صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن
دانلود اپلیکیشن

گام به گام کتاب فارسی (3)

تعداد بازدید : 1.04M

پاسخ به تمامی سوالات کتاب فارسی (3) - حل المسائل کتاب فارسی (3) - گام به گام 1401 کتاب فارسی (3) - گام به گام کتاب فارسی (3) مطابق با آخرین تغییرات کتب درسی



معنی شعر صفحه 10 فارسی (3)

پاسخ معنی شعر صفحه 10 فارسی (3)

معنی شعر صفحه 10 درس

معنی شعر صفحه 10 درس

1) ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی              نروم جز به همان ره که توأم راهنمایی

2) همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم        همه توحید تو گویم که به توحید سزایی

3) تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی       تو نماینده فضلی تو سزاوار ثنایی

4) نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی      نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی

5) همه عزّی و جلالی همه علمی و یقینی           همه نوری و سروری همه جودی و جزایی

6) همه غیبی تو بدانی، همه عیبی تو بپوشی      همه بیشی تو بکاهی، همه کمی تو فزایی

7رلب و دندان سنایی همه توحید تو گوید           مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی

1) ای پادشاه (خداوندا) نام تو را بر زبان می‌آورم؛ زیرا تو پرورگار پاک هستی. فقط در راهی که تو به من نشان می‌دهی گام می‌گذارم.

2) فقط بارگاه تو را جست وجو می‌کنم. تنها در پی فضل و بخشش توام. فقط توحید و یگانگی تو را بر زبان می‌آورم؛ زیرا که تو سزاوار توحید و یگانگی هستی.

3) تو حکیم و بزرگ و بخشنده هستی.تو دارای فضل و بخشش بی نهایت و سزاوار حمد و ستایش می‌باشی.

4) توصیف تو را نمی‌توانم برشمرد؛ زیرا در فهم و ادراک محدود انسان نمی‌گنجی. نمی‌توان مانندی برایت آورد؛ زیرا تو حتی به وهم و خیال نیز در نمی‌آیی.

5) تو تمامی عزّت و بزرگواری و علم و یقین و نور و شادمانی و بخشش و پاداش هستی.

6) (خداوندا) تو به تمام امور غیبی و ناپیدا آگاه هستی و همه عیب‌ها را می‌پوشانی. کم و زیاد شدن‌ها به دست توست.

7) همه وجود سنایی یگانگی تو را می‌گویند. امید است (شاید) برای او (سنایی) از آتش دوزخ [راه]رهایی باشد.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (3)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



معنی متن وشعر صفحه 12 فارسی (3)

پاسخ معنی متن وشعر صفحه 12 فارسی (3)

معنی متن وشعر صفحه 12 درس

معنی متن وشعر صفحه 12 درس

1) منت خدای را عزّ و جل که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت. هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیات است و چون بر می آید مفرّح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمت شکری واجب.

2) از دست و زبان که بر آید                      کز عهده شکرش به در آید

3) اعملوا آل داوود شکراً و قلیل من عبادی الشکور

4) بنده همان به که ز تقصیر خویش          عذر به درگاه خدای آورد

5) ورنه سزاوار خداوندی اش                     کس نتواند که به جای آورد

6) باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده. پرده ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد و وظیفه روزی به خطای منکر نبرد. فراش باد صبا را گفته تا فرش زمردین بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد. درختان را به خلعت نوروزی قبای سبز ورق در بر گرفته و اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده. عصاره تاکی به قدرت او شهد فایق شده و تخم خرمایی به تربیتش نخل باسق گشته.

7) ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند        تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری

8) همه از بهر تو سرگشته و فرمانبردا                شرط انصاف نباشد که تو فرمان نبری

9) در خبر است از سرور کائنات و مفخر موجودات و رحمت عالمیان و صفوت آدمیان و تتمه دور زمان محمد مصطفی- صلّی ا… علیه و آله و سلم ،

10) شفیع مطاع نبیّ کریم                                        قسیم، جسیم، نسیم، وسیم

11) بلغَ العُلی بِکمالِه، کشفَ الدُّجی بِجمالِه                حسُنَت جَمیعُ خِصاله، صَلُّوا عَلیه و آلِه

12) چه غم دیوار امّت را که دارد چون تو پشتیبان       چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان

13) هر گه که یکی از بندگان گنهکار پریشان روزگار، دست انابت به امید اجابت به درگاه حق- جلّ و علا- بردارد، یزد تعالی در او نظر نکند. بازش بخواند باز اعراض کند بار دیگرش به تضرّع و زاری بخواند حقّ سبحانه و تعالی فرماید: یا ملائکتی قد استحییتُ من عبدی و لیس له غیری فقد غفرتُ له. دعوتش اجابت کردم و امیدش برآوردم که از بسیاری دعا و زاری بنده همی شرم دارم.

14) کرم بین و لطف خداوندگار          گنه بنده کرده است و او شرمسار

15) عاکفان کعبه جلالش به تقصیر عبادت معترف که: ماعبدناک حق عبادتک و واصفان حلیه جمالش به تحیر منسوب که ماعرفناک حق معرفتک.

16) گر کسی وصف او ز من پرسد      بیدل از بی نشان چه گوید باز

17) عاشقان کشتگان معشوقند         بر نیاید ز کشتگان آواز

18) کی از صاحبدلان سر به جیب مراقبت فروبرده بود و در بحر مکاشفت مستغرق شده آن گه که از این معاملت بازآمد، یکی از یاران به طریق انبساط گفت: از این بوستان که بودی، ما را چه تحفه کرامت کردی؟

19) گفتم  به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم، دامنی پر کنم هدیه اصحاب را. چون برسیدم بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت!

20) ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز          کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

21) این مدعیان در طلبش بی خبران اند        کان را که خبر شد خبری باز نیامد

1) سپاس ویژه خداوند است (گرامی و بزرگ) که بندگی اش موجب نزدیکی به اوست و سپاس گزاری اش سبب نعمت. هر نفسی که فرو می رود یاری دهنده زندگی است و هنگامی که بیرون می آید شادی بخش جان ماست. پس در هر نفسی دو نعمت موجود دارد و برای هر نعمتی شکری واجب می‌گردد.

2) از توانایی و قدرت چه کسی برمی آید که از خداوند سپاس گزاری کند.

3) ای خاندان داوود سپاس خداوند را گزارید و بندگان شکرکننده ام اندک اند.

4) همان بهتر که انسان به خاطر گناه و کوتاهی اش از خداوند پوزش بخواهد.

5) وگرنه هیچ کس نمی‌تواند آنگونه که درخور خداوند است از او سپاس گزاری کند.

6) باران رحمت بی شمار خداوند همه را فراگرفته و سفره نعمت‌های بی مضایقه او همه جا پهن است. آبروی بندگان را با وجود گناه آشکار نمی‌ریزد و روزی ایشان را به خاطر لغزش زشت قطع نمی‌کند. به باد صبا که مانند فراش است گفته تا سبزه و چمن را بگستراند و به ابر بهاری که مانند دایه است گفته تا گیاهان را که همچون دختران اند در زمین پرورش دهد. خداوند درختان را پربرگ کرده است و برگ‌هایشان مانند قبای سبز رنگ است و شاخه‌ها با آمدن فصل بهار پر از شکوفه شده اند و شکوفه‌هایشان مانند کلاه است. افشره مو با نیروی ایزدی شیرینی برگزیده شده است و تخم خرمایی با پرورش خداوند خرمابن بلندی گشته است.

7) ابر، باد، ماه، خورشید و آسمان در تکاپویند تا تو روزیت را به دست آوری و با ناآگاهی زندگی ات را نگذرانی.

8) همه پدیده‌ها به تو خدمت می‌کنند و از تو فرمانبرداری می‌کنند. منصفانه نیست که تو از خداوند فرمان نبری.

9) در حدیث آمده است از بزرگ موجودات، باعث افتخار هستی، رحمت جهانیان و برگزیده آدمیان و به جای مانده و پایان بخش زمان محمد مصطفی (پایان بخش نبوت)

10) شفاعت کننده، فرمانروا، پیام آور، رادمرد، خوش چهره، خوش اندام، خوش بو، دارای نشان پیامبری

11) به سبب کمالش به بلندی رسید، با روی زیبای خودش تیرگی​ها را زدود، همه​ خوی و رفتارش نکوست، بر او و خاندانش درود باد.

12) مردمی که همچون تو پشتیبانی دارند اندوه و غمی ندارند. همانگونه که هر کس کشتیبان او نوح باشد از موج دریا نمی هراسد.

13) هر گاه یکی از بندگان گنهکار بدبخت، دستش را به امید برآورده شدن به درگاه خداوند برافرازد، خداوند به او توجه نمی‌کند. بنده دوباره او را می‌خواند. خداوند دوباره روی برمی گرداند. بنده بار دیگر با زاری خداوند را صدا می‌زند. خداوند می‌فرماید: ای فرشتگان از بنده ام شرمنده شدم. او به جز من کسی را ندارد؛ پس او را آمرزیدم. دعایش را برآوردم و امیدش را ناامید نکردم که از دعا و زاری بنده ام شرم دارم.

14) بزرگواری و لطف خداوندگار را ببین که گناه را بنده کرده است و خداوند شرمسار است.

15) اعتکاف کنندگان در کعبه بزرگی اش اعتراف دارند که در عبادت او کوتاهی کرده اند و می‌گویند که: حق بندگی تو را ادا نکرده ایم و وصف کنندگان زیور زیبایی اش سرگشته اند که تو را آنگونه که شایسته‌ای نشناخته ایم.

16) اگر کسی وصف خداوند را از من بخواهد، نمی‌توانم سخنی بگویم؛ زیرا من عاشق هستم و خداوند بی نشان است.

17) عاشقان به دست معشوقشان کشته می‌شوند. از کشته صدایی شنیده نمی‌شود.

18) یکی از عارفان که در حال مراقبت بود و در کشف حقایق عرفانی غرق شده بود آن گاه که از این این حالت بازگشت، یکی از دوستانش از روی شادی و خودمانی شدن به او گفت: از این حالت عرفانی که بودی، به ما چه سوغاتی پیش کش می‌کنی؟

19) گفتم  به یاد داشتم که هنگامی که به درخت گل می‌رسم، به عنوان هدیه برای دوستانم دامنم را از گل پر کنم. چون به بوستان حقایق رسیدم بوی گل چنان مرا مست کرد که سرگشته و بی خود شدم.

20) ای مرغ سحر، عشق و عاشقی را از پروانه یاد بگیر؛ زیرا پروانه سوخته جان درگذشت؛ اما سخنی نگفت. (کنایه از اینکه عاشق راستین جانش را برای دلبرش می‌دهد و هیچ سخن و اعتراضی نمی‌کن.)

21) این ادعا کنندگان هیچ آگاهی از خدا و عرفان ندارند؛ زیرا هر کس در راه عرفان به مقصود راستینش برسد، هیچ گاه سخنی نمی‌گوید.





قلمروزبانی صفحه 15 فارسی (3)

پاسخ قلمروزبانی صفحه 15 فارسی (3)

قلمروزبانی صفحه 15 درس

قلمروزبانی صفحه 15 درس

1) جدول زیر را به کمک متن درس کامل کنید.

2) سه واژه در متن درس بیابید که هم آوای آنها در زبان فارسی وجود دارد.

3) از متن درس برای کاربرد هر یک از حروف زیر، سه واژه مهم املایی بیابید و بنویسید.

ح (............ - ............ - ............)

ق (............ - ............ - ............)

ع (............ - ............ - ............)

4) در عبارت زیر، نقش دستوری ضمایر متّصل را مشخّص کنید.

بوی گُلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت.

5) در متن درس، نمونه ای برای کاربرد هریک از انواع حذف (لفظی و معنایی) بیابید.

1) پاسخ به صورت زیر می باشد:

2) (قربت: نزدیکی – غربت: دوری) / (حیات: زندگی – حیاط: محوطه) / (منسوب: نسبت داده شده – منصوب: گماشته)

3) ح (تحیّر – فاحش – مفرّح)

ق (مستغرق – مراقبت – قربت)

ع (خِلعت – ربیع – عصاره)

4) ضمیر پیوسته «-َم» در «گلم» مفعول است. (بوی گل مرا چنان مست کرد.)

ضمیر پیوسته «-َم» در عبارت «دامنم از دست برفت» نقش مضاف الیه دارد. (دامن از دستم برفت)

5) باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوان نعمت بی دریغش همه جا کشیده (فعل است به قرینه معنوی حذف شده است)

منت خدای را عزّوجّل، که طاعتش موجب قربت است و به شکر اندرش مزید نعمت (فعل است به قرینه لفظی حذف شده است).





قلمرو ادبی صفحه 16 فارسی (3)

پاسخ قلمرو ادبی صفحه 16 فارسی (3)

قلمرو ادبی صفحه 16 درس

قلمرو ادبی صفحه 16 درس

1) واژه های مشخص شده، نماد چه مفاهیمی هستند؟

ای مرغ سحر! عشق ز پروانه بیاموز                      کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

2) با توجه به عبارت های زیر به پرسش ها پاسخ دهید.

* باران رحمت بی حسابش همه را رسیده و خوانِ نعمت بی دریغش همه جا کشیده.

* فرّاشِ بادِ صبا را گفته تا فرش زمردّین بگسترد و دایه ابر بهاری را فرموده تا بناتِ نبات در مهدِ زمین بپرورد.

الف) آرایه های مشترک دو عبارت را بنویسید.

ب) قسمت مشخص شده بیانگر کدام آرایه ادبی است؟

1) مرغ سحر: عاشقی که فقط ادعای عشق می کند           پروانه: عاشق حقیقی

2) الف) سجع (کشیده، رسیده      بگسترد، بپرورد)   تشبیه (باران رحمت – خوان – نعمت – فرّاش بادصبا – دایه ابر بهاری        بنات: نبات).

ب) استعاره (گل ها و سبزه ها مانند فرش زمرّدین هستند)



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (3)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



قلمرو فکری صفحه 16 فارسی (3)

پاسخ قلمرو فکری صفحه 16 فارسی (3)

قلمرو فکری صفحه 16 درس

قلمرو فکری صفحه 16 درس

1) معنی و مفهوم عبارت های زیر را به نثر روان بنویسید.

* عاکفانِ کعبه جلالش به تقصیر عبادت معترف که: ما عَبَدناکَ حقَّ عِبادَتَکَ

* یکی از صاحبدلان سر به جَیب مراقبت فرو برده و در بحر مکاشفت مستغرق شده.

2) مفهوم کلی مصراع های مشخص شده را بنویسید.

* ابرو باد و مه و خورشید و فلک درکارند                   تا تو نانی به کف آرّی و به غفلت نخوری

* چه غم دیوار امّت را که دارد چون تو پشتیبان         چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان؟

* گر کسی وصف او ز من پرسد                               بی دل از بی نشان چه گوید باز؟

3) از کدام سطر درس، مفهوم بیت زیر قابل استنباط است؟

هیچ نقّاشت نمی بیند که نقشی برکند             وان که دید از حیرتش کلک از بَنان افکنده ای

سعدی     

1) * اعتکاف کنندگان در کعبه بزرگی اش اعتراف دارند که در عبادت او کوتاهی کرده اند و می‌گویند که: حق بندگی تو را به جا نیاورده ایم. (پیام: ناتوانی مردم در شکرگزاری از خدا)

* یکی از عارفان که در حال مراقبت بود و در کشف حقایق عرفانی غرق شده بود، (پیام: مراقبه و کشف حقایق عرفانی)

2) * غافل نبودن از یاد خداوند روزی دهنده

* امت اسلام به پشتیبانی حضرت محمد (ص) دلگرم، شکست ناپذیرند.

* انسانی مرحله فنا فی الله زبانش از توصیف خداوند بند می آید.

3) گفت: «به خاطر داشتم که چون به درخت گل رسم، دامنی پر کنم هدیه اصحاب را چون پرسیدم، بوی گلم چنان مست کرد که دامنم از دست برفت».

این مدعیان در طلبش بی خبران اند            کان را که خبر شد، خبری باز نیامد

گر کسی وصف او زمن پرسد                       بی دل از بی نشان چه گوید باز؟

عاشقان کشتگان معشوق اند                      بر نیاید ز کشتگان آواز





معنی شعر صفحه 19 فارسی (3)

پاسخ معنی شعر صفحه 19 فارسی (3)

معنی شعر صفحه 19 درس

معنی شعر صفحه 19 درس

1) محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت           مست گفت: ای دوست این پیراهن است افسار نیست

2) گفت: مستی زان سبب افتان و خیزان می‌روی       گفت: جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست

3) گفت می‌باید تو را تا خانه قاضی برم                    گفت رو صبح آی قاضی نیمه شب بیدار نیست

4) گفت: نزدیک است والی را سرای آن جا شویم        گفت: والی از کجا در خانه خمار نیست؟

5) گفت: تا داروغه را گوییم در مسجد بخواب            گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکارنیست

6) گفت: دیناری بده پنهان و خود را  وارهان              گفت: کار شرع کار درهم و دینار نیست

7) گفت از بهر غرامت جامه ات بیرون کنم                گفت: پوسیده است جز نقشی ز پود و تار نیست

8) گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه               گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست

9) گفت: می ‌بسیار خوردی زان چنین بی خود شدی   گفت: ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست

10) گفت: باید حد زند هشیار مردم مست را              گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست

1) حتسب (مامور) در راه مستی را دید و یخه او را گرفت. مست گفت ای دوست، چیزی را که گرفته‌ای پیراهن است افسار نیست. (کنایه از اینکه یقه ام را رها کن).

2) محتسب گفت تو مست هستی به همین دلیل تلوتلو خوران راه می‌روی. مست گفت گناه راه رفتن من نیست، راه صاف و هموار نیست.

3) (محتسب) گفت باید تو را به خانه قاضی ببرم. مست پاسخ داد برو و بامداد بیا؛ زیرا قاضی نیمه شب بیدار نیست. (خود قاضی الان مست و ناهشیار است)

4) (محتسب) گفت: خانه استاندار نزدیک است به آن جا می‌رویم. مست پاسخ داد: از کجا معلوم که خود استاندار اکنون در میخانه نباشد؟

5) (محتسب) گفت تا سرنگهبان را با خبر کنم برو و در مسجد بخواب. مست گفت: مسجد جای افراد بدکار نیست.

6) (محتسب) گفت: پنهانی به من رشوه بده و خودت را آزاد کن. مست گفت: رشوه دادن در دین جایگاهی ندارد.

7) (محتسب) گفت: برای تاوان، لباست را از تنت بیرون می‌آورم. مست پاسخ داد: لباس من پوسیده و نخ نما شده است و دیگر ارزشی ندارد.

8) (محتسب) گفت: آیا آگاه نیستی که کلاه از سرت افتاده است (تعادل نداری). مست پاسخ داد: در سر عقل باید باشد. کلاه نداشتن عیب و ننگی به شمار نمی‌رود.

9) (محتسب) گفت: شراب زیاد نوشیده‌ای به همین دلیل مست و از خود بی خود گشته ای. مست گفت: ای انسان بیهوده گو بحث کم و زیاد نوشیدن نیست. کار حرام، حرام است چه کم چه زیاد.

10) (محتسب) گفت: باید مردم هوشیار، افراد مست را مجازات کنند. مست پاسخ داد: در این شهر یک هشیار به من نشان بده. کسی در این شهر هشیار نیست.





قلمروزبانی صفحه 20 فارسی (3)

پاسخ قلمروزبانی صفحه 20 فارسی (3)

قلمروزبانی صفحه 20 درس

قلمروزبانی صفحه 20 درس

1) معنای واژه های مشخص شده را بنویسید.

* گر بدین حال تو را محتسب اندر بازار بیند، بگیرد و حد زند.              خواجه نظام الملک توسی

* یار در خوبی قیامت می کند                   حسن در خوبان غَرامت می کند                   انوری

2) فعل های مشخص شده را از نظر کاربرد معنایی بررسی کنید.

* گفت: «نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم »       گفت: « والی از کجا در خانه خمّار نیست؟»

* زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست                   در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست

حافظ

* ریشه های ما به آب / شاخه های ما به آفتاب می رسد / ما دوباره سبز می شویم

قیصر امین پور

1) * محتسب: مأمور حکومتی شهر که کار او نظارت بر اجرای احکام دین و رسیدگی به اجرای احکام شرعی بود.

حد: مجازات شرعی

* غرامت: تاوان، جبران خسارت مالی و غیر آن

2) * شویم: برویم               نیست: بودن، وجود داشتن

* آگاه نیست: آگاهی ندارد                راه نیست

* می شویم: می گردیم



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (3)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



قلمرو ادبی صفحه 20 فارسی (3)

پاسخ قلمرو ادبی صفحه 20 فارسی (3)

قلمرو ادبی صفحه 20 درس

قلمرو ادبی صفحه 20 درس

1) سروده زیر را از نظر شیوه گفتگو، با متن درس مقایسه کنید؛ سپس بنویسید این نوع گفت و گو در اصطلاح ادبی چه نام دارد؟

نخستین بار گفتش کز کجایی؟                       بگفت از دار مُلک آشنایی

بگفت آنجا به صنعت در چه کوشند                بگفت انده خرند و جان فروشند

بگفتا جان فروشی در ادب نیست                   بگفت از عشق بازان این عجب نیست

بگفت از دل شدی عاشق بدین سان؟             بگفت از دل تو می گویی، من از جان

بگفتا دل ز مهرش کی کنی پاک؟                    بگفت آنگه که باشم خفته در خاک

بگفت او آنِ من شد زو مکن یاد                     بگفت این، کی کند بیچاره فرهاد؟

چو عاجز گشت خسرو در جوابش                   نیامد بیش پرسیدن صوابش

به یاران گفت کز خاکی و آبی                         ندیدم کس بدین حاضرجوابی

نظامی

2) متن درس از نظر شیوه بیان (جِد، طنز) با این سروده حافظ چه وجه اشتراکی دارد؟

با محتسبم عیب مگویید که او نیز                   پیوسته چو ما در طلب عیش مدام است

1) هر دو گفت و گو و سوال و جواب است. دومی محتوای عاشقانه دارد و متن درس محتوایی اجتماعی دارد. مناظره

2) هر دو یک موضوع اجتماعی را بیان می کنند. از طریق مناظره سعی می کنند به زبان ساده مشکلات جامعه را بیان کند.





قلمرو فکری صفحه 21 فارسی (3)

پاسخ قلمرو فکری صفحه 21 فارسی (3)

قلمرو فکری صفحه 21 درس

قلمرو فکری صفحه 21 درس

1) هر یک از مصراع های زیر، به کدام پدیده اجتماعی زمان شاعر اشاره دارد؟

* گفت: «دیناری بده پنهان و خود را وا رهان»                  (.............)

* گفت: «جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست»             (.............)

2) در هر یک از بیت های زیر، بر چه موضوعی تأکید شده است؟

بیت هشتم:

بیت نهم:

3) درباره ارتباط موضوعی متن درس با هر یک از بیت های زیر توضیح دهید.

* دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی             من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم         

حافظ

* گفت مست: «ای محتسب، بگذار و رو             از برهنه کی توان بردن گرو؟»

مولوی

1) * گفت: «دیناری بده پنهان و خود را وا رهان»               (رشوه خواری)

* گفت: «جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست»              (اوضاع نامساعد جامعه)

2) بیت هشتم: برتری عقل بر ظاهر

بیت نهم: کار حرام کم و زیاد ندارد کلا نباید انجام شود.

3) * دو رویی و ریا کار بودن نصیحت گویان

* رشوه خواری و زورگویی در جامعه و اشاره به فقر جامعه.





معنی شعر صفحه 22 فارسی (3)

پاسخ معنی شعر صفحه 22 فارسی (3)

معنی شعر صفحه 22 درس

معنی شعر صفحه 22 درس

1) ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی        تا راهرو نباشی کی راهبر شوی

2) در مکتب حقایق پیش ادیب عشق              هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی

3) دست از مس وجود چو مردان ره بشوی       تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی

4) خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد         آن گه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی

5) گر نور عشق حق بر دل و جانت اوفتد          بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی

6) یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر            کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی

7) از پای تا سرت همه نور خدا شود                در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی

8) وجه خدا اگر شودت منظر نظر                    زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی

9) بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود                در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی

10) گر در سرت هوای وصال است حافظا          باید که خاک درگه اهل هنر شوی

1) ای ناآگاه از معرفت و عشق! بکوش تا عارف و آگاه شوی؛ تا سالک و رونده راه حقیقت نباشی و مدتی از دل آگاهان پیروی نکنی، چگونه می‌توانی به مقام ارشاد و پیشوایی برسی؟

2) ای پسر! آگاه باش و بکوش در دبستانی که حقایق ایزدی را آموزش می‌دهند، نزد آموزگار عشق درس بیاموزی و روزی به مقام راهبری برسی و کارآزموده و باتجربه گردی.

3) ای ناآگاه! مانند مردان راه عشق، وجود بی ارزشت را که مانند مس است، رها کن و دست از دلبستگی‌های مادی بردار تا به کیمیای عشق برسی و وجودت مانند طلا ارزشمند گردد.

4) رفاه و دلبستگی به امور دنیا تو را از جایگاه انسانی ات دور کرده است؛ زمانی به مقام حقیقی خود می‌رسی که رنج بکشی و همه دلبستگی‌های مادی را رها کنی.

5) اگر نور عشق ایزدی بر دل و جانت بتابد، سوگند به خدا که از خورشید آسمان هم زیباتر و پرنورتر خواهی شد.

6) لحظه ای در دریای بیکران عشق الهی غرق شو و به مقام فنای حق برس و گمان مکن اگر در هفت دریای پهناور بیفتی سر مویی وجودت آلوده گردد.

7) اگر در راه خداوند شکوهمند همۀ هستی ات را بدهی، نور عشق ایزدی، سراپای وجودت را فرامی گیرد.

8) اگر نور خداوند پیشاروی تو قرار گیرد، به یقین از این پس دارای بینش و آگاهی خواهی گشت.

9) اگر در راه عشق خدا وجودت دگرگون و نابود شود و هستی و دلبستگی‌های این جهانی تو از بین برود، از این دگرگونی بیمی به خود راه مده.

10) ای حافظ! اگر در آرزوی رسیدن به معشوق هستی، باید در برابر اهل فضیلت و کمال، فروتن و خاکسار باشی.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (3)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



درک و دریافت صفحه 23 فارسی (3)

پاسخ درک و دریافت صفحه 23 فارسی (3)

درک و دریافت صفحه 23 درس

درک و دریافت صفحه 23 درس

1) برای خوانش این شعر، چه نوع آهنگ و لحنی را بر میگزینید؟ دلیل خود را بنویسید.

2) مفهوم مشترک هر یک از گروه بیت های زیر را بیان کنید.

الف) بیت های سوم و پنجم (....................................................)

ب) بیت های ششم و نهم (......................................................)

1) لحن تعلیمی. زیرا این شعر نوعی تعلیم و اندرز به خواننده است.

2) الف) بیت های سوم و پنجم (ترک تعلقات مادی موجب کمال انسان است)

ب) بیت های ششم و نهم (تأکید بر اعتماد و توکل بر خداوند)





معنی شعر صفحه 26 فارسی (3)

پاسخ معنی شعر صفحه 26 فارسی (3)

معنی شعر صفحه 26 درس

معنی شعر صفحه 26 درس

1) ناله مرغ اسیر این همه بهر وطن است           مسلک مرغ گرفتار قفس همچو من است

2) همّت از باد سحر می‌طلبم گر ببرد                 خبر از من به رفیقی که به طرف چمن است

3) فکری ای هموطنان در ره آزادی خویش          بنمایید که هر کس نکند مثل من است

4) خانه‌ای کاو شود از دست اجانب آباد              ز اشک ویران کنش آن خانه که بیت الحزن است

5) جامه‌ای کاو نشود غرقه به خون بهر وطن       بدر آن جامه که ننگ تن و کم از کفن است

6) آن کسی را که در این ملک سلیمان کردیم     ملت امروز یقین کرد که او اهرمن است

1) آواز خواندن پرنده اسیر (خود سراینده) برای میهنش است. روش مرغ در قفس افتاده نیز همانند من است.

2) یاری و کمک از باد بامدادی می‌خواهم که پیام مرا به یارم که در باغ و بوستان آزادانه خوش می‌گذراند برساند تا برای آزادی من کاری انجام دهد.

3) ای هم میهنان برای آزادی خودتان کاری انجام دهید و گرنه شما نیز مانند من گرفتار و زندانی می‌شوید.

4) کشوری که با توانمندی و امکانات بیگانگان آباد شود باید آن کشور را با اشک مردم ویران کرد؛ زیرا آن کشور همانند ماتمکده است نه کشور.

5) بدنی که برای میهنش آغشته به خون نگردد و انسانی که برای کشورش جان فشانی نکند، آن را باید نابود کرد؛ زیرا باعث ننگ انسان است و کم ارزش تر از کفن.

6) آن کسی را در کشورمان همانند سلیمان به فرمانروایی رساندیم، مردم امروز فهمیدند که او شیطان بوده است.





معنی شعر صفحه 27 فارسی (3)

پاسخ معنی شعر صفحه 27 فارسی (3)

معنی شعر صفحه 27 درس

معنی شعر صفحه 27 درس

1) هرگز دلـم برای کـم و بیش غـم نداشـت                آری نداشت غم که غم بیش و کم نداشت

2) در دفـتر زمـانه فـتـد نامـش از قـلـم                       هر ملّتی که مردم صاحب قلم نداشت

3) در پیشگاه اهل خرد نیست محترم                      هرکس که فکر جامعه را محترم نداشت

4) با آنکه جیب و جام من از مال و می‌‌ تهی است     ما را فراغتی است که جمشید جم نداشت

5) انصاف و عدل داشت موافق بسی ولی                چون فرّخی موافق ثابت قدم نداشت

1) هرگز من در بند مادیات و داشتن و نداشتن نبوده ام. هر کس در بند جهان مادی نباشد غم نخواهد داشت.

2) هر ملتی که مردم دانا و دانشور نداشته باشد، نامش در درازنای تاریخ فراموش خواهد شد.

3) هر کس که به مردم ارج ننهد در نظر خردمندان ارجمند و گرامی نخواهد بود.

4) با آن که من تهیدستم و رفاه ندارم؛ امّا آسایش و آرامشی دارم که جمشید آن آرامش را نداشت.

5) بسیاری از مردم با انصاف و عدالت همرای و همداستان بودند؛ امّا کسی مانند فرخی برای دادگستری و عدالت پیشگی پایدار و استوار نبود.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (3)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



قلمروزبانی صفحه 28 فارسی (3)

پاسخ قلمروزبانی صفحه 28 فارسی (3)

قلمروزبانی صفحه 28 درس

قلمروزبانی صفحه 28 درس

1) معنای واژه «همّت» را در بیت های زیر بررسی کنید.

الف) همّت اگر سلسله ای جنبان شود              مور تواند که سلیمان شود

وحشی بافقی

ب) همّتم بدرقه راه کن ای طایر قدس              که دراز است ره مقصد و من نوسفرم

حافظ

2) در کدام بیت ها، یکی از ارکان جمله حذف شده است؟ نوع حذف را مشخص کنید.

1) الف) اراده و کوشش

ب) کوشش دل، اصطلاح عرفانی

2) 1- فکری ای هم وطنان در ره آزادی خویش / بنمایید که هرکس نکند مثل من است (هرکس فکری به حال خود  «برای آزادی خود» نکند) حذف به قرینه لفظی

2- خانه ای کاو شود از دست اجانب آباد / ز اشک ویران کنش آن خانه که بیت الحزن است (تو آن را از اشک ویران کن) حذف به قرینه لفظی

3- جامه ای کاو نشود غرقه به خون بهر وطن / پدر آن جامه که ننگ تن و کم از کفن است (که آن جامه) حذف به قرینه لفظی.





قلمرو ادبی صفحه 28 فارسی (3)

پاسخ قلمرو ادبی صفحه 28 فارسی (3)

قلمرو ادبی صفحه 28 درس

قلمرو ادبی صفحه 28 درس

1) کدام یک از ترکیب ها و واژه های مشخّص شده، مفهوم مجازی دارند؟ دلایل خود را بنویسید.

الف) ناله «مرغ اسیر» این همه بهر وطن است             مسلک «مرغ گرفتار» قفس، همچو من است

ب) بدین شکسته «بیت الحزن» که می آرد                   نشان یوسف دل از چهِ زنخدانش          حافظ

پ) در «بیت الاحزان» درآمد و نالید؛ چنانچه هر پرنده بر بالای سر یعقوب بود، بنالید.

قصص الانبیا

2) با توجه به بیت های زیر، به پرسش ها پاسخ دهید.

*با آنکه جیب و جام من از از مال و می تهی است             ما را فراغتی است که جمشید جم نداشت

* در دفتر زمانه فتد نامش از قلم                                  هر ملتی که مردم صاحب قلم نداشت

الف) درباره تلمیح به کار رفته در بیت اول توضیح دهید.

ب) مصراع های مشخص شده را با توجه به آرایه « کنایه » بررسی کنید.

1) الف) مرغ اسیر: مجاز و استعاره از شاعر                     مرغ گرفتار: معنای واقعی

ب) منظور «دل» است و در معنای مجازی

پ) بیت الاحزان: حقیقی

2) الف) جمشید: نام پادشاه معروف و بزرگ است. مدت سلطنت وی حدود هفت صد سال بود. نخستین کسی است که جاده ها در کوه ها و صحرا ها ساخت. در اواخر سلطنت ادعای خدایی کرد و ضحاک بر او چیره شد و با ارّه او را به دو نیم کرد. جمشید جامی داشت منسوب به « جام جم » که با نگاه کردن به آن نادیده ها را می دید.

ب) با آنکه جیب و جام من از مال و می تهی است: کنایه از فقیر بودن و خوشی نداشتن

در دفترِ زمانه فتد نامش از قلم: روزگار نامش را از یاد خواهد برد و به فراموشی خواهد سپرد. (نابودی)





قلمرو فکری صفحه 28 فارسی (3)

پاسخ قلمرو فکری صفحه 28 فارسی (3)

قلمرو فکری صفحه 28 درس

قلمرو فکری صفحه 28 درس

1) شعر «آزادی»، نمونه ای از اشعار وطنی عارف قزوینی است که به سلطه بیگانگاه و بیدادگری محمدعلی شاه اشاره دارد؛ با توجه به این نکته معنی و مفهوم بیت های زیر را بنویسید.

*آن کسی را که در این ملک سلیمان کردیم                    ملت امروز یقین کرد که او اهرمن است

* خانه ای کاو شود از دست اجانب آباد                        ز اشک ویران کنش آن خانه که بیت الحَزَن است

2) در متن درس، مقصود از موارد زیر چیست؟

الف) رفیقی که به طَرف چمن است

ب) مردم صاحب قلم

3) به غزل هایی که محتوای آنها بیشتر مسائل سیاسی و اجتماعی است، غزل اجتماعی می گویند؛ در عصر مشروطه با توجه به دگرگونی های سیاسی و اجتماعی، این نوع غزل، رواج یافت؛ در سروده های شاعرانی چون محمد تقی بهار، عارف قزوینی و فرخی یزدی می توان نمونه های آن را یافت.

*از این دیدگاه متن درس را تحلیل و بررسی کنید.

4) فرخی یزدی، در بیت آخر، خود را با کدام ویژگی معرفی می کند؟

5) با توجه به ادبیات پایداری، مضمون مشترک ابیات زیر را بنویسید.

* جامه ای کاو نشود غرق به خون بهر وطن              بِدَر آن جامه که ننگ تن و کم از کفن است

عارف قزوینی

* فرخی ز جان و دل می کند در این محفل               دل نثار استقلال، جان فدای آزادی

فرخی یزدی

1) * بازگردانی: آن کسی را که در این سرزمین (ایران) به پادشاهی رساندیم، امروز مردم مطمئن شدند که او شیطان است.

پیام: محمدعلی شاه ظالم شایستگی پادشاهی ندارد و به اشتباه او را پادشاه کردند. (محمد علی شاه پادشاه ظالمی است)

* بازگردانی: آن کشوری که به دست بیگانگان آباد شود آن را با اشک ویران کن؛ زیرا آن خانه، خانه غم و اندوه است.
پیام: تکیه داشتن مردم به خود – محمدعلی شاه بیگانه پرست بود و کمک از روسیه گرفت و این کار نادرستی بود.

2) الف) کسانی که در آزادی روزگار را سپری می کنند به فکر جامعه خود نیستند.

ب) انسان های آگاه و روشنفکر

3) شعر، به موضوعاتی چون آزادی، بیگانگی ستیزی، وجود حاکمان ستم گر و زورگو می پردازد و مردم را به تلاش بیشتر برای پیشرفت جامعه تشویق می کند.

4) موافق ثابت قدم و عدالت خواه

5) ایثار و جان فشانی در راه وطن و آزادی، میهن پرستی و بیگانه ستیزی.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (3)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



معنی شعر صفحه 34 فارسی (3)

پاسخ معنی شعر صفحه 34 فارسی (3)

معنی شعر صفحه 34 درس

معنی شعر صفحه 34 درس

1) ای دیو سپید پای در بند                 ای گنبد گیتی ای دماوند

2) از سیم به سر یکی کله خود           ز آهن به میان یکی کمربند

3) تا چشم بشر نبیندت روی             بنهفته به ابر، چهر دلبند

4) تا وارهی از دم ستوران                  وین مردم نحس دیومانند

5) با شیر سپهر بسته پیمان               با اختر سعد کرده پیوند

6) چون گشت زمین ز جور گردون       سرد و سیه و خموش و آوند

7) بنواخت ز خشم بر فلک مشت       آن مشت تویی تو ای دماوند

8) تو مشت درشت روزگاری               از گردش قرنها پس افکند

9) ای مشت زمین بر آسمان شو         بر وی بنواز ضربتی چند

10) نی نی تو نه مشت روزگاری          ای کوه نی اَم ز گفته خرسند

11) تو قلب فسرده زمینی                   از درد ورم نموده یک چند

12) تا درد و ورم فرونشیند                 کافور بر آن ضماد کردند

13) شو منفجر ای دل زمانه               وان آتش خود نهفته مپسند

14) خامش منشین سخن همی گوی   افسرده مباش خوش همی خند

15) پنهان مکن آتش درون را             زین سوخته جان شنو یکی پند

16) گر آتش دل نهفته داری              سوزد جانت به جانت سوگند

17) ای مادر سرسپید بشنو                این پند سیاه بخت فرزند

18) برکش ز سر آن سپید معجر        بنشین به یکی کبود اورند

19) بگرای چو اژدهای گرزه                بخروش چو شرزه شیر ارغند

20) بفکن ز پی این اساس تزویر       بگسل ز هم این نژاد و پیوند

21) بر کَن ز بُن این بنا که باید          از ریشه بنای ظلم برکند

22) زین بی خردان سِفله بستان       دادِ دلِ مردمِ خردمند

1) ای دماوند که همانند دیوسپید، اسیر و گرفتار هستی، ای دماوند که همانند بام جهان برافراشته ای.

2) ای دماوند! تو کلاه جنگی سفیدی از نقره (برف) بر سر نهاده ای و کمربندی آهنین (صخره‌ها و سنگ‌ها) به کمر بسته ای.

3) چهره زیبای خود را در ابرها پنهان کرده­ای تا چشم آدمی روی تو را نبیند.

4) برای این­که از هم­صحبتی و هم­نشینی مردم نادان و شومِ دیوصفت رهایی یابی

5) با آفتاب پیمان بسته‌ای و با ستاره مشتری پیوند و پیوستگی پدید آورده ای.

6) هنگامی که زمین از بیداد و ستمِ آسمان (روزگار) اینچنین خفه و خاموش و آویزان شد

7) زمین از شدت خشم، مشتی بر آسمان کوبید و تو ای دماوند همان مشت زمینی.

8) ای دماوند! تو مشت بزرگِ خشم و اعتراض دیرینه زمانه ای که از گذشت روزگاران به ما به جا مانده است.

9) ای دماوند که مشت زمینی! به آسمان برو و چند ضربه بر آسمان بکوب.

10) نه نه، تو مشت روزگار نیستی. ای کوه من، از این سخن خود (تشبیه دماوند به مشت) خشنود نیستم.

11) ای دماوند! تو قلب سرد و منجمد زمین هستی که از شدت درد و اندوه مقداری آماس کرده است.

12) برای این که درد و ورم تو آرام بگیرد و اندکی تسکین بیابد مرهمی از برف بر ورم تو نهاده اند.

13) ای کوه دماوند که چون قلب زمانه هستی، آتشفشان کن و بیش از این خرسند مباش که آتش درونت پنهان بماند.

14) ای دماوند (آگاهان خاموش جامعه)، خاموش و آرام نباش و چیزی بگو (اعتراض کن)، غمگین و ناخوش نباش و با شادی بخند.

15) ای دماوند! خشم درونت را در دلت پنهان نکن، خشمت را بیرون بریز و از این شاعرِ دل­سوخته دردمند پندی بشنو.

16) اگر آتش درونت را بیرون نریزی و در دلت پنهان کنی به جان تو سوگند می­خورم که جانت را نابود می‌سازد.

17) ای دماوند! ای مادر سرسپید و پیر من! پند فرزند بدبخت خودت را بشنو.

18) ای دماوند، از ناتوانی و خاموشی دست بکش. بر اورنگ فرمانروایی بنشین و توانایی ات را نمایان کن.

19) مانند اژدهای بزرگ و کُشنده، حمله­ور شو و مانند شیر خشمگین و قهرآلود، فریاد و خروش برآور

20) پایه‌های این ساختمان ستم و ریا را ریشه کن ساز و نسل و نژاد این فرمانروایان بیدادگر را نابود ساز.

21) این بنای ستم را نابود کن؛ زیرا بنای بیداد را باید ریشه کن کرد و نابود ساخت.

22) از این فرمانروایان بی خرد پست و فرومایه، حق انسان های خردمند و آگاه را بگیر.





قلمروزبانی صفحه 36 فارسی (3)

پاسخ قلمروزبانی صفحه 36 فارسی (3)

قلمروزبانی صفحه 36 درس

قلمروزبانی صفحه 36 درس

1) معادل معنایی واژه های مشخص شده را در متن درس بیابید.

* «سریر» مُلک عطا داد کرد گار تو را                   به جای خویش دهد هرچه کردگار دهد

ظهیرالدّین فایابی

* دردناک است که در دام شغال افتد شیر            یا که محتاج «فرومایه» شود، مردِ کریم

شهریار  

2) از متن درس، چهار ترکیب وصفی که اهمیت املایی داشته باشند، بیابید و بنویسید.

3) در بیت های زیر، ترکیب های اضافی را مشخص کنید.

الف) تو مشتِ درشتِ روزگاری                  از گردش قرن ها پس افکند

ب) زین بی خردان سفله بستان               دادِ دلِ مردمِ خردمند

1) * سریر: آورند

* فرومایه: سفله

2) بی خردان سفله – این اساس – مردم نحس – قلب فسرده

3) مشت روزگار - گردش قرن ها – دادِ دل – دلِ مردم





قلمرو ادبی صفحه 36 فارسی (3)

پاسخ قلمرو ادبی صفحه 36 فارسی (3)

قلمرو ادبی صفحه 36 درس

قلمرو ادبی صفحه 36 درس

1) در کدام بیت ها آرایه « حُسن تعلیل » به کار رفته است؟ دلیل خود را بنویسید.

2) در بیت های زیر، استعاره ها را مشخص کنید و مفهوم هر یک را بنویسید.

* از سیم  به سر یکی کُلَه خود                             ز آهن به میان یکی کمربند

* پنهان نکن آتش درون را                                زین سوخته جان، شنو یکی پند

3) شعر های « دماوندیه » و « مست و هشیار» را از نظر قالب مقایسه کنید.

1) بیت های سوم – پنجم – هفتم – یازدهم و دوازدهم

2) * سیم: برف / کُله خود: قله / آهن: سنگ ها و صخره ها

* آتش: درد و رنج

3) شعر «دماوندیه» در قالب قصیده سروده شده است و شعر «مست و هشیار» در قالب قطعه. محتوای هر دو بیان مسائل اجتماعی است.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (3)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



قلمرو فکری صفحه 37 فارسی (3)

پاسخ قلمرو فکری صفحه 37 فارسی (3)

قلمرو فکری صفحه 37 درس

قلمرو فکری صفحه 37 درس

1) محمدتقی بهار شعر دماوندیه را در سال 1301 هجری شمسی سرود. در این سال به تحریک بیگانگان، هرج و مرج قلمی اجتماعی و هتّاکی ها در مطبوعات و آزار وطن خواهان و سستی کار دولت مرکزی بروز کرده بود. بهار این قصیده را با تأثیرپذیری از این معانی گفته است؛ با توجه به این نکته، به پرسش های زیر پاسخ دهید.

الف) مقصود شاعر از « دماوند » و « سوخته جان » چیست؟

ب) چرا شاعر خطاب به  «دماوند» چنین می گوید؟

تو قلب فسرده زمینی                        از درد، ورم نموده یک چند

2) معنی و مفهوم بیت زیر را به نثر روان بنویسید.

بفکن به پی این اساس تزویر                بگسل ز هم این نژاد و پیوند

3) معنی مشترک سروده های زیر را بنویسید.

* شو منفجر ای دل زمانه                         وان آتش خود نهفته مپسند

بهار

* دلا خموشی چرا؟ چو خُم نجوشی چرا؟     برون شد از پرده راز، تو پرده پوشی چرا؟

عارف قزوینی

1) الف) دماوند: روشنفکران جامعه            سوخته جان: خودِ شاعر

ب) آنرا قلب زمین می داند که به خاطر درد و رنج جامعه یخ زده می داند.

2) بازگردانی: پایه و شالوده این همه فریب و دورویی و نژاد ستمگران را از ریشه بر کن.
پیام: آرزوی نابودی حکومت تزویرگر و ستمگر

3) توصیه به مبارزه و قیام علیه ظلم و بیداد و پرهیز از سکوت.





درک و دریافت صفحه 43 فارسی (3)

پاسخ درک و دریافت صفحه 43 فارسی (3)

درک و دریافت صفحه 43 درس

درک و دریافت صفحه 43 درس

1) درباره شیوه بیان نویسنده توضیح دهید.

2) درباره فضا و حسّ و حال حاکم بر این متن به اختصار بنویسید.

1) نویسنده با زبان ساده، صمیمی و در عین حال طنزآمیز و خنده‌دار یک ماجرا را بیان می‌کند. عبارات عامیانه و محاوره‌ای، نوشته را به زبان کوچه و بازار نزدیک کرده و در عین حال به نوشته، صداقت و صمیمیت بخشیده است.

2) فضای میدان جنگ با کلماتی خوشایند به تصویر کشیده می شود.





معنی شعر صفحه 46 فارسی (3)

پاسخ معنی شعر صفحه 46 فارسی (3)

معنی شعر صفحه 46 درس

معنی شعر صفحه 46 درس

1) بشنو این نی چون شکایت می‌کند                از جدایی‌ها حکایت می‌کند

2) کز نیستان تا مرا ببریده اند                        در نفیرم مرد و زن نالیده اند

3) سینه خواهم شرحه شرحه از فراق              تا بگویم شرح درد اشتیاق

4) هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش          بازجوید روزگار وصل خویش

5) من به هر جمعیّتی نالان شدم                   جفت بدحالان و خوش حالان شدم

6) هر کسی از ظنّ خود شد یار من                 از درون من نجُست اسرار من

7) سِرّ من از ناله من دور نیست                     لیک چشم و گوش را آن نور نیست

8) تن ز جان و جان ز تن مستور نیست           لیک کس را دید جان دستور نیست

9) آتش است این بانگ نای و نیست باد          هر که این آتش ندارد، نیست باد

10) آتش عشق است کاندر نی فتاد                 جوشش عشق است کاندر می ‌‌فتاد

11) نی، حریف هر که از یاری برید                   پرده‌هایش پرده‌های ما درید

12) همچو نی زهری و تریاقی که دید؟             همچو نی دمساز و مشتاقی که دید؟

13) نی، حدیث راه پر خون می‌کند                  قصه‌های عشق مجنون می‌کند

14) محرم این هوش جز بی هوش نیست        مر زبان را مشتری جز گوش نیست

15) در غم ما روزها بیگاه شد                         روزها با سوزها همراه شد

16) روزها گر رفت، گو رو، باک نیست             تو بمان، ای آن که جز تو پاک نیست

17) هر که جز ماهی، ز آبش سیر شد            هر که بی روزی است، روزش دیر شد

18) درنیابد حال پخته هیچ خام                     پس سخن کوتاه باید، والسّلام

1) هنگامی که نی بانگ بر می‌آورد و از درد دوری و جدایی خود گله می‌کند به آن گوش فرادار.

2) از زمانی که مرا از نیستان (عالم معنا) و خاستگاهم جدا کرده اند، همۀ هستی از سوز و جانگداز من به ناله و زاری درآمده اند.

3) برای بازگفت درد اشتیاقم، شنونده‌ای می‌خواهم که دوری از یار را آزموده باشد و دلش از درد و داغ جدایی سوخته باشد.

4) هر کسی از جایگاه و میهن اصلی خویش دور مانده باشد، پیوسته در آرزوی رسیدن به جایگاه اصلی خود است.

5) من ناله عاشقانه ام را برای همۀ انسان‌ها سر داده ام و با رهروان کندرو و تندرو همراه گشته ام.

6) هرکس در حد فهم خود و از روی گمان و پندارش با من همراه و یار شود؛ حقیقت حال مرا درنمی یابد.

7) رازهای من در ناله‌های من نهفته است؛ امّا با چشم و گوش و حواس ظاهری نمی‌توان به حقیقت این ناله پی برد.

8) اگرچه جان و تن بسیار به هم نزدیک اند و هیچ یک از دیگری پوشیده نیست؛ امّا هر چشمی توانایی دیدن جان را ندارد.

9) آوازی که از این نی(مولانا) برمی خیزد، آتش عشق است و باد بی ارزش نیست. در وجود هر کس، آتش عشق راه نیافته باشد، نابود گردد.

10) سوز و گداز آتش عشق است که ناله نی را اثر گذار کرده است. جوشش و شور خم باده نیز از اثر عشق است.

11) نی همدم کسی است که از دلبر خود جدا مانده است. آواز نی، راز عاشقان را آشکار می‌سازد و حجاب‌ها را از مقابل چشم عاشقان برمی دارد تا معشوق راستین را ببینند.

12) نی هم زهر است و هم پادزهر. هم دردآفرین است هم درمان بخش. نی، هم همدم نی نواز است و هم مشتاق وصال.

13) نی داستان پرخطر و دشوار راه عشق را بازگو می‌کند. نی داستان عشق عاشقان راستین را می‌گوید.

14) حقیقت عشق را هر کسی درنمی‌یابد، تنها عاشق (بی هوش) محرم راز عشق است، همان گونه که گوش برای درک سخنانِ« زبان»، ‌ابزار مناسبی است.

15) همه عمر ما با سوز و گداز عاشقانه به پایان رسید و روزگارمان باغم و اندوه گذشت.

16) اگر روزهای عاشق با اندوه سپری شود مهم نیست، ای عشق! تو پایدار و جاودان بمان، زیرا غیر از تو موجود پاکی وجود ندارد.

17) تنها ماهی دریای حق (عاشق) است که از غوطه خوردن در آب عشق و معرفت سیر نمی‌شود. هر کس از عشق بی بهره باشد، ملول و خسته می‌گردد.

18)  کسی که عاشق نباشد حال عاشق راستین را درک نمی‌کند؛ پس بهتر است سخن را کوتاه کنم و به پایان برسانم.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (3)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



قلمروزبانی صفحه 48 فارسی (3)

پاسخ قلمروزبانی صفحه 48 فارسی (3)

قلمروزبانی صفحه 48 درس

قلمروزبانی صفحه 48 درس

1) معنای واژه «دستور» را در بیت های زیر مشخص کنید.

* چه نیکو گفت با جمشید «دستور»        که با نادان نه شیون باد و نه سور

فخرالدّین اسعد گرگانی

* گر ایدونک «دستور» باشد کنون           بگوید سخن پیش تو رهنمون

فردوسی

2) با توجه از دو بیت زیر از مولوی، آیا می توان « دیر شدن روز » و « بیگاه شدن » را معادل معنایی یکدیگر دانست؟ دلیل خود را بنویسید.

* مکر او معکوس و او سرزیر شد                           روزگارش برد و روزش دیر شد

* بی گاه شد بی گاه شد، خورشید اندر چاه شد       خورشیدِ جان عاشقان در خلوت الله شد

3) نقش دستوری گره های اسمیِ مشخّص شده در بیت زیر را بنویسید.

هرکسی از ظنّ خود شد «یار من»            از درون من نجست «اسرار من«

1) * وزیر

* فرمان، اجازه

2) * دیر شدن: گذشتن زمان، فوت شدن

* بیگاه شدن: روز به آخر شدن، وقت شام شدن، به پایان رسیدن روز، شب شدن.

3) یار من: گروه مسندی؛ یار: هسته؛ مسند / من: مضاف الیه

اسرار من: گروه مفعولی؛ اسرار: هسته؛ مفعول / من: مضاف الیه





قلمرو ادبی صفحه 48 فارسی (3)

پاسخ قلمرو ادبی صفحه 48 فارسی (3)

قلمرو ادبی صفحه 48 درس

قلمرو ادبی صفحه 48 درس

1) بیت های زیر را از نظر کاربرد آرایه جناس تام (همسان) بررسی کنید.

الف) آتش است این بانگ نای و نیست باد        هرکه ایت آتش ندارد نیست باد

ب) نی، حریف هرکه از یاری بُرید                     پرده هایش پرده های ما درید

2) به بیت زیر توجه کنید.

مستمع، صاحب سخن را بر سر کار آورد            غنچه خاموش، بلبل را به گفتار آورد

صائب تبریزی

در این بیت، مصراع دوم در حکم مصداقی برای مصراع اول است؛ به گونه ای که می توان جای دو مصراع را عوض کرد؛ در واقع شاعر، بر پایه تشبیه، بین دو مصراع ارتباط معنایی برقرار کرده است؛ به این نوع کاربرد شاعرانه «اسلوب معادله» می گویند.

توجه: در اسلوب معادله، هر یک از دو مصراع، استقلال معنایی و نحوی دارند؛ به گونه ای که یکی از طرفین، معادل و مصداقی برای تأیید مفهوم طرف دیگر است.

نمونه:

* عشق چون آید، برد هوش دل فرزانه را       دزد دانا اول می کشد چراغ خانه را        زیب النّسا

* شانه می آید به کار زلف در آشفتگی          آشنایان را در ایّام پریشانی بپرس      سلیم طهرانی

* عشق بر یک فرش بنشاند گدا و شاه را       سیل، یکسان می کند پست و بلند راه را     غنی کشمیری

* در کدام بیت درس، شاعر از « اسلوب معادله » بهره گرفته است؟ دلیل خود را بنویسید.

1) الف) مصراع اول: «نیست باد» یعنی «جریان هوا نیست»

مصراع دوم: «نیست باد» یعنی «نابود بشود»

ب) «پرده» اول یعنی نوا و آهنگ

«پرده» دوم یعنی «اسرار و راز»

2) بیت 14)

محرم این هوش جز بی هوش نیست               هر زبان را مشتری جز گوش نیست

چون مصراع دوم یک مثال عینی است برای مصراع اول که یک موضوع ذهنی را بیان می کند.





قلمرو فکری صفحه 49 فارسی (3)

پاسخ قلمرو فکری صفحه 49 فارسی (3)

قلمرو فکری صفحه 49 درس

قلمرو فکری صفحه 49 درس

1) مقصود مولوی، از «نی» و«نیستان» چیست؟

2) کدام بیت، به این سخن مشهور: « کُلُّ شَیءٍ یَرجِعُ إلی اَصلِهِ. » (هر چیزی سرانجام به اصل و ریشه خود باز می گردد.) اشاره دارد؟

3) حافظ، در هر یک از بیت های زیر، بر چه مفاهیمی تأکید دارد؟ بیت های معادل این مفاهیم را از متن درس بیابید.

الف) در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز            هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد

ب) زمانه گر بزند آتشم به خرمن عمر                     بگو بسوز که بر من به برگ کاهی نیست

4) جدول زیر را با توجه به مفاهیم ابیات درس کامل کنید.

1) نی: مولوی، انسان آگاه و عارف

نیستان: عالم معنا

2) بیت چهارم:

هرکسی کاو دور ماند از اصل خویش             باز جوید روزگار وصل خویش

3) الف) بی گمان کسی در طریق عشق به مبدأ هستی واقفِ اسرار انگشت، هر رهروی بر اندازه اندیشه و دریافت خود از عشق و معرفت تصورّی دارد.

بیت ششم:

هرکسی از ظنّ خود شد یار من               از درون من نجست اسرار من

ب) اگر روزگار خرمن زندگانی مرا به آتش کشد، بگذار بسوزد که نزد من این حیات دو روزه از پر کاهی کن ارزش تر است.

بیت شانزدهم:

روزها گر رفت، گو رو، باک نیست               تو بمان، ای آن که جز تو پاک نیست

4) پاسخ به صورت زیر خواهد بود:



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (3)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



معنی متن وشعر صفحه 52 فارسی (3)

پاسخ معنی متن وشعر صفحه 52 فارسی (3)

معنی متن وشعر صفحه 52 درس

معنی متن وشعر صفحه 52 درس

1) بدان که از جملۀ نام‌های حُسن یکی جمال است و یکی کمال. و هر چه موجودند از روحانی و جسمانی، طالب کمال اند. و هیچ کس نبینی که او را به جمال میلی نباشد؛ پس چون نیک اندیشه کنی، همه طالبِ حُسن اند و در آن می‌کوشند که خود را به حُسن رسانند و به حُسن که مطلوبِ همه است دشوار می‌توان رسیدن؛ زیرا که وصول به حُسن ممکن نشود؛ الّا به واسطۀ عشق، و عشق هر کسی را به خود راه ندهد و به همه جایی مأوا نکند و به هر دیده روی ننماید.

2) محبّت چون به غایت رسد، آن را عشق خوانند. و عشق خاص تر از محبّت است؛ زیرا که همه عشقی محبّت باشد؛ امّا همه محبّتی عشق نباشد. و محبّت خاص تر از معرفت است؛ زیرا که همه محبّتی معرفت باشد؛ امّا همه معرفتی محبّت نباشد. پس اوّل پایه، معرفت است و دوم پایه، محبّت و سیُم پایه، عشق. و به عالم عشق  که بالای همه است نتوان رسیدن تا از معرفت و محبّت دو پایۀ نردبان نسازد.

3) در عشق قدم نهادن کسی را مسلمّ شود که با خود نباشد و ترک خود بکند و خود را ایثار عشق کند. عشق، آتش است، هر جا که باشد، جز او رخت، دیگری ننهد. هر جا که رسد، سوزد و به رنگ خود گرداند.

4) در عشق کسی قدم نهد کِش جان نیست  / با جان بودن به عشق در سامان نیست

5) ای عزیز، به خدا رسیدن فرض است، و لابد هر چه به واسطۀ آن به خدا رسند، فرض باشد به نزدیک طالبان. عشق، بنده را به خدا برساند؛ پس عشق از بهر این معنی، فرضِ راه آمد. کار طالب آن است که در خود جز عشق نطلبد. وجود عاشق از عشق است؛ بی عشق چگونه زندگانی کند؟! حیات از عشق می‌شناس و مَمات بی عشق می‌یاب.

6) سودای عشق از زیرکی جهان بهتر ارزد و دیوانگی عشق بر همه عقل‌ها افزون آید. هر که عاشق نیست، خودبین و پرکین باشد، و خودرای بود. عاشقی بی خودی و بی رایی باشد.

7) در عالم پیر هر کجا برنایی است / عاشق بادا که عشق خوش سودایی است

8) ای عزیز، پروانه، قوت از عشق آتش خورد، بی آتش قرار ندارد و در آتش وجود ندارد تا آنگاه که آتش عشق او را چنان گرداند که همه جهان آتش بیند؛ چون به آتش رسد، خود را بر میان زند. خود نداند فرقی کردن میان آتش و غیر آتش، چرا؟ زیرا که عشق، همه خود آتش است.

9) این حدیث را گوش دار که مصطفی علیه السّلام  گفت: «اذِا أحبَّ اللهُ عَبدا عَشِقَهُ و عَشِقَ عَلَیهِ فَیَقولُ عَبدی أنَتَ عاشِقی و مُحِبّی، وَ أنا عاشِقٌ لکَ و مُحِبُّ لکَ انِ أرَدتَ أوَ لمَ تُرِد» گفت: «او بندۀ خود را عاشق خود کند، آنگاه بر بنده عاشق باشد و بنده را گوید: تو عاشق و محبِّ مایی، و ما معشوق و حبیب توایم [چه بخواهی و چه نخواهی]».

1) بدان که از جملۀ نام‌های حُسن یکی زیبایی است و یکی کمال. و همه موجودات چه روحانی چه جسمانی، خواهان کمال اند. و هیچ کسی را نمی توانی بیابی که میلی به زیبایی نداشته باشد؛ پس اگر خوب اندیشه کنی، درمی یابی که همه خواهان حُسن اند و می‌کوشند که خود را به حُسن برسانند و به حُسن که مطلوبِ همه است دشوار می‌توانیم برسیم؛ زیرا که رسیدن به حُسن ممکن نمی شود؛ مگر از راه عشق، و عشق هر کسی را به خود راه نمی دهد و در هر جایی پناه نمی گیرد و به هر چشمی خودش را نشان نمی دهد.

2) هنگامی که محبّت به انتهایش می‌رسد، آن را عشق می‌نامند و عشق خاص تر و جزئی تر از محبّت است؛ زیرا هر عشقی محبّت است؛ امّا هر محبّتی عشق نیست. و محبّت خاص تر و جزئی تر از معرفت است؛ زیرا که هر محبّتی معرفت است؛ ولی هر معرفتی محبّت نیست. پس پایه اوّل ، معرفت است و پایه دوم، محبّت و پایه سیُم ، عشق است. و به عالم عشق  که بالای همه است نتوانیم رسید مگر اینکه از معرفت و محبّت دو پایۀ نردبان نسازیم.

3) فردی می‌تواند در راه عشق قدم بگذارد که به خودش توجه نکند و خودش را ترک کند و خودش را در راه عشق ایثار کند. عشق، مانند آتش است، هر جا که عشق باشد، جز عشق چیز دیگری نمی تواند آنجا مقیم گردد. عشق به هر جا که برسد، آن جا را نابود می‌کند و آن جا را به رنگ خودش می‌گرداند.

4) کسی می‌تواند در راه عشق گام بنهد که بمیرد و جانش را از دست بدهد. امکان ندارد که عشق و جان در یک قلمرو پادشاهی کنند.

5) ای خواننده گرامی، به خدا رسیدن واجب است، و البته در نظر رهروان هر چیزی که به واسطۀ آن به خدا می‌توان رسید، واجب خواهد گردید. عشق، بنده را به خدا می‌رساند؛ به همین خاطر عشق، واجب خواهد شد. کار رهرو باید آن باشد که در خودش فقط عشق را بجوید. وجود عاشق از عشق است؛ بی عشق عاشق نمی تواند زندگانی کند؟! زندگی را از عشق بشناس و مرگ را نیز در دوری از عشق بدان.

6) دیوانگی عشق از زیرکی جهان ارزشمندتر است و دیوانگی عشق بر همه عقل‌ها برتری دارد. هر که عاشق نیست، خودبین و پرکینه و خودرای است. عاشقی بی خویشتنی و بدون رایی است.

7) در این جهان فرتوت هر کجا جوانی وجود دارد، امیدوارم که عاشق باشد؛ زیرا عشق خوش خیالی است.

8) ای رهرو گرامی، خوراک پروانه، از آتش عشق است، پروانه بدون آتش آرامش ندارد. زمانی که پروانه در آتش می‌رود وجود ندارد تا آنگاه که آتش عشق او را آنچنان تغییر می‌دهد که همه جهان را مانند آتش می‌بیند؛ هنگامی که به آتش می‌رسد، خودش را به آتش می‌زند. و نمی داند که آتش و غیر آتش چه فرقی دارند، چرا؟ زیرا می‌داند عشق، مانند آتش فروزان است.

9) این حدیث را گوش کن که حضرت محمد گفته است: «اذِا أحبَّ اللهُ عَبدا عَشِقَهُ و عَشِقَ عَلَیهِ فَیَقولُ عَبدی أنَتَ عاشِقی و مُحِبّی، وَ أنا عاشِقٌ لکَ و مُحِبُّ لکَ انِ أرَدتَ أوَ لمَ تُرِد» ایشان گفتند: « زمانی که خدا عاشق بنده خودش باشد او را عاشق خودش می‌گرداند، و به بنده اش می‌گوید: تو عاشق و دوستدار مایی، و ما معشوق و دلبر توایم [چه بخواهی و چه نخواهی]».





قلمروزبانی صفحه 54 فارسی (3)

پاسخ قلمروزبانی صفحه 54 فارسی (3)

قلمروزبانی صفحه 54 درس

قلمروزبانی صفحه 54 درس

1) از متن درس معادل معنایی برای قسمت های مشخص شده، بیابید.

*بیم آن است کز غم عشقت                     سر برآرد دلم به «شیدایی»

فخرالدین عراقی

*درد هرکس را که بینی در حقیقت چاره دارد          من ز عشقت با همه دردی که دارم «ناگزیرم»

فروغی بسطامی

2) واژه های مهم املایی را در متن درس بیابید و بنویسید.

3) به جمله های زیر و نقش دستوری واژه ها توجه کنید:

الف) عشق، آزادی  است.

        نهاد   مسند  فعل اسنادی

ب) برخی عاشق را دیوانه می پندارند.

     نهاد   مفعول   مسند     فعل

پ) عشق حقیقی، دل و جان را پاک می گرداند.

          نهاد            مفعول      مسند   فعل

در جمله هایی که با فعل اسنادی (است، بود، شد، گشت، گردید و...) ساخته می شوند؛ « مسند » وجود دارد؛ مانند جمله « الف ». در جمله مذکور « مسند »، یعنی « آزادی » به « نهاد »، یعنی « عشق » نسبت داده شده است.

با برخی از فعل ها می توان جمله هایی ساخت که علاوه بر مفعول، دربردارنده « مسند » نیز باشند؛ مانند جمله های «ب » و « پ ».

در جمله « ب » واژه « دیوانه » که در جایگاه « مسند » قرار گرفته است، درباره چگونگی « مفعول »، یعنی « عاشق » توضیح می دهد: در واقع می توانیم بگوییم: « عاشق، دیوانه است ». در جمله « پ »، « مسند » یعنی واژه « پاک »، کیفیتی را به « مفعول »، یعنی « دل و جان » می افزاید؛ به بیان دیگر می توان گفت: « دل و جان، پاک است ».

بنابراین جمله هایی نظیر « ب » و « پ » را میتوان به جمله هایی با ساختار« نهاد + مسند + فعل » تبدیل کرد.

عمده فعل های این گروه عبارتند از:

*« گردانیدن » و فعل های هم معنی آن؛ مثل « نمودن، کردن، ساختن »

* « نامیدن » و فعل های هم معنی آن؛ مثل « خواندن، گفتن، صدا کردن، صدا زدن »

* « شمردن » و فعل های هم معنی آن؛ مثل « به شمار آوردن، به حساب آوردن »

* « پنداشتن » و فعل های هم معنی آن؛ مثل « دیدن، دانستن، یافتن »

توجه: در برخی از جمله ها، « مسند » همراه با « متمّم » به کار می رود. کاربرد چنین جمله هایی در زبان فارسی اندک است؛ نمونه:

*مردم به او دهقانِ فداکار می گفتند.

 نهاد    متمم    مسند          فعل

در جمله مذکور، « مسند » یعنی « دهقانِ فداکار »، درباره « متمم » (او) توضیحی ارائه می دهد؛ یعنی می توانیم بگوییم: « او دهقانِ فداکار است.»

*اکنون از متن درس برای هر یک از الگوهای زیر نمونه ای بیابید و بنویسید.

الف) نهاد + مسند + فعل               (...................................)

ب) نهاد + مفعول + مسند + فعل   (...................................)

1) شیدایی: سودا

ناگزیرم: لابد

2) طالب . واسطه. ماوا. غایت. خاص تر. معرفت. فرض. دیوانگی.

3) الف) نهاد + مسند + فعل            (به خدا رسیدن فرض است)

ب) نهاد + مفعول + مسند + فعل     (او همه جهان را آتش بیند / آن را عشق خوانند)





قلمرو ادبی صفحه 55 فارسی (3)

پاسخ قلمرو ادبی صفحه 55 فارسی (3)

قلمرو ادبی صفحه 55 درس

قلمرو ادبی صفحه 55 درس

1) کاربرد نمادین « پروانه » را در متن درس و سروده زیر بررسی و مقایسه کنید.

ببین آخر که آن پروانه خوش                 چگونه می زند خود را به آتش

چو از شمعی رسد پروانه را نور               درآید پرزنان پروانه از دور           عطار

2) برای هر یک از آرایه های زیر، نمونه ای از متن درس بیابید.

کنایه               (...............................................)

تشبیه             (...............................................)

سجع              (...............................................) 

1) در هر دو متن پروانه نماد عاشق واقعی است که تمام وجودش را در فدای معشوق می کند.

2) کنایه                (ترک خود کن)

تشبیه                   (عالم، عشق، آتش، عشق / سودای عشق)

سجع

(بی آتش قرار ندارد و در آتش وجود ندارد (قرار، وجود، سجع « مطرّف » چون فقط وزن آن ها یکسان است  « ق / رار / وّ / جود » کمال و جمال) 



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (3)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



قلمرو فکری صفحه 56 فارسی (3)

پاسخ قلمرو فکری صفحه 56 فارسی (3)

قلمرو فکری صفحه 56 درس

قلمرو فکری صفحه 56 درس

1) سهروردی، شرط دستیابی به عالم عشق را چه می داند؟

2) درک و دریافت خود را از عبارت های زیر بنویسید.

الف) سودای عشق از زیرکی جهان بهتر ارزد و دیوانگی عشق بر همه عقل ها افزون آید.

ب) ای عزیز، به خدا رسیدن فرض است، و لابد هرچه به واسطه آن به خدا رسند، فرض باشد به نزدیک طلبان.

3) درباره ارتباط معنایی هر بیت زیر با متن درس توضیح دهید.

الف) صبر بر باغِ دل سوخته باید چون شمع              لایق صحبت بزم تو شدن آسان نیست

هوشنگ ابتهاج

ب) من که هر آنچه داشتم اول ره گذاشتم                حال برای چون تویی اگر که لایقم بگو

محمدعلی بهمنی

پ) بی عشق زیستن را جز نیستی، چه نام است؟      یعنی اگر نباشی، کار دلم تمام است

حسین منزوی

ت) می تواند حلقه بر در زد حریم حُسن را                در رگ جان، هر که را چون زلف،  پیچ و تاب است

صائب تبریزی

1) گذر از دو پله          معرفت و محبت

2) الف) برتری عشق بر عقل

ب) لازمه رسیدن به خدا عشق است.

3) الف) پروانه . قوت از عشق آتش خورد. بی آتش قرار ندارد و در آتش وجود ندارد تا آنگاه که آتش عشق او را چنان گرداند که همه جهان آتش بیند.

ب) در عشق قدم نهادن کسی را مسلم شود که با خود نباشد و ترک خود بکند و خود را ایثار عشق کند.

پ) وجود عاشق از عشق است؛ بی عشق چگونه زندگانی کند؟ حیات از عشق می شناس و مَمات بی عشق می یاب.

ت) همه مطالبِ حُسن اند و در آن می کوشند که خود را به حُسن رسانند و به حُسن – که مطلوبِ همه است -.





معنی شعر صفحه 57 فارسی (3)

پاسخ معنی شعر صفحه 57 فارسی (3)

معنی شعر صفحه 57 درس

معنی شعر صفحه 57 درس

1) ای مهربان تر از برگ در بوسه‌های باران             بیداری ستاره در چشم جویباران

2) آیینه نگاهت پیوند صبح و ساحل                     لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران

3) بازآ که در هوایت خاموشی جنونم                    فریادها برانگیخت از سنگ کوهساران

4) ای جویبار جاری! زین سایه برگ مگریز              کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران

5) گفتی: به روزگاران مهری نشسته گفتم              بیرون نمی‌توان کرد حتی به روزگاران

6) پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند      دیوار زندگی را زین گونه یادگاران

7) وین نغمه محبّت بعد از من و تو ماند               تا در زمانه باقی ست آواز باد و باران

1) ای کسی که مهربان تر از برگ هنگام بارش باران هستی و ای کسی که مانند درخشش ستاره در چشم جویباران هستی.

2) چشم آیینه وارت مانند زیبایی صبح در کنار دریا ست و لبخند وقت بی وقتت مانند صبح ستاره باران، درخشان و زیبا ست.

3) بازگرد که به خاطر عشق تو، سکوت جنون وارم فریاد سنگ کوهسار را نیز بلند کرد.

4) ای کسی که مانند جویبار جاری هستی، از من که مانند سایه برگم فرار نکن. زیرا گروه بی شماری به همین شیوه فرصتها را از دست دادند.

5) تو گفتی: با گذشت زمان عشق بر دلم نشسته است. من گفتم این عشق را حتا با گذر روزگاران نیز از دلم بیرون نمی‌توانم کرد.

6) پیش از من و تو عاشقان بسیاری بودند که بر روی دیوار زندگی یادگاری‌های بسیاری از عشق نقش بستند و رفتند.

7) تا در زمانه صدای باد و باران باقی است، نغمه عشق من و تو پس از من و تو خواهد ماند و نابود نخواهد گشت.





درک و دریافت صفحه 57 فارسی (3)

پاسخ درک و دریافت صفحه 57 فارسی (3)

درک و دریافت صفحه 57 درس

درک و دریافت صفحه 57 درس

1) این شعر را با متن درس ششم، از نظر لحن و آهنگ خوانش مقایسه کنید.

2) شفیعی کدکنی، در کدام بیت، از شاعری پیشین تأثیر گرفته است؟ توضیح دهید.

1) لحن نی نامه لحن روایی – تعلیمی است و با آهنگی آرام خوانده می شود تا شنونده پذیرای سخن باشد اما این شعر لحنی تغزلی دارد و باید با حساس و عاطفه همراه باشد.

2) استاد شفیعی در بیت پنجم، شعری از سعدی را تضمین کرده است که از غزلیات معروف اوست با این مطلع:

بگذار تا بگریم، چون ابر در بهاران          کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (3)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



معنی شعر صفحه 62 فارسی (3)

پاسخ معنی شعر صفحه 62 فارسی (3)

معنی شعر صفحه 62 درس

معنی شعر صفحه 62 درس

1) کاووس کیانی که کی اش نام نهادند                 کی بود و کجا بود و کی اش نام نهادند؟

2) خاکی است که رنگین شده از خون ضعیفان      این ملک که بغداد و ری اش نام نهادند

3) صد تیغ جفا بر سر و تن دید یکی چوب            تا شد تهی از خویش و نی اش نام نهادند

4) دل گرمی و دم سردی ما بود که گاهی              مرداد مه و گاه دی اش نام نهادند

5) آیین طریق از نفس پیر مغان یافت                 آن خضر که فرخنده پی اش نام نهادند

1) کاووس کیانی که او را پادشاه نام نهادند کی زندگی می‌کرد و کجا بود و کی او را نام نهادند؟

2) این سرزمین، سرزمینی است که به خاطر جان باختن انسانی‌های ستم دیده بسیاری از خون رنگین شده است و ما آن را بغداد و ری نام نهاده ایم.

3) بسیار تیغ ستم بر سر و تن چوب نی وارد شد تا اینکه از خویش تهی شد و تبدیل به ساز نی شد.

4) امیدواری و غمگینی ما بود که گاهی آن را مردادماه و گاه دی نام نهادند.

5) آن خضر که او را خوش قدم نام نهادند آیین طریقت را از سخن پیر مغان یاد گرفت.





قلمرو ادبی صفحه 67 فارسی (3)

پاسخ قلمرو ادبی صفحه 67 فارسی (3)

قلمرو ادبی صفحه 67 درس

قلمرو ادبی صفحه 67 درس

1) عبارت و بیت های زیر را از نظر آرایه های ادبی بررسی کنید.

الف) یک روز دنیایی به روم چشم داشت و از آن چشم می زد.

ب) کاووس کیانی که کی اش نام نهادند              کی بود؟ کجا بود؟ کی اش نام نهادند؟

پ) دل گرمی و دم سردی ما بود که گاهی            مرداد مه و گاه دی اش نام نهادند

2) عبارت زیر، یادآور کدام مَثَل است؟

از بیم عقرب جرّاره دموکراسی قرن بیستم، ناچار شده به مار غاشیه حکومت سرهنگ ها پناه ببرد.

1) الف) مجاز: « دنیا » مجاز از مردم دنیا / کنایه: « چشم داشتن »   توجه داشتن     « چشم می زد » می ترسید

ب) تلمیح: پادشاهی کاووس. کنایه: کی بود؟ کجا بود؟ کی اش نام نهادند: کنایه از به سرعت سپری شدن ایام عمر / جناس همسان: کی، کی

پ) تضاد: دل گرمی، دم سردی / مرداد ماه، دی ماه / کنایه: دل گرم بودن، دم سرد بودن  / حسن تعلیل: ماه مرداد، گرمی اش را از دل گرمی ما گرفته است – دی ماه، سردی خودش را از دل سردی ما گرفته است.

2) از چاله به چاه افتادن.





قلمرو فکری صفحه 68 فارسی (3)

پاسخ قلمرو فکری صفحه 68 فارسی (3)

قلمرو فکری صفحه 68 درس

قلمرو فکری صفحه 68 درس

1) مقصود نویسنده از عبارت زیر چیست؟

چه خوش گفته اند که « امپراتوری های بزرگ هم مانند آدم های ثروتمند، معمولاً از سوء هاضِمه می میرند.»

2) مفهوم کلی هر بیت را مقابل آن در جدول بنویسید.

3) با توجه به متن درس، « دولت مستعجل » یادآور کدام بیت از حافظ است؟ دریافت خود را از آن بنویسید.

1) عدم استفاده درست از قدرت و فرصت.

2)

3) راستی خاتم فیروزه بو اسحاقی                    خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود

گنج حکمت: سه مَرکَب زندگی

نقل است که از او [ ابراهیم ادهم ] پرسیدند که: « روزگار چگونه می گذرانی؟ »

گفت: « سه مرکب دارم، بازبسته، چون نعمتی پدید آید ، بر مَرکَب شکر نشینم  و پیش او باز شوم و چون بلایی پدید آید، بر مَرکَب صبر نشینم و پیش باز روم و چون طاعتی پیدا گردد، بر مَرکَب اخلاص نشینم و پیش روم.»



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (3)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



قلمروزبانی صفحه 74 فارسی (3)

پاسخ قلمروزبانی صفحه 74 فارسی (3)

قلمروزبانی صفحه 74 درس

قلمروزبانی صفحه 74 درس

1) از متن درس، برای هر یک از معانی زیر، واژه های معادل بیابید.

بادگرم مهلک   (..................)                     تماشا     (..................)

آویزان             (..................)                     نگرش    (..................)

2) چهار گروه اسمی که اهمیت املایی داشته باشند، از متن درس بیابید و بنویسید.

3) به انواع دیگر از « وابسته های وابسته » توجه کنید:

الف) صفتِ صفت: اسم + -ِ + صفت + -ِ + صفت

برخی از صفت ها، صفت های همراه خود را بیشتر معرفی می کنند و درباره ویژگی های آنها توضیح می دهند؛ این صفت با صفت همراه خود، یک جا وابسته هسته می شود. مانند:

*پیراهنِ آبیِ روشن

هسته  صفت  صفت

*رنگِ سبزِ چمنی

در نمونه های بالا، واژه های « روشن » و « چمنی » وابسته وابسته از نوع « صفتِ صفت » هستند.

ب) قیدِ صفت: کلمه ای است که درباره اندازه و درجه صفت پس از خود توضیح می دهد؛ مانند:

*دوستِ بسیار مهربان

هسته    قید    صفت

*شرایط  تقریباً پایدار

واژه های «بسیار» و «تقریباً» وابستهِ وابسته، از نوع « قیدِ صت » هستند.

* در کدام گروه های اسمی زیر، « وابسته وابسته » به کار رفته است؟ نوع هر یک را مشخص کنید.

* تموز سوزان کویر                                        * سه دست لباس ایرانی

* قلب آن کویر                                             * این معمار خوش ذوق

* هوای نسبتاً پاک                                        * شاگرد حوزه ادبی

4) عبارت زیر را با توجه به موارد « الف » و « ب » بررسی کنید.

* آن شب نیز من خود را بر روی بام خانه گذاشته بودم و به نظاره آسمان رفته بودم.

الف) گروه های اسمی

ب) نفش دستوری واژه های مشخص شده

1) بادگرم مهلک  (شموم)                            تماشا   (نظاره)

آویزان               (معلّق)                             نگرش   (تلقّی)

2) تلألؤ ماه – غم غربت – ماوراءالطبیعه – نشئه و خوشی – سَموم سرد – دریای سبز معلّق – علم مصلحت اندیش – گشت و گذار

3) تموز سوزان کویر ß  وابسته وابسته ندارد.

سه دست (ممیّز) لباس ایرانی

قلب آن (صفت مضاف‌الیه) کویر

این معمار خوش ذوق  ß وابسته وابسته ندارد.

هوای نسبتاً (قید صفت) پاک

شاگرد حوزه ادبی (صفت مضاف‌الیه)

4) الف) گروه قیدی: نیز)  قید (من خود را)  گروه مفعولی (بر روی بام خانه) گروه متممی (گذاشته بودم) گروه فعلی (به نظاره آسمان)  گروه متممی (رفته بودم)  گروه فعلی

ب) (نیز) قید (به نظاره آسمان) متمم





قلمرو ادبی صفحه 75 فارسی (3)

پاسخ قلمرو ادبی صفحه 75 فارسی (3)

قلمرو ادبی صفحه 75 درس

قلمرو ادبی صفحه 75 درس

1) آرایه های ادبی را در بند «نهم» درس مشخص کنید.

2) دو نمونه «تلمیح» در متن درس بیابید و توضیح دهید.

3) متن درس، بخشی از «سفرنامه» محسوب می شود یا «حسب حال»؟ دلیل خود را بنویسید.

1) تلمیح (ناله‌های گریه آلود حضرت علی بر سر چاه) – تشبیه (آسمان کویر به نخلستان خاموش) – اضافه تشبیهی (مشت خونین و بی‌تاب قلب / باران سکوت) – مجاز (مدینه پلید مجاز از مردم کوفه) – تشخیص (قلب کویر بی فریاد)

2) سر در چاه کردن حضرت علی (ع) و گریه کردن او در میان چاه. آواز پر جبرئیل همواره زیر غرفه بلند آسمانش به گوش می رسد: تلمیح دارد به جبرئیل که پیام وحی را به پیامبر (ص) می رساند.

3) حسب حال یا زندگینامه است. زیرا نویسنده با ثبت خاطرات  و گزارشی از احوال خویش و دیگران و رخدادهای روزگار اطلاعاتی اثر گذار ارائه داده است. گرچه اشاره ای به سفر های خود به کویر دارد اما چون هیچ اشاره ای به رخدادهای طول سفر ندارد و مقصد همواره روستای مزینان است، سفرنامه محسوب نمی شود.





قلمرو فکری صفحه 76 فارسی (3)

پاسخ قلمرو فکری صفحه 76 فارسی (3)

قلمرو فکری صفحه 76 درس

قلمرو فکری صفحه 76 درس

1) در متن درس، چه کسی به « جوینده ای تشنه » مانند شده است؟ چرا؟

2) نویسنده با مقایسه زندگی روستایی و زندگی شهری، به چه تفاوت هایی اشاره دارد؟

3) مضمون کلی هر سروده زیر، از سهراب سپهری، با کدام بخش از متن درس ارتباط دارد؟

الف) در کف ها کاسه زیبایی، / بر لب ها تلخیِ دانایی / شهرِ تو در جای دگر / ره می بَر با پای دگر.

ب) من نمازمرا وقتی می خوانم / که اذانش را باد گفته باشد سر گلدسته سرو / من نمازم را پی تکبیره الاحرام علف می خوانم / پی قد قامت موج

1) شاگرد به جوینده آب تشبیه شده است. مقصود این است که شاگردان شیفته دانایی بوده اند و به اجبار کسب علم نمی کنند.

2) نگرش مردم شهر نشین، نسبت به پدیده های هستی، لوکس و مادی و خالی از معنویت و حسابگرانه است. اما نگاه مردم روستایی، ساده و بی آلایش و آمیخته با معنویت است.

3) الف) مضمون: توجه قلبی و حضور قلب داشتن و با بصیرت و معنویت به پدیده های عالم نگریستن.

ب) مضمون: همه پدیده های عالم خداوند را تسبیح می گویند.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (3)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



درک و دریافت صفحه 81 فارسی (3)

پاسخ درک و دریافت صفحه 81 فارسی (3)

درک و دریافت صفحه 81 درس

درک و دریافت صفحه 81 درس

1) نویسنده در این متن، از زبان طنز بهره گرفته است؛ دو نمونه از آن را در متن بیابید.

2) با توجه به جمله زیر:

«نامه برادر با من همان کرد که شعر و چنگ رودکی با امیر سامانی!»

الف) چرا نویسنده با خواندن نامه برادر خود، داستان تاریخی امیر سامانی را به یاد می آورد؟

ب) اشاره به شعر و چنگ رودکی، بیانگر کدام ویژگی « شعر » است؟

1) پدرم مرد مهمی نبود اشتباهاً تبعید شده بود و... به سراغ دادگستری رفتم تا قاضی شوم و درخت بیداد را از بیخ و بُن براندازم.

2) الف) نامه برادر مانند شعر رودکی شوق رفتن به وطن را ایجاد کرده است.

ب) همراه بودن شعر و موسیقی برانگیختن عواطف و احساسات.





معنی شعر صفحه 84 فارسی (3)

پاسخ معنی شعر صفحه 84 فارسی (3)

معنی شعر صفحه 84 درس

معنی شعر صفحه 84 درس

1) دیروز اگر سوخت ای دوست غم برگ و بار من و تو        امروز می آید از باغ بوی بهار من و تو

2) آن جا در آن برزخ سرد در کوچه های غم و درد            غیر از شب آیا چه می دید چشمان تار من و تو؟

3) دیروز در غربت باغ من بودم و یک چمن داغ               امروز خورشید در دشت آیینه دار من و تو

4) غرق غباریم و غربت با من بیا سمت باران                    صد جویبار است اینجا در انتظار من و تو

5) این فصل فصل من و توست فصل شکوفایی ما           برخیز با گل بخوانیم اینک بهار من و تو

6) با این نسیم سحرخیز برخیز اگر جان سپردیم              در باغ می ماند ای دوست گل یادگار من و تو

7) چون رود امیدوارم بی تابم و بی قرارم                        من می روم سوی دریا، جای قرار من و تو

1) ای دوست، اگر غم ظلم و ستم، دیروز آرزو و امیدهای من و تو را سوزاند و نابود کرد [هراسی نیست؛ چرا که] امروز بوی بهار پیروزی به مشام می رسد.

2) در آن سرزمینِ همچون برزخ در آن کوچه هایی که یادآور غم و درد ما بود، چشمان من و تو جز ستم و بیداد چه چیز را دیده بود؟ هیچ چیز.

3) دیروز در غریبی باغ خزان زده بودیم و پر از داغ و حسرت بودیم؛ امّا امروز خورشید پیروزی در دشت بردمیده است و همه جای میهن آیینه دار من و تو و تجلّی حضور ما خواهد بود.

4) پر از غربت و غبار باغ خزان زده هستیم. نیاز به بارانی داریم که خود را شست وشو دهیم. جویباران بسیاری منتظر ماست. (ما دچار پراکندگی هستیم؛ به جویبار همبستگی بپیوندیم.)

5) این دوره، فصل شکوفایی استعدادهای من و توست؛ ما که به انتظار بهار نشسته بودیم. برخیز همنوا با انقلاب و گل نغمه سرایی کنیم که بهار من و تو می آید.

6) همراه با این نسیم سحرگاهی برخیز [قیام کن] و همراه شو. اگر در این راه مبارزه مردیم [هراسی نیست.] ای دوست، گل و انقلاب به یادگار از من و تو خواهد ماند.

7) مانند رود که امید رسیدن به دریا را دارد من نیز با ناآرامی، امید رسیدن به دریا را دارم. ما باید به یکدیگر بپیوندیم و همبسته شویم. دری به خانه خورشید (سلمان هراتی)





قلمروزبانی صفحه 86 فارسی (3)

پاسخ قلمروزبانی صفحه 86 فارسی (3)

قلمروزبانی صفحه 86 درس

قلمروزبانی صفحه 86 درس

1) در متن درس واژه ای بیابید که هم آوای آن در زبان فارسی وجود دارد؟

2) انواع « و » (ربط، عطف) را در متن درس مشخص کنید.

3) در متن درس، کدام گروه های اسمی، در نقش « مفعول » به کار رفته اند؟

1) غربت، غریب

2) برگ و بار (عطف) / دیروز در غربت باغ من بودم و یک چمن داغ (حرف ربط)

3) «چه» در مصراع:  غیر از شب آیا چه می دید چشمان تار من و تو؟

«بهار من و تو» در مصراع: برخیز با گل، بخوانیم اینک بهار من و تو



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (3)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



قلمرو ادبی صفحه 86 فارسی (3)

پاسخ قلمرو ادبی صفحه 86 فارسی (3)

قلمرو ادبی صفحه 86 درس

قلمرو ادبی صفحه 86 درس

1) در متن درس، برای کاربرد هریک از آرایه های  «تشخیص» و «تشبیه» دو نمونه بیابید.

2) در بیت زیر، «برزخ سرد»  و «شب» نماد چه مفاهیمی هستند؟

آنجا در آن برزخ سرد، در کوچه های غم و درد          غیر از شب آیا چه می دید چشمان تار من و تو؟

1) تشخیص: ۱- غم برگ و بار من و تو را سوزاند  ۲- برخیز با گل بخوانیم

تشبیه: ۱- من چون رود امیدوارم ۲- امروز خورشید، آیینه‌دار من و توست (خورشید چون آیینه‌داری است)

2) برزخ سرد: جامعه زمان ستم شاهی    /     شب: ظلم و ستم





قلمرو فکری صفحه 86 فارسی (3)

پاسخ قلمرو فکری صفحه 86 فارسی (3)

قلمرو فکری صفحه 86 درس

قلمرو فکری صفحه 86 درس

1) مقصود نهایی شاعر از مصراع دوم بیت زیر چیست؟

چون رود امیدوارم، بی تابم و بی قرارم                  من می روم سوی دریا جای قرارِ من و تو

2) توضیح دهید بیت زیر با فصل ادبیات انقلاب اسلامی چه مناسبت و پیوندی دارد؟

دیروز در غربت باغ من بودم و یک چمن داغ           امروز خورشید در دشت، آیینه دار من و تو

3) درباره ارتباط موضوعی هر یک از سروده های زیر با متن درس توضیح دهید.

الف) ز خورشید و از آب و از باد و خاک               نگردد تبه نام و گفتار پاک       فردوسی

ب) ای منتظر، مرغ غمین در آشیانه ! / من گل به دستت می دهم، من آب و دانه... /  می کارمت در چشم ها گل نقش امّید / می بارمت بر دیده ها باران خورشید.

سیاوش کسرایی

1) پیوستن به جریان انقلاب

2) در جامعه پر از ستم نظام شاهنشاهی، همه در غربت و تنهایی بودیم اما امروز در آزادی هستیم.

3) الف) با بیت ششم درس ارتباط دارد هر دو به این نکته اشاره دارند که حتی اگر وجود خاکی انسان از بین برود؛ اما خوبی‌ها در رفتارهای شایسته ما، ماندگار خواهند بود و یاد ما جاودانه خواهد شد.

ب) با بیت چهارم ارتباط دارد. هر دو به این اشاره دارند که با وجود رنج‌ها و سختی‌های راه، آینده‌ای خوب و روشن در انتظار ما خواهد بود. آینده‌ای که امید به زندگی و شادی و نشاط در آن موج می‌زند.





قلمروزبانی صفحه 94 فارسی (3)

پاسخ قلمروزبانی صفحه 94 فارسی (3)

قلمروزبانی صفحه 94 درس

قلمروزبانی صفحه 94 درس

1) با توجه به متن درس، معنای واژه های زیر را بنویسید.

مَعبَر             (..............................)

ذلّه شدن      (..............................)

2) شش واژه مهم املایی از متن درس انتخاب کنید و به کمک آنها ترکیب های وصفی یا اضافی بسازید.

3) در بند پنجم، زمان فعل ها را مشخص کنید.

4) برای کاربرد هر یک از ضمایر زیر، جمله ای مناسب برای هر درس بیابید؛ سپس مرجع ضمیر ها را مشخص کنید.

* ضمیر پیوسته (متّصل): ...........................................................

* ضمیر گسسته (جدا): ...........................................................

1) مَعبَر          (محل عبور رزمندگان در میدان مین)

ذلّه شدن       (خسته شدن)

2) 1- محوّطه: محوّطه باغ (ترکیب اضافی)

۲- موضع: موضع دشمن (ترکیب اضافی)

۳ -تعقیب: تعقیب سپاه (ترکیب اضافی)

۴- تل: تلّ خاکی (ترکیب وصفی)

۵- اصرار: اصرار زیاد (ترکیب وصفی)

۶- جثّه: جثّه کوچک (ترکیب وصفی)

3) شد: (ماضی مطلق) فرو نشست (ماضی مطلق) شناخته باشید (ماضی التزامی) کرد (ماضی مطلق) دویدم (ماضی مطلق) بگویم (ماضی التزامی) نبرده اید (ماضی التزامی)

4) * ضمیر پیوسته (متّصل): وقتی حرفهایتان تمام شد (تان: مضاف الیه، مرجع، آقا معلم)

* ضمیر گسسته (جدا): از شامه قوی شما تشخیص بوی حمله غریب نیست (شما: مضاف الیه، مرجع: رزمنده دانش آموز)



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (3)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



قلمرو ادبی صفحه 94 فارسی (3)

پاسخ قلمرو ادبی صفحه 94 فارسی (3)

قلمرو ادبی صفحه 94 درس

قلمرو ادبی صفحه 94 درس

1) با توجه به متن درس:

الف) دو «کنایه» بیابید و مفهوم هریک را بنویسید.

ب) یک نمونه « حس آمیزی » مشخص کنید.

2) فضا سازی، در کدام قسمت از متن درس، نقش مؤثری در پیشبرد داستان داشته است؟

1) الف) دلم را گرم می‌کرد ← امیدوارم می‌کرد، ۲- بال درمی‌آورم ← خوشحال می‌شدم

ب) ۱- زمزمه لطیف و سبک، ۲- گرم حرف می‌زدید.

2) دربند: دلخوشی ام به این است که هرروز صبح با این یک پا و دو عصا به اینجا بیایم گرد قاب عکستان را پاک کنم. سنگتان را بشویم، گلدانتان را آب دهم و خاطراتم را با شما مرور کنم. هرروز چیزهای بیشتری از آن شب عزیز یادم می آید. به همین زنده ام آقا !





قلمرو فکری صفحه 95 فارسی (3)

پاسخ قلمرو فکری صفحه 95 فارسی (3)

قلمرو فکری صفحه 95 درس

قلمرو فکری صفحه 95 درس

1) سروده های زیر را از نظر محتوا بررسی کنید و درباره ارتباط هریک از آنها با متن درس به اختصار توضیح دهید.

الف) کس چون تو طریق پاک بازی نگرفت                  با زخم نشان سرفرازی نگرفت

زین پیش دلاورا، کسی چون تو شگفت                      حیثیت مرگ را به بازی نگرفت!

سید حسن حسینی

ب) برای وصفِ میدان های پُر مین                             برای وصفِ خال و زلفِ چین چین

نه در شیراز و نه در شهر گنجه                                  «نظامی» می شوم در «قصر شیرین»

علی سهامی

2) سروده زیر با کدام قسمت از متن درس مناسبت دارد؟

هر سال چو نوبهار خرّم                                     بیدار شود ز خواب نوشین

تا باز کند به روی عالم                                       دیباچه خاطرات شیرین

از لاله دهد به سبزه زیور                                   ای دوست، مرا به خاطر آور

ملک الشعرای بهار

1) الف) توصیف رزمندگانی است که بدون ادعا به جبهه های حق علیه باطل رفتند ، از مرگ نهراسیدند، مشتاقانه به استقبال مرگ رفتند.

پ) شاعر با ابهامی لطیف خودش را همیشه برای جنگ یا متجاوزان آماده می داند.

2) حالا دلخوشی ام به این است که هرروز صبح با این یک پا و دو عصا به اینجا بیایم گرد قاب عکستان را پاک کنم. سنگتان را بشویم، گلدانتان را آب دهم و خاطراتم را با شما مرور کنم. هرروز چیزهای بیشتری از آن شب عزیز یادم می آید. به همین زنده ام آقا!





معنی شعر صفحه 96 فارسی (3)

پاسخ معنی شعر صفحه 96 فارسی (3)

معنی شعر صفحه 96 درس

معنی شعر صفحه 96 درس

1) آه، این، سرِ بریدهٔ ماه است در پگاه؟ / یا نه! سرِ بریدهٔ خورشیدِ شامگاه؟

2) خورشید، بی حفاظ نشسته به روی خاک؟ / یا ماه بی ملاحظه افتاده بین راه؟

3) ماه آمده به دیدن خورشید، صبح زود / خورشید رفته است سر شب سراغ ماه

4) حُسنِ شهادت از همه حُسنی فراتر است / ای محسنِ شهید من، ای حُسنِ بی گناه

5) ترسم تو را ببیند و شرمندگی کِشد / یوسف، بگو که هیچ نیاید برون ز چاه

6) شاهد نیاز نیست که در محضر آورند / در دادگاه عشق رگ گردنت گواه

7) دارد اسارت تو به زینب اشارتی / از اشتیاق کیست که چشمت کشیده راه؟

8) از دوردست می‌رسد آیا کدام پیک؟ / ای مسلم شرف، به کجا می‌کنی نگاه؟

9) لبریز زندگی است نفس‌های آخرت / آورده مرگ گرم به آغوش تو پناه

10) یک کربلا شکوه به چشمت نهفته است / ای روضهٔ مجسّمِ گودال قتلگاه

1) آیا این شهید سربریده همچون ماهی است که در بامداد طلوع کرده است؟ (شاعر تصویر هلال ماه را به سربریدگی آن تعبیر می‌کند.) خورشید سربریده است به هنگام غروب؟ (به احتمال، شاعر، هلال ماه را با پیکر بی سِر شهید مطابقت می‌دهد)؛ یا نه، خورشید است به هنگام غروب. (خورشید، به هنگام غروب خونین و سرخ رنگ است، چنانکه شهید.)

2) پیکر شهید، مانند خورشیدی است که بدون هیچ حفاظ و حصاری روی خاک قرار گرفته است. یا ماهی است که بی آنکه ملاحظهٔ زیباییِ خود را بکند، خود را آشکار ساخته است.

3) بامداد ماه به دیدن شهید آمده است یا سر شب خورشید به سراغ شهید رفته است؟

4) ای محسنِ شهید، ای شهید زیبای معصوم من، زیباییِ شهادت از همهٔ زیبایی‌ها فراتر و ارجمندتر است.

5) یوسف که خود در نماد زیبایی است، می‌ترسم با جلوه گری زیباییِ تو، از زیباییِ خویش شرمنده شود؛ پس ای یوسف، خود را آشکار نکن.

6) نیازی به حضور شاهد و گواه نیست؛ زیرا در دادگاه عشق، رگِ گردنِ تو، خود گواهی خواهد داد که در راه عشق، شهید شده ای.

7) اسیرشدن تو، ما را به یاد اسارت حضرت زینب می‌اندازد. از اشتیاق چه کسی چشمت به راه دوخته شده است؟

8) ای شهید آیا پیکی از دوردست‌ها نزدیک می‌شود که تو به آن سو نگاه افکنده ای.

9) نفس‌های آخر تو، نشانه مرگ تو و پایان کار تو نیست؛ بلکه امید زندگی است، برای همین مرگ به تو پناه آورده است تا پایان کارش نباشد و از شهادت تو، زندگانی بیابد.

10) شاعر شکوه رویداد کربلا را در شهادت شهید حججی می‌بیند و می‌گوید: تو زنده کنندهٔ شکوه کربلایی. تو تجسّم بخش گودالی هستی که سر مبارک امام حسین در آن قرار داشت. ( پیکرت، گویی روضه خوانی است که واقعه گودال قتلگاه را به تصویر می‌کشد.)



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (3)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



درک و دریافت صفحه 97 فارسی (3)

پاسخ درک و دریافت صفحه 97 فارسی (3)

درک و دریافت صفحه 97 درس

درک و دریافت صفحه 97 درس

1) برای خوانش مناسب شعر، بهتر است ترکیبی از کدام انواع لحن را به کار گیریم؟

2) با توجه به متن شعر خوانی به پرسش های زیر پاسخ دهید.

الف) در بیت های ششم تا هشتم، شاعر به کدام ویژگی های شهید محسن حججی اشاره دارد؟

ب) برای پاسداشت ارزش های قیام عاشورا و راه شهدا چه باید کرد؟

1) مدحی و توصیفی

2) الف) سربریده شهید / چشم به راه بودن / اسیر داعش شدن / فداکاری و دفاع از شرافت.

ب) یاد و خاطره شهدا را باید در دلها و قلبها زنده نگه داشت، زندگی کردن برشیوه آنان و زنده نگه داشتن یاد و راهشان.





معنی شعر صفحه 100 فارسی (3)

پاسخ معنی شعر صفحه 100 فارسی (3)

معنی شعر صفحه 100 درس

معنی شعر صفحه 100 درس

1) چنین گفت موبد به شاه جهان                   که دردِ سپهبد نماند نهان

2) چو خواهی که پیدا کنی گفت و گوی          بباید زدن سنگ را بر سبوی

3) که هر چند فرزند هست ارجمند               دل شاه از اندیشه یابد گزند

4) وزین دخترِ شاه هاماوران                         پراندیشه گشتی به دیگر کران

5) ز هر در سخن چون بدین گونه گشت        بر آتش یکی را بباید گذشت

6) چنین است سوگندِ چرخ بلند                    که بر بی گناهان نیاید گزند

7) جهاندار، سودابه را پیش خواند                 همی با سیاوش به گفتن نشاند

8) سرانجام گفت ایمن از هر دوان                نگردد مرا دل، نه روشن روان

9) مگر کآتش تیز پیدا کند                            گنه کرده را زود رسوا کند

10) چنین پاسخ آورد سودابه پیش                 که من راست گویم به گفتار خویش

11) به پورِ جوان گفت شاه زمین                    که رایت چه بیند کنون اندرین؟

12) سیاوش چنین گفت کای شهریار             که دوزخ مرا زین سخن گشت خوار

13) اگر کوه آتش بود بسپَرم                        ازین تنگ خوار است اگر بگذرم

14) پراندیشه شد جان کاووس کی                ز فرزند و سودابه نیک پی

15) کزین دو یکی گر شود نابکار                   از آن پس که خواند مرا شهریار؟

16) همان به کزین زشت کردار دل               بشویم کنم چاره دل گسل

17) به دستور فرمود تا ساروان                    هیون آرد از دشت، صد کاروان

18) نهادند بر دشت هیزم دو کوه                 جهانی نظاره شده هم گروه

19) بدان گاه سوگندِ پرمایه شاه                   چنین بود آیین و این بود راه

20) وزآن پس به موبد بفرمود شاه               که بر چوب ریزند نفتِ سیاه

21) بیامد دوصد مردِ آتش فروز                    دمیدند گفتی شب آمد به روز

22) نخستین دمیدن سیه شد ز دود             زَبانه برآمد پس از دود، زود

23) سراسر همه دشت بریان شدند             بر آن چهر خندانش گریان شدند

24) سیاوش بیامد به پیش پدر                    یکی خُود زرین نهاده به سر

25) هشیوار و با جامه‌های سپید                  لبی پر ز خنده دلی پر امید

26) یکی تازی ای بر نشسته سیاه                همی خاک نعلش بر آمد به ماه

27) پراگنده کافور بر خویشتن                     چنان چون بود رسم و ساز کفن

28) بدان گه که شد پیش کاووس باز           فرود آمد از باره، بردش نماز

29) رخ شاه کاووس پرشرم دید                   سخن گفتنش با پسر نرم دید

30) سیاوش بدو گفت انده مدار                 کزین سان بود گردش روزگار

31) سرِ پر ز شرم و بهایی مراست                اگر بی گناهم رهایی مراست

32) ور ایدون که زین کار هستم گناه          جهان آفرینم ندارد نگاه

33) به نیروی یزدان نیکی دهش                کزین کوه آتش نیابم تپش

34) سیاوش سیه را به تندی بتاخت            نشد تنگ دل جنگِ آتش بساخت

35) ز هر سو زبانه همی بر کشید               کسی خُود و اسپ سیاوش ندید

36) یکی دشت با دیدگان پر ز خون            که تا او کی آید ز آتش برون

37) چو او را بدیدند برخاست غو                 که آمد ز آتش برون شاه نو

38) چنان آمد اسپ و قبای سوار                که گفتی سمن داشت اندر کنار

39) چو بخشایش پاک یزدان بود                 دم آتش و آب یکسان بود

40) چو از کوه آتش به هامون گذشت          خروشیدن آمد ز شهر و ز دشت

41) همی داد مژده یکی را دگر                      که بخشود بر بی گنه دادگر

42) همی کَند سودابه از خشم موی              همی ریخت آب و همی خست روی

43) چو پیش پدر شد سیاوش پاک               نه دود و نه آتش نه گرد و نه خاک

44) فرود آمد از اسپ کاووس شاه                پیاده سپهبد پیاده سپاه

45) سیاوش را تنگ در بر گرفت                   ز کردار بد پوزش اندر گرفت

1) روحانی مشاورِ پادشاه به کاووس چنین گفت که مشکل شاه پنهان نمی ماند.

2) اگر می خواهی حقیقت آشکار شود، باید به آزمایش سیاوش و سودابه بپردازی.

3) هر چند سیاوش گرامی است؛ اما بدگمانی نسبت به او دلِ شاه را آزرده خواهد کرد.

4) از سوی دیگر، سودابه نیز موجب نگرانیِ خاطر شاه و بدگمانی او، شده است.

5) چون کار به این جا کشیده شد [مقصّر پیدا نشد] به ناچار باید یکی از آن دو (سودابه یا سیاوش) برای اثباتِ بی گناهی خود از آتش بگذرد.

6) سوگندِ آسمان این چنین است که آتش به بی گناهان آسیب نمی رساند.

7) کاووس شاه، سودابه را به نزد خود فراخواند و او را با سیاوش روبه رو کرد.

8) سرانجام کاووس به هر دوی آن‌ها گفت که دلِ (خاطر) من از شما دو تن آسوده نمی شود و روحم آرامش نمی گیرد (من هنوز نسبتِ به شما بدگمانم)

9) به این امید (شاید) که آتشِ شعله ور حقیقت را روشن سازد و سریع، گناه کار را رسوا نماید.

10) سودابه چنین پاسخ داد که سخنانِ من راست است و دروغ نمی گویم.

11) کاووس به پسر جوانش گفت: در مورد این اتهام، نظرِ تو چیست؟ (چه دفاعی از خود داری.)

12) سیاوش چنین گفت که ای پادشاه، تحمّل آتشِ از شنیدنِ این بهتان برای من ساده تر است (با شنیدنِ این اتّهامات، عبور از آتش برای منِ بی گناه، آسان است)

13) اگر کوهی از آتش نیز باشد، آن را می پیمایم و اگر قرار بر عبور از آتش باشد، برای من کاری آسان است.

14) کی کاووس از فرزندِ خود سیاوش و همسرِ خود  سودابه، به سختی اندوهگین و نگران شد.

15) (حتّی) اگر یکی از این دو نفر نیز گناهکار باشند، دیگر پس از این، کسی مرا پادشاه خطاب نخواهد کرد.

16) بهتر است که خود را از این بدگمانی نجات دهم و برای این رویدادِ تلخ و دل آزار، چاره ای بیابم.

17) کاووس به وزیر خود فرمان داد تا شتربان، صد کاروان شتر از دشت بیاورد.

18) هیزمِ فراوانی به اندازه دو کوه در دشت آماده کردند و مردم بسیاری نیز با همدیگر به تماشا مشغول شدند.

19) در آن زمان (زمان کی کاووس)، راه و رسمِ شاهان در شناسایی خطاکار از درستکار این گونه بود؛ (زیرا به اعتقاد  ایشان، آتش پاک و مقدّس هرگز انسان‌های پاک را نمی سوزاند.)

20) سپس کاووس شاه به روحانیِ مشاور خود دستور داد که بر روی چوب‌ها نفت سیاه بریزند.

21) دویست نفر برای روشن کردن آتش پیش آمدند و آن قدر دمیدند که (از شدّت دود) انگار روز به شب تبدیل شد.

22) با نخستین دمیدن در هیزم همه فضا از دود سیاه شد و پس از آن به تندی آتش شعله ور گردید و زبانه کشید.

23) همه مردم حاضر در دشت از این آزمایش غمگین و ناراحت بودند و همه بر آن چهرهٔ خندان، معصوم و بی گناه سیاوش گریان بودند. (مردم می دانستند که سیاوش بی گناه است پس بر بی گناهی او می گریستند)

24) همه مردم حاضر در دشت از این آزمایش غمگین و ناراحت بودند و همه بر آن چهرهٔ خندان، معصوم و بی گناه سیاوش گریان بودند. (مردم می دانستند که سیاوش بی گناه است پس بر بی گناهی او می گریستند)

25) سیاوش در حالی که کلاهخُود طلایی بر سر داشت، نزد پدر آمد.

26) (سیاوش) هوشیار بود. لباس‌های سفیدی بر تن، لبی پر از خنده و دلی امیدوار داشت.

27) سیاوش همان گونه که آیین کفن و دفن است به خودش کافور پاشیده بود.

28) هنگامی که سیاوش به نزد کاووس بازگشت از اسب پیاده شد و در برابر کاووس سر خم کرد.

29) سیاوش، پدرش را بسیار شرمنده دید و دریافت که دیگر با فرزند خود با نرمی و مهربانی سخن می گوید.

30) سیاوش به کاووس گفت غمگین نباش، سرنوشت و بخش این چنین بوده است.

31) وجود من سراسر ارزشمند و آراسته به شرم و پاکی است، اگر بیگناه باشم، نجات می یابم.

32) اگر در این مورد گناهکار باشم، پروردگار من را زنده نمی گذارد.

33) با کمک نیروی خداوندِ نیکی دهنده، از این کوه آتش (می گذرم) و هیچ نگرانی و دلهره ای ندارم.

34) سیاوش اسب سیاهش را به سرعت راند؛ غمگین و مضطرب نبود بلکه خود را برای جنگ با آتش آماده کرد.

35) از هر سو آتش شعله می کشید به گونه ای که کسی سیاوش و اسبش را نمی دید (در آتش ناپدید شد.)

36) همه مردم حاضر در آن دشت (از شدت اندوه) خون می گریستند و انتظار می کشیدند تا ببینند کی سیاوش از آتش بیرون بیاید؟

37) چون سیاوش را دیدند، فریاد برآوردند که شاه نو، به سلامت، از آتش بیرون آمد.

38) اسب و سوار سفید پوش به گونه ای تندرست از آتش بیرون آمدند که انگار از کنار گل‌های یاسمن سفید بازگشته اند.

39) زمانی که بخشایش و آمرزش ایزد پاک شامل حال کسی شود. گرمای آتش و سردی آب با هم برابر می گردد.

40) هنگامی که سیاوش از کوه آتش به خوبی به دشت آمد، فریاد شادی و همدردی همه مردم به گوش رسید.

41) همه مردم به یکدیگر مژده می دادند که خداوند دادگستر، سیاوش بی گناه را آمرزید.

42) سودابه از شدّت خشم و اندوه موهای خود را می کند و اشک (عرق شرم) می ریخت و بر چهره خود چنگ می انداخت.

43) سیاوش پاک و بی گناه در حالی به نزد پدر رفت که اثری از دود، آتش، گرد و غبار با او نبود.

44) کاووس شاه و همه سپاهیان و سربازان برای بزرگداشت سیاوش از اسب پیاده شدند.

45) (کاووس شاه) سیاوش را محکم در آغوش کشید و از کردار ناپسند خود پوزش خواست.





قلمروزبانی صفحه 105 فارسی (3)

پاسخ قلمروزبانی صفحه 105 فارسی (3)

قلمروزبانی صفحه 105 درس

قلمروزبانی صفحه 105 درس

1) همان طور که می دانیم با روش های زیر، می توان به معنای هر واژه پی برد:

- قرار دادن واژه در جمله

- توجه به روابط معنایی واژگان

* اکنون بنویسید با کدام یک از این روش ها می توان به معنای واژه « اندیشه » در بیت های زیر پی برد؟

الف) چو شب تیره گردد شبیخون کنیم                     ز دل ترس و اندیشه بیرون کنیم        فردوسی

ب) غلام عشق شو کاندیشه این است                      همه صاحبدلان را پیشه این است       نظامی

پ) چو بشنید خسرو از آن شاد گشت                      روانش ز اندیشه آزاد گشت             فردوسی

2) بیت زیر را از شیوه بلاغی به شیوه عادی برگردانید.

سرانجام گفت ایمن از هر دوان                            نه گردد مرا دل، نه روشن روان

3) به جمله های زیر توجه کنید:

* او در مراغه رصدخانه ای بزرگ ساخت.

* از دشمن خود، دوست ساخت.

* آن نامدار، لشکری عظیم ساخت.

* استاد موسیقی، آهنگ زیبایی ساخت.

* او با ناملایمات زندگی ساخت.

فعل «ساخت» در هر یک از جمله های بالا کاربرد خاصی دارد که با دیگری کاملاً متفاوت است؛ پس واژه «ساخت» در هر یک از کاربرد هایش، فعل دیگری است.

* فعل های « گذشت » و « گرفت » در کاربرد های مختلف تغییر معنا می دهند. برای هر یک از معانی آنها جمله ای بنویسید.

1) الف) توجه به روابط معنایی واژگان از کلمه « ترس »  متوجه می شویم که اندیشه به معنی « اضطراب » است.

ب) قرار دادن واژه در جمله « اندیشه » در این بیت به معنی « فکر » است.

پ) قرار گرفتن در جمله، با توجه به داستان، در این بیت « اندیشه » به معنی « اندوه و اضطرای » است.

2) سرانجام گفت: « از هر دوان نه دل من و نه روان روشنم ایمن نگردد »

3) گذشت:

زمان به سرعت گذشت                       بر دلم گذشت که خبر خوشی در راه است

گذشت، کار بزرگان است                    خرش از پل گذشت. و...

گرفت:

من دست او را گرفتم                         گرفتم که کارها را تمام کردی، بعد چی؟

هنگام غروب دل آرام می گیرد            هنگام ورزش باید مواظب باشیم عضلات پا نگیرد و...



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (3)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



قلمرو ادبی صفحه 106 فارسی (3)

پاسخ قلمرو ادبی صفحه 106 فارسی (3)

قلمرو ادبی صفحه 106 درس

قلمرو ادبی صفحه 106 درس

1) کنایه را در بیت های زیر مشخص کنید  و مفهوم هر یک را بنویسید.

الف) چو خواهی که پیدا کنی گفت و گوی                    بباید زدن سنگ را بر سبوی

ب) سیاوش سیه را به تندی بتاخت                            نشد تنگ دل، جنگ آتش بساخت

2) دو نمونه «مجاز» در متن درس بیابید و مفهوم آنها را بررسی کنید.

3) برای هریک از زمینه های حماسه، بیت متناسب از متن درس بیابید.

قهرمانی:

خرق عادت:

ملّی:

1) الف) سنگ بر سبو زدن: آزمایش کردن

ب) تنگ دل شدن: ناراحت

2) سراسر همه دشت بریان شدند            بر آن چهر خندانش گریان شدند

«دشت» مجاز از «مردم»

چو از کوه آتش به هامون گذشت           خروشیدن آمد ز شهر و ز دشت

«شهر و دشت» مجاز از «مردم»

3) قهرمانی: اگر کوه آتش بود بسپرم        ازین تنگ خوار است اگر بگذرم

خرق عادت: چو از کوه آهن به هامون گذشت       خروشیدن آمد ز شهر و ز دشت

ملّی: مگر کآتش تیز پیدا کند / گنه کرده را زود رسوا کند (معتقد بودند آتش گناهکار را از بی گناه تشخیص می دهد)





قلمرو فکری صفحه 106 فارسی (3)

پاسخ قلمرو فکری صفحه 106 فارسی (3)

قلمرو فکری صفحه 106 درس

قلمرو فکری صفحه 106 درس

1) معنی و مفهوم بیت زیر را به نثر روان بنویسید.

چو او را بدیدند برخاست غو               که آمد ز آتش برون شاه نو

2) «گذر سیاوش از آتش» را با مضمون بیت زیر مقایسه کنید.

آتش ابراهیم را نبود زیان                  هرکه نمرودی است گو می ترس از آن

مولوی

3) نخست برای هر نمونه، بیتی مرتبط از درس بیابید؛ سپس مفهوم مشترک ابیات هر ستون را بنویسید.

1) وقتی مردم سیاوش را دیدند که سالم از میان آتش بازگشته است، شادمانه فریاد کشیدند که شاه نو سالم آمده است.

2) هر دو به این نکته اشاره دارد که «آتش بی گناهان را آسیب نمی رساند، تنها ستمکاران و ظالمان هستند که باید از آزمون آتش بترسند و وحشت کنند.»

3) پاسخ به صورت زیر می باشد:





معنی شعر صفحه 109 فارسی (3)

پاسخ معنی شعر صفحه 109 فارسی (3)

معنی شعر صفحه 109 درس

معنی شعر صفحه 109 درس

1) یادم آمد هان!

داشتم می‌گفتم: آن شب نیز

سورت سرمای دی بیدادها می‌کرد

و چه سرمایی، چه سرمایی

بادبرف و سوز وحشتناک

2) لیک خوشبختانه آخر سرپناهی یافتم جایی

گرچه بیرون تیره بود و سرد، همچون ترس

قهوه خانه گرم و روشن بود، همچو شرم

3) همگنان را خون گرمی بود.

قهوه خانه گرم و روشن، مرد نقال آتشین پیغام

راستی کانون گرمی بود.

4) مرد نقّال – آن صدایش گرم، نایش گرم

آن سکوتش ساکت و گیرا

و دمش، چونان حدیث آشنایش گرم

5) راه می‌رفت و سخن می‌گفت

چوبدستی منتشا مانند در دستش،

مست شور و گرم گفتن بود.

صحنه­ میدانک خود را تند و گاه آرام می‌پیمود.

6) همگنان خاموش.

گرد بر گردش، به کردار صدف بر گرد مروارید،

پای تا سر گوش

7) هفت خوان را زادسرو مرو

یا به قولی «ماخ سالار» آن گرامی مرد

آن هریوه­ خوب و پاک­آیین – روایت کرد:

خوان هشتم را

من روایت می‌کنم اکنون …

من که نامم ماث

8) همچنان می‌رفت و می‌آمد.

همچنان می‌گفت و می‌گفت و قدم می‌زد

9) قصّه است این، قصّه، آری قصّه درد است

شعر نیست،

این عیار مهر و کین و مرد و نامرد است

بی عیار و شعر محض خوب و خالی نیست

هیچ -همچون پوچ- عالی نیست.

10) این گلیم تیره بختی­هاست

خیس خون داغ سهراب و سیاوش­ها،

روکش تابوت تختی هاست

11) اندکی استاد و خامش ماند؛ پس هماوای خروش خشم

با صدایی مرتعش لحنی رجز مانند و دردآلود

خواند:

12) آه

دیگر اکنون آن عمادِ تکیه و امّید ایرانشهر

شیرمردِ عرصه­ ناوردهای هول

پورِ زالِ زر جهان پهلو

آن خداوند و سوار رخش بی مانند

13) آن که هرگز- چون کلید گنج مروارید-

گم نمی‌شد از لبش لبخند،

خواه روز صلح و بسته مهر را پیمان،

خواه روز جنگ و خورده بهر کین سوگند

14) آری اکنون شیر ایران شهر

تهمتن گرد سجستانی

کوه کوهان، مرد مردستان، رستم دستان،

در تگ تاریک ژرف چاه پهناور،

کشته هر سو بر کف و دیوارهایش نیزه و خنجر،

چاه غدر ناجوانمردان

چاه پستان، چاه بی دردان،

چاه چونان ژرفی و پهناش، بی شرمیش ناباور

و غم انگیز و شگفت آور.

15) آری اکنون تهمتن با رخش غیرتمند.

در بن این چاه آبش زهر شمشیر و سنان گم بود:

پهلوان هفت خوان اکنون

طعمه دام و دهان خوان هشتم بود.

16) و می‌اندیشید

که نبایستی بگوید هیچ

بس که بی شرمانه و پست است این تزویر.

چشم را باید ببندد،تا نبیند هیچ

17) بعد چندی که گشودش چشم

رخش خود را دید،

بس که خونش رفته بود از تن

بس که زهر زخم­ها کاریش

گویی از تن حس و هوشش رفته بود و داشت می‌خوابید

18) از تن خود – بس بتر از رخش-

بی خبر بود و نبودش اعتنا با خویش.

رخش را می‌دید و می‌پایید.

رخش آن طاق عزیز، آن تای بی همتا

رخش رخشنده

با هزاران یادهای روشن و زنده… 

19) گفت در دل رخش، طفلک رخش

آه

این نخستین بار شاید بود

کان کلید گنج مروارید او گم شد.

20) ناگهان انگار

بر لب آن چاه

سایه‌ای را دید

او شغاد آن نابرادر بود

که درون چه نگه می‌کرد و می‌خندید.

و صدای شوم و نامردانه اش در چاهسار گوش می‌پیچید

21) باز چشم او به رخش افتاد-اما… وای

دید

رخش زیبا رخش غیرتمند

رخش بی مانند

با هزارش یاد بود خوب خوابیده است

آن چنان که راستی گویی

آن هزاران یادبود خوب را در خواب می‌دیده است

22) بعد از آن تا مدتی تا دیر

یال و رویش را

هی نوازش کرد هی بویید هی بوسید

رو به یال و چشم او مالید

23) مرد نقّال از صدایش ضجّه می‌بارید و نگاهش مثل خنجر بود:

«و نشست آرام، یال رخش در دستش

باز با آن آخرین اندیشه ها سرگرم

جنگ بود این یا شکار؟ آیا

میزبانی بود یا تزویر؟

24) قصه می‌گوید که بی شک می‌توانست او اگر می‌خواست

که شغاد نابرادر را بدوزد همچنان که دوخت با کمان و تیر

بر درختی که به زیرش ایستاده بود

و بر آن بر تکیه داده بود

و درون چه نگه می‌کرد

25) قصه می‌گوید:

این برایش سخت آسان بود و ساده بود.

همچنان که می‌توانست او اگر می‌خواست

کان کمند شصت خم خویش بگشاید

و بیندازد به بالا بر درختی گیره ای، سنگی و فراز آید

26) ور بپرسی راست گویم راست

قصّه بی شک راست می‌گوید

می‌توانست او اگر می‌خواست

لیک

1) آری به یادم آمد، داشتم این را می‌گفتم: آن  شب هم  سوز و تندی  سرمای  زمستان  شدید بود. آه، چه  سرمایی! تند و استخوان سوز بود.

2) اما سرانجام جایی را برای سرپناه پیدا کردم. هر چند که بیرون از آن سرپناه، فضایی تیره و سرد(بی روح) همانند ترس و هراس بود؛ ولی داخل قهوه خانه (پناهگاه) چون شرم و حیا گرم و روشن بود.

3) همگان با هم، صمیمی، خودمانی و یکدل بودند، فضای قهوه خانه گرم و روشن. به راستی که انجمن دوستانه‌ای بود.

4) مرد نقال نیز سخنانش گرم و گیرا بود. همچنین سکوت و خاموشی اش دیگران را به سکوت وامی داشت و خاموشی اش سنگین، دلچسب و سخنش همانند داستان و روایت آشنای او (داستان های شاهنامه) دلنشین بود.

5) (مرد نقّال) در حالی که راه می‌رفت سخن می‌گفت، (داستان های شاهنامه را روایت می‌کرد.) چوب دستی، همچون عصا در دست داشت و غرق  شور و گرم گفتن بود. میدان کوچک (قهوه  خانه) را گاهی تند و گاهی آرام می‌پیمود.

6) از سوی دیگر همان گونه که صدف، مروارید را احاطه می‌کند؛ حاضران قهوه خانه نیز مرد نقّال را احاطه کرده بودند و با تمام وجود به سخنان او گوش فرا می‌دادند.

7) هفت خوان را آزادسرو مروی و یا به قولی «ماخ سالار» آن مرد ارجمند و آن هراتی خوب و پاک دین این گونه روایت می کرد … اما خوان هشتم را اکنون من شاعر برایتان روایت می‌کنم من که نامم «ماث» (مهدی اخوان ثالث) است.

8) (مرد نقال)همچنان در فضای قهوه خانه گام برمی‌داشت و همچنان داستان (مرگ رستم) را روایت می‌کرد و این گونه می‌گفت.

9) سخن من، داستان درد و رنج مردم است و متکی بر واقعیت. شعری نیست که بر خیال استوار باشد. این داستان، اندازهٔ مهِر یک مرد (رستم) و کینهٔ یک نامرد (شغاد) را بیان می‌کند و افشاکنندهٔ خیانت نامردان است. همچون شعرهای بدون درون مایه نیست که فقط ظاهری آراسته داشته باشد. (شعر من متعهد و لبریز از حقیقت است.)

10) شعر من، گلیم تیره بختی ها و درد و رنج این جامعه است و به خون داغ سهراب ها و سیاوش ها آغشته شده و روکش تابوت پهلوانی چون تختی گردیده است و هنوز تازه است .(پهلوانانی چون سهراب و سیاوش و تختی که هر سه ناجوانمردانه کشته شدند.)

11) مرد نقال بازایستاد و ساکت شد، پس با صدای خشم آلود و لرزان و آهنگی رجزگونه و دردناک این گونه گفت

12) آه، دیگر آن تکیه گاه و امید کشور ایران و شیرمرد میدان های ترسناک جنگ، فرزند زال، پهلوان جهان، آن صاحب و سوار رخش بی همتا

13) و آن کسی که هرگز خنده از لبانش دور نمی‌شد، چه در روز صلح که برای مهر و دوستی پیمان بسته و چه در روز جنگ که برای کینه و انتقام سوگند خورده است.

14) آری، اکنون رستم این شیر ایران زمین، دلاور و پهلوان سیستانی، مظهر استواری و مردانگی، فرزند زال، در ته چاه تاریک و عمیق و پهناوری که از هر سوی بر کف و دیواره هایش نیزه و خنجر کاشته شده، گرفتار گشته بود. در چاه مکر و نیرنگ ناجوانمردان، چاه فرومایگان و بی دردان، چاهی که بی شرمیش همچون عمق و پهنایش باور نکردنی و غم انگیز و شگفت آور بود.

15) آری رستم اکنون با اسب غیرتمند و دلاور خویش، در ته چاهی که به جای آب، زهر شمشیر و نیزه داشت، ناپدید شده و در دام دهان این خوان هشتم (چاه) گرفتار گشته بود.

16) رستم با خود می‌اندیشید که دیگر نباید چیزی بگوید چرا که این فریب و دشمنی، بسیار بی شرمانه و پست بود و او باید در برابر این نیرنگ، چشم های خود را ببندد تا دیگر چیزی نبیند.

17) پس از این که چشمانش را گشود، رخش خود را دید که خون زیادی از تنش خارج شده و از بس که شدت زخم هایش مؤثر و کشنده بود؛ انگار که هوش و توانش را از دست داده و در حال جان دادن بود.

18) او از تن خود که بدتر از رخش زخمی شده بود، آگاهی نداشت و توجهی به خودش نمی‌کرد و مراقب رخش بود. رخش آن یکتای گرامی، آن بی همتای بی مانند، رخش درخشان و زیبایی که هزاران خاطره خوش از او به یاد داشت.

19) رستم در دل خود این گونه می‌گفت: بیچاره رخش، و این برای نخستین بار بود که لبخند از لبان رستم دور می‌شد؛ زیرا رخش گرامی خود را آغشته به خون و نزار می‌دید.

20) ناگهان گویی در کنار آن چاه سایه‌ای را دید. آن سایه شغاد نابرادریش بود که به درون چاه نگاه می‌کرد و می‌خندید و صدای شوم و نامردانه اش در گوش رستم می‌پیچید.

21) دوباره چشم رستم به رخش افتاد؛ اما افسوس که رخش زیبا و غیرتمند و بی همتای او با آن همه خاطرات خوشی که با او داشته، مرده است؛ آنچنان که انگار آن خاطرات خوش را در خواب می‌دیده است.

22) پس از آن تا مدتی تا زمانی دراز، پیاپی یال و روی رخش را نوازش کرد و بویید و بوسید. چهره اش را به یال و چشم رخش مالید.

23) از صدای مرد نقّال، ناله و زاری همچون باران می‌بارید (بسیار ناراحت وخشمگین بود) و نگاهش تیز و گیرا بود. رستم آرام در کنار رخش نشست در حالی که یال رخش در دستش بود، در این اندیشه فرورفته بود که آمدن به این دشت برای شکار نبود؛ بلکه برای به دام انداختن و کشتن او بود؛ این میزبانی نبود. بلکه فریب و نیرنگ دشمنان بود.

24) او اگر می‌خواست می‌توانست شغاد نابرادر را بکشد؛ همچنان که قبل از مردن با تیری شغاد را بر درختی که در زیرش ایستاده بود دوخت و کشت.

25) داستان این گونه می‌گوید: این کار برای رستم بسیار ساده بود. همانگونه که می‌توانست اگر می‌خواست کمند بلند خودش را باز کند و به درخت یا گیره‌ای بیندازد و بالا بیاید.

26) اگر راستش را بپرسی (بخواهی) من می‌گویم که آری راست بود. بدون شک قصه راست می‌گوید او می‌توانست که خود را نجات دهد اگر می‌خواست . اما … (رستم پیروزمندانه مرگ را پذیرفت. او مرگ را از زندگانی که در آن به راحتی برادرکشی می‌شود برتر شمرد.)



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (3)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



قلمروزبانی صفحه 115 فارسی (3)

پاسخ قلمروزبانی صفحه 115 فارسی (3)

قلمروزبانی صفحه 115 درس

قلمروزبانی صفحه 115 درس

1) متضاد واژه های مشخص شده را در متن درس بیابید.

* باید به داوری بنشینیم / شوق رقابتی است / در بین واژه ها و عبارت ها / و هرکدام می خواهند

معنای «صلح» را مرادف اول باشند.

طاهره صفارزاده

* با اهل فنا دارد هرکس سر «یکرنگی»                  باید که به رنگ شمع  از رفتنِ سرخندد

بیدل دهلوی

2) این شعر اخوان را با توجه به موارد زیر بررسی کنید.

الف) استفاده از واژه ها، ترکیب ها و ساختار های نحوی زبان کهن

ب) کاربرد واژه ها و ترکیب های نوساخته

3) در متن زیر، گروه های اسمی و وابسته های پیشین و پسین را مشخص کنید.

- رخش زیبا، رخش غیرتمند

رخش بی مانند، با هزارش یادبود خوب خوابیده است.

1) * صلح: ناورد

* یکرنگی: تزویر، غدر

2) الف) همگنان هریوه / ناورد های هول / گرد سجستانی/ تک / سنان / طاق / فراز آمد

خواه روز صلح و بسته مهر را پیمان: « را »  فلک اضافه امروزه به کار نمی رود

بهرِ کین سوگند: بهر حرف اضافه

ب) چاهسار گوش / یادهای روشن / رخش غیرتمند / چاه پستان / گیلم تیره بختی ها

 

3) رخش زیبا، رخش غیرتمند (رخش: هسته، موصوف / زیبا، غیرتمند: وابسته پسین صفت بیانی)

رخش بی مانند، با هزاران یادبود خوب خوابیده است. (رخش: هسته، موصوف / بی مانند: وابسته پسین، صفت بیانی) (با: حرف اضافه / هزاران: وابسته پیشین، صفت شمارشی اصلی / یادبود: هسته گروه اسمی / خوب: وابسته پسین، صفت بیانی)





قلمرو ادبی صفحه 115 فارسی (3)

پاسخ قلمرو ادبی صفحه 115 فارسی (3)

قلمرو ادبی صفحه 115 درس

قلمرو ادبی صفحه 115 درس

1) کدام نوع لحن برای خوانش متن درس، مناسب است؟ دلایل خود را بنویسید.

2) در این سروده «رستم» و «شغاد» نماد چه کسانی هستند؟

3) قسمت های زیر را از دید آرایه های ادبی بررسی کنید.

الف) این نخستین بار شاید بود

کان کلید گنج مروارید او گم شد

ب) همگنان خاموش،

گرد بر گردش، به کردار صدف بر گرد مروارید

پ) پهلوان هفت خوان، اکنون

طعمۀ دام و دهان خوان هشتم بود.

1) لحن حماسی: زیرا احساس دلاوری را به شنونده منتقل می کند.

2) رستم: انسان های جوانمرد و درستکار

شغاد: ناجوانمردانه و حیله گر

3) الف) کنایه: ناراحت بودن  استعاره: کلید گنج / مروارید: استعاره از « لبخند » مروارید استعاره از دندان

ب) تشبیه مردم به صفت و مرد نقال به مروارید / تناسب: صدف، مروارید

پ) تشبیه: پهلوان مانند طعمه بود / استعاره: « خوان هشتم » استعاره از « حیله و نیرنگ » / تشخیص: خوان هشتم دهان داشته باشد.

 





قلمرو فکری صفحه 116 فارسی (3)

پاسخ قلمرو فکری صفحه 116 فارسی (3)

قلمرو فکری صفحه 116 درس

قلمرو فکری صفحه 116 درس

1) مقصود نقّال از «قصّۀ درد» چیست؟

2) درباره مناسبت موضوعی متن درس با بیت های زیر توضیح دهید.

یوسف، به این رها شدن از چاه دل مبند             این بار می برند که زندانی ات کنند

فاضل نظری

3) شاعر در این سروده، بر کدام مضامین اجتماعی تأکید دارد؟

4) اگر به جای شاعر بودید، این شعر را چگونه به پایان می رساندید؟ چرا؟

1) قصه کشته شدن رستم که نماد افراد درستکار جامعه است.

2) به ظاهر نباید دل بست، شاید در پس این ظاهر خوب، زشتی و پلشتی باشد.

3) رواج ناجوانمردی در جامعه / رواج ظلم و ستم در جامعه زمان شاعر / علاقه مردم به شنیدن داستان های قدیم در قهوه خانه ها / از بین بردن بزرگان جامعه توسط حکومت ها سفّاک.

4) نظر دانش آموز



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (3)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



معنی شعر صفحه 117 فارسی (3)

پاسخ معنی شعر صفحه 117 فارسی (3)

معنی شعر صفحه 117 درس

معنی شعر صفحه 117 درس

1) تنیده یاد تو، در تار و پودم، میهن، ای میهن!                       بود لبریز از عشقت، وجودم، میهن، ای میهن!

2) تو بودم کردی از نابودی و با مهر پروردی،                            فدای نام تو، بود و نبودم، میهن، ای میهن!

3) به هر مجلس، به هر زندان، به هر شادی، به هر ماتم،       به هر حالت که بودم با تو بودم، میهن، ای میهن!

4) اگر مستم اگر هشیار، اگر خوابم اگر بیدار،                          به سوی تو بود روی سجودم، میهن، ای میهن!

5) به دشت دل، گیاهی جز گل رویت نمی‌روید،                      من این زیبازمین را آزمودم، میهن، ای میهن!

1) ای میهن من! یاد تو، در تار و پود من تنیده شده و وجود من لبریز از عشق تو است.

2) ای میهن! تو از نیستی من را پدید آوردی و با عشق و مهربانی مرا بزرگ کردی؛ ازین رو هست و نیست من فدای نام تو گردد.

3) ای میهن! در هر مجلس یا زندان، در هر شادی یا سوگواری، در هر حالتی که بوده ام با تو بوده ام.

4) ای میهن! اگر مستم اگر هشیار، اگر خوابم اگر بیدار، همیشه روی سجودم به سوی تو است.

5) ای میهن! در دشت دلم، گیاهی جز گل روی تو نمی‌روید. من دلم را که مانند زمین زیباست بارها آزموده ام.





درک و دریافت صفحه 117 فارسی (3)

پاسخ درک و دریافت صفحه 117 فارسی (3)

درک و دریافت صفحه 117 درس

درک و دریافت صفحه 117 درس

1) یک بار دیگر، شعر را با تأمل بر مکث ها و درنگ ها بخوانید.

2) وجه اشتراک این شعر را از نظر محتوا با فصل های ادبیات پایداری و ادبیات حماسی بنویسید.

2) نهایت احترام به میهن و ملی گرایی و ارزشمندی سرزمین.





معنی شعر صفحه 120 فارسی (3)

پاسخ معنی شعر صفحه 120 فارسی (3)

معنی شعر صفحه 120 درس

معنی شعر صفحه 120 درس

1) مجمعی کردند مرغان جهان                آنچه بودند آشکارا و نهان

2) جمله گفتند این زمان در روزگار          نیست خالی هیچ شهر از شهریار

3) چون بود کاقلیم ما را شاه نیست       بیش از این بی شاه بودن راه نیست

هدهد که پرندۀ دانایی بود و افسری بر سر داشت، گفت: ای یاران من بیشتر از همه شما جهان را گشته ام و از اطراف و اکناف گیتی آگاهم. ما پرندگان را نیز پیشوا و شهریاری است. من او را می شناسم، نامش سیمرغ است و در پس کوه قاف، بلندترین کوه روی زمین، بر درختی بلند آشیانه دارد.

4) در خرد و بینش، او را همتایی نیست؛ از هر چه گمان توان کرد زیباتر است. با خردمندی و زیبایی، شکوه و جلالی بی مانند دارد و با خرد و دانش خود، آنچه خواهد تواند.

5) سنجش نیروی او در توان ما نیست. چه کسی می تواند ذرّه ای از خرد و شکوه و زیبایی او را دریابد؟ سالها پیش نیم شبی از کشور چین گذشت و پری از پرهایش بر این سرزمین افتاد. آن پر چنان زیبا بود که هر که آن را دید، نقشی از آن به خاطر سپرد. این همه نقش و نگار که در جهان هست، هر یک پرتوی از آن پر است! شما که خواستار شهریاری هستید. باید او را بجویید و به درگاه او راه یابید و بدو مهرورزی کنید. لیکن باید بدانید رفتن بر کوه قاف کار آسانی نیست.

6) شیرمردی باید این ره را شگرف             زان که ره دور است و دریا ژَرف ژرف

7) پرندگان چون سخنان هدهد را شنیدند، جملگی مشتاق دیدار سیمرغ شدند و همه فریاد برآوردند که ما آماده ایم؛ ما از خطرات راه نمی هراسیم؛ ما خواستار سیمرغیم.

8) هدهد گفت آری، آن که او را شناسد، دوری از او را تحمّل نتواند کرد و آنکه بدو رو آرد، بدو نتواند رسید.

9) امٌا چون از خطرات راه، اندکی بیشتر سخن به میان آورد، برخی از مرغان از همراهی باز ایستادند و زبان به پوزش گشودند. بلبل گفت: من گرفتار عشق گلم. با این عشق، چگونه می توانم در جستجوی سیمرغ این سفر پر خطر را بر خود هموار کنم؟

10) هدهد به بلبل پاسخ گفت مهرورزی تو بر گل کار راستان و پاکان است، امّا زیبایی محبوب تو چند روزی بیشتر نیست.

11) طاووس نیز چنین عذر آورد که من مرغ بهشتی ام. روزگاری دراز در بهشت به سر برده ام. مار با من آشنا شد؛ آشنایی با او سبب گردید که مرا از بهشت بیرون کنند. اکنون آرزویی بیش ندارم و آن این است که بدان گلشن خرّم بازگردم و در آن گلزار باصفا بیاسایم. مرا از این سفر معذور دارید که مرا با سیمرغ کاری نیست.

12) هدهد پاسخ گفت بهشت جایگاهی خرّم و زیباست؛ امّا زیبایی بهشت نیز پرتوی از جمال سیمرغ است. بهشت در برابر سیمرغ چون ذرّه در برابر خورشید است.

13) هر که داند گفت با خورشید راز          کی تواند ماند از یک ذرّه باز

14) آن گاه باز شکاری که شاهان او را روی شست می نشاندند و با خویشتن به شکار می بردند چنین گفت من بسیار کوشیده ام تا روی دست شاهان جا گرفته ام. پیوسته با انسان بوده ام و برای آنان شکار کرده ام. چه جای آنست که چندین شاهان بگذارم و در بیابانهای بی آب و علف در جستجوی سیمرغ سرگردان شوم؟ آن به که مرا نیز معاف کنید.

15) بعد از آن مرغان دیگر سر به سر          عذرها گفتند مشتی بی خبر

16) امّا هدهد دانا یک یک آنان را پاسخ گفت و عذرشان را رد کرد و چنان از شکوه و خرد و زیبایی سیمرغ سخن راند که مرغان جملگی شیدا و دلباخته گشتند؛ بهانه ها یکسو نهادند و خود را آماده ساختند تا در طلب سیمرغ به راه خود ادامه دهند و به کوه قاف سفر کنند.

17) آن گاه اندیشیدند که در پیمودن راه و در هنگام گذشتن از دریاها و بیابانها، راهبر و پیشوایی باید داشته باشند. آن گاه برای انتخاب رهبر و پیشوا که در راه، آنان را رهنمون شود، قرعه زدند. قضا را قرعه به نام هدهد افتاد. پس بیش از صد هزار مرغ به دنبال هدهد به پرواز درآمدند. راه بس دور و دراز و هراسناک بود. هر چه می رفتند پایان راه پیدا نبود.

18) گفت ما را هفت وادی در ره است              چون گذشتی هفت وادی، درگه است

19) وانیامد در جهان زین راه کس                    نیست از فرسنگ آن آگاه کس

20) چون فروآیی به وادی طلب                       پیشت آید هر زمانی صد تعب

21) مُلک، اینجا بایدت انداختن                        مِلک اینجا بایدت درباختن

22) بعد از این وادی عشق آید پدید                 غرق آتش شد کسی کانجا رسید

23) عاشق آن باشد که چون آتش بود             گرم رو سوزنده و سرکش بود

24) بعد از آن بنمایدت پیش نظر                    معرفت را وادی ای بی پا و سر

25) چون بتابد آفتاب معرفت                          از سپهر این ره عالی صفت

26) هر یکی بینا شود بر قدر خویش                باز یابد در حقیقت صدر خویش

27) بعد از این وادی استغنا بود                      نه درو دعویّ و نه معنا بود

28) هشت جنّت نیز این جا مرده ای است        هفت دوزخ همچو یخ افسرده ای است

29) بعد از این وادی توحید آیدت                     منزل تفرید و تجرید آیدت

30) روی ها چون زین بیابان در کنند                جمله سر از یک گریبان بر کنند

31) بعد از این وادی حیرت آیدت                      کار دائم درد و حسرت آیدت

32) مرد حیران چون رسد این جایگاه                در تحیّر مانده و گم کرده راه

33) بعد از این وادی فقر است و فنا                کی بود اینجا سخن گفتن روا؟

34) صد هزاران سایه جاوید، تو                       گم شده بینی ز یک خورشید، تو

35) مرغان از سختی وحشت کردند و عدّه ای در همان مرحله نخست از پا در آمدند. و بسیاری در دومین منزل به زاری زار جان سپردند. امّا کسانی که همّت داشتند پیشتر رفتند. روزگار سفر هم سخت طولانی شد.

36) این عدّه قلیل چون بر بالای کوه آمدند روشنایی خیره کننده ای دیدند؛ امّا از سیمرغ خبری نبود.

37) چون نگه کردند آن سی مرغ زود       بی شک این سی مرغ آن سیمرغ بود

38) خویش را دیدند سیمرغ تمام            بود خود سیمرغ سی مرغ تمام

39) محو او گشتند آخر بر دوام                سایه در خورشید گم شد والسّلام

1) همۀ پرندگان شناخته و ناشناخته جهان در جایی گرد آمدند.

2) همۀ پرندگان گفتند هیچ زمانی هیچ سرزمینی بدون شاه نبوده است.

3) چرا سرزمین ما شاهی ندارد، بیشتر از این درست نیست که کشور بدون شاه بماند.

4) در دانش و بصیرت بی همتاست و از هر چه که تصور شود زیباتر است، با خردمندی و زیبایی، عظمت و شکوهی بی مانند دارد و با دانایی و خرد هر چیزی را که بخواهد به دست خواهد آورد.

5) ما از شناخت او و نیرویش ناتوانیم. و کسی نمی تواند حتی مقدار کمی از بزرگی و زیبایی او را درک کند. سالها پیش شبی که از آسمان کشور چین می گذشت، یکی از پرهایش بر زمین چین افتاد و آنقدر آن پر زیبا بود که زیبایی آن درخاطر همه ماند و هر جا زیبایی هست بازتاب نور آن پر زیباست. اگر می خواهید شاه داشته باشید باید به حضورش برسید و به او عشق بورزید؛ ولی باید بدانید رفتن به کوه قاف بسیار سخت است.

6) پیمودن این راه مردی نیرومند و شایسته می خواهد؛ زیرا این راه، طولانی و پر خطر است.

7) پرندگان چون سخنان هدهد را شنیدند، همه علاقمند به دیدن سیمرغ شدند و فریاد زدند که ما آماده ایم، از خطرات راه ترسی نداریم. ما خواهان سیمرغ هستیم.

8) هدهد گفت: آری؛ هر که او را نشناسد، دوری از او را نمی تواند تحمل کند و وقتی به سوی او برود به دلیل عظمت و بزرگی او نمی تواند به او برسد.

9) ولی وقتی از خطرهای راه بیشتر حرف زد، برخی از پرندگان از همراهی با او منصرف شدند و عذر خواهی کردند. بلبل که نماد مردمان جمال پرست است گفت: من گرفتار عشق گلم. با این عشق، چگونه می توانم در جستجوی سیمرغ این سفر خطرناک درنوردم و خودم را به سیمرغ برسانم.

10) عشق تو به گل کار انسانهای پاک و درستکار است، ولی زیبایی معشوق تو چند روز بیشتر به درازا نمی کشد. گل زود پژمرده می شود و از بین می رود.

11) طاووس هم بهانه آورد که من مرغ بهشتی هستم. مدتی طولانی در بهشت زندگی کردم. آشنایی با مار باعث شد که مرا از بهشت بیرون کنند و حالا آرزویی جز برگشتن به بهشت و آسایش درآن گلستان ندارم. مرا ببخشبد که کاری با سیمرغ ندارم.

12) هدهد پاسخ داد: بهشت بسیار زیباست؛ اما زیبایی بهشت هم جزئی از زیبایی سیمرغ است. بهشت در برابر سیمرغ مانند ذره در برابر خورشید است.

13) هر کس بتواند به خداوند نزدیک شود و رازش را به او بگوید ممکن نیست از خواسته های کوچک خود بازبماند و به آن نرسد.

14) آن وقت، باز شکاری گفت که شاهان مرا روی انگشت شصت می نشاندند و با خود به شکار می بردند. من تلاش زیادی کرده ام تا به این مقام رسیده ام و همیشه با ایشان همراه بوده ام و برای ایشان شکار کرده ام، چرا باید شاهان را رها کنم و در بیابانهای بی آب و علف در جستجوی سیمرغ سرگردان شوم؟ بهتر است که مرا هم از این کار معاف کنید.

15) پس از آن همۀ پرندگان دیگر که گروهی نادان و بی خبر بودند، بهانه هایی آوردند.

16) ولی هدهد دانا به تک تک ایشان پاسخ داد و بهانه های شان را نپذیرفت و چنان از بزرگی و دانایی و زیبایی سیمرغ حرف زد که همه مرغان، عاشق و دلداده سیمرغ شدند بهانه ها را کنار گذاشتند و خودشان را آماده کردند تا برای یافتن سیمرغ به راه خود ادامه دهند و به کوه قاف بروند.

17) فکر کردند که در پیمودن این راه و برای گذشتن از دریاها و بیابانها رهبر و پیشوایی باید داشته باشند. آن وقت برای انتخاب رهبر که در راه آنان را راهنمایی کند، قرعه کشی کردند. از قضا قرعه به نام هدهد افتاد پس بیشتر از صد هزار مرغ به دنبال هدهد پرواز کردند راه بسیار دور و دراز و وحشتناک بود هرچه بیشتر میرفتند کمتر می رسیدند هدهد با مهربانی به همه دل و جرئت می داد؛ ولی سختی های راه را پنهان نمی کرد.

18) گفت هفت سرزمین در راه ماست، وقتی از این هفت سرزمین بگذریم به پیشگاه سیمرغ می رسیم.

19) کسی در جهان از این راه بازنگشته است و کسی از طول این راه آکاه نیست.

20) وقتی به سرزمین طلب برسی، هرلحظه، گرفتار صدها رنج و گرفتاری می شوی.

21) دراین مرحله تو باید قدرت و ثروت را رها کنی.

22) پس از این مرحله سرزمین عشق آشکار می شود. کسی که به آنجا برسد عشق تمام وجودش را در بر می گیرد.

23) عاشق کسی است که مانند آتش تیز و سوزان و سرکش باشد.

24) بعد از مرحله عشق سرزمینی بی پایان از شناخت در برابر چشم تو آشکار و هویدا می شود.

25) وقتی شناخت خدا مانند آفتاب در آسمان این مسیر ارزشمند آشکار شود،

26) هرکسی به ارزش و جایگاه خود پی می برد و حقیقتا از مقام خود باخبر می شود.

27) بعد از این مرحله، سرزمین استغنا و بی نیازی است که در آن، خواسته و ادعایی وجود ندارد.

28) در این مرحله هشت طبقه بهشت، مانند مرده ای بی روح و بی ارزش است و هفت مرحلۀ جهنم مانند یخ سرد و منجمد است.

29) دراین مرحله، سرزمین توحید برابرت قرار می گیرد، جایی که یکی شدن با حق و خالی شدن قلب از غیر او پیش روی تو است.

30) وقتی که از این بیابان عبور کنند همه به وحدت و اتحاد می رسند.

31) پس ازاین این مرحله سرزمین حیرت در برابرش قرار می گیرد و کار تو پیوسته درد و حسرت کشیدن خواهد بود.

32) وقتی انسان سرگردان و حیران به این جایگاه برسد در سرگردانی می ماند و راه را گم می کند.

33) پس از این مرحله سرزمین و نابودی قرار دارد .در این سرزمین، سخن گفتن جایز نیست.

34) موجودات پایدار بی شماری که همچون سایه خداوند هستند، در این جا به خورشید وجود خداوند می پیوندند و هیچ دیده نمی شوند.

35) مرغان ازاین همه سختی وحشت زده شدند. برخی درهمان نخستین منزل خسته شدند و بسیاری در دومین منزل در بدترین وضعیت درگذشتند؛ اما آنان که همت یارشان بود پیشتر می رفتند زمان سفر، سخت طولانی شد.

36) این گروه اندک چون به بالای کوه رسیدند، روشنایی خیره کننده ای را دیدند؛ اما از سیمرغ خبری نبود.

37) وقتی که او سی پرنده در خود نگاه کردند، زود فهمیدند که بدون تردید خودشان همان سیمرغ هستند.

38) خود را سیمرغ کامل دیدند و این سیمرغ همان سی پرندۀ کامل بود.

39) پرندگان برای همیشه در سیمرغ محو شدند. آری سایه وجود ایشان در پرتو خورشید خداوند نابود گشت.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (3)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



قلمروزبانی صفحه 126 فارسی (3)

پاسخ قلمروزبانی صفحه 126 فارسی (3)

قلمروزبانی صفحه 126 درس

قلمروزبانی صفحه 126 درس

1) معنای واژه های «قبا»، «تعب» و «تجرید» را با توجه به بیت های زیر بنویسید.

* سرو و مَهت نخوانم، خوانم، چرا نخوانم؟       هم ماه با کلاهی، هم سرو باقبایی         فرخی سیستانی

* در این مقام، طرب بی تعب نخواهد دید          که به جای نیک و بد است این سرای پاک و پلید    سنایی

* اولاً تجرید شو از هر چه هست                    وانگهی از خود بشو یکبار دست              اسیری لاهیجی

2) اجزای بیت زیر را طبق زبان معیار مرتب کنید؛ سپس نقش دستوری هر جزء را بنویسید.

بعد از این وادی حیرت آیدت                          کار دائم درد و حسرت آیدت

3) متن زیر را با توجه به « نقش های تبعی » بررسی کنید.

ما پرندگان را نیز پیشوا و شهریاری است. نامش سیمرغ است و در پس کوه قاف، بلند ترین کوه روی زمین، بر درختی بلند آشیان دارد.

1) * قبا: نوعی لباس

* تعب: رنج و سختی

* تجرید: تنهایی گزیدن

2) بعد از این وادی حیرت برای تو می آید / کار تو دانم درد و حسرت می شود.

بعد از این: قید / وادی: نهاد / حیرت: مضاف الیه / تو: متمم / می آید: فعل

کار: نهاد / تو: مضاف الیه / دانم: قید / درد وحسرت: مسند / می شود: فعل

3) پرندگان: (بدل)  شهریار: (معطوف) بلندترین کوه روی زمین: (بدل)





قلمرو ادبی صفحه 126 فارسی (3)

پاسخ قلمرو ادبی صفحه 126 فارسی (3)

قلمرو ادبی صفحه 126 درس

قلمرو ادبی صفحه 126 درس

1) با توجه به متن درس، هر یک از پرندگان زیر، نماد چه کسانی هستند؟

بلبل        (.............................................)

باز           (.............................................)

2) «وجه شبه» را در بیت زیر، مشخص کنید؛ توضیح دهید شاعر برای بیان وجه شبه، از کدام آرایه های ادبی دیگر بهره گرفته است؟

عاشق آن باشد که چون آتش بُوَد                        گرم رو، سوزنده و سرکش بُوَد

3) درباره تلمیح به کار رفته در بیت زیر توضیح دهید.

طاووس باغ قدسم، نی بوم این خرابه             آن جاست جلوه گاهم، این جا چه کار دارم؟

سلمان ساوجی

1) بلبل          (انسان های عاشق پیشه و جمال پرست)

باز                (نماد مردمان درباری و اهل قلم که به علت نزدیکی به شاه همیشه فخر و مباهات می نمایند)

2) گرم رو، سوزنده، سرکش، تناسب

3) طاووس پرنده ای بود که شیطان را کمک کرد برای رفتن به بهشت تا آدم را فریب بدهد و در نهایت زشت ترین پای دنیا را گرفت.

 





قلمرو فکری صفحه 127 فارسی (3)

پاسخ قلمرو فکری صفحه 127 فارسی (3)

قلمرو فکری صفحه 127 درس

قلمرو فکری صفحه 127 درس

1) معنی و مفهوم بیت زیر را به نثر روان بنویسید.

گل اگرچه هست بس صاحب جمال            حُسن او در هفته ای گیرد زوال

عطار

2) بیت زیر با کدام بیت از درس ششم مناسبت دارد؟ دلیل خود را بنویسید.

شیرمردی باید این ره را شگرف              زان که ره دور است و دریا ژرف ژرف

عطار

3) هر بیت زیر، یادآور کدام وادی از هفت وادی است؟

الف) وصلت آن کس یافت کز خود شد فنا        هر که فانی شد ز خود، مردانه ای است

عطار

ب) دل چه بندی در این سرای مجاز؟                همت پست کی رسد به فراز؟

سنایی

پ) چشم بگشا به گلستان و ببین                    جلوه آبِ صاف در گل و خار

هاتف اصفهانی

4) با توجه به آیه شریفه و سروده زیر، تحلیلی کوتاه از داستان « سی مرغ و سیمرغ » ارائه دهید.

* وَ فِی الاَرضِ آیاتٌ لِلموُقِنینَ وَ فی أَنفُسِکُم أَفَلا تُبصِرُونَ: و در روی زمین برای اهل یقین، نشانه هایی است و در وجود شما [نیز] نشانه هایی است. پس چرا نمی بینید؟

(الذّاریات / آیات 20 و 21)

* ای نسخه نامه الهی، که تویی                      وی آینه جمال شاهی، که تویی

بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست            در خود بطلب هرآنچه خواهی، که تویی    نجم رازی

1) اگرچه گل بسیار زیباست، ولی زیبایی او زود از بین می‌رود.

2) هرکه جز ماهی ز آبش سیر شد / هر که بی روزی است، روزش دیر شد

3) الف) وادی هفتم

ب) وادی اول

پ) وادی پنجم

4) آدمی از دو بخش ساخته شده است: تن و روان. تن ما از جهان مادی و فرودین و روان ما از جهان برین و ایزدی ساخته شده است؛ ازین رو با خودشناسی می توان به خداشناسی دست یافت. در داستان سیمرغ نیز مرغان به رهروی پرداختند و سرانجام پس از رسیدن به کوه قاف دریافتند که سیمرغی که به دنبالش می گشته اند در درون خودشان قرار داشته است.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (3)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



قلمروزبانی صفحه 104 فارسی (3)

پاسخ قلمروزبانی صفحه 104 فارسی (3)

قلمروزبانی صفحه 104 درس

قلمروزبانی صفحه 104 درس

1) مترادف واژه های زیر را بنویسید.

* معهود       (............................)

* بحبوحه     (............................)

* وجنات      (............................)

2) در هر یک از بند های پنجم و دوازدهم، سه واژه مهم املایی بیابید و بنویسید.

3) با توجه به عبارت های زیر به پرسش ها پاسخ دهید.

مصطفی گفت: « من تخلّص را از زواید و از جمله رسوم و عاداتی می دانم که باید متروک گردد.»

الف) « مفعول » ها را مشخص کنید.

ب) جمله ها را با توجه به کاربرد « مسند » بررسی کنید.

4) حرف ربط یا پیوند دو گونه است:

الف) پیوندهای وابسته ساز: همراه با جمله های وابسته به کار می روند؛ نمونه:

*همه حضاّریک صدا تصدیق کردند که تخلّصی بس به جاست.

جمله پایه یا هسته: همه حضّار یک صدا تصدیق کردند.

جمله پیرو یا وابسته (   که   ) تخلصی بس به جاست.

پیوند وابسته ساز

پیوندهای وابسته ساز پرکاربرد عبارت اند از: « که، چون، تا، اگر، زیرا، همین که، گرچه، با این که،...»

ب) پیوندهای هم پایه ساز: بین دو جمله هم پایه به کار می روند؛ نمونه:

* رتبه های بالا را وعده بگیر و مابقی را نقداً خط بکش.

پیوندهای هم پایه ساز پر کاربرد عبارت اند از: « و، اما، یا، ولی »

* از متن درس برای کاربرد انواع حرف ربط نمونه های مناسب بیابید.

1) * معهود       (عهد شده، شناخته شده، معمول)

* بحبوحه         (میان، وسط)

* وجنات          (چهره ها)

2) معهود – بد قواره – عیال – سپاسگذاری – امتناع – غیر مترقبه.

3) الف) مصطفی گفت: « من تخلّص را از جمله رسوم و عاداتی می دانم که باید متروک گردد » کل جمله مفعول فعل « گفت » است / « تخلّص » مفعول فعل « می دانم ».

ب) «متروک» مسند فعل «گردد»

4) پیوند همپایه ساز: فلانی حالا سر میز است و بعد خودش تلفن خواهد کرد

پیوند همپایه ساز: از من همه اصرار بود و از مصطفی انکار

پیوند وابسته ساز: خاطر جمع باشید که از عهده برخواهم آمد

پیوند وابسته ساز: اگر سرم را از تنم جدا کنید، یک لقمه هم دیگر نمیتوانم بخورم





قلمرو ادبی صفحه 142 فارسی (3)

پاسخ قلمرو ادبی صفحه 142 فارسی (3)

قلمرو ادبی صفحه 142 درس

قلمرو ادبی صفحه 142 درس

1) مفهوم کنایه های زیر را بنویسید.

2) کدام ویژگی های نثر نویسنده، بر تأثیرگذاری داستان او افزوده است؟

1) * پشت دست داغ کردن: توبه کردن از کاری

* سماق مکیدن: بیهوده منتظر ماندن

* چند مرده حلّاج بودن: چقدر توانایی داشتن

سادگی و استفاده از کنایه های فراوان





قلمرو فکری صفحه 142 فارسی (3)

پاسخ قلمرو فکری صفحه 142 فارسی (3)

قلمرو فکری صفحه 142 درس

قلمرو فکری صفحه 142 درس

1) نویسنده، در داستان « کباب غاز » کدام رفتار فردی و اجتماعی را مورد انتقاد قرار داده است؟

2) از متن درس، مَثَل متناسب با هر یک از این سروده های سعدی بیابید و مقصود اصلی آنها را بیان کنید.

الف) گلّه ما را گله از گرگ نیست                    کاین همه بیداد شبان می کند

ب) سخنِ گفته دگر باز نیاید به دهن              اول اندیشه کند مرد که عاقل باشد

1) هر بلایی  که بر سر ما می آید از خود ماست

2) الف) از ماست که بر ماست

ب) چون تیری که از سُست رفته باز نمی گردد



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (3)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



درک و دریافت صفحه 147 فارسی (3)

پاسخ درک و دریافت صفحه 147 فارسی (3)

درک و دریافت صفحه 147 درس

درک و دریافت صفحه 147 درس

1) شخصیت اصلی داستان چه کسی است؟ ویژگی رفتاری او را مورد بررسی قرار دهید.

2) با توجه به آیه شریفه و بیت زیر، متن روان خوانی را تحلیل کنید.

* وَ ما رَمَیتَ إذ رَمَیتَ وَلَکِنَّ اللهَ رَمَی. (انفال 17)

* ز یزدان دان، نه از ارکان، که کوته دیدگی باشد

که خطی کز خرد خیزد ، تو آن را از بنان بینی

سنایی

1) ارمیا جوانی آرام و متین و ایثارگر که شیفته رفتار رزمندگان شده.

2) منشأ و عامل اصلی همه پدیده ها خداوند است.





قلمروزبانی صفحه 152 فارسی (3)

پاسخ قلمروزبانی صفحه 152 فارسی (3)

قلمروزبانی صفحه 152 درس

قلمروزبانی صفحه 152 درس

1) برای واژه « آخته » دو معادل معنایی بنویسید.

2) در زبان فارسی، «ان» یکی از نشانه های جمع است؛ مانند کاربرد «ان» در کلمه «یاران»؛ اما کلماتی که با «ان» همراه اند، گاه بر مفهوم «جمع» دلالت نمی کنند.

به نمونه های زیر توجه کنید:

*سحرگاهان (هنگام سحر)

* دیلمان (مکان دیلم ها، مکانِ زندگی مردم دیلم)

* کوهان (کوهان شتر: مانند کوه)

* کاویان (منسوب به « کاوه »)

* خواهان (صفت فاعلی)

* مفهوم نشانه « ان » را در واژه های زیر بنویسید.

بهاران  (.........................)                          خاوران (.........................)

بابکان  (.........................)                          خندان (.........................)

1) بیرون کشیده، برکشیده

2) بهاران  (هنگام بهار)                 خاوران (« مشرق » نسبی)

بابکان (نسبی)                             خندان (فاعلی، حالت)





قلمرو ادبی صفحه 152 فارسی (3)

پاسخ قلمرو ادبی صفحه 152 فارسی (3)

قلمرو ادبی صفحه 152 درس

قلمرو ادبی صفحه 152 درس

1) این بخش از سروده « پابلو نرودا » را از نظر کاربرد  « نماد » بررسی کنید.

نان را از من بگیر اگر می خواهی، / هوا را از من بگیر، اما / خنده ات را نه . / گل سرخ را از من مگیر.

2) در این قسمت از متن درس، شاعر از کدام آرایه های ادبی بهره گرفته است؟

... اما خنده ات که رها می شود / و پروازکنان در آسمان مرا می جوید / تمامی دردهای زندگی را / به رویم می گشاید.

1) نان، نماد لوازم زندگی / هوا: نماد زندگی مادی / گل سرخ: نماد عشق

2) تشخیص: خنده کسی را بجوید / تناسب: رها، پرواز، آسمان / در، گشودن / درها به رویم می گشاید    کنایه از امید بخشی.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (3)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



قلمرو فکری صفحه 153 فارسی (3)

پاسخ قلمرو فکری صفحه 153 فارسی (3)

قلمرو فکری صفحه 153 درس

قلمرو فکری صفحه 153 درس

1) درک و دریافت خود را از متن زیر بنویسید.

«و اگر دیدی، به ناگاه / خون من بر سنگ فرش خیابان جاری است، / بخند؛ زیرا خنده تو / برای دستان من، / شمشیری است آخته.»

2) متن درس را با مفهوم سروده زیر مقایسه کنید.

چه خوش فرمود آن پیر خردمند                وزین خوشتر نباشد در جهان پند

اگر خونین دلی از جور ایّام                       «لب خندان بیاور چون لب جام»

به پیش اهل دل، گنجی ست شادی          که دستاورد بی رنجی ست شادی

به آن کس می رسد زین گنج بسیار           که باشد شادمانی را سزاوار

چو گل هر جا که لبخند آفرینی                  به هر سو رو کنی لبخند بینی

مشو در پیچ و تاب رنج و غم ، گم              به هر حالت تبسّم کن، تبسّم

فریدون مشیری

1) خنده معشوق زندگی بخش است.

2) لبخند زدن و شاد بودن بسیار ارزشمند است و زندگی را زیبا تر می کند و به انسان نیرو و امید می بخشد.





معنی متن صفحه 155 فارسی (3)

پاسخ معنی متن صفحه 155 فارسی (3)

معنی متن صفحه 155 درس

معنی متن صفحه 155 درس

1) آیا چیزی در مخیلۀ آدمی می‌گنجد که قلم بتواند آن را بنگارد،

اما جان صادق من آن را برای تو ترسیم نکرده باشد؟

2) چه حرف تازه‌ای برای گفتن مانده است یا چه چیز تازه‌ای برای نوشتن

که بتواند عشق مرا یا سجایای ارزشمند تو را بازگو کند؟

3) هر روز باید ذکری واحد را مکرِّر بخوانم

و آنچه را قدیمی است، قدیمی ندانم که تو از آن منی، و من از آن تو درست مانند نخستین باری که نام زیبای تو را تلاوت کردم.

4) این گونه است که عشق جاودانی، همواره معشوق را جوان می‌بیند.

5) و نه توجهی به گرد و غبار و جراحات پیری دارد

و نه اهمیتی به چین و شکن های ناگزیر سالخوردگی می دهد.

6) بلکه همواره عشق قدیم را موضوع صحیفۀ شعر خود می‌گرداند.

7) و نخستین احساس عشق را در جایی می جوید که خود در آنجا به دنیا آمده است،

همان جا که شاید اینک دست زمان و صورت ظاهرش، مرده نشانش بدهند.

1) هیچ چیزی نیست که در ذهن انسان بگنجد و قلم بتواند آن را بنویسد؛ ولی جان و روح صادق من، آن را برای تو ننوشته باشد و به تصویر نکشیده باشد؟ (من عاشقم و همه توانم را به کار می گیرم تا بتوانم با قلم خود تخیّلات خود را برای تو بیان کنم و آنچه

را لازم است برایت بنویسم.)

2) حرف تازه‌ای برای گفتن نمانده است و چیز تازه‌ای برای نوشتن نیست و دیگر هیچ سخنی که بتواند عشق مرا و یا خوبیهای ارزشمند تو را، به تو نشان بدهد، نیست. (تمام گفتنی ها را در باب عشق برای تو بیان کرده ام.)

3) با گفتن این ذکر (این سخن) که تو از آن منی و من از آنِ تو من، عشق را از قدیم بودن خارج میکنم. هر روز هم بگوییم عاشق هم هستیم، تکرار آن شکوه و زیبایی آن را از بین نمیبرد، ابراز عشق قدیمی و کهنه نمیشود و طراوت دارد، درست مثل

روز اول نام تو را عاشقانه صدا میزنم.

4) عشق جاودان، در پی ظاهر نیست، اینگونه عاشق همیشه معشوق را جوان میبیند. نفس و باطن عشق زیباست.

5) عاشق به نواقص و عیبهای معشوق اهمیتی نمی دهد و در پی ظاهر نیست.

6) بلکه معشوق همیشه عشق دیرینۀ را موضوع کتاب شعر خود قرار می‌دهد.

7) عاشق اولین احساس عشق را در جایی می جوید که خود در آنجا متولد شده است و در طلب عشق قدیمی است، همانجایی که شاید حالا گذر زمان (سن تقویمی) و چهره ظاهرش، آن را پیر نشان بدهد.





قلمروزبانی صفحه 156 فارسی (3)

پاسخ قلمروزبانی صفحه 156 فارسی (3)

قلمروزبانی صفحه 156 درس

قلمروزبانی صفحه 156 درس

1) واژه «صحیفه» را از نظر کارکرد معنایی بررسی کنید.

2) متن درس را از نظر « حذف فعل » بررسی کنید و نوع حذف ها را بنویسید.

1) کتاب، نوشته، رساله

چه جای شکر و شکایت ز نقش بیش و کم است                که بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند.

2) چه حرف تازه ای برای گفتن مانده است؟ یا چه چیز تازه ای برای نوشتن؟ (مانده است) لفظی که تو از آن منی، و من از آنِ تو (هستم) لفظی



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (3)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



قلمرو ادبی صفحه 156 فارسی (3)

پاسخ قلمرو ادبی صفحه 156 فارسی (3)

قلمرو ادبی صفحه 156 درس

قلمرو ادبی صفحه 156 درس

1) دو نمونه آرایه « تشخیص » در متن درس بیابید.

2) در متن، نمونه ای از استفهام انکاری را مشخص کنید.

1) تشخیص: عشق کسی را ببیند           عشق صحیفه شعر داشته باشد

2) آیا چیزی در مخیّله آدمی می گنجد، که قلم بتواند آن را بنگارد. / اما جان صادق من آن را برای تو ترسیم نکرده باشد؟





قلمرو فکری صفحه 156 فارسی (3)

پاسخ قلمرو فکری صفحه 156 فارسی (3)

قلمرو فکری صفحه 156 درس

قلمرو فکری صفحه 156 درس

1) شکسپیر، برای عشق جاودانی، چه ویژگی هایی را بر می شمارد؟

2) در سطرهای زیر بر چه نکته ای تأکید شده است؟

چه حرف تازه ای برای گفتن مانده است یا چه چیز تازه ای برای نوشتن که بتواند عشق مرا یا سجایای ارزشمند تو را بازگو کند؟

3) مضمون بیت زیر از کدام بخش از سروده شکسپیر قابل دریافت است؟

یک قصّه بیش نیست غم عشق وین عجب                کز هر زبان که می شنوم نامکرّر است      حافظ

1) عشق جاودانی همواره معشوق را جوان می بیند. /  توجهی به گرد و غبار و جراحات پیری دارد. / و نه اهمیتی به چین و شکن های ناگزیر سالخوردگی می دهد. / بلکه همواره عشق قدیم را موضوع صحیفه شعر خود می گرداند.

2) حرف عشق با وجود قدیمی بودن همیشه تازه است.

3) چه حرف تازه ای برای گفتن مانده است یا چه چیز تازه ای برای نوشتن که بتواند عشق مرا یا سجایای ارزشمند تو را بازگو کند؟ / هر روز باید ذکری واحد را مکرّر بخوانم.

 





درک و دریافت صفحه 162 فارسی (3)

پاسخ درک و دریافت صفحه 162 فارسی (3)

درک و دریافت صفحه 162 درس

درک و دریافت صفحه 162 درس

) این متن را با توجه به زوایه دید و شخصیت پردازی بررسی کنید.

2) با توجه به این که زبان فارسی، رمز هویّت ملّی است، برای پاسداشت آن چه راهکارهایی را پیشنهاد می دهید؟

1) زاویه دید: اول شخص

2) اهمیت و ارزش دادن به آثار ادبی محققّان و مساعد کردن زمینه برای فعالیت های ادبی.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (3)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (3)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (3)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (3)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (3)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (3)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (3)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (3)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



نیایش صفحه 163 فارسی (3)

پاسخ نیایش صفحه 163 فارسی (3)

نیایش صفحه 163 درس

نیایش صفحه 163 درس

1) الهی سینه‌ای ده آتش افروز / در آن سینه دلی وان دل همه سوز

2) هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست / دل افسرده غیر از آب و گل نیست

3) کرامت کن درونی درد پرورد / دلی در وی درون درد و برون درد

4) به سوزی ده کلامم را روایی / کز آن گرمی کند آتش گدایی

5) دلم را داغ عشقی بر جبین نه / زبانم را بیانی آتشین ده

6) ندارد راه فکرم روشنایی / ز لطفت پرتوی دارم گدایی

7) اگر لطف تو نبود پرتوانداز / کجا فکر و کجا گنجینهٔ راز؟

8) به راه این امید پیچ در پیچ / مرا لطف تو می‌باید، دگر هیچ

1) خداوندا، وجودی سرشار از عشق به من ارزانی بدار و در آن دلی جای بده که سراسر سوز عشق داشته باشد.

2) هر دلی که سوز عشق ندارد، به راستی دل نیست؛ زیرا دل تهی از عشق؛ فقط آب و گل (جسم بی روح) است.

3) درون و دلی به من ببخش که هر لحظه درد عشق مرا زیادتر کند و مرا عاشق تر سازد و در درونم، دلی جای بده که سرشار از درد عشق باشد.

4) با سوز عشق به سخنم ارزش و اعتبار بده، آن گونه عشقی که از آتش هم سوزنده تر باشد و آتش از آن گرمی را گدایی کند.

5) مرا عاشق همیشگی خود کن و زبانم را به برکت سوز و گداز عشق، گیرایی و جذابیت ارزانی بدار.

6) خداوندا، اندیشه ام در تاریکی است؛ از مهربانی و لطف تو فروغ دانش را درخواست می‌کنم.

7) اگر لطف تو به داد ما نرسد و از نور خود دل ما را روشن نگردانی، دیگر اندیشه ما نمی‌تواند به رازهای آفرینش پی ببرد.

8) در این راه سخت عشق، تنها به لطف و عنایت تو نیازمندم تا آن را به پایان برم و به عشق راستین برسم.






محتوا مورد پسند بوده است ؟

4.85 - 13 رای