صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن

استقلال در اندیشه

پاسخ تایید شده
2 ماه قبل
0
[شاه کلید مای درس] | استقلال در اندیشه
bookmark_border یازدهم انسانی
book فلسفه (1)
bookmarks فصل 3 : فلسفه و زندگی
2 ماه قبل
0

استقلال در اندیشه

فیلسوف واقعی هیچ سخنی را بدون دلیل نمی پذیرد و عقیده اش را بر پایۀ توهم ،تخیل تبلیغات و تعصب بنا نمی کند. فیلسوف واقعی درباره استدلال ها می اندیشد و اگر به درستی آنها پی برد آنها را می پذیرد.

عموم مردم در مسائل بنیادین فلسفی می اندیشند و نظر میدهند؛ درباره خدا آزادی و اختیار، خوشبختی و رنج .

 

فرق فیلسوف با دیگران 

اولاً ، فیلسوف درباره مسائل مختلف مانند خدا آزادی و اختیار خوشبختی و رنج به نحو جدی فکر می کند. ثانیا ، فیلسوف با روش درست وارد مسائل مختلفی مانند خدا آزادی و اختیار خوشبختی و رنج میشود و پاسخ می دهد. ثالثا ، فیلسوف ، تابع برهان و استدلال است؛ نه تابع افراد و اشخاص.

 

رهایی از عادات های غیر منطقی

در بسیاری از مواقع افراد یک جامعه افکار و عقایدی را می پذیرند که پشتوانه عقلی و منطقی محکمی ندارند، بلکه بر اثر مرور زمان و یا انتقال از نسلی به نسل بعد به صورت یک عادت در آمده است و اکثر افراد جامعه بدون دلیل آنها را پذیرفته اند.

افراد متفکر و اندیشمند این جوامع این قبیل افکار را مورد نقد و ارزیابی قرار میدهند و اگر منطبق با عقل و استدلال نبود آنها را نمی پذیرند و تلاش می کنند سایر مردم را نیز به باطل بودن آن افکار آگاه کنند. از آنجا که این قبیل عقاید وا فکار مورد پذیرش مردم است در ابتدا مردم سخنان این متفکران را نمی پذیرند و حتی دیدگاه آن متفکران را باطل و انحرافی می نامند.

استقامت و پایداری متفکران حق طلب و دلسوز بالاخره مؤثر واقع میشود و باطل بودن آن افکار و عقاید با درخت حقیقت، به تدریج نمایان میگردد و بسیاری از مردم عقاید باطل خود را کنار میگذارند و به حقیقت رو می آورند.

مثال

مثالی برای استقلال در اندیشه و رهایی از عادات

افلاطون که از بزرگ ترین فیلسوفان تاریخ است تمثیلی دارد که به تمثیل غار» مشهور است . افلاطون در این تمثیل میخواهد نشان دهد که چگونه فلسفه انسان را به سمت آزادی حقیقی هدایت می کند این تمثیل که در کتاب جمهوری افلاطون آمده با اندکی تغییر و ساده کردن عبارتها به شرح ذیل بیان می شود : غاری را در زیر زمین در نظر بیاورید که در آن مردمانی به بند کشیده شده و توانایی حرکت و جابه جایی ندارند.

روی این مردم به دیوار جلو و پشتشان به دهانه غار است.

این زندانیان هرگز بیرون را ندیده اند و جز روبه رو توانایی دیدن هیچ طرفی را ندارند

به فاصله ای دور در بیرون غار آتشی روشن است که پرتو آن از طریق دهانه غار به درون می تابد.

میان آتش و زندانیان راهی است بر بلندی که انسانها و حیوانات و اشیای مختلف در این راه در حال رفت و آمد هستند و کارهایی انجام میدهند برخی با یکدیگر سخن میگویند و برخی خاموش اند.

سایه این انسانها و حیوانات و اشیا بر دیواری که جلوی روی مردمان به بند کشیده شده قرار دارد می افتد و اینها که جز این سایه ها را ندیده اند این سایه ها را اشیای واقعی میپندارند و تصور میکنند که همۀ آن سر و صداها از همین سایه هاست.اگر برحسب اتفاق زنجیر یکی از این مردمان پاره شود و مجبورش کنند که یک باره برخیزد و روی خود را برگرداند و به سوی مدخل غار برود و به بیرون بنگرد، روشنایی چشم هایش را خیره خواهد ساخت و نخواهد توانست عین اشیایی را که تا آن هنگام تنها سایه های آنها را میدید درست ببیند و اگر بخواهد در خود روشنایی ،بنگرد طبیعی است که چشم هایش به دردی طاقت فرسا مبتلا خواهد شد؛ پس این فرد از روشنایی خواهد گریخت و باز به سایه ها پناه خواهد برد زیرا آنها را بهتر میتوانست ببیند عقیده اش هم نسبت به سایه ها استوارتر خواهد شد. اگر در این میان شخص تنومندی او را از سربالایی بالا بکشد و از غار بیرون آورد و او را به طور کامل در معرض نور قرار دهد چنان رنج عظیمی بر او تحمیل میشود که توانایی تحمل آن را از دست خواهد داد و نخواهد توانست هیچ یک از اشیای حقیقی را ببیند و بشناسد؛ ما اگر به تدریج چشمان وی با روشنایی خو بگیرد یکی پس از دیگری آن انسانها و حیوانات و اشیای واقعی را خواهد شناخت و به سایه بودن آن تصاویر که تا چندی قبل آنها را حقیقت می پنداشت پی خواهد برد این شخص پس از مدتی خواهد توانست آن نوری را که عامل شناخت اشیا است ببیند و بداند که تا اندازه ای خورشید عامل هر چیزی است که او و دوستانش در زندان به دیدن آنها عادت کرده بودند. حالا در نظر بگیرید که این زندانی از بند رها شده غار را به یاد آورد آیا. از وضعیت خود احساس رضایت نخواهد.

کرد و بر حال گرفتاران در بند تأسف نخواهد خورد؟ و آیا برای رهایی آنان از زندان تلاش نخواهد کرد؟ در نهایت تصور کنید که زندانی آزاد شده را از نور برگیرند و به داخل غار ببرند و در جایگاه قبلی اش قرار دهند. او به اطرافیان میگوید این سایه ها حقیقی نیستند. اما همه حرف او را خنده دار خواهند یافت. آنان به یکدیگر می گویند او از غار بیرون رفت و با خراب شدن و از دست دادن بینایی اش برگشت.


سایر مباحث این فصل