درسنامه کامل فارسی (3) فصل 14 سی مرغ و سیمرغ
تعداد بازدید : 3.76Mخلاصه نکات فارسی (3) فصل 14 سی مرغ و سیمرغ - درسنامه شب امتحان فارسی (3) فصل 14 سی مرغ و سیمرغ - جزوه شب امتحان فارسی (3) نوبت اول فصل 14 سی مرغ و سیمرغ
متن و ابیات درس «سی مرغ و سیمرغ» و معنی درس
درس چهاردهم
سی مرغ و سیمرغ
- شاعر: عطّار نیشابوری
- اثر: منطق الطّیر
- قالب شعر: مثنوی
- وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رشته انسانی)
نکته:
در تمام ابیات تمثیل دیده می شود
مجمعی کردند مرغان جهان آنچه بودند آشکارا و نهان
قلمرو فکری:
همۀ پرندگان شناخته و ناشناختۀ جهان، در جایی گرد آمدند و جلسه ای تشکیل دادند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
مجمع |
محل اجتماع، انجمن |
مجمعی کردند |
در جایی جمع شدند |
مرغ |
پرنده |
بودند |
وجود داشتند |
آشکارا |
شناخته شده |
نهان |
ناشناخته |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
جهان و نهان ß قافیه
آشکارا و نهان ß تضاد
آشکارا و نهان ß مجاز از همه
مرغ ß نماد رهرو، سالک
جهان و نهان: ß جناس
واج آرایی مصوّت «ا»
پیام:
همایش پرندگان
جمله گفتند این زمان در روزگار نیست خالی هیچ شهر از شهریار
قلمرو فکری:
همه مرغان گفتند که: «در این زمان و در این روزگار، هیچ سرزمینی بدون پادشاه نیست.»
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
جمله |
همگی |
شهریار |
پادشاه |
بیت ß 2 جمله
روزگار ß دو تلفّظی
هیچ شهر ß گروه اسمی در جایگاه نهاد:
- هیچ ß صفت مبهم
- شهر ß هسته
قلمرو ادبی:
روزگار و شهریار ß قافیه
شهر ß مجاز از سرزمین
جمله و هیچ ß تضاد
شهر و شهریار ß همریشگی (رشته انسانی)
پیام:
ضرورت وجود رهبر و راهنما
چون بُوَد کاقلیم ما را شاه نیست بیش از این بی شاه بودن راه نیست
قلمرو فکری:
چرا سرزمین ما شاهی ندارد، بیشتر از این درست نیست که کشور بدون شاه بماند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
چون |
چگونه |
بُوَد |
می باشد |
چون بُوَد |
چگونه است؟ |
کاقلیم |
که اقلیم |
اقلیم |
سرزمین |
نیست (مصراع اول) |
وجود ندارد |
راه نیست |
مصلحت نیست |
||
کاقلیم ما را شاه نیست |
اقلیم ما شاه ندارد |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
شاه و راه ß قافیه (نیست:ردیف)
شاه و راه ß جناس ناهمسان
واژه آرایی کلمه «شاه»
پیام:
ضرورت وجود رهبر
هدهد که پرندۀ دانایی بود و افسری بر سر داشت، گفت: «ای یاران من بیشتر از همه شما جهان را گشته ام و از اطراف و اکناف گیتی آگاهم. ما پرندگان را نیز پیشوا و شهریاری است. من او را می شناسم، نامش سیمرغ است و در پس کوه قاف، بلندترین کوه روی زمین، بر درختی بلند آشیانه دارد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
هدهد |
شانه به سر، پوپک |
افسر |
تاج |
گیتی |
جهان |
شهریار |
شاه |
پیشوا |
مرشد، راهنما، رهبر |
را (ما را نیز) |
برای |
اکناف |
جمع کَنَف، کنارهها، اطراف |
||
قاف |
نام کوهی افسانه ای که به گمان خداجویان، سیمرغ بر فراز آن آشیانه دارد |
«را» در عبارت «ما را نیز» ß حرف اضافه
پرندگان ß بدل از «ما»
قلمرو ادبی:
هدهد ß نماد راهبر و راهنما
افسر ß استعاره از کاکل
جهان را گشته ام ß کنایه از اینکه با تجربه ام
سیمرغ ß نماد خداوند
در خرد و بینش، او را همتایی نیست؛ از هر چه گمان توان کرد زیباتر است. با خردمندی و زیبایی، شکوه و جلالی بی مانند دارد و با خرد و دانش خود، آنچه خواهد تواند.
قلمرو فکری:
در دانش و بصیرت بی همتاست و از هر چه که تصور شود زیباتر است، با خردمندی و زیبایی، عظمت و شکوهی بی مانند دارد و با دانایی و خرد هر چیزی را که بخواهد به دست خواهد آورد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
همتا |
مثل و مانند |
او را همتایی نیست |
او همتایی ندارد |
جلال |
شکوه |
||
خرد |
عقل و دانش، علم، آگاهی |
||
آنچه خواهد تواند |
هر چه بخواهد می تواند انجام دهد |
سنجش نیروی او در توان ما نیست. چه کسی می تواند ذرّه ای از خرد و شکوه و زیبایی او را دریابد؟ سال ها پیش نیم شبی از کشور چین گذشت و پری از پرهایش بر این سرزمین افتاد. آن پر چنان زیبا بود که هر که آن را دید، نقشی از آن به خاطر سپرد. این همه نقش و نگار که در جهان هست، هر یک پرتوی از آن پر است! شما که خواستار شهریاری هستید، باید او را بجویید و به درگاه او راه یابید و بدو مهرورزی کنید. لیکن باید بدانید رفتن بر کوه قاف کار آسانی نیست.»
قلمرو فکری:
ما از شناخت او و نیرویش ناتوانیم. و کسی نمی تواند حتی مقدار کمی از بزرگی و زیبایی او را درک کند. سال ها پیش شبی که از آسمان کشور چین می گذشت، یکی از پرهایش بر زمین چین افتاد و آنقدر آن پر زیبا بود که زیبایی آن در خاطر همه ماند و هر جا زیبایی هست بازتاب نور آن پر زیباست. اگر می خواهید شاه داشته باشید باید به حضورش برسید و به او عشق بورزید؛ ولی باید بدانید رفتن به کوه قاف بسیار سخت است.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
سنجش |
اندازه گیری |
توان |
قدرت |
پرتو |
اشعه |
مهرورزی |
عشق ورزی |
قلمرو ادبی:
چه کسی ... دریابد ß پرسش انکاری (استفهام انکاری)
پر ß نماد تجلی خداوند
چین ß نماد زیبایی (سرزمین چین به زیبایی و نقٌاشی و نگارگری شهرت داشته است)
پرتو ß استعاره از اندک
پیام:
جلوۀ شکوه جهان در ذات جاودان خداوند
شیرمردی باید این ره را شگرف زان که ره دور است و دریا ژَرف ژرف
قلمرو فکری:
برای پیمودن این راه، فردی شجاع و با اراده و شگفت آور لازم است، زیرا این راه، راهی طولانی و مانند دریایی عمیق، پر از خطر است.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
شگرف |
قوی، نیرومند |
را |
برای |
زان که |
زیرا که |
ژرف |
عمیق |
بیت ß 3 جمله
را ß حرف اضافه
قلمرو ادبی:
شگرف و ژرف ß قافیه
شیرمرد ß تشبیه (وجه شبه ß دلاوری)
دریا ß نماد راه دشوار و سخت
واژه آرایی کلمات «ژرف» و «ره»
واج آرایی حرف «ر»
پیام:
دشواری راه عشق
پرندگان چون سخنان هدهد را شنیدند، جملگی مشتاق دیدار سیمرغ شدند و همه فریاد برآوردند که ما آماده ایم؛ ما از خطرات راه نمی هراسیم؛ ما خواستار سیمرغیم!
قلمرو فکری:
پرندگان چون سخنان هدهد را شنیدند، همه علاقمند به دیدن سیمرغ شدند و فریاد زدند که ما آماده ایم، از خطرات راه ترسی نداریم. ما خواهان سیمرغ هستیم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
جملگی |
همه، همگی |
قلمرو ادبی:
سیمرغ ß نماد خدا
پیام:
طالب رسیدن به خداوند
هدهد گفت: «آری، آن که او را شناسد، دوری از او را تحمّل نتواند کرد و آنکه بدو رو آرد، بدو نتواند رسید.»
قلمرو فکری:
هدهد گفت: «آری؛ هر که او را نشناسد، دوری از او را نمی تواند تحمل کند و وقتی به سوی او برود به دلیل عظمت و بزرگی او نمی تواند به او برسد.»
قلمرو ادبی:
رو آوردن به کسی ß کنایه از به سمت او رفتن، توجه کردن به او
پیام:
شکوه خداوند و طاقت دوری خدا را نداشتن
امٌا چون از خطرات راه، اندکی بیشتر سخن به میان آورد، برخی از مرغان از همراهی باز ایستادند و زبان به پوزش گشودند. بلبل گفت: من گرفتار عشق گلم. با این عشق، چگونه می توانم در جستجوی سیمرغ این سفر پر خطر را بر خود هموار کنم؟
قلمرو فکری:
ولی وقتی از خطرهای راه بیشتر حرف زد، برخی از پرندگان از همراهی با او منصرف شدند و عذرخواهی کردند. بلبل که نماد مردمان جمال پرست است گفت: من گرفتار عشق گلم. با این عشق، چگونه می توانم در جستجوی سیمرغ این سفر خطرناک درنوردم و خودم را به سیمرغ برسانم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
باز ایستادند |
توقف کردند |
پوزش |
عذرخواهی |
سخن به میان آورد |
حرف زد |
باز ایستادند ß فعل پیشوندی
قلمرو ادبی:
چگونه می توانم ß پرسش انکاری (استفهام انکاری)
مرغ ß استعاره از رهرو
بلبل ß نمونهٔ مردمان جمال پرست و عاشق عشق مجازی است
گل ß نماد زیبایی های زودگذر، عشق مجازی
بازایستادند ß کنایه از منصرف شدن
زبان ß مجاز از دهان
زبان گشودن ß کنایه از سخن گفتن
پیام:
کسی که به زیبایی های دنیا دل ببندد، نمی تواند به خداوند نزدیک شود
هدهد به بلبل پاسخ گفت: «مهرورزی تو بر گل کار راستان و پاکان است، امّا زیبایی محبوب تو چند روزی بیشتر نیست.»
قلمرو فکری:
عشق تو به گل کار انسان های پاک و درستکار است، ولی زیبایی معشوق تو چند روز بیشتر به درازا نمی کشد. گل زود پژمرده می شود و از بین می رود.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
مهرورزی |
عشق ورزی |
راستان |
راست کرداران |
محبوب |
دلبر |
پیام:
آگاهی دادن به بی خبران
گل اگر چه هست بس صاحب جمال حُسن او در هفته ای گیرد زوال
قلمرو فکری:
گل اگر چه صاحب زیبایی بی مانندی است امّا آن زیبایی، بسیار زودگذر است.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بس |
بسیار |
صاحب جمال |
زیبا |
حسن |
زیبایی، نیکویی |
زوال |
نابودی، از بین رفتن |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
جمال و زوال ß قافیه
گل ß نماد دلبر زمینی و مجازی
هفته ß مجاز از مدت اندک
پیام:
زودگذر بودن زیبایی های جهان
طاووس نیز چنین عذر آورد که من مرغ بهشتی ام. روزگاری دراز در بهشت به سر برده ام. مار با من آشنا شد؛ آشنایی با او سبب گردید که مرا از بهشت بیرون کنند. اکنون آرزویی بیش ندارم و آن این است که بدان گلشن خرّم بازگردم و در آن گلزار باصفا بیاسایم. مرا از این سفر معذور دارید که مرا با سیمرغ کاری نیست.
قلمرو فکری:
طاووس هم بهانه آورد که من مرغ بهشتی هستم. مدتی طولانی در بهشت زندگی کردم. آشنایی با مار باعث شد که مرا از بهشت بیرون کنند و حالا آرزویی جز برگشتن به بهشت و آسایش درآن گلستان ندارم. مرا ببخشبد که کاری با سیمرغ ندارم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
به سر بردن |
گذراندن |
گلشن |
گلزار |
خرّم |
سرسبز |
باصفا |
سرسبز |
مرا معذور دارید |
عذر مرا بپذیرید |
||
آسودن |
آرامش یافتن، استراحت کردن |
قلمرو ادبی:
طاووس، بهشت و مار ß تناسب
طاووس ß نماد و نمونهٔ اهل ظاهر است که تکالیف مذهب را به امید مزد، یعنی به آرزوی بهشت و رهایی از رنج دوزخ انجام می دهند
رابطۀ طاووس با مار و بهشت:تلمیح به افسانۀ رانده شدن آدم از بهشت. ابلیس با راهنمایی طاووس در تن مار خود را پنهان کرد و وارد بهشت شد و آدم و حوا را وسوسه کرد تا از میوۀ درخت ممنوعه بخورند و به این دلیل همه با هم از بهشت رانده شدند
مار ß نماد ابلیس
گلشن و گلزار ß استعاره از بهشت
عبارت من مرغ بهشتی ام ... بیرون کنند ß تلمیح دارد به ماجرای رانده شدن آدم از بهشت
پیام:
دوری انسان بهشت جو از خداوند
هدهد پاسخ گفت: «بهشت جایگاهی خرّم و زیباست؛ امّا زیبایی بهشت نیز پرتوی از جمال سیمرغ است. بهشت در برابر سیمرغ چون ذرّه در برابر خورشید است.»
قلمرو فکری:
هدهد پاسخ داد: بهشت بسیار زیباست؛ اما زیبایی بهشت هم جزئی از زیبایی سیمرغ است. بهشت در برابر سیمرغ مانند ذره در برابر خورشید است.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
خرّم |
سرسبز |
پرتو |
اشعه |
جمال |
زیبایی |
قلمرو ادبی:
پرتوی از جمال سیمرغ ß استعاره (جمال سیمرغ به خورشید تشبیه شده است)
بهشت چون ذره در ... است ß تشبیه
ذرّه و خورشید ß تضاد
پیام:
شکوه و زیبایی سیمرغ
هر که داند گفت با خورشید راز کی تواند ماند از یک ذرّه باز
قلمرو فکری:
هر کس بتواند به خداوند نزدیک شود و رازش را به او بگوید ممکن نیست از خواسته های کوچک خود بازبماند و به آن نرسد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
که |
کس |
داند |
بتواند |
نمی تواند |
امکان ندارد |
||
بازماندن |
عقب ماندن، واپس ماندن |
بیت ß 4 جمله
قلمرو ادبی:
راز و باز ß قافیه
کی تواند؟ ß پرسش انکاری (استفهام انکاری)
خورشید ß استعاره از خداوند
راز گفتن ß کنایه از نزدیک شدن و همسخنی
ذرّه ß استعاره از خواستههای کوچک، بهشت
بازماندن ß کنایه از نرسیدن
خورشید و ذره ß تضاد
راز و باز ß جناس ناهمسان
داند و ماند ß جناسواره؛ زیرا اختلاف در بیش از دو واج است
که و کی ß جناس
پیام:
عشق خداوند از هر چیزی بالاتر است
آن گاه باز شکاری که شاهان او را روی شست می نشاندند و با خویشتن به شکار می بردند چنین گفت: «من بسیار کوشیده ام تا روی دست شاهان جا گرفته ام. پیوسته با انسان بوده ام و برای آنان شکار کرده ام. چه جای آنست که چندین شاهان بگذارم و در بیابان های بی آب و علف در جستجوی سیمرغ سرگردان شوم؟ آن به که مرا نیز معاف کنید.»
قلمرو فکری:
آن وقت، باز شکاری گفت که شاهان مرا روی انگشت شصت می نشاندند و با خود به شکار می بردند. من تلاش زیادی کرده ام تا به این مقام رسیده ام و همیشه با ایشان همراه بوده ام و برای ایشان شکار کرده ام، چرا باید شاهان را رها کنم و در بیابانهای بی آب و علف در جستجوی سیمرغ سرگردان شوم؟ بهتر است که مرا هم از این کار معاف کنید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
به |
بهتر |
آن به ß فعل «است» به قرینۀ معنوی حذف شده است
قلمرو ادبی:
چه جای آنست؟ ß پرسش انکاری (استفهام انکاری)
باز ß نماد مردم درباری و جاه طلب
شست ß مجاز از دست
دست شاهان ß نماد جاه و منصب
گذارم ß کنایه از رها کنم
بیابان های بی آب و علف ß استعاره از سختی های راه عشق
دست و شست ß جناس
پیام:
جاه طلب نمی تواند در راه عشق گام بردارد
بعد از آن مرغان دیگر سر به سر عذرها گفتند مشتی بی خبر
قلمرو فکری:
بعد از آن پرنده های دیگر هر کدام پیاپی عذرهایی برای نرفتن به سوی سیمرغ آوردند، چون بی خبر و غافل بودن و عذرخواهی کردند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
مرغ |
پرنده |
عذر |
بهانه |
سر به سر |
همگی |
مشت |
گروه |
بی خبر |
ناآگاه |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
سر به سر و بی خبر ß قافیه
مرغ ß نماد رهروان راه عشق
واژه آرایی کلمه «سر»
واج آرایی حرف «ر»
پیام:
بهانه آوردن برای حرکت نکردن به سوی حق
امّا هدهد دانا یک یک آنان را پاسخ گفت و عذرشان را رد کرد و چنان از شکوه و خرد و زیبایی سیمرغ سخن راند که مرغان جملگی شیدا و دلباخته گشتند؛ بهانه ها یکسو نهادند و خود را آماده ساختند تا در طلب سیمرغ به راه خود ادامه دهند و به کوه قاف سفر کنند.
قلمرو فکری:
ولی هدهد دانا به تک تک ایشان پاسخ داد و بهانه های شان را نپذیرفت و چنان از بزرگی و دانایی و زیبایی سیمرغ حرف زد که همه مرغان، عاشق و دلداده سیمرغ شدند بهانه ها را کنار گذاشتند و خودشان را آماده کردند تا برای یافتن سیمرغ به راه خود ادامه دهند و به کوه قاف بروند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
جملگی |
همگی |
شیدا |
عاشق، دلداده |
باختن |
از دست دادن |
||
کوه قاف |
کوهی که سیمرغ بر آن آشیان دارد |
امّا:حرف ربط
«را» در «آنان را» ß حرف اضافه به معنی «به»
سخن راند ß فعل مرکب
قلمرو ادبی:
شیدا و دل باخته ß رابطهٔ معنایی ترادف
دل باخته ß کنایه از عاشق
یک سو نهادن ß کنایه از رها کردن
آن گاه اندیشیدند که در پیمودن راه و در هنگام گذشتن از دریاها و بیابان ها، راهبر و پیشوایی باید داشته باشند. آن گاه برای انتخاب رهبر و پیشوا که در راه، آنان را رهنمون شود، قرعه زدند. قضا را قرعه به نام هدهد افتاد. پس بیش از صد هزار مرغ به دنبال هدهد به پرواز درآمدند. راه بس دور و دراز و هراسناک بود. هر چه می رفتند پایان راه پیدا نبود.
هدهد به مهربانی به همه جرئت می داد؛ امّا دشواری های راه را پنهان نمی ساخت.
قلمرو فکری:
فکر کردند که در پیمودن این راه و برای گذشتن از دریاها و بیابان ها رهبر و پیشوایی باید داشته باشند. آن وقت برای انتخاب رهبر که در راه آنان را راهنمایی کند، قرعه کشی کردند. از قضا قرعه به نام هدهد افتاد پس بیشتر از صد هزار مرغ به دنبال هدهد پرواز کردند راه بسیار دور و دراز و وحشتناک بود هرچه بیشتر میرفتند کمتر می رسیدند. هدهد با مهربانی به همه دل و جرئت می داد؛ ولی سختی های راه را پنهان نمی کرد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
پیمودن |
طی کردن |
راهبر |
راهنما، رهبر |
رهنمون |
رهنما، پیشوا |
قرعه زدن |
قرعه کشی کردن |
قضا را |
اتفاقاً |
درآمدند |
آغازیدند |
بس |
بسیار |
«را» در «قضا را» ß حرف اضافه به معنی «از»
قلمرو ادبی:
دریاها و بیابان ها ß استعاره از سختی های راه عشق، تضاد
پیشوا، رهبر و راه ß تناسب
صدهزار ß مجاز از بسیار
پیام:
داشتن رهبری خردمند
گفت ما را هفت وادی در ره است چون گذشتی هفت وادی، درگه است
قلمرو فکری:
گفت: هفت سرزمین در راه ماست، زمانی که از این هفت سرزمین بگذریم، آن وقت به پیشگاه سیمرغ می رسیم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
وادی |
دره، سرزمین |
است (مصراع اول) |
وجود دارد |
درگه |
بارگاه، مخفف درگاه آستانه در، جلوی در |
بیت ß 4 جمله
«را» در مصراع اول ß «را»ی فکّ اضافه (در راه ما)
قلمرو ادبی:
ره و درگه ß قافیه (است ß ردیف)
وادی ß مجاز از بیابان
واژه آرایی کلمات «هفت وادی»
پیام:
گذشتن از مراحل بسیار خطرناک برای رسیدن به خداوند
وانیامد در جهان زین راه کس نیست از فرسنگ آن آگاه کس
قلمرو فکری:
هیچ کس در جهان از این راه برنگشته است. به همین دلیل کسی از مسافت آن آگاهی ندارد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
وانیامد |
بازنگشت |
راه |
منظور راه عشق است |
فرسنگ |
فرسخ، واحد مسافت، تقریباً شش کیلومتر |
بیت ß 2 جمله
وانیامد ß فعل پیشوندی
قلمرو ادبی:
راه و آگاه ß قافیه (کس ß ردیف)
فرسنگ ß مجاز از مسافت
راه و فرسنگ ß تناسب
واج آرایی حروف «س» و «ن»
پیام:
برگشت ناپذیری راه عشق
وادی اول
چون فروآیی به وادی طلب پیشت آید هر زمانی صد تعب
قلمرو فکری:
وقتی که به سرزمین طلب وارد شوی. هر لحظه با رنج و سختی های فراوانی روبرو می شوی.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
فرو آمدن |
وارد شدن |
پیشت آید |
جلوی تو در می آید |
تعب |
رنج و سختی |
||
طلب |
خواستن، اولین قدم در تصوّف است و آن حالتی است که در دل سالک پیدا می شود و او را به جستجوی معرفت و حقیقت وامی دارد |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
طلب و تعب ß قافیه
وادی طلب ß اضافه تشبیهی
صد ß مجاز از بسیار
طلب و تعب ß جناسواره (از نظر آوایی)
پیام:
همراه بودن طلب با رنج
مُلک، اینجا بایدت انداختن مِلک اینجا بایدت درباختن
قلمرو فکری:
در وادیِ طلب، باید پادشاهی و فرمانروایی را رها کنی و همه تعلّقات و دلبستگی ها را از خود دور کنی.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
باید |
لازم است |
اینجا |
منظور وادی طلب |
مِلک |
دارایی |
درباختن |
از دست دادن |
بیت ß 4 جمله
بایدت ß جهش ضمیر «ت»
قلمرو ادبی:
انداختن و درباختن ß قافیه
مال انداختن ß کنایه از رها کردن
مِلک ß مجاز از دارایی و ثروت
واژهآرایی عبارت «اینجا بایدت»
پیام:
رها کردن وابستگی ها
وادی دوم
بعد از این وادی عشق آید پدید غرق آتش شد کسی کانجا رسید
قلمرو فکری:
پس از این مرحله سرزمین عشق آشکار می شود. کسی که به آنجا برسد عشق تمام وجودش را در بر می گیرد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
آید |
می شود |
پدید |
آشکار |
بیت ß 3 جمله
این ß ضمیر اشاره است و به وادی طلب برمی گردد
آید ß فعل اسنادی
قلمرو ادبی:
پدید و رسید ß قافیه
وادی عشق ß تشبیه
غرق آتش ß استعاره، غرق کنندگی ویژگی آب است در اینجا آتش با عشق به آب مانند شده که فرد راه در خود غرق می کند، چون ویژگی آب و آتش در یک جا جمع شده متناقض نما است
آتش ß استعاره از عشق
غرق آتش شد ß کنایه از اینکه آتش عشق همه وجودش را فرا می گیرد
واج آرایی حرف «د»
پیام:
عاشق شدن
عاشق آن باشد که چون آتش بود گرم رو سوزنده و سرکش بود
قلمرو فکری:
عاشق واقعی آن کسی است که همانند آتش، تند رو و سوزنده و عصیانگر باشد و جز از معشوق از کسی فرمان نبرد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
گرم رو |
شیفته، به شتاب رونده و چالاک، کوشا |
سوزنده |
سوزاننده |
بیت ß 3 جمله
گرم رو ß صفت فاعلی کوتاه
قلمرو ادبی:
پدید و رسید ß قافیه
چون آتش بود ß تشبیه
سوزنده ß کنایه از نابودکننده
گرم رو ß کنایه از چالاک
سرکش بودن عشق ß تشخیص
سرکش ß کنایه از فرمان ناپذیر
آتش، گرم و سوزنده ß تناسب
پیام:
بی قراری عاشق
وادی سوم
بعد از آن بنمایدت پیش نظر معرفت را وادی ای بی پا و سر
قلمرو فکری:
بعد از مرحله عشق سرزمینی بی پایان از شناخت در برابر چشم تو آشکار و هویدا می شود.
قلمرو زبانی:
بیت ß 2 جمله
آن ß ضمیر اشاره است و به وادی عشق برمی گردد
را ß «را»ی فکّ اضافه (اضافه گسسته)
«ت» در عبارت «بنمایدت پیش نظر» ß جهش ضمیر (پیش نظرت بنماید)
قلمرو ادبی:
نظر و سر ß قافیه
معرفت را وادی ای ß تشبیه:
- معرفت ß مشبه
- وادی ß مشبه به
بی پا و سر ß کنایه از بی کران
پا و سر ß تناسب
پیام:
بی پایان بودن معرفت
چون بتابد آفتاب معرفت از سپهر این ره عالی صفت
هر یکی بینا شود بر قدر خویش باز یابد در حقیقت صدر خویش
قلمرو فکری:
وقتی شناخت خدا مانند آفتاب در آسمان این مسیر ارزشمند آشکار شود،
در این زمان است که هر کسی به ارزش و جایگاه خود پی می برد و حقیقتا از مقام خود باخبر می شود.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
چون |
وقتی که |
معرفت |
شناخت |
سپهر |
آسمان |
عالی صفت |
والامقام، بلندمرتبه |
بازیابد |
می فهمد، درمی یابد |
||
صدر |
طرف بالای مجلس، جایی از اتاق و مانند آن که برای نشستن بزرگان مجلس اختصاص می یابد |
بیت اول ß 1 جمله
بیت دوم ß 3 جمله
این دو بیت موقوف المعانی هستند
قلمرو ادبی:
بیت اول ß معرفت و عالی صفت ß قافیه
بیت دوم ß قدر و صدر ß قافیه (خویش ß ردیف)
آفتاب معرفت ß تشبیه رسای اضافی
آفتاب، سپهر و تابیدن ß تناسب
بینا شود ß کنایه از آگاه شود
صدر ß مجاز از ارزش و اعتبار
قدر و صدر ß جناس ناهمسان
پیام:
وارد شدن به مرحلۀ شناخت
یافتن جایگاه به اندازۀ شناخت
وادی چهارم
بعد از این وادی استغنا بود نه درو دعویّ و نه معنا بود
قلمرو فکری:
پس از وادی معرفت، وادی استغنا و بی نیازی است. مرحله ای که در آن هیچ ادعا و مقصودی وجود ندارد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
درو |
در او |
استغنا |
بی نیازی، در اصطلاح بی نیازی سالک از هر چیز جز خدا |
دعوی |
ادعا، ادعای خواستن یا داشتن چیزی؛ معنی و دعوی دو مفهوم متقابل و متضادند. معنی حقیقتی است که نیاز به اثبات ندارد و دعوی لافی است تهی از معنی |
بیت ß 3 جمله
مرجع «او» در عبارت «درو» ß وادی استغنا
قلمرو ادبی:
استغنا و معنا ß قافیه (بُوَد ß ردیف)
وادی استغنا ß تشبیه رسای اضافی
واژه آرایی کلمه «نه»
پیام:
ترک همۀ خواسته ها
هشت جنّت نیز این جا مرده ای است هفت دوزخ همچو یخ افسرده ای است
قلمرو فکری:
در این مرحله هشت طبقه بهشت، مانند مرده ای بی روح و بی ارزش است و هفت مرحلۀ جهنم مانند یخ سرد و منجمد است.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
جنّت |
بهشت |
افسرده |
سرمازده، منجمد |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
مرده ای و افسرده ای ß قافیه (است:ردیف)
هفت و هشت ß تناسب، جناس ناهمسان
جنّت و دوزخ ß تضاد
مصراع اول ß جانبخشی
مرده بودن ß کنایه از بی ارزش بودن
مصراع دوم ß تشبیه
دوزخ چون یخ است ß متناقض نما
یخ بودن دوزخ ß کنایه از بی ارزشی
پیام:
بی اعتنایی به بهشت و جهنم و توجه به خداوند
وادی پنجم
بعد از این وادی توحید آیدت منزل تفرید و تجرید آیدت
قلمرو فکری:
در این مرحله، سرزمین توحید برابرت قرار می گیرد، جایی که یکی شدن با حق و خالی شدن قلب از غیر او پیش روی تو است.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
توحید |
یگانه دانستن خداوند |
تفرید |
دل خود را متوجه حق کردن، دل از علایق بریدن و خواست خود را فدای خواست ازلی کردن، فرد شمردن و یگانه دانستن خدا؛ تفرید را عطار در معنی گم شدن عارف در معروف به کار می برد؛ یعنی وقتی که در توحید غرق شد، آگاهی از این گمشدگی را گم کند و به فراموشی سپارد |
تجرید |
در لغت به معنای تنهایی گزیدن؛ ترک گناهان و اعراض از امور دنیوی و تقرب به خداوند؛ در اصطلاح تصوف خالی شدن قلب سالک از آنچه جز خداست |
بیت ß 2 جمله
این ß ضمیر اشاره است به وادی استغناء برمی گردد
ضمیر«ت» در هر دو «آیدت» ß متمم
قلمرو ادبی:
توحید و تجرید ß قافیه (آیدت ß ردیف)
وادی توحید ß تشبیه
منزل تفرید و تجرید ß تشبیه
تفرید و تجرید ß جناس ناهمسان
واج آرایی حرف «ت»
پیام:
فقط به خداوند توجه داشتن
روی ها چون زین بیابان در کنند جمله سر از یک گریبان بر کنند
قلمرو فکری:
اگر سالکان از این بیابان توحید بگذرند، همگی به وحدت و یگانگی می رسند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
روی |
چهره |
در کردن |
بیرون کردن |
گریبان |
یقه |
بر کردن |
بلند کردن، برداشتن |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
این بیت ذوقافتین است (رشته انسانی):
- بیابان و گریبان ß قافیه اول
- در و بر ß قافیه دوم (کنند ß ردیف)
روی ß مجاز از وجود
رو در کردن ß کنایه از عبور کردن
بیابان ß استعاره از وادی توحید
سر از یک گریبان بر کردن ß کنایه از به وحدت رسیدن
روی، سر و گریبان ß تناسب
در کنند و بر کنند ß جناس ناهمسان
پیام:
رسیدن به مقام توحید
وادی ششم
بعد از این وادی حیرت آیدت کار دائم درد و حسرت آیدت
قلمرو فکری:
پس از این این مرحله سرزمین حیرت در برابرش قرار می گیرد و کار تو پیوسته درد و حسرت کشیدن خواهد بود.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
آید (مصراع اول) |
می آید، فرا می رسد |
آید (مصراع دوم) |
می شود |
حیرت |
سرگردانی، در اصطلاح صوفیه، امری است که در هنگام تأمل و حضور و تفکر بر قلب عارفان وارد می شود |
بیت ß 2 جمله
مرجع ضمیر اشاره «این» ß وادی توحید
«آیدت» در مصراع اول ß متمم (آید به نزد تو)
«آیدت» در مصراع دوم ß مضاف الیه است و جهش دارد (کارت دائم درد و حسرت شود)
فعل «آیدت» در مصراع اول ß ناگذر است
فعل «آیدت» در مصراع دوم ß گذرا به مسند است
قلمرو ادبی:
این بیت ذوقافتین است (رشته انسانی):
- حیرت و حسرت ß قافیه اول
- آید (می آید) و آید (می شود) ß قافیه دوم (ــَـت ß ردیف)
وادی حیرت ß تشبیه
درد و حسرت ß تناسب
پیام:
رنج کشیدن در مرحله سرگردانی
مرد حیران چون رسد این جایگاه در تحیّر مانده و گم کرده راه
قلمرو فکری:
وقتی سالک حیران به مرحله حیرت می رسد. در سرگردانی و سرگشتگی می ماند و راه را گم می کند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
حیران |
سرگشته |
این جایگاه |
منظور وادی حیرت |
تحیّر |
سر گشته شدن، حیران شدن |
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
جایگاه و راه ß قافیه
مرد ß مجاز از انسان
واج آرایی حرف «ر»
پیام:
سرگردانی و حیرت در راه شناخت خداوند
وادی هفتم
بعد از این وادی فقر است و فنا کی بود اینجا سخن گفتن روا؟
قلمرو فکری:
پس از وادیِ حیرت مرحله ی فقر و فناست. یعنی، نیستی سالک در خداوند و بیرون آمدن از صفات خود و آن نهایت سیر و مرتبه کاملان است. در این مرحله سخن گفتن از خود روا و شایسته نیست.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
روا |
جایز |
کی بود روا |
هرگز روا نیست |
است |
وجود دارد |
||
فنا |
نیست شدن و در اصطلاح سقوط اوصاف ناپسند است |
||
فقر |
درویشی و در اصطلاح رهروان «فنای فی الله» و نیستی سالکان و بیرون آمدن از صفات خود است و این نهایت سیر رهروان است |
بیت ß 3 جمله
مصراع اول ß فعل «است» در انتهای مصراع به قرینه لفظی حذف شده است
است ß فعل غیر اسنادی
کی بود روا ß پرسش انکاری
قلمرو ادبی:
فنا و روا ß قافیه
وادی فقر ß تشبیه رسای اضافی
وادی فنا ß تشبیه رسای اضافی
پیام:
خاموشی رهرو پس از فنا
صد هزاران سایه جاوید، تو گم شده بینی ز یک خورشید، تو
قلمرو فکری:
موجودات پایدار بی شماری که همچون سایه خداوند هستند، در این جا به خورشید وجود خداوند می پیوندند و هیچ دیده نمی شوند.
قلمرو زبانی:
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
جاوید و خورشید ß قافیه (تو ß ردیف)
سایه و خورشید ß تضاد
یک، صدهزاران ß تضاد
سایه جاوید ß استعاره از موجودات که سایه حق تعالی هستند
خورشید ß استعاره از ذات الهی
صد هزاران ß نماد کثرت
پیام:
محو شدن موجودات در برابر وجود خداوند
مرغان از سختی وحشت کردند و عدّه ای در همان مرحله نخست از پا در آمدند. و بسیاری در دومین منزل به زاری زار جان سپردند. امّا کسانی که همّت داشتند پیشتر رفتند. روزگار سفر هم سخت طولانی شد.
قلمرو فکری:
مرغان از این همه سختی وحشت زده شدند. برخی درهمان نخستین منزل خسته شدند و بسیاری در دومین منزل در بدترین وضعیت درگذشتند؛ اما آنان که همت یارشان بود پیشتر می رفتند زمان سفر، سخت طولانی شد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
زاری زار |
به خواری |
دراز شدن روزگار |
طولانی شدن زمان |
همّت |
توجه طالب با تمام قوای روحانی خود به جانب حق برای حصول کمال خود یا دیگری |
از پا درآمدند ß عبارت فعلی
روزگار ß اسم وندی، دو تلفظی
قلمرو ادبی:
مرغان ß نماد انسان های رهرو
از پا در آمدن ß کنایه از طاقت نیاوردن در کاری
جان سپردن ß کنایه از مردن
مرغان ß مجاز از همه پرندگان
وحشت کردن مرغان ß تشخیص
به زاری زار ... ß کنایه از در بدترین وضعیت
یار بودن همت ß تشخیص، کنایه از صبر و استقامت داشتن
این عدّه قلیل چون بر بالای کوه آمدند روشنایی خیره کننده ای دیدند؛ امّا از سیمرغ خبری نبود.
قلمرو فکری:
این گروه اندک چون به بالای کوه رسیدند، روشنایی خیره کننده ای را دیدند؛ اما از سیمرغ خبری نبود.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
قلیل |
اندک |
قلمرو ادبی:
خبری از سیمرغ نبود ß کنایه از اینکه سیمرغ حضور نداشت، دیده نمی شد
مرغان از خستگی و ناامیدی بی حال بر زمین افتادند و همگی را خواب فراگرفت. در خواب فرشته غیبی از عالم غیب به آنها پیام رسانید که سیمرغ حقیقی همان شما هستید. ناگهان از خواب پریدند. سختی ها و رنج ها را فراموش کردند و به شادمانی در یکدیگر نگریستند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
نگریستن |
نگاه کردن |
سروش |
پیام آور، فرشته پیام آور، پیامی که از عالم غیبی می رسد |
خستگی ß وندی
از خواب پریدن ß عبارت فعلی
قلمرو ادبی:
در ربود ß کنایه از فرا گرفتن
سی مرغ ß نماد انسان هایی که راه کمال را تا پایان طی می کنند
در خویشتن نگریستن ß کنایه از به خود توجه کردن
رنج و شادمانی ß تضاد
چون نگه کردند آن سی مرغ زود بی شک این سی مرغ آن سیمرغ بود
قلمرو فکری:
وقتی آن سی مرغ از خود با خبر شدند، دیدند که به صورت سیمرغ نمود یافته ان به حضرت حق رسیده اند و وجودی خدایی یافته اند؛ چون قطره، آنگاه که به دریا می پیوندد دیگر قطره نیست، دریاست.
قلمرو زبانی:
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
این بیت ذوقافتین است (رشته انسانی):
- سی مرغ و سیمرغ ß قافیه اول
- زود و بود ß قافیه دوم
مرغ ß نماد رهرو
زود و بود ß جناس ناهمسان
کل بیت ß تلمیح به آیه «من عَرفَ نفسَه فقد عَرفَ ربّه»
سیمرغ و سی مرغ ß جناس همسان
سیمرغ ß نماد حق و خداوند
واژهآرایی کلمات «سی مرغ» و «آن»
پیام:
محو شدن و یکی شدن
خویش را دیدند سیمرغ تمام بود خود سیمرغ سی مرغ تمام
قلمرو فکری:
آنان خویش را سیمرغِ کاملی یافتند. به راستی که آن سی مرغِ کامل، به سیمرغ، تبدیل یافتند و به معشوق حقیقی رسیدند.
قلمرو زبانی:
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
سیمرغ و سی مرغ ß قافیه (تمام ß ردیف)
سیمرغ ß نماد حق و خداوند
سیمرغ و سی مرغ ß جناس همسان
واژهآرایی کلمه «سیمرغ»
پیام:
محو شدن و یکی شدن
محو او گشتند آخر بر دوام سایه در خورشید گم شد والسّلام
قلمرو فکری:
پرندگان برای همیشه در سیمرغ محو شدند. آری سایه وجود ایشان در پرتو خورشید خداوند نابود گشت.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بر دوام |
همیشه |
والسلام |
همین و بس |
محو |
پاک، زدوده، در اصطلاح از بین بردن صفات و عادات بشری برای رسیدن به ذات خداوند |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
سیمرغ و سی مرغ ß قافیه (تمام ß ردیف)
سایه ß استعاره از موجودات
خورشید ß استعاره از خداوند
سایه و خورشید ß تضاد
پیام:
محو شدن و یکی شدن
نکته:
هفت وادی به ترتیب (طعم اتحَف):
وادی اول: طلب
وادی دوم: عشق
وادی سوم: معرفت
وادی چهارم: استغنا
وادی پنجم: توحید
وادی ششم:حیرت
وادی هفتم: فنا
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
- گام به گام تمامی دروس پایه (3)
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
- فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)
متن «گنج حکمت: کلان تر و اولی تر!» و معنی متن
گنج حکمت
کلان تر و اولی تر!
- نویسنده: ظهیری سمرقندی
- اثر: سندبادنامه
اشتری و گرگی و روباهی از روی مصاحبت مسافرت کردند و با ایشان از وجهِ و توشه، گِردهای بیش نبود. چون زمانی برفتند و رنج راه در ایشان اثر کرد، بر لب آبی نشستند و میان ایشان از برای گِرده مخاصمت رفت. تا آخرالأمر بر آن قرار گرفت هر کدام از ایشان به زاد بیشتر، بدین گِرده خوردن اولیٰ تر.
قلمرو فکری:
روزی سه جانور شتر، گرگ و روباهی همراه هم به سفر رفتند و تنها آذوقهشان، یک قرص نان بود. بعد از اینکه مسافتی را رفتند، خسته شدند و کنار جوی آبی نشستند تا استراحت کنند و به خاطر خوردن قرص نان بینشان اختلاف افتاد. سرانجام اینگونه تصمیم گرفتند که هر کس از دیگران سن بیشتری داشته باشد برای خوردن نان شایستهتر در نظر گرفته شود. (بزرگتر از لحاظ سنی حق بیشتری داشته باشد.)
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
اشتر |
کاربرد پیشین شتر |
وجه |
سرمایه، پول، نقدینه |
گرده |
قرص نان، نوعی نان |
مخاصمت |
دشمنی، خصومت |
آخرالامر |
سرانجام |
به زاد بیشتر |
سالمندتر |
اولیٰ تر |
شایسته تر |
||
مصاحبت |
هم نشینی، هم صحبت داشتن، همسخنی |
||
زاد |
توشه، خوردنی و آشامیدنی که در سفر همراه می برند |
اولیٰ تر ß با آنکه «اولیٰ» خود صفت تفضیلی است، در گذشته به آن «تر» افزوده اند
«بدین گِرده خوردن اولیٰ تر» ß حذف فعل «باشد» به قرینۀ معنوی
قلمرو ادبی:
«آب» در عبارت «لب آب» ß مجاز از جوی آب
پیام:
تقدّم و اولویت سالمندان
گرگ گفت: «پیش از آنکه خدای – تعالی – این جهان بیافریند، مرا به هفت روز پیشتر مادرم بزاد!» روباه گفت: «راست می گویی؛ من آن شب در آن موضع حاضر بودم و شما را چراغ فرا می داشتم و مادرت را اعانت می کردم!»
اشتر چون مقالات گرگ و روباه بر آن گونه شنید، گردن دراز کرد و گِرده بر گرفت و بخورد و گفت: «هر که مرا ببیند، به حقیقت داند که از شما بسیار کلانترم و جهان از شما زیادت دیدهام و بار بیشتر کشیدهام!»
قلمرو فکری:
گرگ گفت: هفت روز قبل از آنکه خدای بلندمرتبه این جهان را بیافریند مادرم مرا به دنیا آورد. روباه هم گفت: تو راست می گویی، چون من آن شب آنجا بودم و چراغی برای شما گرفته بودم و به مادرت کمک می کردم!
شتر چون گفتگوی روباه و گرگ را بدین گونه شنید، گردنش را دراز کرد و نان را خورد و چنین گفت: هر که هیکل مرا ببیند، تصدیق خواهد کرد که سن و سال من از همۀ شما بیشتر است و به خوردن قرص نان، شایسته ترم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
پیشتر |
قبل تر |
اعانت |
یاری دادن، یاری |
کلان |
دارای سن بیشتر، بزرگ |
زیادت |
بیشتر |
مقالات |
جمعِ مقالت، گفتارها، سخنان |
||
فراداشتن |
بلند کردن و بر سر دست گرفتن؛ نگه داشتن |
تعالی ß جمله معترضه
«را» در عبارت «شما را چراغ فرا داشتم» ß حرف اضافه
قلمرو ادبی:
جهان زیادت دیدن ß کنایه ازبا تجربه بودن
دیده ام و کشیده ام ß سجع
سندبادنامه:
کتابی است از محمد بن علی ظهیری سمرقندی به زبان فارسی، که در نیمه اول قرن هفتم هجری نوشته شده است. این کتاب در قالب حکایتها و قصه های کوتاه درباره علم اداره مملکت و رفتار با رعیت داست.
جزوات جامع پایه (3)
جزوه جامع فارسی (3) فصل 1 شکرِ نعمت
جزوه جامع فارسی (3) فصل 2 مست و هُشیار
جزوه جامع فارسی (3) فصل 3 آزادی
جزوه جامع فارسی (3) فصل 4 درس آزاد (ادبیات بومی 1)
جزوه جامع فارسی (3) فصل 5 دماوندیه
جزوه جامع فارسی (3) فصل 6 نینامه
جزوه جامع فارسی (3) فصل 7 در حقیقت عشق
جزوه جامع فارسی (3) فصل 8 از پاریز تا پاریس
جزوه جامع فارسی (3) فصل 9 کویر
جزوه جامع فارسی (3) فصل 10 فصل شکوفایی
جزوه جامع فارسی (3) فصل 11 آن شب عزیز
جزوه جامع فارسی (3) فصل 12 گذر سیاوش از آتش
جزوه جامع فارسی (3) فصل 13 خوانِ هشتم
جزوه جامع فارسی (3) فصل 14 سی مرغ و سیمرغ
جزوه جامع فارسی (3) فصل 15 درس آزاد (ادبیات بومی 2)
جزوه جامع فارسی (3) فصل 16 کباب غاز
جزوه جامع فارسی (3) فصل 17 خندۀ تو
جزوه جامع فارسی (3) فصل 18 عشق جاودانی
معنی واژگان درس «سی مرغ و سیمرغ»
معنی واژگان درس «سی مرغ و سیمرغ»:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
مجمع |
محل اجتماع، انجمن |
مجمعی کردند |
در جایی جمع شدند |
مرغ |
پرنده |
بودند |
وجود داشتند |
آشکارا |
شناخته شده |
نهان |
ناشناخته |
جمله |
همگی |
شهریار |
پادشاه |
چون |
چگونه |
بُوَد |
می باشد |
چون بُوَد |
چگونه است؟ |
کاقلیم |
که اقلیم |
اقلیم |
سرزمین |
نیست |
وجود ندارد |
راه نیست |
مصلحت نیست |
جلال |
شکوه |
هدهد |
شانه به سر، پوپک |
افسر |
تاج |
گیتی |
جهان |
شهریار |
شاه |
پیشوا |
مرشد، راهنما، رهبر |
شگرف |
قوی، نیرومند |
همتا |
مثل و مانند |
او را همتایی نیست |
او همتایی ندارد |
سنجش |
اندازه گیری |
توان |
قدرت |
پرتو |
اشعه |
مهرورزی |
عشق ورزی |
زان که |
زیرا که |
ژرف |
عمیق |
جملگی |
همه، همگی |
سخن به میان آورد |
حرف زد |
باز ایستادند |
توقف کردند |
پوزش |
عذرخواهی |
مهرورزی |
عشق ورزی |
راستان |
راست کرداران |
محبوب |
دلبر |
مرا معذور دارید |
عذر مرا بپذیرید |
بس |
بسیار |
صاحب جمال |
زیبا |
حسن |
زیبایی، نیکویی |
زوال |
نابودی، از بین رفتن |
به سر بردن |
گذراندن |
گلشن |
گلزار |
خرّم |
سرسبز |
باصفا |
سرسبز |
خرّم |
سرسبز |
پرتو |
اشعه |
جمال |
زیبایی |
نمی تواند |
امکان ندارد |
که |
کس |
داند |
بتواند |
به |
بهتر |
بی خبر |
ناآگاه |
مرغ |
پرنده |
عذر |
بهانه |
سر به سر |
همگی |
مشت |
گروه |
شیدا |
عاشق، دلداده |
باختن |
از دست دادن |
پیمودن |
طی کردن |
راهبر |
راهنما، رهبر |
رهنمون |
رهنما، پیشوا |
قرعه زدن |
قرعه کشی کردن |
قضا را |
اتفاقاً |
درآمدند |
آغازیدند |
بس |
بسیار |
تعب |
رنج و سختی |
وادی |
دره، سرزمین |
است |
وجود دارد |
وانیامد |
باز نگشت |
راه |
منظور راه عشق است |
فرو آمدن |
وارد شدن |
پیشت آید |
جلوی تو در می آید |
باید |
لازم است |
اینجا |
منظور وادی طلب |
مِلک |
دارایی |
درباختن |
از دست دادن |
آید |
می شود |
پدید |
آشکار |
سوزنده |
سوزاننده |
بازیابد |
می فهمد، درمی یابد |
چون |
وقتی که |
معرفت |
شناخت |
سپهر |
آسمان |
عالی صفت |
والامقام، بلندمرتبه |
درو |
در او |
توحید |
یگانه دانستن خداوند |
جنّت |
بهشت |
افسرده |
سرمازده، منجمد |
روی |
چهره |
در کردن |
بیرون کردن |
گریبان |
یقه |
بر کردن |
بلند کردن، برداشتن |
آید |
فرا می رسد، می شود |
قلیل |
اندک |
حیران |
سرگشته |
این جایگاه |
منظور وادی حیرت |
روا |
جایز |
کی بود روا |
هرگز روا نیست |
زاری زار |
به خواری |
دراز شدن روزگار |
طولانی شدن زمان |
نگریستن |
نگاه کردن |
اولیٰ تر |
شایسته تر |
بر دوام |
همیشه |
والسلام |
همین و بس |
اشتر |
کاربرد پیشین شتر |
وجه |
سرمایه، پول، نقدینه |
گرده |
قرص نان، نوعی نان |
مخاصمت |
دشمنی، خصومت |
آخرالامر |
سرانجام |
به زاد بیشتر |
سالمندتر |
پیشتر |
قبل تر |
اعانت |
یاری دادن، یاری |
کلان |
دارای سن بیشتر، بزرگ |
زیادت |
بیشتر |
بازماندن |
عقب ماندن، واپس ماندن |
||
خرد |
عقل و دانش، علم، آگاهی |
||
اکناف |
جمع کَنَف، کنارهها، اطراف |
||
تحیّر |
سر گشته شدن، حیران شدن |
||
آسودن |
آرامش یافتن، استراحت کردن |
||
مقالات |
جمعِ مقالت، گفتارها، سخنان |
||
آنچه خواهد تواند |
هر چه بخواهد می تواند انجام دهد |
||
گرم رو |
شیفته، به شتاب رونده و چالاک، کوشا |
||
درگه |
بارگاه، مخفف درگاه آستانه در، جلوی در |
||
مصاحبت |
هم نشینی، هم صحبت داشتن، همسخنی |
||
فرسنگ |
فرسخ، واحد مسافت، تقریباً شش کیلومتر |
||
فراداشتن |
بلند کردن و بر سر دست گرفتن؛ نگه داشتن |
||
زاد |
توشه، خوردنی و آشامیدنی که در سفر همراه می برند |
||
فنا |
نیست شدن و در اصطلاح سقوط اوصاف ناپسند است |
||
سروش |
پیام آور، فرشته پیام آور، پیامی که از عالم غیبی می رسد |
||
استغنا |
بی نیازی، در اصطلاح بی نیازی سالک از هر چیز جز خدا |
||
قاف |
نام کوهی افسانه ای که به گمان خداجویان، سیمرغ بر فراز آن آشیانه دارد |
||
محو |
پاک، زدوده، در اصطلاح از بین بردن صفات و عادات بشری برای رسیدن به ذات خداوند |
||
همّت |
توجه طالب با تمام قوای روحانی خود به جانب حق برای حصول کمال خود یا دیگری |
||
صدر |
طرف بالای مجلس، جایی از اتاق و مانند آن که برای نشستن بزرگان مجلس اختصاص می یابد |
||
حیرت |
سرگردانی، در اصطالح صوفیه، امری است که در هنگام تأمل و حضور و تفکر بر قلب عارفان وارد می شود |
||
فقر |
درویشی و در اصطلاح رهروان «فنای فی الله» و نیستی سالکان و بیرون آمدن از صفات خود است و این نهایت سیر رهروان است |
||
طلب |
خواستن، اولین قدم در تصوّف است و آن حالتی است که در دل سالک پیدا می شود و او را به جستجوی معرفت و حقیقت وامی دارد |
||
تجرید |
در لغت به معنای تنهایی گزیدن؛ ترک گناهان و اعراض از امور دنیوی و تقرب به خداوند؛ در اصطلاح تصوف خالی شدن قلب سالک از آنچه جز خداست |
||
دعوی |
ادعا، ادعای خواستن یا داشتن چیزی؛ معنی و دعوی دو مفهوم متقابل و متضادند. معنی حقیقتی است که نیاز به اثبات ندارد و دعوی لافی است تهی از معنی |
||
تفرید |
دل خود را متوجه حق کردن، دل از علایق بریدن و خواست خود را فدای خواست ازلی کردن، فرد شمردن و یگانه دانستن خدا؛ تفرید را عطار در معنی گم شدن عارف در معروف به کار می برد؛ یعنی وقتی که در توحید غرق شد، آگاهی از این گمشدگی را گم کند و به فراموشی سپارد |
||
کاقلیم ما را شاه نیست |
اقلیم ما شاه ندارد |
دانش زبانی: نقش های تبعی
دانش زبانی
نقش های تبعی
نقش های تبعی:
نقش تبعی آن دسته از گروه اسمی است که تابع نقش گروه اسمی قبل از خود است. به مثال زیر توجه کنید:
الف) فاطمه درس می خواند.
ب) فاطمه و سمیه درس می خوانند.
در جمله «الف»، نقش «فاطمه»، نهاد است؛ در جمله دوم «فاطمه» نهاد است و «سمیه» نیز به علت وجود حرف عطفِ «و» نقش فاطمه را تبعیت می کند، یعنی نقش «سمیه» نیز نهاد است، البته به تبعیت.
انواع نقش های تبعی:
1) معطوف
2) بدل
3) تکرار
1- نقش تبعی معطوف:
واژه یا واژه هایی که بعد از حرفِ عطفِ «و» می آید:
مریم و زهرا آمدند.
زهرا ß معطوف
2- بدل:
واژه یا واژه های قبل از خود را توضیح می دهد:
مریم، خواهر زهرا، به خانه آمد.
خواهر زهرا ß بدل
3- تکرار:
واژه یا واژه هایی در یک نقش، دو بار در جمله تکرار می شود:
مریم آمد، مریم.
مریم ß تکرار
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
- گام به گام تمامی دروس پایه (3)
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
- فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)