درسنامه کامل فارسی (1) فصل 3 پاسداری از حقیقت
تعداد بازدید : 3.76Mخلاصه نکات فارسی (1) فصل 3 پاسداری از حقیقت - درسنامه شب امتحان فارسی (1) فصل 3 پاسداری از حقیقت - جزوه شب امتحان فارسی (1) نوبت اول فصل 3 پاسداری از حقیقت
شعر «پاسداری از حقیقت» و معنی شعر
شعر «پاسداری از حقیقت» و معنی شعر:
درس سوم
پاسداری از حقیقت
- شاعر: سید علی موسوی گرمارودی
- اثر: گوشوارۀ عرش
- قالب: آزاد
درختان را دوست می دارم
که به احترام تو قیام کرده اند
و آب را
که مَهرِ مادر توست
خون تو شرف را سرخگون کرده است
شفق، آینه دار نجابتت
و فلق، محرابی
که تو در آن
نماز صبح شهادت گزارده ای.
قلمرو فکری:
درختان را دوست دارم؛ زیرا به احترام تو ایستاده اند وآب را به این علت دوست دارم که مهریۀ مادرت است. خون تو به شرف، ارزش داده، سرخی غروب خورشید نشان مظلومیت توست و سرخی خورشید صبح مثل محرابی است که تو در آن نماز شهادت به جا آوردی.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
مَهر |
مهریه |
شرف |
آبرو، بزرگواری |
سرخگون |
سرخ رنگ |
فلق |
سپیدۀ صبح، فجر |
تو |
منظور امام حسین (ع) |
||
شفق |
سرخی خورشید هنگام غروب |
||
نجابت |
اصالت، پاک منشی، بزرگواری |
||
محراب |
جای ایستادن پیشنماز در مسجد |
قلمرو ادبی:
درختان به احترام تو قیام کرده اند ß تشخیص و استعاره
خون تو شرف را سرخگون کرده ß تشخیص و استعاره
آینه دار بودن شفق ß تشخیص و استعاره
درخت ß نماد استواری
آب ß نماد پاکی و تلمیح به مهریۀ حضرت زهرا (س)
سرخگون کردن ß کنایه از شرمنده کردن
فلق مانند محراب ß تشبیه
شفق و فلق ß تضاد
محراب و نماز ß مراعات نظیر (تناسب)
خون ß مجاز از کشتن
مفهوم:
ارزش و جایگاه امام حسین (ع) در نظام خلقت
شرف، بزرگواری و نجابت امام حسین (ع)
در فکر آن گودالم
که خون تو را مکیده است
هیچ گودالی چنین رفیع ندیده بودم
در حضیض هم می توان عزیز بود
از گودال بپرس.
قلمرو فکری:
من در فکر قتلگاه کربلا هستم که خون تو را خورده است. تا حالا گودالی به این بلندی ندیده بودم. در عین ذلّت هم می توان عزیز بود، از گودال قتلگاه سؤال کن.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
گودال |
زمین پست؛ در اینجا قتلگاه امام حسین |
حضیض |
جای پست در زمین یا پایین کوه |
رفیع |
بلند، مرتفع، ارزشمند |
فکر آن گودال ß یک ترکیب اضافی و یک ترکیب وصفی
خون ß نقش مفعول
تو ß نقش مضاف الیه
قلمرو ادبی:
کل عبارت ß تلمیح به شهادت امام حسین (ع)
گودال خون کسی را بمکد ß تشخیص و استعاره
از گودال بپرس ß تشخیص و استعاره
رفیع بودن گودال ß تناقض (پارادوکس یا متناقض نما)
مفهوم:
ارزش هر جای و جایگاهی به چیزی است که در آن قرار دارد (شَرَفُ الْمَکانِ بِالْمَکینِ)
شمشیری که بر گلوی تو آمد
هر چیز و همه چیز را در کاینات
به دو پاره کرد:
هر چه در سوی تو، حسینی شد
دیگر سو یزیدی...
آه، ای مرگِ تو معیار!
مرگت چنان زندگی را به سخره گرفت
و آن را بی قدر کرد
که مردنی چنان
غبطۀ بزرگ زندگانی شد
خونت
با خون بهایت حقیقت
در یک تراز ایستاد
و عزمت، ضامن دوام جهان شد
- که جهان با دروغ می پاشد -
و خون تو، امضای «راستی» است ...
قلمرو فکری:
شمشیری که گلوی تو را برید، همۀ دنیا و موجودات را به دو بخش تقسیم کرد؛ سمت تو حق و در مقابل تو ناحق ایستاد. آه! ای کسی که مرگ و شهادتت معیار حق و باطل شد و مردنت آن گونه زندگی را مسخره و بی ارزش کرد که حتی زندگی نیز آرزوی مرگی مانند مرگ تو را دارد. خون تو عین حقیقت است و هم ارزش هستند. ارادۀ تو ضمانت کنندۀ بقای جهان شد؛ زیرا دنیا با دروغ از بین می رود؛ ولی تو با خون خود، راستی و حقیقت را رواج دادی.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بی قدر |
بی ارزش و بی اعتبار |
تراز |
سطح |
عزم |
قصد، اراده |
سُخره |
مسخره کردن، ریشخند |
کاینات |
جمعِ کاینه، کلّ هستی و موجودات جهان |
||
ضامن |
ضمانت کننده، کفیل، به عهده گیرندۀ غرامت |
||
غبطه |
رشک بردن، حال و روز کسی را آرزو داشتن، بی آن که خواهان زوال آن باشیم |
تو و ضمیر متصل «ت» ß همگی نقش دستوری مضاف الیه دارند
قلمرو ادبی:
شمشیر ß مجاز از تیغۀ شمشیر یا ابزار کشتن
حسینی و یزیدی ß تضاد
مرگ مانند معیار ß تشبیه
خون مرگ، زندگی را به سخره بگیرد ß تشخیص و استعاره
مرگ و جهان و خون و تو ß آرایۀ ادبی تکرار
مانند امضا ß تشبیه
عزمت، ضامن دوام جهان شد ß حسن تعلیل
مفهوم:
تقابل و جدایی خوبی و بدی.
وجود داشتن معیار برای سنجش خوب و بد در دنیا.
ارزشمندی مرگ با شرافت.
بی ارزشی زندگی.
ارزشمندی راستی، حقیقت و صداقت.
دفاع از راستی و رواج آن.
تو تنهاتر از شجاعت
در گوشۀ روشن وجدانِ تاریخ ایستاده ای
به پاسداری از حقیقت
و صداقت
شیرین ترین لبخند
بر لبانِ ارادۀ توست
چندان تناوری و بلند
که به هنگام تماشا
کلاه از سر کودک عقل می افتد.
قلمرو فکری:
تو در شجاعت مانند نداری. در گوشه ای از وجدان بیدار بشریّت برای پاسداری از حقیقت همیشه حاضری و راستی لبخند شیرینی است که بر لب های تو نقش بسته و آن چنان مقام بلندی داری که عقل ناتوان انسان در برابر عظمت تو، عاجز و متحیّر می شود.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
تناور |
تنومند، فربه، قوی جثّه |
گوشۀ روشن ß ترکیب وصفی
وجدان تاریخ ß ترکیب اضافی
لبان اراده ß ترکیب اضافی
کودک عقل ß ترکیب اضافی
قلمرو ادبی:
وجدان تاریخ ß تشخیص و اضافۀ استعاری (استعاره)
لبان اراده ß تشخیص و اضافۀ استعاری (استعاره)
صداقت مانند لبخند ß تشبیه
شیرین ترین لبخند ß حس آمیزی
کودک عقل ß اضافۀ تشبیهی (تشبیه)
کلاه از سر افتادن ß کنایه از شدّت حیرت و سرگشتگی
مفهوم:
شجاعت امام حسین (ع).
پاسداری از حقیقت.
ناتوانی عقل و بی ارزشی آن.
بر تالابی از خون خویش
در گذرگهِ تاریخ ایستاده ای
با جامی از فرهنگ
و بشریّتِ رهگذار را می آشامانی
- هر کن را که تشنۀ شهادت است. -
قلمرو فکری:
در کنار آبگیری از خون خود و در مسیر عبور تاریخ ایستاده ای، به عاشقان شهادت، فرهنگ شهادت را می آموزی.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
تالاب |
آبگیر، برکه |
خون خویش ß ترکیب اضافی
گذرگه تاریخ ß ترکیب اضافی
تشنۀ شهادت ß ترکیب اضافی
بشریّت رهگذار ß ترکیب وصفی
قلمرو ادبی:
خونش به اندازۀ تالابی زیاد بود ß اغراق
گذرگه تاریخ ß اضافۀ تشبیهی (تشبیه)
جامی از فرهنگ ß تشبیه
مفهوم:
آموختن فرهنگ شهادت به انسان های آمادۀ شهادت.
آمادگی داشتن برای پذیرش چیزی.
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه (1)- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (1)
- گام به گام تمامی دروس پایه (1)
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (1)
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (1)
- فلش کارت های آماده دروس پایه (1)
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (1)
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (1)
متن «گنج حکمت: دیوار عدل»
متن «گنج حکمت: دیوار عدل»:
گنج حکمت
دیوار عدل
- نویسنده: خواجه نظام الملک توسی
- نام اثر: سیاست نامه
عاملِ شهری به خلیفه نبشت که دیوار شهر، خراب شده است، آن را عمارت باید کردن. جواب نبشت که شهر را از عدل، دیوار کن و راه ها از ظلم و خوف پاک کن، که حاجت نیست به گِل و خشت و سنگ و گچ.
قلمرو فکری:
حاکم شهری به خلیفۀ مسلمانان نامه نوشت که دیوار شهر، خراب شده است و باید آن را دوباره بنا کرد. خلیفه جواب داد: دیوارِ شهر را از عدل بساز (عدالت بورز) و راه ها را از ستم و ترس ایمن کن؛ زیرا در این صورت دیگر نیازی به مصالح برای ساختن دیوار نداری.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
عامل |
حاکم، والی |
نبشت |
نوشت |
خوف |
ترس |
خشت |
آجر |
عمارت کردن |
بنا کردن، آباد کردن، آبادانی |
شهر را دیوار ß دیوارِ شهر (را فکّ اضافه)
نکته دستوری:
«را فکّ اضافه» بین مضاف و مضاف الیه جابه جا می آید و تبدیل به کسره می گردد.
قلمرو ادبی:
شهر را از عدل دیوار کن ß کنایه از گسترش عدالت
ظلم و خوف ß مراعات نظیر
گِل و خشت و سنگ و گچ ß مراعات نظیر
گِل و سنگ ß تضاد
شهر ß آرایۀ تکرار
مفهوم:
توصیه به عدالت ورزی.
اصلاح امور.
پرهیز از ظلم و ستم.
مبارزه با ظلم و خوف.
جزوات جامع پایه (1)
جزوه جامع فارسی (1) فصل 1 چشمه
جزوه جامع فارسی (1) فصل 2 از آموختن، ننگ مدار
جزوه جامع فارسی (1) فصل 3 پاسداری از حقیقت
جزوه جامع فارسی (1) فصل 4 درس آزاد (ادبیات بومی 1)
جزوه جامع فارسی (1) فصل 5 بیداد ظالمان
جزوه جامع فارسی (1) فصل 6 مهر و وفا
جزوه جامع فارسی (1) فصل 7 جمال و کمال
جزوه جامع فارسی (1) فصل 8 سفر به بصره
جزوه جامع فارسی (1) فصل 9 کلاس نقّاشی
جزوه جامع فارسی (1) فصل 10 دریادلان صف شکن
جزوه جامع فارسی (1) فصل 11 خاک آزادگان
جزوه جامع فارسی (1) فصل 12 رستم و اشکبوس
جزوه جامع فارسی (1) فصل 13 گُردآفرید
جزوه جامع فارسی (1) فصل 14 طوطی و بقّال
جزوه جامع فارسی (1) فصل 15 درس آزاد (ادبیات بومی ٢)
جزوه جامع فارسی (1) فصل 16 خسرو
جزوه جامع فارسی (1) فصل 17 سپیده دم
جزوه جامع فارسی (1) فصل 18 عظمتِ نگاه
معنی واژگان درس «پاسداری از حقیقت»
معنی واژگان درس «پاسداری از حقیقت»:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
مَهر |
مهریه |
شرف |
آبرو، بزرگواری |
سرخگون |
سرخ رنگ |
فلق |
سپیدۀ صبح، فجر |
تو |
منظور امام حسین (ع) |
رفیع |
بلند، مرتفع، ارزشمند |
بی قدر |
بی ارزش و بی اعتبار |
تراز |
سطح |
عزم |
قصد، اراده |
سُخره |
مسخره کردن، ریشخند |
تالاب |
آبگیر، برکه |
تناور |
تنومند، فربه، قوی جثّه |
عامل |
حاکم، والی |
نبشت |
نوشت |
خوف |
ترس |
خشت |
آجر |
عمارت کردن |
بنا کردن، آباد کردن، آبادانی |
||
شفق |
سرخی خورشید هنگام غروب |
||
نجابت |
اصالت، پاک منشی، بزرگواری |
||
حضیض |
جای پست در زمین یا پایین کوه |
||
محراب |
جای ایستادن پیشنماز در مسجد |
||
گودال |
زمین پست؛ در اینجا قتلگاه امام حسین |
||
کاینات |
جمعِ کاینه، کلّ هستی و موجودات جهان |
||
ضامن |
ضمانت کننده، کفیل، به عهده گیرندۀ غرامت |
||
غبطه |
رشک بردن، حال و روز کسی را آرزو داشتن، بی آن که خواهان زوال آن باشیم |
دانش ادبی: حُسن تعلیل
دانش ادبی: حُسن تعلیل:
دانش ادبی
حُسن تعلیل
حُسن تعلیل:
به بیت زیر توجّه کنید:
بید مجنون در تمام عمر، سر بالا نکرد حاصل بی حاصلی نبود به جز شرمندگی
در این بیت، شاعر برای شکل ظاهری و آویزان بودن شاخه ها و برگ های درخت بید، علّتی شاعرانه امّا غیر واقعی آورده است و آن، سرافکندگی بید به سبب بی حاصلی است. وقتی شاعر یا نویسنده دلیلی غیر واقعی امّا ادبی برای موضوعی بیان کند؛ به گونه ای که بتواند خواننده را قانع کند، آرایۀ «حُسن تعلیل» پدید می آید.
حسن تعلیل در لغت، به معنای دلیل و برهان نیکو آوردن است؛ اگرچه این دلیل و برهان، واقعی، علمی یا عقلی نیست امّا مخاطب آن را از علّت اصلی دلپذیرتر می یابد.
به نمونه های دیگر توجّه کنید:
چو سرو از راستی بَرزد عَلَم را ندید اندر جهان تاراج غم را
هنگام سپیده دم خروس سحری دانی ز چه رو همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آیینۀ صبح از عمر شبی گذشت و تو بی خبری
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه (1)- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (1)
- گام به گام تمامی دروس پایه (1)
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (1)
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (1)
- فلش کارت های آماده دروس پایه (1)
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (1)
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (1)