مـرا تـو غـایـت مقصودی از جهان ای دوست
هــزار جــان عـزیـزت فــدای جـان ای دوست
چــنان بــه دام تـو الـفت گـرفت مـرغ دلــم
کــه یــاد مـی نکـند عهــد آشیــان ای دوست
گَــرَم تـو در نگشـایی کـجـا توانـم رفـت؟
بـــه راستــان که بمیــرم در آسـتان ای دوست
مـرا رضـای تو بایـد، نـه زندگـانی خویـش
جواب تلخ ، بدیع است از آن دهان ای دوست
کـه گفـت سـعـدی از آسیب عشـق بگـریـز
به دوستـی کـه غلـط می بـرد گمان ای دوست
مولوی(سبک عراقی(
به کاربردن لغات عربی : «غایت ، مقصود، عزیز و ...»
درآمیختن مختصات نو و کهن : «می نکند »به جای »نمی کند«
جهش ضمیر : هزار جان عزیزت فدای جان ، گَرَم تو در نگشایی
قالب : غزل عاشقانه
به کار بردن آرایه ها و زیبایی های ادبی در حدّ اعتدال به گونه ای که در ظاهر ، نشانی از تصنّع نیست.
واج آرایی : تکرار مصوّت بلند «ا »بیت های (۱و4( تکرار صامت «س »و «ز »در بیت( 5)
تکرار واژه «جان»در بیت (۱(
جناس : جان و جهان ، راستان و آستان، دوستی و دوست
جناس تام : که (ضمیر مبهم) و که (حرف ربط)
تشبیه : مرغ دل
حس آمیزی : جواب تلخ
استعاره مکنیّه و تشخیص : غایت مقصود، الفت گرفتن دل، آسیب عشق
کنایه : در گشودن
اغراق : هزار جان
تناسب : دام و مرغ و آشیان : در و آستان، جواب و دهان ، تلخ و دهان
زمینی بودن معشوق
آن کس که مهم است فقط معشوق است و بس
مفاهیم محوری : جبراندیشی شاعر، رضا و تسلیم محض در برابر معشوق
تهیه کننده : محمد صادقی