و باورهای متفاوت دارند و ما می کوشیم که بدانیم از میان آن نظرهای متفاوت کدام درست و کدام غلط است.

تأمل دربارهٔ مسائل مربوط به شناخت ، موجب میشود پرسشهایی دربارۀ ابعاد گوناگون شناخت برای ما مطرح شود؛ پرسشهایی مانند پرسشهای زیر منجر به شکل گیری دانشی به نام معرفت شناسی شده است

شناخت چیست؟ آیا شناخت اساسا ممکن است؟

شناختهای ما تا چه اندازه ارزش دارند؟

راه های شناخت کدام اند؟

حدود و قلمرو شناخت چقدر است؟

چرا میان شناخت افراد از یک موضوع تفاوت وجود دارد؟

 

تعریف معرفت شناسی 

معرفت شناسی بخشی از فلسفه است که به پدیده شناخت می پردازد و میکوشد به این گونه پرسش ها پاسخ دهد. معرفت شناسی همیشه جزئی از فلسفه بوده است.

هنگامی که فیلسوفی درباره موضوعاتی مانند هستی جهان و انسان می اندیشد، ناگزیر درباره خود اندیشیدن وشناخت خود دیدگاهی دارد.

تاریخچه معرفت شناسی :

افلاطون و ارسطو در یونان باستان همچنین ابن سینا شیخ اشراق ملاصدرا و علامه طباطبایی از فیلسوفان دوره اسلامی و نیز دکارت هیوم و كانت از فیلسوفان دورۀ جدید ،اروپا همه درباره معرفت و شناخت بشر نظر داده اند. توجه ویژه کانت فیلسوف قرن هجدهم آلمان به شناخت سبب شد که شاخۀ معرفت شناسی  فلسفه رشد بیشتری کند و فیلسوفان بیشتری در دورهٔ جدید بدان بپردازند.

در گذشته برخی از مباحث معرفت شناسی در ضمن مباحث فلسفی طرح میشد .

در دوره جدید، به علت طرح پرسشهای جدی و جدید دربارهٔ معرفت و ظهور دیدگاه های گوناگون این بخش از فلسفه به صورت شاخهٔ مستقلی در آمده که به آن «معرفت شناسی » یا «نظریه معرفت » می گویند. 

 

چیستی معرفت

معنا و مفهوم معرفت و شناخته روشن است و نیازی به تعریف ندارد.

وقتی که از یک کودک می پرسیم میدانی توپت کجاست؟ و او میگوید «آری می دانم » نسبت به معنای دانم آگاه است اگر ابهامی هم از جهت کلمه لغت باشد حداکثر با بیان معادلی ابهام رفع می شود.

مثلاً می گوییم معرفت یا شناخت، همان دانستن و آگاهی نسبت به چیزی است. به عبارت دیگر، وقتی کسی می گوید. توپ آنجاست » بدین معناست که او به وجود توپ در آنجا آگاه و عالم است و ما بازای آگاهی او یک توپ است که درآنجاست.

 

امکان معرفت

آیا ما میتوانیم اشیا و موجودات جهان را بشناسیم و به آنها علم پیدا کنیم؟

 شاید از این پرسش تعجب کنید و بگویید این یک امر بدیهی و روشن است و نیازی به تحقیق و پیدا کردن دلیل ندارد.

همین که ما با طرف مقابل خود صحبت میکنیم یا لیوان آبی را برمی داریم و می نوشیم یا از عمل کسی خوشحال یا عصبانی میشویم گویای آن است که ما قدرت شناخت داریم؛ در غیر این صورت ممکن نبود ما عملی انجام بدهیم همین که ما با طرف مقابل خود صحبت میکنیم یا لیوان آبی را بر می داریم و می نوشیم یا از عمل کسی خوشحال یا عصبانی میشویم گویای آن است که ما به امکان شناخت خود پی برده ایم.

اگر رفتاری غیر از این از ما سر میزد میتوانستیم بگوییم که در توانایی دانستن خود شک داریم جالب است بدانیم گاهی همین امر بدیهی ،نیز چه در گذشته و چه در زمان حاضر، انکار شده است.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (1)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (1)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (1)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (1)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (1)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (1)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (1)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (1)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



دیدگاه سوفیستها درباره امکان شناخت

فصل 6 : امکان شناخت

عقیده سوفیستها درباره امکان معرفت

سوفیست ها که به علت استفاده از مغالطه های مختلف در گفت و گوها و در محاکم قضایی هر باطلی را حق جلوه می دادند به تدریج به این نظر رسیدند که انسان توانایی رسیدن به حقیقت را ندارد و نمی تواند به علمی که مطابق با واقع باشد برسد.

عقیده گرگیاس یکی از سوفیستهای معروف و توانا در فن سخنوری درباره امکان معرفت:

اولا چیزی وجود ندارد.

ثانیا اگر هم چیزی وجود داشته باشد برای انسان قابل شناخت نیست و انسان ابزار شناخت آن را ندارد.

ثالثا اگر برای انسان قابل شناخت ،باشد نمیتواند آن را به دیگری بیاموزد و منتقل نماید .

 

نفی شکاکیت مطلق

می دانیم که حقایق بسیاری وجود دارد که هنوز انسان نتوانسته آنها را بشناسد.

ممکن است ما در توانایی خود برای شناخت برخی امور شک کنیم و مثلاً با خود بگوییم که ( آیا ما می توانیم به همه اسرار مغز پی ببریم؟ ) اما این ،شک غیر از شک در امکان اصل شناخت است.

شکاکیت مطلق یعنی شک در اصل دانستن و همۀ دانسته ها امکان پذیر نیست و اگر کسی چنین نظری بدهد، گرفتار یک تناقض شده و همین نظر او با شک مطلق سازگار نیست.

پس هم معنای معرفت و هم امکان رسیدن به شناخت و معرفت برای هر انسانی روشن است. پیشرفت پیوسته دانش انسان از آنجا که بشر به طور طبیعی به امکان شناخت خود و پدیدههای دیگر باور دارد و وجود اشتباه را به معنای ناتوانی در کسب معرفت تلقی نمیکند از ابتدای زندگی روی زمین برای درک خود و جهان پیرامون خویش تلاش کرده است. نتیجه این تلاش مستمر دستیابی انسان به دانشهای مختلف در رشته ها و شاخه های گوناگون علم است. پیشرفت علم خود دلیلی بر توانایی بشر برای رسیدن به معرفت است.

 

مراحل پیشرفت پیوسته دانش انسان

دانش بشر به دو صورت پیشرفت میکند و کامل تر می شود:

۱ از طریق حل مجهولات و دستیابی به اطلاعات جدید در مورد عناصر و پدیدههای جهان و گشودن شاخه های جدید دانش

2 از طریق پی بردن به اشتباهات گذشتگان و تصحیح معلومات آنها

دانش ما درباره کیهان و سیاره ها پیوسته هم در حال تکمیل و هم تصحیح است.

از جهت تکمیل منجمان به تدریج ستارگان و سیارات بیشتری را شناسایی کردهاند و انتظار دارند که در آینده نیز کرات دیگری را بشناسند. در جهت تصحیح نیز ستاره شناسان و کیهان شناسان به طور پیوسته برخی از دانشهای گذشتگان را اصلاح نموده اند.

مثال

 منجمان قدیم، عموماً فکر میکردند که خورشید به دور زمین میگردد و زمین مرکز جهان است.

منجمان جدید پی بردند که این نظر اشتباه بوده و زمین به دور خورشید در حرکت است.





ابزار های شناخت

فصل 7 : ابزارهای شناخت

 ابزارهای شناخت

در وجود انسان ابزارهایی برای شناخت وجود دارد.

فیلسوفان تلاش میکنند ابزارهای شناخت را شناسایی کنند و قلمرو کاربرد آنها را معین نمایند .

سه ابزار شناخت :

حس

عقل

قلب

یکی از ابزارهای شناخت ما حس است.

ما به کمک حواس پنج گانه با عالم طبیعت آشنا میشویم و بسیاری از موجودات و ویژگی های آنها را می شناسیم.

گاهی در شناخت حسی خطا رخ میدهد اما این شناخت به قدری برای ما معتبر است که بر پایۀ آن زندگی میکنیم و از اشیای طبیعی بهره میبریم و نیازهایمان را برطرف می سازیم.

یکی از نشانه های ارزش و اعتبار شناخت حسی توانایی حس در شناخت تفاوت ها و تمایزهاست.

شناخت تمایزها و تفاوتهای اشیا این امکان را به انسان میدهد که به کمک عقل خود از اشیای متفاوت استفاده های مختلف بکند.

مثال

اگر در مقابل ما یک لیوان آب و یک ظرف غذا باشد برای رفع تشنگی لیوان آب را برمی داریم و برای رفع گرسنگی به سراغ ظرف غذا میرویم این عمل به ما می فهماند که ما در تشخیص لیوان آب و ظرف غذا اشتباه نمی کنیم.

 

عقل 

انسان دارای قوه ای است که با آن تفکر و تعقل می کند.

انسان با کمک عقل میتواند حقایقی را درک کند که توانایی درک آن از راه احساس ممکن نیست. حقایقی که عقل درک میکند میتواند مربوط به امور محسوس و طبیعی با امور غیر محسوس و غیر طبیعی باشد. عقل با کمک حواس و تحلیل عقلانی یافتههای حسی میتواند به بسیاری از اسرار و رموز طبیعت پی ببرد و قوانین طبیعی را بشناسد .

شناختی را که با همکاری عقل و حس به دست می آید، «شناخت تجربی » می گوییم.

قواعد شناخت تجربی :

شناخت تجربی بر چند قاعده عقلی مهم متکی است که دانشمند در هنگام بررسی داده های حسی آن قاعده ها را در نظر دارد و از آنها بهره می برد؛

برخی از این قواعد عبارت اند از :

پدیده ها خود به خود پدید نمی آیند بلکه هر پدیده ای نیازمند علت است . ( اصل علیت هر پدیده علتی ویژه دارد و از هر چیزی هر چیزی پدید نمی آید. اصل شنخیت طبیعت همواره یکسان عمل میکند به طور مثال ،آب همواره خواص خود را دارد و این گونه نیست که یک روز فلان خاصیت را داشته باشد و روز دیگر نداشته باشد اصل یکسان عمل کردن طبیعت )





شناخت عقلی

فصل 7 : ابزارهای شناخت

شناخت عقلی

عقل قادر است بدون استفاده از یافته های تجربی و صرفا با تأمل به حقایقی برسد و دانش هایی را پایه گذاری کند به این قبیل دانش ها شناخت عقلی می گوییم.

بسیاری از دانستنی های ریاضی شناخت عقلی هستند .

فلسفه شناخت عقلی است.

دانستنی های فلسفه از طریق حواس و تجربه به دست نمی آیند؛ بلکه فقط از طریق تعقل محض می توان به آنها رسید. مثلاً ذات و صفات خداوند را نمیتوان با حس و تجربه درک کرد و شناخت آنها مستلزم بهره گیری از قواعد شناخت عقلی است.

قدرت و توانایی ،عقل به انسان امکان میدهد تا یافتههایی سودمند دربارۀ کل هستی که امکان درک تجربی آن هیچ گاه وجود ندارد به دست بیاورد و این یافتههای عقلانی را در زندگی خود اساس سایر دانشها قرار دهد و پایه های زندگی خود را بر آنها استوار سازد .

انسان برای فهم یافته های عقلانی به دانش فلسفه نیاز دارد.

 «قلب» یکی از ابزارهای معرفت انسان است که میتواند بی واسطه به حقایقی برسد و معرفت کسب کند.

تعريف معرفت شهودی :

معرفتی که از طریق «قلب» یا «دل» به دست میآید( معرفت شهودی ) نام دارد.

معرفت شهودی از طریق تقویت ایمان و تعالی بخشیدن به نفس و تهذیب آن و کمال طلبی همراه با عبادات خالصانه به تدریج و گام به گام حاصل می شود.

معرفت شهودی معرفت و شناختی بی واسطه است؛ یعنی بدون استفاده از تجربه و آزمایش و بدون استدلال عقلی در قلب تجلی می کند.

برای دریافت معرفت شهودی سیر و سلوک و تهذیب نفس ضروری است.

دليل تسميه معرفت شهودی :

بدان جهت شهودی میگویند که قلب انسان حقیقت را چنان در می یابد که گویا با چشم می بیند. عارف و سالک الی الله ممکن است بتواند در همین دنیا آخرت را مشاهده کند. علاوه بر عالم ،طبیعت سایر عوالم را مشاهده نماید و وجود فرشتگان را هم واقعا بیابد. این قبیل مشاهدات از نوع شهود قلبی است و از راه چشم به دست نمی آید .

 

وحى الهى برترین شهود

یکی از شهودهای قلبی وحی الهی است .

شهود قلبی وحی الهی ویژه پیامبران است.

خداوند از طریق وحی و به واسطهٔ پیامبران، معرفتی در اختیار بشرقرار می دهد که به آن (معرفت وحیانی ) می گویند.

دریافت کننده وحی پیامبران الهی هستند.

پیامبران الهی، آنچه را که از راه وحی دریافت کرده، به انسان های دیگر می رسانند.

در شهود ، وحیانی خداوند کلمات و عبارات خود را بر قلب پیامبر نازل میکند و پیامبر آن کلمات و عبارات را دریافت میکند و هیچ گونه دخل و تصرفی از طرف پیامبر در آن صورت نمی گیرد.

- قرآن کریم نمونه ای از کلام الهی است که خداوند از طریق وحی بر قلب آخرین پیامبر خود نازل کرده است. ما با تأمل و تدبر در قرآن به میزان توانایی و همت خود میتوانیم از بسیاری حقایق آگاه شویم.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (1)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (1)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (1)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (1)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (1)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (1)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (1)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (1)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



ارسطو

فصل 7 : ابزارهای شناخت

 

ارسطو

فيلسوفان عقل گرا :

ارسطو از اولین دانشمندانی است که مبانی علوم تجربی را پایه گذاری کرد.

ارسطو ( شاگرد افلاطون ) ، علاوه بر تبحر در فلسفه یک دانشمند علوم طبیعی نیز شمرده می شد.

ابن سینا:

 ابن سینا در توضیح و تبیین قواعد عقلی علوم طبیعی نقش بسزایی دارد.

ابن سینا کتاب های متعددی در فلسفه و علوم طبیعی دارد که مورد توجه فلاسفه و دانشمندان علوم طبیعی است. ابن سینا در گسترش اندیشههای ارسطو دربارۀ قانون علیت و ابعاد مختلف آن تأملات عمیقی کرد و توضیحاتی بیان نمود که همچنان قابل استفاده است.

ابن سینا توضیح داد که قانون علیت از تجربه و آزمایش به دست نمی آید بلکه ،برعکس، خودش پایه و اساس هر تجربه ای است .

قانون علیت یکی از قواعد اولیه تعقل است که انسان در شناخت هر پدیده ای از آن استفاده می کند. نیروی عقل از حواس ،بیرونی مانند چشم و گوش استفاده می کند .

نیروی عقل می تواند حالات درونی نفس مانند ،شادی ،درد ،محبت دشمنی عصبانیت و خوشحالی را شناسایی کند و درباره آنها نظر دهد مثلاً انسان میتواند به کمک عقل خود، علل پیدایش شادی و افسردگی را کشف کند و درباره آنها توضیح دهد.

 

 





نگاهی به سرگذشت معرفت

فصل 8 : نگاهی به تاریخچه معرفت

 نگاهی به تاریخچه معرفت

انسان از سه طریق میتواند به معرفت برسد حس عقل شهود:

درباره ارزش این سه راه و میزان توانایی آنها در رساندن انسان به معرفت، همواره میان فیلسوفان بحث وگفت و گو بوده است .

گروهی به حس و گروهی دیگر به عقل اهمیت بیشتری داده و هر گروه هم دلایلی برای مدعای خود آورده اند. . برخی نیز شهود قلبی را معتبر دانسته اند .

چهار دوره تاریخ فلسفه تاریخ فلسفه را میتوان به دورههای زیر تقسیم کرد:

۱ دوره یونان باستان شامل فیلسوفان پیش از سقراط و بعد از وی از جمله افلاطون و ارسطو و شاگردان این دو

۲ فیلسوفان اروپایی دورۀ قرون وسطی تا ابتدای رنسانس و آغاز دوره جدید در اروپا .

۳- دوره شکوفایی فلسفه در جهان اسلام و ایران ظهور فیلسوفانی مانند فارابی ابن سینا ابن رشد، شیخ اشراق و ملاصدرا

۴ دوره جدید اروپا که از رنسانس با ظهور فیلسوفانی مانند فرانسیس بیکن دکارت کانت و هگل آغاز می شود و تاکنون ادامه دارد.

در تمام این دوره،ها درباره معرفت شناسی و میزان کارآمدی هر یک از ابزارهای معرفت مباحث مختلفی صورت گرفته است که هر کس بخواهد در دانش فلسفه تبخر داشته باشد باید از آن مباحث آگاه باشد .

الف ) دورهٔ یونان باستان

آغاز اختلاف : عقل یا حس

دانشمندان و متفکرین پیش از سقراط از اولین کسانی بودند که درباره شناخت انسان و ارزش و اعتبار آن نظر داده اند. در دوره یونان معرفت شناسی به صورت مستقل مطرح نبود اما مسئله شناخت و میزان انطباق آن با «واقعیت» مورد توجه دانشمندان پیش از سقراط قرار گرفته بود.

دانشمندان پیش از سقراط به شناخت حسی اهمیت میدادند و توجه کمتری به شناخت عقلی داشتند.

 

تفاوت دیدگاه معرفت شناسی هراکلیتوس و پارمیندس

دیدگاه معرفت شناسی هراکلیتوس:

علاوه بر حس ، عقل هم اهمیت دارد. شناخت حسی معتبر است و ما وجود حرکت در این جهان را از طریق حس در می یابیم و درک می کنیم.

دیدگاه معرفت شناسی پارمیندس:

شناخت حسی به دلیل خطاهایی که گاه در حواس رخ میدهد اعتبار ندارد و نمی توان بدان تکیه کرد.

حرکت وجود ندارد و همۀ اشیا در ثبات و پایداری هستند.

دیدگاه معرفت شناسی سوفسطائیان:

سوفسطائیان به سبب اختلاف نظرها و مغالطه هایی که خودشان بدان متوسل میشدند اصل امکان شناخت واقعیت را زیر سؤال برده ، مدعی شدند که از راه حس و عقل نمیتوان به حقیقت رسید و اگر چیزی را حس میکنیم بدان معنا نیست که حس ما از یک واقعیت بیرونی خبر میدهد به عبارت دیگر ما چیزی جز احساس در اختیار نداریم دیدگاه معرفت شناسی پروتاگوراس مشهورترین سوفسطائیان

پروتاگوراس که طرز تلقی سوفسطائیان را داشت میگفت:

حقیقت همان چیزی است که حواس هر کس به آن گواهی میدهد، خواه حواس افراد یکسان گزارش دهد یا متفاوت . حقیقت امری یکسان نیست و نسبت به هر کسی میتواند متفاوت باشد.

اشیا هر طوری که در هر نوبت به نظر من میآیند در آن نوبت همان طور هستند و هر طور که به نظر تو می آیند برای تو نیز همان طور هستند.

 

دیدگاه معرفت شناسی سقراط، افلاطون و ارسطو

در میان مجادلات طرفداران عقل و ،حس حکیمانی مثل سقراط، افلاطون و ارسطو کوشیدند راه های معتبر شناخت و روشهای رسیدن به آن را تبیین کرده و راههای گریز از خطا را هم توضیح دهند. ارسطو با تدوین منطق گامی مهم در این زمینه برداشت و توانست قواعد استدلال و شیوه های مصون ماندن از خطا و مغالطه را آموزش دهد و مانع رشد سفسطه در جامعه شود.

افلاطون که به عقل اهمیت میداد، عقیده داشت که :

شناخت عقلی بسیار مطمئن تر از شناخت حسی است و اموری را که عقل درک میکند ارزش برتری دارد. عقل می تواند جهانی برتر از جهان طبیعت را بشناسد و برای آن استدلال ارائه نماید وی نام این جهان برتر را عالم مثل نامید عالم طبیعت سایه عالم مثل است.

افلاطون شهود قلبی را هم باور داشت و معتقد بود که سقراط آن عالم برتر را مشاهده کرده است. ارسطو نیز گرچه ادراک حسی را معتبر می دانست اما استدلال کردن را یک کار عقلی معتبر می شمرد. به نظر او عقل میتواند به اموری ماورای حس پی ببرد و آنها را اثبات نماید.

ب دوره شکوفایی فلسفه در جهان اسلام و ایران

در این دوره فیلسوفان بزرگی ظهور کردند که همگی سه ابزار حس و عقل و قلب را معتبر می دانستند، با این تفاوت که برخی از آنها بیشتر دربارهٔ حس و عقل سخن گفته اند برخی به شهود قلبی توجه ویژه کرده اند و برخی نیز میان حس و عقل و قلب و شهود وحیانی پیوند برقرار ساخته و از هر سه بهره برده اند.





تداوم حس و عقل

فصل 8 : نگاهی به تاریخچه معرفت

تداوم حس و عقل

دیدگاه معرفت شناسی فارابی و ابن سینا:

حکیم ابونصر فارابی قرن سوم و چهارم هـ . ق ) و شیخ الرئیس ابن سینا قرن چهارم و پنجم هـ . ق ) که از فیلسوفان بزرگ اسلام و جهان به شمار میآیند مانند افلاطون و ارسطو حس و عقل را نیز معتبر می دانستند. فارابی و ابن سینا برای شناخت وحیانی هم اعتبار خاص قائل بودند و آن را هم یکی از راههای شناخت می دانستند که اختصاص به پیامبران دارد.

فارابی و ابن سینا نیم نگاهی به شناخت شهودی داشتند اما آن را در تبیین فلسفی خود وارد نمی کردند.

ابن سینا در یکی از کتاب های خود که به تبیین عرفان می پردازد به طور دقیق معرفت شهودی را توضیح می دهد اما از ارتباط آن با فلسفه و استدلالهای فلسفی سخنی نمی گوید .

دیدگاه معرفت شناسی سهروردی:

شیخ شهاب الدین سهروردی مشهور به شیخ اشراق (قرن ۶ هـ . ق ) علاوه بر فلسفه در عرفان شخصیتی مهم به شمار میرود. سهروردی بر معرفت شهودی تأکید بسیاری کرد و کوشید آنچه را که از طریق اشراق و به صورت الهامات شهودی به دست آورده بود تبیین استدلالی کند و در نهایت نظام فلسفی خود را بر پایه آن شهودها بنا نماید.

 

بهره مهندی از همه ابزار های معرفت

دیدگاه معرفت شناسی ملاصدرا :

ملاصدرای شیرازی فیلسوف بزرگ قرن یازدهم هجری راه شیخ اشراق را تکمیل کرد و توانست به نحو مطلوبی از معرفت شهودی در کنار معرفت عقلی بهره ببرد.

ملاصدرا توانست یک دستگاه منسجم فلسفی بنا کند که در عین حال که کاملاً هویت فلسفی دارد و بر استدلال و منطق استوار است از شهود و اشراق نیز بهره مند است.

ملاصدرا پیوند مستحکمی میان فلسفه و معرفت وحیانی برقرار و اثبات کرد که تضاد و تناقضی میان داده های مستدل و یقینی عقل و معارف وحیانی وجود ندارد و بالعکس عقل و وحی تأیید کننده یکدیگرند.

ملاصدرا در کتاب « مبدأ و معاد » میگوید:

عقل و دین در همه احکام خود با هم تطبیق دارند و حاشا که احکام شریعت آنور با معارف یقینی و ضروری عقلی تعارض داشته باشد و افسوس به حال فلسفه ای که قوانین آن مطابق با کتاب و سنت نباشد.

دیدگاه معرفت شناسی اسلامی پس از ملاصدرا پس از ملاصدرا فیلسوفان دیگر نیز این راه را ادامه  داده و تکامل بخشیدند.

عموم فیلسوفان جهان اسلام هم برای معرفت حسی و هم برای معرفت عقلی اعتبار قائل اند.

فلاسفه اسلامی معرفت شهودی و وحیانی را نیز قبول دارند و هر کدام را در جای خود مفید می دانند.

علامه سید محمدحسین طباطبایی فیلسوف بزرگ معاصر میگوید «صدرالمتألهین پایۀ بحثهای علمی و فلسفی خود را روی پیوند میان عقل و کشف شهود ( و شرع ( وحی و سنّت گذاشت و در راه کشف حقایق الهیات از مقدمات برهانی و مطالب کشفی شهودی ) و مواد قطعی دینی آنچه از قرآن و حدیث به دست میآید) استفاده نمود. اگرچه ریشهٔ این نظر در کلمات معلم ثانی ابو نصر فارابی ابن سینه شیخ اشراق و خواجه نصیر طوسی نیز به چشم میخورد ولی این ملاصدرا است که توفیق کامل انجام این مقصد را پیدا کرد .

در دوره معاصر عموم فیلسوفان مسلمان این نظر علامه طباطبایی را قبول دارند و معتقدند که عقل و حس و نیز شهود و وحی هر کدام در جایگاه خود اعتبار دارند و در جای خود میتوانند ابزاری کسب معرفت باشند .

معرفت فلسفی متکی بر استدلال عقلی است و بدون آن فلسفه اساساً وجود ندارد؛ یعنی نمی توان صرفاً با اتکاء بر تجربه یا شهود قلبی یا وحی به معرفت فلسفی رسید.

ج) دوره جدید اروپا:

مقصود از دوره جدید دوره ای است که از قرن شانزدهم آغاز میگردد و تاکنون ادامه دارد.

در این دوره اروپا به تدریج از حاکمیت کلیسا خارج میشود علوم تجربی گسترش می یابد و در حوزه های مختلف اجتماعی از جمله ،سیاست فرهنگ و فلسفه تحولات زیادی رخ می دهد .

آنچه اکنون مورد توجه ماست تحولاتی است که در این دوره در بخش «معرفت شناسی » فلسفه اتفاق افتاده است.

دو جریان فکری در دوره جدید اروپا توجه به تجربه - توجه به عقل

(الف) توجه به تجربه :

در دوره جدید فلسفه در اروپا که از قرن شانزدهم با پیشگامی فرانسیس بیکن و دکارت آغاز می شود، به معرفت شناختی توجه ویژه ای شد و از این دوره به بعد مسئله معرفت شناسی در کانون مباحثات فلسفی قرار گرفت. در این بحث و جدال ،فلسفی نزاع بر سر این بود که در کسب معرفته آیا حس و تجربه ارزش و اعتبار بیشتری دارد و بهتر ما را به حقایق میرساند یا استدلال عقلی؟

تجربه گرایان برای تجربه اهمیت بیشتری قائل بودند و آن را اساس کسب معرفت می دانستند .

عقل گرایان به عقل و استدلال عقلی اهمیت دادند.

 

دیدگاه بیکن فیلسوف تجربه گرا

بیکن از نخستین فیلسوفانی بود که بر اهمیت حس و تجربه اصرار می ورزید و به اصالت تجربه معتقد بود. به نظر بیکن فیلسوفان گذشته با دنباله روی از ارسطو بیشتر بر استدلال عقلی تکیه کرده بودند و در نتیجه علوم تجربی در خرافات و تعصبهای بیجا محصور بماند و پیشرفت نکند.

دیدگاه جان لاک فیلسوف تجربه گرا:

پس از بیکن فیلسوفان دیگری مانند جان لاک فیلسوف قرن هفدهم ،انگلستان روش او را دنبال کردند و بر تجربه گرایی تأکید ورزیدند

تأکید جان لاک بر اهمیت تجربه از آن جهت اهمیت داشت که در دوره قرون وسطی کمتر به تجربه توجه می شد و علوم تجربی از عقب ماندگی فوق العاده ای رنج می برد.

تأکید جان لاک بر اهمیت ،تجربه یکی از عوامل توجه دانشجویان و پژوهشگران به علوم تجربی شد و زمینه ساز پیشرفتهای علمی گردید.

 

 توجه به عقل 

دیدگاه دکارت فیلسوف عقل گرا:

دکارت فیلسوف و ریاضی دان بزرگ فرانسوی به تفکر عقلی اهمیت بسیار میداد و برعکس بیکن، معتقد بود انسان به طور ذاتی معرفت هایی دارد که از تجربه به دست نیامده اند مانند اعتقاد به نفس مجرد و وجود خدا به اعتقاد دکارت انسان در فهم این قبیل امور نیازی به حس و تجربه ندارد.

 

البته دکارت مخالف با تجربه و علم تجربی نبود و خود او نقش مؤثری در پیشرفت علم در اروپا داشت، بخصوص که او یک ریاضی دان بزرگ هم شمرده مینا آنچه وی را از تجربه گرایان جدا کرد قبول گزارهها و قواعد عقلانی بود که از طریق تجربه قابل دستیابی نبودند و فقط متکی بر استدلال عقلی بودند.

پس از دکارت، فیلسوفان دیگری پیدا شدند که نظر او را تأیید کردند. این گروه از فیلسوفان به عقل گرایان مشهور شدند.

دیدگاه کانت :

بحث و گفت وگو میان این دو جریان ادامه داشت تا نوبت به کانت در قرن هجدهم میلادی رسید .

کانت با طرح دیدگاهی جدید کوشید هم اعتبار عقل و هم تجربه را اثبات کند.

كانت درصدد بود تا نشان دهد که معرفت حاصل همکاری عقل و حس است.

کانت بر آن است که قوه ادراکی انسان تصوراتی مثل زمان و مکان و مفاهیمی مانند علیت را نزد خود دارد و آنها را از راه حس و تجربه به دست نمی آورد.

به نظر کانت، انسان آنچه را که از طریق حس به او می رسد در قالب این مفاهیم درک می کند.

به عنوان مثال انسان روشن شدن زمین را بعد از طلوع خورشید در می یابد؛ اما وقتی میتواند بگوید طلوع خورشید علت روشن شدن زمین است که به کمک مفهوم علت که خودش در دستگاه ادراکی موجود است و از خارج گرفته نشده میان تصور طلوع خورشید و تصور روشن شدن رابطه برقرار کند.

 



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (1)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (1)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (1)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (1)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (1)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (1)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (1)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (1)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



حرکن به سوی تجربه گرایی

فصل 8 : نگاهی به تاریخچه معرفت

حرکت به سوی تجربه گرایی مطلق

تلاشهای عقل گرایان در برابر تجربه گرایان تلاش موفقی نبود و تجربه گرایی به صورت یک دیدگاه غالب فلسفی در اروپا در آمد .

از این به بعد در میان تجربه گرایان دیدگاه های جدیدی بروز کرد که یکی از مهمترین آنها پوزیتیویسم یا اثبات گرایی است .

دیدگاه پوزیتیویسم :

یکی از مؤسسان پوزیتیویسم که این اصطلاح را برای اولین بار استفاده کرده اوگوست کنت فیلسوف فرانسوی قرن هجدهم است .

پوزیتیویست ها علاوه بر اینکه تنها راه رسیدن به شناخت و معرفت را تجربه می دانستند معتقد بودند که اصولا آن دسته از مفاهیم و گزارهها که تجربه پذیر نیستند و از طریق تجربه نمیتوانند مورد بررسی و ارزیابی قرار بگیرند بی معنا هستند.

 بنابراین دیدگاه مفاهیمی مانند خدا ،اختیار نفس و روح که تجربه درباره نفی یا اثبات آنها نمی تواند نظر دهد معنای روشنی ندارند لذا اصولا قابل بررسی علمی نیستند.

 

رشد نسبی گرایی

گرچه توجه خاص به تجربه سبب رشد دانشهایی از قبیل ،فیزیک شیمی زیست شناسی و پزشکی شد، اما بی مهری به تفکر عقلی اشکالات نظری متعددی را پدید آورد.

نتایج و اشکالات بی مهری به تفکر عقلی :

محدودیت های روش تجربی :

روش تجربی نمی توانست پاسخگوی سؤالهای مهم انسان باشد.

مثال

تجربه نمی توانست درباره نیاز جهان به مبدأ و خدا و وجود عوالمی غیر از عالم طبیعت و اساس خوب و بدهای اخلاقی اظهار نظر کند؛ زیرا ابزار لازم برای چنین مسائلی را در اختیار نداشت.

ناتوانی تجربه در دستیابی به همۀ خصوصیات اشیا و احتمالی بودن بسیاری از نتایج تجربی و تفاوت میان تجربه انسانها میتوانست قطعیت احکام تجربی را از میان ببرد.

در هر حال چنین مشکلاتی سبب شد که واقع نمایی دانش ،تجربی بار دیگر با اشکال رو به رو شود و جریانهای نسبی گرا در داخل تجربه گرایی ظهور کنند.

 

دیدگاه نسبی گرایی 

هر فرد متناسب با ویژگی های خود درباره امور به شناختی میرسد که با شناخت فرد دیگر متفاوت است. شناخت هر کس برای خودش و نسبت به خودش اعتبار دارد.

مثال

 بر اساس این دیدگاه به طور مطلق نمی توان گفت فلز بر اثر حرارت انبساط پیدا می کند  بلکه فرد حداکثر می تواند بگوید « من در این وضعیت فکر میکنم فلز بر اثر حرارت منبسط می شود »

نسبی گرایی در معرفت شناسی به تدریج به حوزههایی مانند انسان شناسی ،اخلاق حقوق و دین نیز وارد شد و به نسبی گرایی در هویت انسان ،اخلاق دین و حقوق انجامید.

ظهور پراگماتیسم :

پراگماتیسم همان مکتب اصالت عمل مصلحت عملی است.

پراگماتیست ها معتقدند که از طریق تجربه نمیتوان واقعیت اشیاء را شناخت .

به عقیده پراگماتیستها ما نباید هدف خود را کشف واقعیت قرار دهیم بلکه ما نیازمند باورهای مفیدی هستیم که در عمل به کار ما بیایند و سودمندی خود را نشان دهند .

مثال

کسی که باور دارد آب در حال جوش بسیار داغ است و دست را میسوزاند به آب جوش دست نمی زند و دچار سوختگی نمی شود پس این دانش در عمل برای ما مفید است و همین ،فایده به معنی درست بودن است.

پراگماتیسم وقتی به حوزههایی مانند ،اخلاق حقوق دین و حتی هنر وارد میشود نتایج و تبعاتی دارد؛ این تبعات را امروزه در جوامع مختلف میتوانیم مشاهده کنیم .

 

ظهور جریانهای دیگر معرفت شناسی در قرن ۲۰ 

در ادامۀ تحولات حوزه معرفت شناسی از اواسط قرن بیستم جریانهای دیگری نیز در اروپا و آمریکا پدید آمد که در واقع مکمل رخدادها و تحولات قبلی به شمار می آید.

جریان تجربه گرایی که امروزه قالب های جدیدی یافته همچنان بر عقل گرایی غلبه دارد.

هنوز هم راه های دیگر معرفت یعنی شهود عرفانی و وحی نیز همچنان طرفدارانی دارند.

برخی از فیلسوفان معاصر در حالی که تجربه گرایی را قبول دارند به شهود معنوی و تجربه دینی نیز معتقد هستند. ویلیام جیمز و برگسون از جمله کسانی هستند که به شهود عرفانی و تجربۀ دینی معتقدند و به بعد معنوی انسان اهمیت می دهند.





انسان

فصل 9 : چیستی انسان (1)

 

 انسان

وقتی که میگویید من میخواهم، «من مینویسم » ، « من قبول دارم » ، « من دوست دارم » منظورتان از « من » چیست؟

آیا مقصودتان جسم و بدن شماست؟ اندیشه و ذهنتان است؟ احساسات و عواطف و خاطرات شماست؟

یا همه اینها متعلق به آن حقیقتی است که آن را « من » می نامید؟

یکی از مسائل مورد توجه فیلسوفان از ابتدای شکل گیری فلسفه تاکنون مسئله «حقیقت انسان » بوده است.

فیلسوفان در این مورد نظرات مختلف و گاه متضادی بیان کرده اند:

دوره یونان باستان

دیدگاه افلاطون :

نظر دقیق و روشن دربارۀ انسان در دوره یونان باستان اولین بار از جانب افلاطون ابراز شد .

از آنجا که مجموعه آثار افلاطون منعکس کننده اندیشه های سقراط نیز هست می توان گفت که دیدگاه افلاطون به میزان زیادی منعکس کننده دیدگاه استاد وی، سقراط هست.

افلاطون به صورت روشن بیان کرد که انسان علاوه بر بدن دارای حقیقتی برتر است که محدودیت های بدن را ندارد.

به عقیده افلاطون، حقیقت برتر انسان نفس است که قابل رؤیت نیست.

از نظر افلاطون نفس با ارزش ترین دارایی انسان است و توجه و مراقبت از نفس باید وظیفه اصلی هر انسانی

باشد تا بدین وسیله نفس زیبا شود و به فضایل آراسته گردد.

به عقیده ،افلاطون « تنها موجودی که به طور خاص دارای عقل و خرد است نفس است و این نفس چیزی نامرئی است »

به عقیده افلاطون نفس جزء عقلانی انسان است که او را از حیوانات متمایز میکند و غیر فانی و جاوید است .

 

دیدگاه ارسطو

ارسطو نظر استاد خود افلاطون را پذیرفت که قوه نطق و قابلیت حیات مربوط به نفس است، نه بدن

به عقیده ارسطو بدن بدون نفس یک موجود مرده است.

از نظر ارسطو نفس انسان در هنگام تولد حالت بالقوه دارد و هیچ چیز بالفعلی ،ندارد نه علم، نه احساس نه محبت و نه نفرت و نه هیچ چیز دیگر نفس به تدریج این امور را کسب میکند و به فعلیت » می رسد و کامل و کامل تر می شود.

مقصود از « ناطق » بودن انسان هم صرفاً سخن گفتن او نیست بلکه مقصود اصلی، قوه تفکر و تعقل است. انسان با قوه تفکر خود استدلال میکند؛ یعنی از تصدیقات و تصورات خود کمک میگیرد و استدلال را سامان دهد. گویا در هنگام استدلال با خود نطق می.کند پس از تنظیم استدلال نیز با سخن گفتن و نطق محتوای استدلال را به دیگران منتقل می نماید.

 

دوره جدید اروپا

در دوره جدید اروپا همان طور که فیلسوفان اروپایی از جهت معرفت شناسی به دو گروه «تجربه گراین» و عقل گرایان تقسیم شدند از جهت انسان شناسی نیز به تدریج دو تلقی از انسان پیدا کردند و دو جریان را پدید آوردند که تاکنون نیز این دو جریان همچنان در مباحثات فلسفی اروپا حضور دارند؛ البته یکی از این دو ، حضور فعال تر و تأثیر گذارتری بر فرهنگ و زندگی اروپاییان معاصر داشته است.

جریان معتقد به وجود نفس:

جریان عقل گرایی همانند افلاطون و ارسطو معتقد به وجود «روح» یا «نفس» است.

فلاسفه جریان عقل گرایی برای انسان دو بعد روحی و مادی قائل اند و حقیقت انسان را روح و نفس می دانند.

جریان منکر نفس :

جریان تجربه گرا ، به این سو تمایل دارند که اصولاً وجود «نفس» را انکار می کنند.

فلاسفه جریان تجربه گرایی انسان را با یک موجود مادی میدانند و یا نفس را چیزی فرعی نسبت به بدن تلقی می کنند و از آثار و لوازم بدن به شمار می آورند.





معتقدین به وجود نفس

فصل 9 : چیستی انسان (1)

معتقدین به وجود نفس

دیدگاه دکارت (فیلسوف فرانسوی):

دکارت، که درباره بدن و دربارۀ نفس تحقیق کرده بدن را ماشینی پیچیده میداند که به طور خودکار فعالیت می کند.

به عقیده دکارت بدن حقیقت من انسان را تشکیل نمی دهد.

از نظر دکارت «من» همان «روح» یا «نفس» است که مرکز اندیشه های ماست.

از نظر دکارت، روح است که استدلال میکند می پذیرد یا رد می کند.

از نظر دکارت روح و بدن کاملاً از یکدیگر مجزا هستند و خاصیتهای متفاوت دارند گرچه با یکدیگر هستند و روح از بدن استفاده میکند.

به نظر دکارت، روح از قوانین فیزیکی آزاد است اما بدن مانند دیگر اجسام از قوانین فیزیکی تبعیت میکند و آزاد نیست.

دیدگاه کانت فیلسوف آلمانی قرن (۱۸) :

كانت با استدلال دیگری که با استدلال دکارت متفاوت بود به اثبات حقیقت نفسانی انسان واراده و اختیار آن پرداخت و از این راه نفس مختار و اراده آزاد انسان را اثبات کرد.

به عقیده کانت، انسان یک موجود اخلاقی و برخوردار از وجدان اخلاقی است و یک چنین ویژگی بدون وجود اختیار واراده آزاد معنا ندارد.

به نظر کانت ، اختیار ویژگی نفس است نه بدن که یک امر مادی است .

دکارت و کانت اعتقاد دارند که انسان علاوه بر بدن یک حقیقت روحانی برتر دارد که اختیار و اراده مربوط به آن است.

 

تک ساحتی بودن انسان

ماتریالیست ها فیلسوفانی هستند که معتقدند همه موجودات از جمله انسان از نوعی ماده ساخته شده است.

به عقیده ماتریالیست، همه موجودات، فقط یک بعد و یک ساخت دارند که همان بعد مادی و جسمانی است.

ماتریالیست ها میگویند ذهن و روان چیزی جز مغز و سلسله اعصاب انسان نیست.

از نظر ماتریالیست ها انسان یک ماشین مادی بسیار پیچیده است، نه چیزی فراتر از آن

دیدگاه توماس هابز فیلسوف ماتریالیست قرن ۱۸ انگلستان  :

هابز، ذهن بشر را یک ماشین پیچیده مادی تلقی می کرد که شبیه یک دستگاه مکانیکی مثل موتور اتومبیل کار می کند.

دیدگاه مارکس فیلسوف ماتریالیست قرن ۱۹ ) :

مارکس انسان را فقط یک موجود مادی میدانست که نیازهای اصلی او را نیازهای مادی تشکیل میدهند و نیازهایی

مانند نیاز به اجتماع و قانون و نیاز به اخلاق همه به خاطر نیازهای مادی پیدا شده اند .

 

دیدگاه داروینیست ها

داروینیست ها که عقایدی نزدیک به ماتریالیست ها دارند فیلسوفانی هستند که از نظریه داروین درباره پیدایش حیات، تحول تدریجی موجودات زنده و پیدایش انسان از ،حیوان نتایج فلسفی گرفتند.

داروینیست ها می گویند انسان چیزی نیست جز یک حیوان راست قامت» با این تفاوت که از سایر حیوانات پیچیده تر است و همان طور که یک کرم با یک پرنده تفاوت ندارد و هر دو حیوان شمرده می شوند، انسان نیز با آنها تفاوت حقیقی جز پیچیدگی ندارد.

از نظر ماتریالیست ها و داروینیست ها چون تفاوت واقعی میان انسان و سایر حیوانات وجود ندارد نمی توان برای او انسان ارزش ویژه ای قائل شد

از نظر ماتریالیست ها و داروینیست ها توجه انسان به اخلاق و فضائل اخلاقی به این دلیل نیست که فضیلت گرایی در روح و فطرت او وجود دارد.

از نظر ماتریالیست ها و داروینیست ها توجه انسان به اخلاق و فضائل اخلاقی، به این دلیل است که انسان ها وارد زندگی اجتماعی و زیست اجتماعی شده اند .

به نظر ماتریالیست ها و داروینیست ها زیست اجتماعی است که انسان ها را وادار به ابداع اصول اخلاقی و رعایت آنها کرده است تا بتوانند با هم زندگی کنند.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (1)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (1)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (1)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (1)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (1)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (1)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (1)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (1)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



دیدگاه فیلسوفان مسلمان

فصل 10 : چیستی انسان (2)

دیدگاه فیلسوفان مسلمان درباره حقیقت انسان

فیلسوفان مسلمان که بیشتر آنان در سرزمین ما زندگی می کردند با استفاده از آنچه از افلاطون و ارسطو و پیروان آن دو به دستشان رسیده بود و نیز با الهام از آموزههای دینی ،خود در توضیح و تبیین حقیقت انسان قدم های بلندی برداشتند و آثاری از خود باقی گذاشتند که شایسته قدردانی است.

فیلسوفان مسلمان بخصوص فارابی ابن سینا، خواجه نصیر سهروردی میرداماد ملاصدرا، سبزواری و بسیاری از فیلسوفان مسلمان دوره معاصر تأکید میکنند که نمیتوان انسان را به یک موجود صرفا زمینی و مادی تقلیل داد و در همان حال برای وی ویژگیهایی متعالی و ارزشمند مانند آزادگی کرامت انسانی نوع دوستی و فضایلی از این قبیل قائل شد.

فیلسوفان مسلمان با تفکر و تعمق ،فکری دینی را قبول کرده بودند که در کتاب آسمانی به روشنی و وضوح از حقیقتی به نام « روح » سخن گفته و آن را هدیه ای الهی و غیرزمینی شمرده است.

کتاب آسمانی ، انسان را موجودی ،جاویدان جانشین خدا در زمین و مسجود فرشتگان محسوب کرده که آسمان ها و زمین را خداوند برای او آفریده و آماده ساخته است.

فیلسوفان مسلمان یا خود عارف بودند یا عارفانی را میشناختند که با قدم سلوک و پاکی نفس به مرحله ای رسیده بودند که مراتب برتر و مجرد هستی را شهود میکردند و میدانستند که چنین شهودی در توان بدن مادی انسان نیست.

به همین جهت با این بیان مولوی هم نظر و هم دل بودند که مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست به هوای سر کویش پر و بالی بزنم.

در این حال و هوای فکری و فرهنگی است که فیلسوفان مسلمان تلاش میکنند که حقیقت متعالی انسان را بشناسند و جایگاه برتر او در هستی را نشان دهند.

 

از جانب بالا

ابن سینا نظر ارسطو درباره حقیقت انسان را پسندید و کوشید این دیدگاه را عمیق تر بیان کند و ابعاد دیگر آن را روشن نماید.

ابن سينا معتقد است که وقتی بدن دورۀ جنینی را در رحم مادر گذراند و به مرحله ای رسید که صاحب همه اندام های بدنی شد خداوند روح انسانی را به آن عطا میکند این ،روح که جنبۀ غیرمادی دارد و از جنس موجودات مجرد است استعداد کسب علم از طریق تفکر را دارد.

این روح همچنین میتواند اموری از قبیل ،اخلاق ،عشق دوستی ،نفرت پرستش و معنویت را دریابد و آنها را در خود پدید آورد.

ابن سینا از این توصیف نیز فراتر رفت و همچون عارفان برای روح جایگاهی بسیار رفیع در نظام خلقت قائل شد. ابن سینا برای توصیف بی قراری و کوشش روح برای رسیدن به جایگاه اصلی اش شعری به زبان عربی سرود و از وضعیت روح را با بیانی تمثیلی در آن شرح داد.

 

حقیقت نورانی نفس

شیخ شهاب الدین سهروردی یکی از فیلسوفان بزرگ جهان اسلام و یک عارف و سالک الی الله محسوب می شود. سهروردی با بهره مندی از الهامات و اشرافات معنوی خود بسیاری از حقایق را از طریق شهود درونی به دست می آورد و تلاش میکند آنها را به زبان فلسفه و استدلال بیان کند.

سهروردی به جای مفهوم «وجود» بیشتر از مفهوم «نور» استفاده می کرد. به نظر سهروردی هستی مراتب نور است. خدواند که نور محض است و هیچ ظلمتی در او راه ندارد «نورالانوار» است. مراتب وجود نور هستی خود را از نورالانوار دریافت میکنند اما چون نور کامل نیستند ترکیبی از نور و ظلمت اند.

سهروردی عقیده داشت که نفس انسان همان جنبۀ نورانی وجود و جسم و بدن ،او همان جنبه ظلمانی اوست. به عقیده سهروردی ، اگر نفس انسان نورانیت بیشتری کسب کند حقایق هستی را بهتر رؤیت میکند و میتواند با کسب شایستگی و لیاقت بیشتر مسیر کمال را طی کند سهروردی عقیده داشت خدا یا همان نورالانوار مشرق عالم است و از خداست که انوار بعدی طلوع می کنند. آنجا که نور وجود به پایین ترین حد خود میرسد مغرب عالم قرار گرفته است.

سهروردی، نفس انسانی را حقیقتی مربوط به مشرق عالم میداند که از مشرق وجود دور افتاده و مشتاق بازگشت بهآنجاست.





تا بی نهایت

فصل 10 : چیستی انسان (2)

تا بی نهایت

حکمت متعالیه نام مکتب فلسفی ملاصدرا است.

از دیدگاه حکمت متعالیه ، حقیقت انسان حقیقتی دو بعدی است روح و بدن همان گونه که بسیاری دیگر از فیلسوفان گفته اند.

بر اساس این مکتب روح چیزی ضمیمه شده به بدن نیست بلکه نتیجه رشد و تکامل خود جسم و بدن است. از دیدگاه حکمت متعالیه ، روح و بدن دو چیز مجزا نیستند که کنار هم قرار گرفته باشند بلکه اینها وحدتی حقیقی دارند به گونه ای که یکی (روح ) باطن دیگری ( بدن ) است.

به نظر ملاصدرا، هر اتفاقی در روح بیفتد در بدن ظاهر میشود و هر اتفاقی در بدن رخ دهد، بر روح تأثیر گذارد به طور مثال بدن بیمار روح را هم کسل و بیمار میکند و بدن شاداب به روح هم شادابی میبخشد همچنین روح با نشاط جسم را به فعالیت و کار میکشاند و روح ،افسرده جسم را زمین گیر می کند.

از نظر حکمت متعالیه روح انسانی آخرین درجه تکاملی است که موجودات زنده می توانند به آن برسند. ظرفیت روح انسان پایان ندارد و روح میتواند به هر مرتبۀ کمالی در جهان دست یابد.

مراحل تکاملی طبیعت وقتی از گیاه و حیوان میگذرد و به انسان میرسد ظرفیتی بی نهایت پیدا می کند و به هیچ درجه ای از کمال قانع نمیشود مانند این توصیف مولوی :

از جمادی مردم و نامی شدم مردم از حیوانی و آدم شدم

حمله دیگر بمیرم از بشر وز ملک هم بایدم جستن زجو بار دیگر از ملک قربان شوم

و از نما مردم به حیوان بر زدم پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم تا برآرم از ملایک پر و سر كل شيء هالک ال وَجْهه آنچه اندر وهم ناید آن شوم.

از منظر مکتب فلسفی متعالیه اگرچه انسان ظرفیت و استعداد بی نهایت دارد اما این استعداد، به معنای رسیدن حتمی وی به کمالات نیست.

انسان باید با اختیار و اراده خود این ظرفیت را به فعلیت برساند یعنی باید مسیر تکاملی به سوی خدا را انتخاب نماید و با ایمان و عمل این مسیر را طی کند.

انسان اختیار دارد که مسیرهای دیگری غیر از این مسیر تکامل را برگزیند.

بنابراین در ابتدای زندگی معلوم نیست هر انسانی چه هویتی خواهد داشت شجاع خواهد بود یا ترسو؟ بخشنده خواهد بود یا بخیل؟ عالم خواهد بود یا نادان؟

همه صفات (،شجاعت ،ترسویی بخل ، بخشندگی علم و جهل ) به صورت بالقوه در وجود انسان هست و بالفعل شدن هر کدام از آنها به گزینشها و شیوه زندگی انسان مربوط است.





انسان موجودی اخلاق گرا

فصل 11 : انسان، موجود اخلاق گرا

 انسان موجود اخلاق گرا

انسان با مفهوم «اخلاق» آشناست و میتواند خوب و بد اخلاقی را درک کند.

اخلاق و درک خوبی و بدی را میتوان یکی از وجوه تمایز انسان از سایر موجودات دانست.

این ویژگی آن قدر مهم است که برخی متفکران انسان را بر اساس همین ویژگی تعریف کرده و گفته اند : انسانی موجودی است اخلاقی که حُسن و قبح را درک میکند و کارهایی براساس این درک انجام می دهد.

«فلسفه اخلاق» که یکی از اقسام فلسفه های مضاف ،است در این باره بحث میکند تا ریشه های این ویژگی انسانی بیشتر شناخته شود.

 

دسته بندی کارهای انسان

کارهای انسان را به طور کلی به دو دسته می توان تقسیم کرد :

فعل طبیعی :

کارهایی که انسان آنها را برای رفع نیازهای طبیعی خود انجام میدهد از قبیل خرید مایحتاج روزانه داشتن شغل برای کسب درآمد استراحت آشپزی ورزش و تفریح .

فعل اخلاقی :

کارهایی هستند که مورد ستایش و تحسین یا مورد سرزنش و تقبیح قرار میگیرند؛ مانند احسان ، گذشت، ایثار وفاداری و مبارزه با ظلم و نابرابری یکی از مسائل مورد توجه فلاسفه تفاوت این دو دسته کار است.

پرسش اصلی این است که چه ویژگی هایی در افعال دستۀ نخست وجود دارد که باعث میشود آنها را « افعالطبیعی » بدانیم؟

در مورد دسته دوم چطور؟ چه ویژگی هایی این قبیل کارها را به فعل اخلاقی» تبدیل می کند؟

اساسا معیار فعل اخلاقی چیست و از کجا نشئت میگیرد؟ چرا قواعد اخلاقی مورد قبول عموم واقع شوند؟ آیا هر کس می تواند مطابق سلیقه و دیدگاه خود قاعدۀ اخلاقی وضع کند و از دیگران بخواهد آن را رعایت نمایند؟

آیا اصول اخلاقی بسته به تحول و تفاوت فرهنگها و جوامع، متغیر و متفاوت اند؟



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (1)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (1)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (1)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (1)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (1)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (1)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (1)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (1)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



دیدگاه فیلسوفان طبیعت گرا

فصل 11 : انسان، موجود اخلاق گرا

دیدگاه فیلسوفان طبیعت گرا

فیلسوفان طبیعت گرا و ماتریالیست و عموم کسانی که بعد روحی و معنوی را باور ندارند، ریشه های فعل اخلاقی را در همان رفتار طبیعی انسان جست وجو می کنند.

از نظر این گروه انسان مانند سایر موجوداته هر کاری را برای منافع طبیعی خود انجام می دهد. «خوب» و «بد» عناوینی هستند که خود ما به هر کار میدهیم بسته به اینکه آن کار به سودمان باشد یا به ضررمان از آنجا که انسان زندگی اجتماعی دارد ناگزیر است منفعت دیگران را نیز رعایت کند؛ زیرا در غیر این صورت منفعت خودش نیز حفظ نمی شود.

بنابراین اولین قانون اخلاقی این است آنچه برای خود میپسندی برای دیگران هم بپسند در این صورتاست که میتوانی با دیگران زیست کنی .

 توماس هابز میگوید هرگاه انسانی بخواهد در برابر دیگران آزادی زیادی داشته باشد، باید به دیگران هم حق بدهد که در برابر او به همان میزان آزاد باشند.

بنابراین دیدگاه انسان از زمانی که دریافته نفع او در گرو نفع دیگران است قواعد اخلاقی را ابداع کرده و مثلاً گفته است باید با دیگران راستگویی پیشه کرد؛ در امانت نباید خیانت ورزید باید با دیگران به عدل رفتار نمود و امثال اینها بر این اساس اموری مانند صداقته عدالت و امانت داری در واقع ارزش حقیقی ندارند و فضیلت شمرده نمی شوند اما چون برای زندگی اجتماعی ضروری هستند و منفعت افراد در رعایت آنهاست، باید آنها را مراعات کرد.

 

دیدگاه فیلسوفان مسلمان

ابن سینا و دیگر فلاسفه ،مسلمان دیدگاهی نزدیک به افلاطون و ارسطو دارند.

ابن سینا و دیگر فلاسفه مسلمان، عقل را منبع شناخت فضیلتها و رذیلت ها می دانند . عقل از آن جهت که رفتار خوب و بد انسان را تشخیص میدهد «عقل عملی » ، می نامند.

عقل فضیلت هایی مانند عدل احسان خویشتن داری و شجاعت را کمالاتی میداند که باعث رشد و کمال روحمی شود؛ درست مانند آب و غذا و اموری از این قبیل که جسم انسان را رشد می دهند.

هر انسانی فضیلت ها را دوست دارد و از رذائل اخلاقی مانند ،ظلم بخل و ریا گریزان است.

رذائل اخلاقی مانند ظلم بخل و ریا به روح صدمه رسانده و آن را از کمال باز میدارند.

هر انسانی به دنبال کسب فضائل است و با کسب فضائل احساس نشاط ولذت میکند و به رضایت درونی می رسد فلاسفه مسلمان می گویند اگرچه بشر به فضیلت ها فطرتاً علاقه مند است و عقل او آنها را زیبا و خوب می داند فلاسفه مسلمان می گویند.

اگرچه بشر به فضیلت ها فطرتاً علاقه مند است و عقل او آنها را زیبا و خوب می داند اما انتخاب این فضائل و عمل به آنها چندان هم آسان نیست زیرا انسان دو دسته تمایلات دارد تمایلات مربوط به بعد مادی و حیوانی مانند تمایل به ثروت و لذت های مادی تمایلات مربوط به بعد روحی و معنوی مانند تمایل به عدالت و سخاوت که تمایلاتی برتر هستند و فضیلت شمرده می شوند.

علت انجام رذایل اخلاقی این است که گاه میان فضیلت ها و منافع و تمایلات مادی و حیوانی انسان تلاقی پیدا می شود؛ در چنین شرایطی اگر تمایلات حیوانی و مادی قوی باشند انسان را به سوی خود می کشانند و مانع رسیدن او به فضیلت ها میشوند و حتی او را به سوی رذیلت ها سوق می دهند.

 فلسفة مسلمان معتقدند اینکه انسان میتواند فضائل و رذائل را بشناسد و حتی به آنها علاقه بورزد، به تنهایی نمی تواند باعث ترک رذیلت و تمایل به کسب فضیلت باشد؛ به نظر ایشان علاوه بر این تمایل ،ذاتی، پشتوانه ای دیگر هم لازم است تا هنگام تضاد میان تمایلات شخصی و فضائل اخلاقی انسان بتواند فضائل را بر تمایلات ترجیح دهد. این پشتوانه به اعتقاد فلاسفه مسلمان خداست؛ اگر خداوند نیز ما را به کسب فضائل ترغیب و از رذایل منع نماید و برای آنها پاداش و مجازات معین فرماید، میل به فضائل در انسان تقویت می شود.

البته اعتقاد به خداوند گرچه عامل تقویت کننده است اما به این معنا نیست که عمل به فضیلت قطعی و حتمی می شود، زیرا در هر صورت انسان موجودی مختار و با تمایلات قوی و شدید است و ممکن است برای رسیدن به آن تمایلات از فرمان خدا هم سرپیچی نماید.

 





دیدگاه هایی در مورد معیار فعل اخلاقی

فصل 11 : انسان، موجود اخلاق گرا

دیدگاه هایی در مورد معیار فعل اخلاقی

(الف) فیلسوفان دوره یونان باستان (ب) فیلسوفان دورۀ جدید اروپا (ج) فیلسوفان مسلمان

دیدگاه فیلسوفان دوره یونان باستان و دیدگاه افلاطون فعل اخلاقی با سعادت و نیک بختی حقیقی آدمی رابطه دارد.

فعل اخلاقی اگر در جهت سعادت حقیقی ،باشد فضیلت محسوب می گردد .

فعل اخلاقی اگر برخلاف سعادت باشد و باعث شقاوت ،گردد رذیلت و بدی شمرده می شود.

افلاطون در پاسخ به این سؤال که در چه صورتی یک عمل در جهت سعادت است » می گوید :

در وجود انسان سه قوه اصلی فعال هستند.

قوه شهوت : انسان را به سوی لذایذ و امیال فرا می خواند.

قوه غضب : انسان را در برابر خطرها و موانع دعوت به ایستادگی و عکس العمل میکند.

قوه عقل: خوب را از بد شناسایی میکند و راه شعادت را به انسان نشان میدهد.

عمل انسان در صورتی در جهت سعادت است که بنا به فرمان و راهنمایی عقل انجام پذیرد. قوة غضب و قوه شهوته تحت کنترل و حکومت عقل باشند با راهنمایی عقل عمل کنند .

افلاطون میگوید؛ اگر عقل که از فضیلت حکمت برخوردار است حاکم باشد :

قوه شهوت خویشتن داری پیش می گیرد.

قوه غضب متصف به «شجاعت» می شود.

برایند و نتیجه چنین سامانی برقراری عدالت میان قوای عقل و شهوت و غضب و در سراسر شخصیت انسان است.

پس انسانی که آراسته به چهار فضیلت «حکمت » ، «خویشتن داری » ، «شجاعت» و «عدالت» است، نیک بخت است؛ این معیار میان همه انسانها مشترک و ثابت است و با گذشت زمان تغییر نمی کند.






محتوا مورد پسند بوده است ؟

5 - 0 رای