درسنامه کامل فارسی (2) فصل 10 بانگ جَرَس
تعداد بازدید : 3.76Mخلاصه نکات فارسی (2) فصل 10 بانگ جَرَس - درسنامه شب امتحان فارسی (2) فصل 10 بانگ جَرَس - جزوه شب امتحان فارسی (2) نوبت اول فصل 10 بانگ جَرَس
شعر «بانگ جرس» و معنی شعر
درس دهم
بانگ جرس
- شاعر: حمید سبزواری
- قالب شعر: مثنوی
- وزن: مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع (رشته انسانی)
وقت است تا برگ سفر بر باره بندیم دل بر عبور از سدِّ خار و خاره بندیم
قلمرو فکری:
وقت آن رسیده که آماده سفر شویم. عزممان را جزم کنیم که از تمام مشکلات این راه عبور کنیم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
باره |
اسب |
بستن |
سفت کردن |
سد |
بند |
خار |
تیغ گیاه |
خاره |
سنگ خارا، سنگ |
سفر |
مسافرت |
برگ |
توشه و هر چیز مورد نیاز؛ مایحتاج و آذوقه |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
باره و خاره ß قافیه (بندیم ß ردیف)
برگ سفر بستن ß کنایه از آماده سفر شدن
سدّ خار و خاره ß اضافه تشبیهی
خار و خاره ß جناس ناهمسان
دل بستن ß کنایه از قصد کردن
باره و خاره ß جناس ناهمسان
خار و خاره ß استعاره از مشکلات
واج آرایی حرف «ر»
پیام:
تشویق به سفر و مبارزه
از هر کران بانگ رحیل آید به گوشم بانگ از جرس برخاست وایِ من خموشم
قلمرو فکری:
از هر جانب فریاد کوچ و سفر کردن به گوش می رسد، زنگ کاروان به صدا در آمده است و وای بر من که هنوز حرکت نکرده ام.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
کران |
طرف، جهت، کنار |
بانگ |
آواز، فریاد |
جرس |
زنگ |
برخاست |
بلند شد |
وای |
فغان، دردا |
خموش |
خاموش، ساکت |
رحیل |
از جایی به جای دیگر رفتن، کوچ کردن، سفر کردن |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
گوش و خموش ß قافیه (ــَـم ß ردیف)
بانگ از جرس برخاست ß کنایه از کاروان آماده سفر شد
گوشم و خموشم ß جناسواره
واژه آرایی کلمۀ «بانگ»
واج آرایی مصوّت «ا»
پیام:
تشویق به سفر و مبارزه
دریادلان راه سفر در پیش دارند پا در رکاب راهوارِ خویش دارند
قلمرو فکری:
انسان های دلیر و شجاع سفر را آغاز کردند. پا در رکاب اسب تندروی خود نهاده و آماده ی حرکت و هجوم هستند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
دریادل |
بخشنده، دلیر |
در پیش دارند |
آغاز کردند |
رکاب |
حلقه ای فلزی که در دو طرف زین اسب آویخته می شود و سوار پا در آن می گذارد |
||
راهوار |
آنچه با شتاب اما نرم و روان حرکت می کند؛ خوش حرکت و تندرو |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
پیش و خویش ß قافیه (دارند ß ردیف)
دریادل ß تشبیه (دلی مانند دریا)
«راه سفر در پیش داشتن» ß کنایه از آماده حرکت شدن
«پا در رکاب داشتن» ß کنایه از آماده حرکت شدن
پیش و خویش ß جناسواره
واج آرایی حرف «ر»
پیام:
تشویق به کوچ و مبارزه
گاه سفر آمد برادر، ره دراز است پروا مکن، بشتاب، همّت چاره ساز است
قلمرو فکری:
ای برادر مبارز، هنگام جنگ فرا رسیده است و سفر طولانی در پیش داریم، واهمه به دل راه نده، حرکت کن زیرا عزم و ارادۀ محکم و بلند، کارساز است.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
گاه |
زمان |
ره |
راه |
پروا کردن |
ترسیدن |
شتافتن |
عجله کردن |
همّت |
اراده و عزم نیرومند |
بیت ß 5 جمله
قلمرو ادبی:
دراز و چاره ساز ß قافیه (است ß ردیف)
واج آرایی مصوّت «ا»
پیام:
تشویق به سفر و درازی راه
گاه سفر شد باره بر دامن برانیم تا بوسه گاهِ وادی ایمَن برانیم
قلمرو فکری:
زمان سفر رسیده است. باید حرکت کنیم و خودمان را به وادی ایمن که جایی مقدس است برسانیم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
باره |
اسب |
دامن |
دامنه کوه |
بوسه گاه |
مکان بوسه |
وادی |
سرزمین |
وادی ایمَن |
جایی در فلسطین که به حضرت موسی وحی رسید |
||
راندن |
راه بردن و واداشتن به حرکت |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
دامن و ایمَن ß قافیه (برانیم ß ردیف)
باره بر جایی راندن ß کنایه از به آنجا رفتن
مصراع دوم ß تلمیح به داستان حضرت موسی
بوسه گاه ß کنایه از جای مقدس
پیام:
تشویق به سفر به آستانه های مقدس
وادی پر از فرعونیان و قِبطیان است موسی جلودار است و نیل اندر میان است
قلمرو فکری:
سرزمین فلسطین پر از اسرائیلی های اشغالگر است که دست کمی از فرعونیان و قبطیان ندارند. امام خمینی همچون حضرت موسی فرماندهی می کند و دشواری های راه نیز در پیش روی ما قرار دارند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
وادی |
سرزمین |
جلودار |
پیشرو، رهبر |
قبطیان |
پیروان فرعون |
اندر |
در |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
قبطیان و میان ß قافیه (است ß ردیف)
کل بیت ß تلمیح به داستان حضرت موسی
فرعونیان و قبطیان ß استعاره از اشغالگران
موسی ß استعاره از رهبر
نیل ß استعاره از دشواری ها
واژه آرایی کلمۀ «است»
پیام:
هشدار به وجود دشمنان و خطر
تنگ است ما را خانه تنگ است ای برادر بر جای ما بیگانه ننگ است ای برادر
قلمرو فکری:
به خاطر اشغالِ دشمن، این خانه بر ما تنگ و ملال آور شده و ننگ است که بیگانه ای بر جای ما نشسته باشد.
قلمرو زبانی:
بیت ß 5 جمله
ای برادر ß حرف ندا و منادا (شبه جمله)
را ß حرف اضافه به معنای «برای»
قلمرو ادبی:
تنگ و ننگ ß قافیه (است ای برادر ß ردیف)
خانه ß استعاره از میهن
تنگ و ننگ ß جناس
خانه تنگ است ß کنایه از اینکه جای مناسبی برای ما نیست
واج آرایی حرف «گ»
واژه آرایی کلمۀ «تنگ»
پیام:
تشویق به پیکار با دشمنان
فرمان رسید این خانه از دشمن بگیرید تخت و نگین از دست اهریمن بگیرید
قلمرو فکری:
فرمان رسید که سرزمین فلسطین را از دشمن پس بگیرید. و آن را از دست صهیونیست های اشغالگر آزاد کنید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
خانه |
منزل |
اهریمن |
شیطان؛ منظور اشغالگران است |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
دشمن و اهریمن ß قافیه (بگیرید ß ردیف)
خانه ß استعاره از فلسطین
تخت و نگین ß مجاز از فرمانروایی
نگین ß مجاز از انگشتر
کل بیت ß تلمیح به داستان حضرت سلیمان
دست ß مجاز از تحت اختیار
پیام:
تشویق به پیکار با دشمنان
یعنی کلیم آهنگ جان سامری کرد ای یاوران باید ولی را یاوری کرد
قلمرو فکری:
یعنی حضرت موسی (امام خمینی) قصد نابودی سامری (اسرائیل) را کرده است. ای مردم و همرزمان! باید همگی فرمان رهبر را اطاعت کنیم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
آهنگ کردن |
قصد کردن |
یاوری |
کمک |
کلیم |
سخنگو، لقب حضرت موسی |
||
سامری |
منسوب به سامره، مردی که در نبود موسی مردم را گمراه کرد |
||
ولی |
دارندۀ بالاترین مقام در دین پس از پیغمبر (ص)، سرپرست، ولی امر |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
سامری و یاوری ß قافیه (کرد ß ردیف)
کل بیت ß تلمیح به داستان حضرت موسی و سامری
کلیم ß استعاره از رهبر
سامری ß استعاره از اشغالگران
آهنگ جان کسی را کردن ß کنایه از قصد کشتن کسی را داشتن
یاور و یاوری ß جناس، همریشگی (رشته انسانی)
پیام:
کمک به رهبر و ولی امر
حُکمِ جلودار است بر هامون بتازید هامون اگر دریا شود از خون، بتازید
قلمرو فکری:
فرمان رهبر است که به دشمنان حمله کنیم. اگر خون همه دشت را بگیرد و گروهی کشته شوند، نترسید و باز هم به دشمنان یورش برید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
حکم |
فرمان |
جلودار |
پیشرو |
هامون |
دشت |
تاختن بر |
حمله کردن |
بیت ß 4 جمله
قلمرو ادبی:
هامون و خون ß قافیه (بتازید ß ردیف)
هامون اگر دریا شود ß تشبیه
هامون اگر از خون دریا شود ß کنایه از اینکه خیلی ها کشته شوند
مصراع دوم ß اغراق
واژه آرایی حروف «هامون» و «بتازید»
پیام:
فرمان رهبر به پیکار با دشمنان
فرض است فرمان بردن از حکمِ جلودار گر تیغ بارد، گو ببارد، نیست دشوار
قلمرو فکری:
اطاعت از فرمان امام (رهبر) واجب است و در این راه اگر شمشیر از آسمان ببارد، مهم نیست (هیچ چیز نمی تواند مانع راه شود).
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
سفر |
مسافرت |
فرمان بردن |
اطاعت کردن |
حکم |
فرمان |
جلودار |
پیشرو، رهبر |
گر |
اگر |
تیغ |
هر ابزار تیز و برّنده |
فرض |
واجب گردانیدن، آنچه انجام آن بر عهدۀ کسی نهاده شده باشد، لازم، ضروری |
بیت ß 4 جمله
قلمرو ادبی:
جلودار و دشوار ß قافیه
تیغ باریدن ß استعاره پنهان، کنایه از شدت جنگ و مرگ
واج آرایی حرف «د»
واژه آرایی کلمۀ «بارد»
پیام:
وجوب اطاعت از رهبر
جانان من برخیز و آهنگ سفر کن گر تیغ بارد، گو ببارد، جان سپر کن
قلمرو فکری:
ای عزیزم بر خیز و عزم سفر کن اگر شمشیر و نیزه ببارد از جان مایه بگذار و بجنگ.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
جانان |
دوست، یار |
آهنگ کردن |
قصد کردن |
بیت ß 6 جمله
قلمرو ادبی:
سفر و سپر ß قافیه (کن ß ردیف)
تیغ باریدن ß استعاره پنهان، کنایه از شدت جنگ و مرگ
جان سپر کردن ß کنایه از جان فشانی
سفر و سپر ß جناسواره، جناس ندارد
پیام:
تشویق به جان فشانی
جانان من برخیز بر جولان برانیم زان جا به جولان تا خط لبنان برانیم
قلمرو فکری:
ای دوست من، برخیز تا به سوی بلندی های جولان حرکت کنیم و از آن جا با تاخت و تاز تا حدّ لبنان برویم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
راندن |
راه بردن و واداشتن به حرکت |
جولان |
سرزمینی در سوریه، تاخت و تاز |
بیت ß 4 جمله
قلمرو ادبی:
جولان و لبنان ß قافیه (برانیم ß ردیف)
«جولان» در مصراع اول و «جولان» در مصراع دوم ß جناس
پیام:
تشویق به پیکار با اشغالگران
آنجا که هر سو صد شهید خفته دارد آنجا که هر کویش غمی بنهفته دارد
قلمرو فکری:
سرزمینی که هر سویش شهیدی آرمیده است و مردمش یکسره غمگین و دردمندند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
آنجا |
منظور لبنان است |
خفته |
خوابیده |
کوی |
محله، برزن |
نهفته |
پنهان |
بیت ß 4 جمله (آنجا ß شبه جمله)
قلمرو ادبی:
خفته و بنهفته ß قافیه (دارد ß ردیف)
صد ß مجاز از بسیار
شهید خفته ß تشبیه (شهیدان مانند انسان های خفته اند)
کوی ß مجاز از مردم کوی
کل بیت ß اغراق
واژه آرایی عبارت «آنجا که هر»
پیام:
رنج و درد مردم لبنان
جانان من اندوه لبنان کُشت ما را بشکست داغ دیرِ یاسین پشت ما را
قلمرو فکری:
عزیز من! غم لبنان، ما را کشت و کشتار مردم دیر یاسین، کمر ما را شکست.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
جانان |
یار، دوست |
داغ |
بسیار گرم |
دیر یاسین |
روستایی در فلسطین |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
کشت و پشت ß قافیه (ما را ß ردیف)
لبنان ß مجاز از مردم لبنان
داغ ß مجاز از درد و رنج
دیر یاسین ß مجاز از مردم دیریاسین
ما را کشت ß کنایه از بسیار آزرد
پشت ما را بشکست ß کنایه از بسیار آزرد
کشت و پشت ß جناس
عیب قافیه ß «کشت» و «پشتِ» با یکدیگر قافیه نمی شوند، زیرا «پشت» دارای کسره است (رشته انسانی)
کل بیت ß تلمیح به رخداد دیر یاسین
واج آرایی حرف «ن»
کل بیت ß اغراق
پیام:
همدردی با مردم لبنان
باید به مژگان رُفت گَرد از طُور سینین باید به سینه رَفت زین جا تا فلسطین
قلمرو فکری:
باید از سرزمین فلسطین محافظت کرد گردش را با مژه جارو کرد و سینه خیز تا فلسطین (اگر نیاز باشد) برویم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
مژگان |
مژه ها |
گرد |
غبار |
با سینه رفتن |
سینه خیز رفتن |
||
رفت |
رُفتن، زدودن، جارو کردن |
||
طور سینین |
نام کوهی که حضرت موسی برای راز و نیاز با خدا به آنجا رفت |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
سینین و فلسطین ß قافیه
با مژگان رفتن ß کنایه از بزرگ داشتن
رُفت و رَفت ß جناس ناهمسان
با سینه رفتن ß کنایه از بزرگ داشتن
واژه آرایی حرف «باید»
پیام:
بزرگداشت فلسطین
جانان من برخیز و بشنو بانگ چاووش آنَک امام ما عَلم بگرفته بر دوش
قلمرو فکری:
ای عزیز من، به پا خیز و صدای رهبر را بشنو که اینک امام، رهبریِ عملیات را برعهده گرفته است و آمادۀ حرکت و قیام است.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
جانان |
دوست، یار |
بانگ |
فریاد، آواز |
آنک |
اکنون |
عَلَم |
پرچم، درفش |
چاووش |
چاووش خوان، آن که پیشاپیش زائران حرکت می کند و با صدای بلند و به آواز اشعار مذهبی می خواند |
بیت ß 4 جمله
قلمرو ادبی:
چاووش و دوش ß قافیه
بانگ چاووش را شنیدن ß کنایه از آماده حرکت شدن
علم بر دوش گرفتن ß آماده حرکت شدن
پیام:
تشویق به حرکت
تکبیرزن، لبّیک گو بنشین به رهوار مقصد دیار قدس همپای جلودار
قلمرو فکری:
الله گویان و لبیک گویان بر اسب خود سوار شو. همراه امام بسوی قدس که مقصدمان است حرکت کن.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
تکبیر |
الله اکبر |
دیار |
سرزمین |
قدس |
بیت المقدس |
همپایی |
همگامی، همراهی |
لبّیک |
فرمان تو را اطاعت می کنم، چشم |
||
رهوار |
آنچه با شتاب اما نرم و روان حرکت می کند، خوش حرکت و تندرو |
||
همپا |
همراه، هم قدم، هر یک از دو یا چند نفری که با هم کاری انجام می دهند |
بیت ß 4 جمله
قلمرو ادبی:
رهوار و جلودار ß قافیه
بنشین به رهوار ß کنایه از اینکه آماده حرکت شو
پیام:
تشویق به کمک به فلسطینیان
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه (2)- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (2)
- گام به گام تمامی دروس پایه (2)
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (2)
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (2)
- فلش کارت های آماده دروس پایه (2)
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (2)
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (2)
متن «گنج حکمت: به یاد 22 بهمن» و معنی متن
گنج حکمت
به یاد 22 بهمن
- نویسنده: سیّد ضیاءالدّین شفیعی
آسمان با هفت دستِ گرم و پنهانی دف می زد، و رنگین کمانی از شوق و شور، کلاف ابرهای تیره را از هم باز می کرد .خورشید در جشنی بی غروب، بر بام روشن جهان ایستاده بود، و تولّد جمهوری گل محمّدی را، کِل می کشید.
قلمرو فکری:
مردم از خوشحالی دست می زدند و از شور و شوق، روزهای بد و تیره را پشت سر گذاشت. در جشن ۲۲ بهمن؛ مردم ایستاده بودند و تولّد جمهوری اسلامی را جشن می گرفتند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بام |
پشت بام |
کِل |
آوایی برای شادی |
قلمرو ادبی:
آسمان ... دف می زد ß جانبخشی، کنایه از شادمانی بسیار
کلاف ابرهای تیره ß اضافه تشبیهی
ابرهای تیره ß استعاره از ستم و بیداد
رنگین کمانی از شوق و شور ß تشبیه
بام جهان ß اضافه استعاری
خورشید ... ایستاده بود ß جانبخشی
جشن بی غروب ß کنایه از بی پایان
تولّد جمهوری گل محمّدی ß جانبخشی
گل محمدی ß استعاره از اسلامی
بیست و دوّم بهمن در هیأت روزی شکوهمند، آرام آرام از یال کوه های بلند و برفگیر فرود آمد و در محوِطه آفتابی انقلاب، ابدی شد. صمیمی ترین فصل زندگی ما در بهمن آغاز شد و ما در سایه خورشیدی ترین مرد قرن به بارِ عامِ تفضّل و رحمت الهی راه یافتیم و صبح روشن آزادی را به تماشا ایستادیم.
قلمرو فکری:
روز شکوهمند 22 بهمن فرا رسید، زمان آزادی مردم فرا رسیده و ما در رهبری خردمندانه ی امام خمینی به رحمت خدا راه پیدا کردیم (رحمت الهی نصیب همه مردم ایران شد) و به آزادی رسیدیم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
هیأت |
شکل |
یال |
تیغه (خط الرأس) کوه |
محوِطه |
پهنه، میدانگاه، صحن |
ابدی |
جاودانه |
بارِ |
اجازه، رخصت |
تفضل |
لطف و مهربانی |
جلودار |
پیشرو |
||
بارِ عام |
پذیراییِ عمومی، شرفیابی همگانی |
قلمرو ادبی:
بیست و دوّم بهمن ... فرود آمد ß جانبخشی
محوِطه انقلاب ß اضافه استعاری
سایه ß استعاره از عنایت و توجه
سایه خورشیدی ترین مرد ß تناقض
صبح روشن آزادی ß اضافه تشبیهی
«را» در عبارت «صبح روشن آزادی را به تماشا» ß «را»ی فک اضافه؛ به تماشای صبح روشن آزادی
اندک اندک جلوه هایی از تقدیرِ درخشان این نهضت به ملّت ما لبخند زد. حلول این صبح روشن را بزرگ می داریم و یاد ایثارگران سهیم در این حماسه سترگ را – تا همیشه – در خاطره خویش به تابناکی پاس خواهیم داشت .
قلمرو فکری:
اندک اندک جلوه هایی از سرنوشت درخشان این نهضت برملت ما آشکار شد. و یاد ایثارگرانی را که در به وجود آمدن انقلاب اسلامی سهیم بوده اند، برای همیشه و به روشنایی در خاطره خویش گرامی می داریم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
حلول |
فرا رسیدن |
حماسه |
دلاوری |
سترگ |
بزرگ، عظیم |
تابناک |
درخشان، نورانی |
ایثارگر |
از جان گذشته، مجاهد راه خدا |
قلمرو ادبی:
جلوههایی از تقدیرِ ... لبخند زد ß جانبخشی
صبح روشن ß استعاره از ۲۲ بهمن
جزوات جامع پایه (2)
جزوه جامع فارسی (2) فصل 1 نيكی
جزوه جامع فارسی (2) فصل 2 قاضی بُست
جزوه جامع فارسی (2) فصل 3 در امواج سند
جزوه جامع فارسی (2) فصل 4 درس آزاد (ادبیات بومی)
جزوه جامع فارسی (2) فصل 5 آغازگری تنها
جزوه جامع فارسی (2) فصل 6 پرورده ی عشق
جزوه جامع فارسی (2) فصل 7 باران محبّت
جزوه جامع فارسی (2) فصل 8 درکوی عاشقان
جزوه جامع فارسی (2) فصل 9 ذوق لطيف
جزوه جامع فارسی (2) فصل 10 بانگ جَرَس
جزوه جامع فارسی (2) فصل 11 یاران عاشق
جزوه جامع فارسی (2) فصل 12 کاوۀ دادخواه
جزوه جامع فارسی (2) فصل 13 درس آزاد (ادبيات بومی 2)
جزوه جامع فارسی (2) فصل 14 حملۀ حیدری
جزوه جامع فارسی (2) فصل 15 کبوتر طوق دار
جزوه جامع فارسی (2) فصل 16 قصّۀ عینکم
جزوه جامع فارسی (2) فصل 17 خاموشی دريا
جزوه جامع فارسی (2) فصل 18 خوان عدل
معنی واژگان درس «بانگ جرس»
معنی واژگان درس «بانگ جرس»:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
باره |
اسب |
بستن |
سفت کردن |
سد |
بند |
خار |
تیغ گیاه |
خاره |
سنگ خارا، سنگ |
سفر |
مسافرت |
کران |
طرف، جهت، کنار |
بانگ |
آواز، فریاد |
جرس |
زنگ |
برخاست |
بلند شد |
وای |
فغان، دردا |
خموش |
خاموش، ساکت |
دریادل |
بخشنده، دلیر |
در پیش دارند |
آغاز کردند |
گاه |
زمان |
ره |
راه |
پروا کردن |
ترسیدن |
شتافتن |
عجله کردن |
همّت |
اراده و عزم نیرومند |
خانه |
منزل |
باره |
اسب |
دامن |
دامنه کوه |
بوسه گاه |
مکان بوسه |
وادی |
سرزمین |
وادی |
سرزمین |
جلودار |
پیشرو، رهبر |
قبطیان |
پیروان فرعون |
اندر |
در |
آهنگ کردن |
قصد کردن |
یاوری |
کمک |
حکم |
فرمان |
جلودار |
پیشرو |
هامون |
دشت |
تاختن بر |
حمله کردن |
سفر |
مسافرت |
فرمان بردن |
اطاعت کردن |
حکم |
فرمان |
جلودار |
پیشرو، رهبر |
گر |
اگر |
تیغ |
هر ابزار تیز و برّنده |
جانان |
دوست، یار |
آهنگ کردن |
قصد کردن |
دیر یاسین |
روستایی در فلسطین |
خفته |
خوابیده |
کوی |
محله، برزن |
نهفته |
پنهان |
جانان |
یار، دوست |
داغ |
بسیار گرم |
مژگان |
مژه ها |
گرد |
غبار |
با سینه رفتن |
سینه خیز رفتن |
جلودار |
پیشرو |
جانان |
دوست، یار |
بانگ |
فریاد، آواز |
آنک |
اکنون |
عَلَم |
پرچم، درفش |
تکبیر |
الله اکبر |
دیار |
سرزمین |
قدس |
بیت المقدس |
همپایی |
همگامی، همراهی |
بام |
پشت بام |
کِل |
آوایی برای شادی |
هیأت |
شکل |
یال |
تیغه (خط الرأس) کوه |
محوِطه |
پهنه، میدانگاه، صحن |
ابدی |
جاودانه |
بارِ |
اجازه، رخصت |
تفضل |
لطف و مهربانی |
حلول |
فرا رسیدن |
حماسه |
دلاوری |
سترگ |
بزرگ، عظیم |
تابناک |
درخشان، نورانی |
رفت |
رُفتن، زدودن، جارو کردن |
||
کلیم |
سخنگو، لقب حضرت موسی |
||
راندن |
راه بردن و واداشتن به حرکت |
||
راندن |
راه بردن و واداشتن به حرکت |
||
ایثارگر |
از جان گذشته، مجاهد راه خدا |
||
جولان |
سرزمینی در سوریه، تاخت و تاز |
||
اهریمن |
شیطان؛ منظور اشغالگران است |
||
بارِ عام |
پذیراییِ عمومی، شرفیابی همگانی |
||
لبّیک |
فرمان تو را اطاعت می کنم، چشم |
||
برگ |
توشه و هر چیز مورد نیاز؛ مایحتاج و آذوقه |
||
رحیل |
از جایی به جای دیگر رفتن، کوچ کردن، سفر کردن |
||
وادی ایمَن |
جایی در فلسطین که به حضرت موسی وحی رسید |
||
سامری |
منسوب به سامره، مردی که در نبود موسی مردم را گمراه کرد |
||
طور سینین |
نام کوهی که حضرت موسی برای راز و نیاز با خدا به آنجا رفت |
||
راهوار |
آنچه با شتاب اما نرم و روان حرکت می کند؛ خوش حرکت و تندرو |
||
ولی |
دارندۀ بالاترین مقام در دین پس از پیغمبر (ص)، سرپرست، ولی امر |
||
رکاب |
حلقه ای فلزی که در دو طرف زین اسب آویخته می شود و سوار پا در آن می گذارد |
||
همپا |
همراه، هم قدم، هر یک از دو یا چند نفری که با هم کاری انجام می دهند |
||
فرض |
واجب گردانیدن، آنچه انجام آن بر عهدۀ کسی نهاده شده باشد، لازم، ضروری |
||
چاووش |
چاووش خوان، آن که پیشاپیش زائران حرکت می کند و با صدای بلند و به آواز اشعار مذهبی می خواند |
دانش ادبی: جناس و انواع آن
دانش ادبی
جناس و انواع آن
جناس و انواع آن:
یکسان بودن دو یا چند واژه در واج های سازنده را جناس می گویند، گرچه معنی متفاوتی داشته باشند. به عنوان مثال در بیت زیر واژه «باز» اول به معنی «دوباره» و واژه «باز» دومی به معنی «گشوده» است:
- بر دوخته ام دیده چو باز از همه عالم تا دیدهٔ من بر رخ زیبای تو باز است
انواع جناس:
1) جناس همسان
2) جناس ناهمسان:
الف) حرکتی
ب) اختلافی
پ) افزایشی
1- جناس همسان (تام):
یکسانی دو واژه در واج های سازنده با معانی نایکسان:
- پدر با پسر یکدگر را کنار گرفتند کرده غم از دل کنار
کنار (پهلو، بغل) و کنار (کرانه، ساحل) ß جناس همسان
2- جناس ناهمسان (ناقص):
الف) حرکتی:
ناهمسانی واژه ها در یک مصوت کوتاه:
- نوبهار است در آن کوش که خوش دل باشی که بسی گُل بدمد باز و تو در گِل باشی
گُل و گِل ß جناس ناهمسان حرکتی
ب) اختلافی:
ناهمسانی واژه ها در یک واج:
- کنونت که چشم است اشکی ببار زبان در دهان است عذری بیار
ببار و بیار ß جناس ناهمسان اختلافی
پ) افزایشی:
افزایشی ناهمسانی واژه ها در تعداد حروف:
- کفر است در طریقت ما كينه داشتن آيين ماست سینه چو آیینه داشتن
آیین و آیینه ß جناس ناهمسان افزایشی
نکته:
1) جناس میان دو واژه را زمانی جناس ناهمسان می خوانیم که اختلاف آنها بیش از یک واج یا حرف نباشد.
2) افزودن تکواژه های تصریفی (ی ناشناس، نشانه جمع و ...) و ضمایر پیوسته آسیبی به جناس نمی زند:
- آب حیات حسنت گلبرگ تر ندارد طعم دهان تنگـت تنگ شکر ندارد
تنگ (متضاد فراخ) و تنگ (یک لنگه از بار) ß جناس همسان
- گو تارهای طرّه خود را به باد ده تا یاد توست مونس شب های تار من
تار (نخ) و تار (تاریک) ß جناس همسان
3) دو حرف با یکدیگر نمی توانند جناس بسازند؛ ولی یک حرف با یک اسم یا فعل می تواند جناس پدید آورد. پس اگر «را» در دو معنا به کار رود جناس پدید نمی آورد:
- در خواب بدم مـرا خردمندی گفت کز خواب کسی را گل شادی نشکفت
را و را ß جناس نیستند
- و گر بینی که با هم یک زبان اند کمان را زه کن و بر باره بر سنگ
بر (+ باره یعنی «بارش کن») و بر (روی) ß جناس همسان
- من هیچ ندانم که مرا آن که سرشت از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
که (حرف ربط) و که (کَس، نفر، شخص) ß جناس همسان
- دانش سلاح توست و سلاح از نشان مرد مردی چو نیست به که نباشد تو را نشان
مرد و مردی ß جناس ناهمسان افزایشی
4) به جناس همسان، جناس تام و به جناس ناهمسان، جناس ناقص نیز می گویند.
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه (2)- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (2)
- گام به گام تمامی دروس پایه (2)
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (2)
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (2)
- فلش کارت های آماده دروس پایه (2)
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (2)
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (2)