درسنامه کامل فارسی (3) فصل 10 فصل شکوفایی
تعداد بازدید : 3.76Mخلاصه نکات فارسی (3) فصل 10 فصل شکوفایی - درسنامه شب امتحان فارسی (3) فصل 10 فصل شکوفایی - جزوه شب امتحان فارسی (3) نوبت اول فصل 10 فصل شکوفایی
شعر «فصل شکوفایی» و معنی شعر
درس دهم
فصل شکوفایی
- شاعر: سلمان هراتی
- اثر: دری به خانۀ خورشید
- قالب شعر: غزل
- وزن: مستفعلن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن (رشته انسانی)
دیروز اگر سوخت ای دوست غم برگ و بار من و تو امروز می آید از باغ بوی بهار من و تو
قلمرو فکری:
ای دوست! اگر در گذشته که رژیم شاهنشاهی حکومت می کرد، تمام استعدادهای ما هدر شد، غم نخور. زیرا آن روزها تمام شده و انقلاب اسلامی پیروز شده است.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
سوخت |
سوزاند |
بار |
میوه |
برگ |
توشه |
بیت ß 3 جمله
ای دوست ß شبه جمله
دیروز:قید
امروز:قید
«و» در «من و تو» ß واو عطف
برگ و بار من و تو ß ترکیب اضافی
بوی بهار من و تو ß ترکیب اضافی
قلمرو ادبی:
بار و بهار ß قافیه (من و تو ß ردیف)
دیروز ß مجاز از پیش از جنبش اسلامی
غم سوخت ß جانبخشی
برگ و بار ß استعاره از آرزوها و امیدها
من و تو ß مجاز از ایرانیان
برگ، بار، باغ و بهار ß تناسب
دیروز و امروز ß تناسب، تضاد
مصراع دوم ß استعاره پنهان، من و تو مانند درخت، برگ و بار داریم
امروز ß مجاز از پس از جنبش اسلامی
بهار ß استعاره از انقلاب و پیروزی، نماد شکوفایی
بوی بهار می آید ß کنایه از اینکه زمان به بار نشستن ما فرامی رسد و نزدیک است، حسآمیزی
باغ ß استعاره از ایران
بار و بهار ß جناسواره
بار و باغ ß جناس ناهمسان
واج آرایی حرف «ب»
پیام:
جنبش اسلامی، ما را از غم رهاند.
آن جا در آن برزخ سرد در کوچه های غم و درد غیر از شب آیا چه می دید چشمان تار من و تو؟
قلمرو فکری:
آن دوره (رژیم گذشته) مانند برزخ پر از درد و غم بود و چشم مردم جز تاریکی ظالم و ستم چیزی نمی دید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
برزخ |
حد فاصل بین دو چیز، در اینجا فاصله میان دوران طاغوت و انقلاب اسلامی، یعنی دوران گذار |
بیت ß 1 جمله
آیا چه ß ناهنجاری نگارشی
برزخ ß متمم
شب ß متمم
کوچه ها ß متمم
شیوه بلاغی ß تقدم فعل بر نهاد
چشمان تار من و تو ß ترکیب وصفی و اضافی («تو» معطوف است)
قلمرو ادبی:
تار ß قافیه (من و تو ß ردیف)
برزخ سرد ß استعاره از ایران استبداد زده
سرد و درد ß جناس ناهمسان
سرد ß ایهام دارد:
- 1) سرد (چون فصل زمستان، انقلاب پیروز شد)
- 2) بی روح و افسرده
چشمان ß مجاز از شهروندان ایران
کوچه های غم و درد ß اضافه تشبیهی
شب ß نماد ظلم و ستم
کل بیت ß پرسش انکاری
برزخ سرد ß تناقض
واژهآرایی کلمه «آن»
واج آرایی حرف «د»
پیام:
در روزگار گذشته مردم دچار ناامیدی و غم و درد بودند
دیروز در غربت باغ من بودم و یک چمن داغ امروز خورشید در دشت آیینه دار من و تو
قلمرو فکری:
دیروز، در غم غریب بودن جامعه پر از ظلم و ستم، من بودم و مبارزان راه آزادی که در راه به دست آوردن آزادی شهید شدند. تا این که امروز آزادی در جامعه چون خورشیدی می درخشد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
غربت |
دوری از خانمان، بیگانگی |
یک چمن داغ |
غم و اندوه بسیار زیاد، شهدایی که برای آزادی تلاش کردند |
داغ |
بسیار گرم، آهن تفته که با آن بر بدن انسان یا حیوان علامت می گذراند |
آیینه دار |
آن که آیینه در پیش دارد تا عروس و جز او خود را در آن ببیند؛ در اینجا و به ویژه در ادبیات معاصر یعنی انعکاس دهنده |
بیت ß 3 جمله
دیروز من ... بودم و یک چمن داغ ß حذف فعل «بودم» به قرینهٔ لفظی
چمن ß چمن در اینجا «ممیز» واقع شده
امروز ... آیینه دار من و تو است ß حذف فعل «است» به قرینهٔ معنوی
غربت باغ آیینه دار من و تو ß ترکیب اضافی
یک چمن داغ ß ترکیب وصفی و «چمن» ممیز
قلمرو ادبی:
آیینه دار ß قافیه (من و تو ß ردیف)
دیروز ß مجاز از پیش از جنبش اسلامی
باغ ß استعاره از ایران
امروز ß پس از جنبش اسلامی
خورشید ... است ß جانبخشی، کنایه از این که جایگاه ما بلند گشته است، تشبیه
باغ، چمن و دشت ß تناسب
باغ و داغ ß جناس ناهمسان
واج آرایی حرف «د»
داغ ß استعاره از درد و غم
خورشید ß استعاره از انقلاب و حرکت
دشت ß استعاره از میهن
داغ ß ایهام تناسب:
- 1) غم که معنی آن در بیت حضور دارد
- 2) سوزان که با خورشید تناسب دارد
پیام:
انقلاب اسلامی فرصتی برای تجلی استعدادهای مردمی است
غرق غباریم و غربت با من بیا سمت باران صد جویبار است اینجا در انتظار من و تو
قلمرو فکری:
زندگی ما در رنج و اندوه می گذرد پس با من به سوی خوبی ها و نیکی ها بیا به جایی که پیشرفت و شکوفایی در انتظار ماست.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
غبار |
گرد |
غربت |
غریبی، دور از خانمان |
سمت |
سو، جهت |
باران |
پاکی، آزادی |
جویبار |
جوی بزرگی که از جوی های کوچک تشکیل می شود |
بیت ß 4 جمله
غربت با من ß فعل «است» به قرینه معنوی حذف شده است
غرق ß مسند من به ترتیب متمم و مضاف الیه
انتظار من و تو ß ترکیب اضافی
صد جویبار ß ترکیب وصفی
قلمرو ادبی:
انتظار ß قافیه (من و تو ß ردیف)
غبار ß استعاره از آلودگی، ظلم و ستم
غرق غبار ß اضافه استعاری
باران ß نماد رویش و سبزی، مجاز از آزادی
جویبار ß نماد حرکت، مجاز از رهایی
صد ß مجاز از بسیار
باران و جویبار ß تناسب
صد جویبار انتظار ... است ß جانبخشی
واج آرایی حروف «غ» و «ر»
پیام:
پیوستن به پویش مردمی
این فصل فصل من و توست فصل شکوفایی ما برخیز با گل بخوانیم اینک بهار من و تو
قلمرو فکری:
این دوره، فصل شکوفایی من و توست که به انتظار بهار بوده ایم. برخیز هم نوا با گل نغمه سرایی کنیم که بهار من و تو می آید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
خواندن |
آواز خواندن |
اینک |
اکنون |
فصل شکوفایی ما |
زمان آزادی ما است |
بهار |
آزادی |
فصل |
دوره، منظور زمان پس از جنبش اسلامی است |
بیت ß 4 جمله
فصل شکوفایی ما ß حذف فعل «است» به قرینه لفظی
نقش فصل به ترتیب ß نهاد، مسند، مسند
اینک ß نهاد
فصل من و تو ß ترکیب اضافی
فصل شکوفایی ما ß ترکیب اضافی
بهار من و تو ß ترکیب اضافی
قلمرو ادبی:
بهار ß قافیه (من و تو ß ردیف)
شکوفایی ß استعاره پنهان
گل ß نماد، استعاره از انقلاب و تجلیّات آن
بهار ß استعاره از زمان شکوفایی ما
با گل بخوانیم ß جانبخشی، استعاره پنهان
واژه آرایی کلمه «فصل»
پیام:
انقلاب اسلامی، فصل شکوفایی ماست
با این نسیم سحرخیز برخیز اگر جان سپردیم در باغ می ماند ای دوست گل یادگار من و تو
قلمرو فکری:
همراه با این نسیم سحرگاهی برخیز [قیام کن] و همراه شو. اگر در این راه مبارزه مردیم [هراسی نیست.] ای دوست، گل و انقلاب به یادگار از من و تو خواهد ماند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
می ماند |
جاوید است |
سحر خیز |
سحر خیزنده |
جان سپردیم |
مردیم |
نسیم سحری |
ندای آزادی |
باغ |
جامعه |
گل |
آزادی |
بیت ß 4 جمله
یادگار ß واژهٔ دو تلفّظی
سحرخیز ß صفت فاعلی کوتاه، صفت فاعلی مرکب مرخّم
یادگار ß واژه دو تلفظی
ای دوست ß شبه جمله، ندا و منادا
گل ß نهاد
جان ß مفعول
یادگار من و تو ß ترکیب اضافی
نسیم سحرخیز ß ترکیب وصفی
قلمرو ادبی:
یادگار ß قافیه (من و تو ß ردیف)
جان سپردن ß کنایه از مرگ، شهادت
نسیم ß نماد حرکت انقلاب
نسیم سحرخیز ß جانبخشی
گل ß استعاره از انقلاب و تجلیّات آن، خاطرات و مبارزه
پیام:
به یادگار ماندن آرمان شهید
چون رود امیدوارم بی تابم و بی قرارم من می روم سوی دریا، جای قرار من و تو
قلمرو فکری:
مثل رود که می خواهد خودش را به دریا برساند، من نیز بی تابی می کنم تا خودم را به دریای مردم برسانم تا اتحاد و پیوستگی مان، دشمن را شکست دهد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بی تاب |
آشفته |
بی قرار |
بی آرامش |
بیت ß 4 جمله
رود ß متمم
سو ß متمم
امیدوار ß مسند
بی تاب ß مسند
بی قرار ß مسند
جای قرار من و تو ß بدل
قلمرو ادبی:
قرار ß قافیه (من و تو ß ردیف)
چون رود ß تشبیه، جانبخشی
رود ß نماد جریانهای انقلابی
دریا ß نماد همبستگی و یکپارچگی
«قرار» در مصراع دوم ß ایهام:
- 1) دیدار، محل وعده
- 2) آرامش
دریا و رود ß تناسب
بی قراری و قرار ß تضاد
واژه آرایی کلمه «قرار»
پیام:
همبستگی مردم
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
- گام به گام تمامی دروس پایه (3)
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
- فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)
متن «گنج حکمت: تیرانا!» و معنی متن
گنج حکمت
تیرانا!
- نویسنده: محمّدرضا رحمانی(مهرداد اوستا)
- اثر: تیرانا
تیرانا! من از طبیعت آموختم که همانند با درختان بارور – بی آنکه زبان به کمتر داعیه ای گشاده باشم – سراسر کرامت باشم و سراپا گشاده دستی؛ بی هیچ گونه چشم داشتی به سپاسگزاری یا آفرین.
قلمرو فکری:
تیرانا، من از طبیعت یاد گرفتم که مانند درختان میوه دار، بدون هیچ ادعایی، با تمام وجود سخاوتمند و بخشنده باشم؛ بدون هیچ انتظاری برای تشکر یا تقدیر.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
همانند با |
همسو با |
بارور |
میوه دار |
داعیه |
ادّعا |
گشودن |
باز کردن |
آفرین |
ستایش، تحسین |
گشاده دستی |
بخشندگی |
چشم داشتن |
منتظر دریافت پاداش یا مزد بودن |
||
چشمداشت |
انتظار و توقع امری از چیزی یا کسی |
||
کرامت |
سخاوت، جوانمردی، احسان، بزرگواری، بخشندگی و نیز بزرگوار داشتن کسی |
گشاده باشم ß ماضی التزامی
قلمرو ادبی:
همانند با درختان بارور ß تشبیه
زبان ß مجاز از دهان
زبان به چیزی گشودن ß کنایه از سخن گفتن
سراپا ß کنایه یا مجاز از همه وجود
گشاده دستی ß کنایه از سخاوت
پیام:
بخشندگی و جوانمردی
تو نیز تیرانا! گشاده دستی و کرامت را از درختان میوه دار بیاموز و از بوستان و پالیز که به هر بهار سراپا شکوفه باشی و پای تا سر گل و با هر تابستان از میوه های شیرین و سایهٔ دلپذیر، خستگان راه را میزبانی کریم باشی و پای فرسودگان آفتاب زده را نوازشگری درمان بخش دردها.
قلمرو فکری:
تیرانا! تو هم دست و دلبازی و بخشیدن را از درختان میوه دار بیاموز و از باغ و بوستان بیاموز که با آمدن بهار، تو نیز پر از شکوفه های بهاری شوی و همه وجودت را گل باران کنی. و با آمدن تابستان، پر از میوه های شیرین شوی و با سایه دلپذیرت، خستگانی را که راه پیموده اند، پناه بده و میزبان بخشنده ای برای آنها باشی. و پای آن ها که از کار افتاده و خسته اند و آفتاب زده شده اند، نوازش دهی و درمان بخش دردهایشان باشی.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
پالیز |
بوستان |
آفتاب زده |
آفتاب سوخته |
کریم |
بخشنده |
||
فرسودن |
خسته کردن، به تدریج نابود کردن، درمانده کردن |
«را» در عبارت «خستگان را» ß حرف اضافه به معنای «برای»
«را» در عبارت «آفتاب زده را» ß حرف اضافه به معنای «برای»
آفتاب زده ß صفت مفعولی
نوازشگر ß صفت فاعلی
درمان بخش ß صفت فاعلی
پای فرسودگان ... دردها ß حذف فعل «باشی» به قرینه لفظی
قلمرو ادبی:
از درختان ... بیاموز ß استعاره پنهان
پای فرسودگان ß کنایه از خستگان
آفتاب زده ß کنایه از آن که دچار بیماری و درد شده است
بوستان، گل، شکوفه، بهار و درختان ß تناسب
پای تا سر ß مجاز از همهٔ وجود
شکوفه باشی و پای تا سر گل ß استعاره پنهان
پیام:
یکسره بخشنده و جوانمرد بودن
نه همین مهربانی را به مهر، که پاداش هر زخمهٔ سنگی را دست های کریم تو میوه ای چند شیرین ایثار کند.
قلمرو فکری:
(مثل درختان میوه دار، بخشنده باش) که نه تنها مهربانی را با مهربانی پاسخ می دهند بلکه به هر کس به آن ها سنگ می زند هم میوه ای می بخشند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
مهر |
عشق |
که |
بلکه |
زخمه |
ضربه، ضربه زدن |
زخمیدن |
کوبیدن |
ایثار کردن |
بخشیدن |
«را» در عبارت «مهربانی را» ß حرف اضافه به معنای «برای»
«را» در عبارت «هر زخمهٔ سنگی» ß حرف اضافه به معنای «برای»
«چند» درعبارت «میوه ای چند شیرین» ß صفت مبهم
قلمرو ادبی:
زخمه سنگ ß کنایه از آزار و اذیت
پیام:
در برابر بدی خوبی کن
تو اگر آن مایه کرامت را از مادر به میراث می داشتی، می بایست همانند با درختان بارور، بخشندگی و ایثار را سراپا دست باشی. سپاس خورشید را که به هر بامداد بر سر تو زر افشانی می کند و ابر، گوهر.
قلمرو فکری:
تو اگر بخشندگی را از طبیعت که همچون مادر ماست به ارث برده باشی، باید مثل درختان پر میوه، سراسر بخشندگی و ایثار باشی. خورشید را به خاطر اینکه روزها به زمین و موجودات طبیعت نور و روشنایی همچون طلا می بخشد و ابر را به خاطر اینکه بارانی همچون گوهر می بخشد سپاس می گویم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
ایثار |
از خودگذشتگی |
و ابر، گوهر ... ß بخشی از فعل به قرینهٔ لفظی حذف شده است (گوهر افشانی می کند).
قلمرو ادبی:
مادر ß استعاره از طبیعت
سراپا دست ß مجاز از بخشندگی
«زر» در «زرافشانی کردن» ß استعاره از «نور» پراکندن خورشید
گوهر ß استعاره از باران
خورشید، بامداد و ابر ß تناسب (مراعات نظیر)
پیام:
یکسره بخشنده و جوانمرد بودن
تیرانا! اگرم هیچ در سرنوشت آزادگی بهره ای باشد، همینم از آفریدگار، سپاس گزاری بس که بدین سعادتم رهنمون بُوَد تا هرگز فریب آزاده مردم را از خویشتن بتی نسازم.
قلمرو فکری:
تیرانا! حتی اگر در سرنوشتم اندکی آزادگی باشد، به خاطرش از آفریننده ام سپاسگزار و قدر دانم که به من این سعادت را داده است که از احساس و علاقه مردم آزاده، نسبت به خود سو استفاده نکنم و خود را در نگاه آن ها بزرگ نگردانم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بس |
کافی |
سعادت |
خوشبختی |
رهنمون |
راهنما |
«م» در «اگرم هیچ در سرنوشت» ß ضمیر جهشی (اگر در سرنوشتم ...)
«م» در «همینم از آفریدگار» ß ضمیر جهشی (همین از آفریدگارم ...)
«را» در «آزاده مردم را» ß حرف اضافه به معنای «به خاطر»
قلمرو ادبی:
از خویشتن بت ساختن ß کنایه از خودبین شدن (از خویشتن بتی نسازم: از احساس و علاقهٔ مردم آزاده، نسبت به خود، سوءاستفاده نکنم و خود را در نگاه آنها بزرگ نگردانم (چون بتی مایهٔ پرستش قرار ندهم))
پیام:
یکسره بخشنده و جوانمرد بودن
جزوات جامع پایه (3)
جزوه جامع فارسی (3) فصل 1 شکرِ نعمت
جزوه جامع فارسی (3) فصل 2 مست و هُشیار
جزوه جامع فارسی (3) فصل 3 آزادی
جزوه جامع فارسی (3) فصل 4 درس آزاد (ادبیات بومی 1)
جزوه جامع فارسی (3) فصل 5 دماوندیه
جزوه جامع فارسی (3) فصل 6 نینامه
جزوه جامع فارسی (3) فصل 7 در حقیقت عشق
جزوه جامع فارسی (3) فصل 8 از پاریز تا پاریس
جزوه جامع فارسی (3) فصل 9 کویر
جزوه جامع فارسی (3) فصل 10 فصل شکوفایی
جزوه جامع فارسی (3) فصل 11 آن شب عزیز
جزوه جامع فارسی (3) فصل 12 گذر سیاوش از آتش
جزوه جامع فارسی (3) فصل 13 خوانِ هشتم
جزوه جامع فارسی (3) فصل 14 سی مرغ و سیمرغ
جزوه جامع فارسی (3) فصل 15 درس آزاد (ادبیات بومی 2)
جزوه جامع فارسی (3) فصل 16 کباب غاز
جزوه جامع فارسی (3) فصل 17 خندۀ تو
جزوه جامع فارسی (3) فصل 18 عشق جاودانی
معنی واژگان درس «فصل شکوفایی»
معنی واژگان درس «فصل شکوفایی»:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
سوخت |
سوزاند |
بار |
میوه |
برگ |
توشه |
کریم |
بخشنده |
غبار |
گرد |
غربت |
غریبی، دور از خانمان |
سمت |
سو، جهت |
باران |
پاکی، آزادی |
خواندن |
آواز خواندن |
اینک |
اکنون |
فصل شکوفایی ما |
زمان آزادی ما است |
بهار |
آزادی |
می ماند |
جاوید است |
سحر خیز |
سحر خیزنده |
جان سپردیم |
مردیم |
نسیم سحری |
ندای آزادی |
باغ |
جامعه |
گل |
آزادی |
بی تاب |
آشفته |
بی قرار |
بی آرامش |
همانند با |
همسو با |
بارور |
میوه دار |
داعیه |
ادّعا |
گشودن |
باز کردن |
آفرین |
ستایش، تحسین |
گشاده دستی |
بخشندگی |
پالیز |
بوستان |
آفتاب زده |
آفتاب سوخته |
مهر |
عشق |
که |
بلکه |
زخمه |
ضربه، ضربه زدن |
زخمیدن |
کوبیدن |
ایثار کردن |
بخشیدن |
ایثار |
از خودگذشتگی |
بس |
کافی |
سعادت |
خوشبختی |
رهنمون |
راهنما |
||
غربت |
دوری از خانمان، بیگانگی |
||
چشم داشتن |
منتظر دریافت پاداش یا مزد بودن |
||
چشمداشت |
انتظار و توقع امری از چیزی یا کسی |
||
فصل |
دوره، منظور زمان پس از جنبش اسلامی است |
||
فرسودن |
خسته کردن، به تدریج نابود کردن، درمانده کردن |
||
جویبار |
جوی بزرگی که از جوی های کوچک تشکیل می شود |
||
یک چمن داغ |
غم و اندوه بسیار زیاد، شهدایی که برای آزادی تلاش کردند |
||
داغ |
بسیار گرم، آهن تفته که با آن بر بدن انسان یا حیوان علامت می گذراند |
||
کرامت |
سخاوت، جوانمردی، احسان، بزرگواری، بخشندگی و نیز بزرگوار داشتن کسی |
||
برزخ |
حد فاصل بین دو چیز، در اینجا فاصله میان دوران طاغوت و انقلاب اسلامی، یعنی دوران گذار |
||
آیینه دار |
آن که آیینه در پیش دارد تا عروس و جز او خود را در آن ببیند؛ در اینجا و به ویژه در ادبیات معاصر یعنی انعکاس دهنده |