نصب اپلیکیشن

صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن

خلاصه نکات فارسی (1) فصل 10 دریادلان صف شکن - درسنامه شب امتحان فارسی (1) فصل 10 دریادلان صف شکن - جزوه شب امتحان فارسی (1) نوبت اول فصل 10 دریادلان صف شکن



متن درس «دریادلان صف شکن» و آرایه های متن

درس دهم

دریادلان صف شکن

  • نویسنده: مرتضی آوینی
  • اثر: مجلّۀ ادبیات داستانی

 

غروب روز بیستم بهمن 1364 حاشیۀ اروندرود

غروب نزدیک می‌ شود و تو گویی تقدیر تاریخی است زمین در حاشیۀ اروندرود جاری می ‌گردد و مگر به راستی جز این است؟ تاریخ، مشیت باری تعالی است که از طریق انسان ها به انجام می ‌رسد و تاریخ فردای کره زمین به وسیلۀ این جوانان تحقق می ‌یابد همین بچه‌هایی که اکنون در حاشیۀ اروند رود گرد آمده اند و با اشتیاق منتظر شب هستند تا به قلب دشمن بتازند.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

تقدیر

سرنوشت

باری

آفریدگار

تعالی

والا، بزرگ

باری تعالی

خداوند بزرگ

حاشیه

کناره، ساحل

گرد آمدن

جمع شدن

مشیت

اراده، خواست خدای تعالی

تاختن

حمله کردن(بن ماضی: تاخت، بن مضارع: تاز)

مگر به راستی جز این است؟ ß   پرسش انکاری

قلمرو ادبی:

تقدیر جاری می‌گردد ß   استعاره پنهان (تقدیر مانند آب جاری می گردد)

فردا ß   مجاز از آینده

قلب دشمن ß   اضافه استعاری

 

بچه ‌ها آماده و مسلح با کوله پشتی و پتو و جلیقه‌ های نجات، در میان نخلستان‌ های حاشیۀ اروند رود، آخرین ساعات روز را به سوی پایان خوش انتظار طی می‌ کنند. بعضی‌ ها وضو می‌ گیرند و بعضی دیگر پیشانی بندهایی را که رویشان نوشته اند «زائران کربلا»، بر پیشانی می ‌بندند. بعضی  دیگر از بچه ‌ها گوشۀ خلوتی یافته اند و گذشتۀ خویش را با وسواس یک قاضی می ‌کاوند و سراپای زندگی خویش را محاسبه می ‌کنند و وصیت نامه می ‌نویسند: «حق الله را خدا می‌بخشد؛ اما وای از حق الناس!» و تو به ناگاه دلت می ‌لرزد: آیا وصیت نامه ات را تنظیم کرده ‌ای؟

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

زائر

زیارت کننده

وسواس

دودلی

کاویدن

کندن و جستن

حق الله

حقوق خداوند

حق الناس

حقوق مردم

قلمرو ادبی:

گذشتۀ خویش را با وسواس یک قاضی می ‌کاوند ß   تشبیه

سراپا ß   مجاز از همه وجود

دلت می ‌لرزد ß   کنایه از ترسیدن

 

از یک طرف، بچّه های مهندسیِ جهاد، آخرین کارهای مانده را راست و ریس می کنند و از طرف دیگر سکّان دارها قایق هایشان را می شویند و با دقّتی عجیب همه چیز را وارسی می کنند … راستی تو طرز استفاده از ماسک را بلدی؟ وسایل سنگین راه سازی را بارِ شناورها کرده اند تا به محض شکستن خطوط مقدّم دشمن، آن ها را به آن سوی رودخانه اروند حمل کنند و بچّه ها نیز همان بچّه های صمیمی و بی تکلّف و متواضع و ساده ای هستند که همیشه در مسجد و نماز جمعه و محلِّ کارت و اینجا و آنجا می بینی … امّا در اینجا و در این ساعات، همه چیزهای معمولی حقیقتی دیگر می یابند. تو گویی اشیا گنجینه‌هایی از رازهای شگفت خلقت هستند، امّا تو تا به حال درنمی یافته ای.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

راست و ریس کردن

آماده و مهیّا کردن

سکّان دار

راننده کشتی

وارسی کردن

گشتن

ماسک

روبند، پنام

خطوط

جمع خط، مرز

بی تکلّف

بی ریا، صمیمی

متواضع

فروتن

خطّ مقدّم

جلوترین منطقه درگیری با دشمن

تکلف

رنج بر خود نهادن، خودنمایی و تجمّل

سکّان

ابزاری در دنباله کشتی برای حرکت دادن کشتی از سمتی به سمت دیگر

قلمرو ادبی:

اشیا گنجینه هایی از رازهای شگفت خلقت هستند ß   تشبیه

 

در اینجا و در این لحظات، دل‌ها آن چنان صفایی می‌یابند که وصف آن ممکن نیست. آن  روستایی جوانی که گندم و برنج و خربزه می‌کاشته است، امشب سربازی است در خدمت ولی امر. به راستی آیا می‌خواهی سربازان رسول الله را بشناسی؟ بیا و ببین آن رزمنده، کشاورز است و این یک طلبه است و آن دیگری در یک مغازۀ گمنام، در یکی از خیابان‌های دورافتادۀ مشهد لبنیات فروشی دارد و به راستی آن چیست که همۀ ما را در اینجا، در این نخلستان‌ها گردآورده است؟ تو خود جواب را می‌دانی: عشق.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

طلبه

زیارت کننده

لبنیات

فرآورده های شیری

 

اینجا سوله ای است که گُردان عبدالله آخرین لحظاتِ قبل از شروع عملیات را در آن می گذرانند. این ها که یکدیگر را در آغوش گرفته اند و اشک می ریزند، دریادلان صف شکنی هستند که دل شیطان را از رُعب و وحشت می لرزانند و در برابر قوّۀ الهیِ آنان هیچ قدرتی یارای ایستایی ندارد.ِ

ساعتی بیش به شروع حمله نمانده است و اینجا آیینه تجلّی همه تاریخ است. چه می جویی؟ عشق؟ همین جاست. چه می جویی؟ انسان؟ اینجاست. همه تاریخ اینجا حاضر است؛ بدر و حُنین و عاشورا اینجاست.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

عملیات

فعالیت های نظامی

رُعب

ترس، دلهره، هراس

قوه الهی

نیروی الهی

یارا

جرأت

ایستایی

مقاومت

صف شکن

بر هم زننده صف دشمن

تجلّی

آشکار شدن، جلوه کردن

بدر

یکی از جنگ های پیامبر

گُردان

یگان نظامی که شامل سه گروهان است

سوله

ساختمان فلزی با سقف بلند که بیشتر به عنوان انبار و کارگاه از آن استفاده می شود

حُنین

نام نبردی است در منطقه حنین (بین مکّه و طائف) که میان مسلمانان و کافران پس از فتح مکّه روی داد

قلمرو ادبی:

دریادل ß   تشبیه (دلی که مانند دریاست)

دل شیطان را می‌لرزانند ß   کنایه از اینکه او را می ترساند

اینجا آیینه تجلّی ß   تشبیه

بدر و حُنین و عاشورا ß   تلمیح

 

صبح روز بیست و یکم بهمن ماه کنارۀ اروند

هنوز فضا از نم باران آکنده است، امّا آفتابِ فتح در آسمانِ سینه مؤمنین درخششی عجیب دارد. دیشب در همان ساعات اوّلیه عملیّات، خطوط دفاعی دشمن یکسره فروریخت. پیش از همه غوّاص ها در سکوت شب، بعد از خواندن دعای فَرَج و توسّل به حضرت زهرای مرضیّه، به آب زدند و خط را گشودند و آن گاه خیل قایق ها و شناورها به آن سوی اروند روان شدند. صف طویل رزمندگان تازه نفس، با آرامش و اطمینانی که حاصل ایمان است، وسعت جبهه فتح را به سوی فتوحات آینده طی می کنند و خود را به خطّ مقدّم می رسانند. گاه به گاه گروهی از خط شکن ها را می بینی که فاتحانه، امّا با همان تواضع و سادگیِ همیشگی، بی غرور، بعد از شبی پرحادثه باز می گردند، و به راستی چقدر شگفت آور است که انسان در متن عظیم ترین تحوّلات تاریخ جهان و در میان سردَمداران این تحوّل زندگی کند و از نِسیان و غفلت، هرگز در نیابد که در کجا و در چه زمانی زیست می کند.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

آکنده

پر

خط را گشودند

خط دشمن را شکستند

خیل

گروه

فتوحات

پیروزی ها

خط شکن‌

صف شکن

تواضع

فروتنی

غرور

خودبینی

سردمدار

سردسته، رئیس

نِسیان

فراموشی

غفلت

بی خبری

خطوط فروریخت

خطوط دفاعی دشمن شکست

مرضیّه

کسی که خدا از او خرسند است

تازه نفس

کسی که خسته نیست و تازه کاری را آغاز کرده است

قلمرو ادبی:

آفتاب فتح ß   اضافه تشبیهی

آسمانِ سینه مؤمنین ß   اضافه تشبیهی

به آب زدند ß   «آب» مجاز از رود

به آب زدند ß   کنایه از اینکه در رود رفتن

 

آن ها با اشتیاق از بین گِل و لایی که حاصل جزر و مَدّ آب «خور» است، خود را به قایق ها می رسانند و ساحل را به سوی جبهه های فتح ترک می کنند. طلبه جوانی با یک بلندگوی دستی، همچون وجدان جمع، فضای نفوس را با یاد خدا معطرّ می کند و دائم از بچّه‌ها صلوات می گیرد. دشمن در برابر ایمانِ جنود خدا متّکی به ماشین پیچیده جنگ است. از همان نخستین ساعات فتح، هواپیماهای دشمن در پی تلافی شکست برمی آیند؛ حال آنکه در معرکه قلوب مجاهدان خدا، آرامشی که حاصل ایمان است، حکومت دارد. دشمن حیرت زده است که چگونه ممکن است کسی از مرگ نهراسد؟! کجا از مرگ می هراسد آن کس که به جاودانگی روح خویش در جوار رحمت حق  آگاه است؟ و این چنین اگر یک دست تو نیز هدیه راه خدا شود، باز هم با آن دست دیگری که باقی است، به جبهه ها می شتابی. وقتی اسوه تو آن «تمثیل وفاداری» عبّاس بن علی باشد، چه باک اگر هر دو دست تو نیز هدیه راه خدا شود؟ این ها که نوشته ام، وصف حال رزمنده ای است که با یک دست و یک آستین خالی، در کنار «خور» ایستاده است. تفنگ دوربین دارش نشان می دهد که تک تیرانداز است و آن آستین خالی اش، که با باد این سوی و آن سوی می شود، نشانه مردانگی است و اینکه او به عهدی که با ابوالفضل بسته، وفادار است. چیست آن عهد؟

«مبادا امام را تنها بگذاری!»

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

جزر

آبکاست

مَدّ

آبخاست

نفوس

جمعِ نفْس، خود

متّکی

تکیه کننده

تمثیل

نماد

باک

ترس

اسوه

پیشوا، سرمشق، نمونه پیروی

جنود

جمع جُند، سربازان، لشکریان، سپاهیان

خور

زمین پست، شاخه ای از دریا مانند خورموسی و خورمیناب

قلمرو ادبی:

همچون وجدان جمع ß   تشبیه

نفوس ß   مجازاً انسان ها، موجودات زنده

فضای نفوس را با یاد خدا معطرّ می کند ß   استعاره پنهان

ماشین ß   استعاره از جنگ افزارهای پیچیده

معرکه قلوب مجاهدان ß   اضافه تشبیهی

آرامشی حکومت دارد ß   استعاره پنهان

جملۀ «در معرکه قلوب … است» ß   تلمیح به «أَلاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»

عبّاس بن علی ß   تلمیح

 

در خط، درگیری با دشمن ادامه دارد. دشمن، برده ماشین است و تو ماشین را در خدمت ایمان کشیده ای.

در زیر آن آتش شدید، بولدوزرچی جهاد خاکریز می زند. بر کوهی از آهن نشسته است و کوهی از خاک را جابه جا می کند و معنای خاکریز هم آن گاه تفهیم می شود که در میان یک دشت باز گرفتار آتش دشمن باشی. یک رزمنده روستایی فریمانی در میان خاک نشسته است و با یک بیل  دستی  برای خود سنگری می سازد. آن ها چه انُسی با خاک گرفته اند و خاک، مظهر فقرِ مخلوق در برابر غَنایِ خالق است. معنای آن که در نماز پیشانی بر خاک می گذاری، همین است و تا با خاک انُس نگیری، راهی به مراتبِ قُرب نداری. برو به آن ها سلام کن؛ دستشان را بفشار و بر شانه پهنشان بوسه بزن. آن ها مجاهدان راه خدا و عَلمَ داران آن تحوّل عظیمی هستند که انسانِ امروز را از بنیان تغییر می دهد. آن ها تاریخِ آینده بشریت را می سازند و آینده بشریت، آینده الهی است.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

          بولدوزرچی

راننده بولدوزر

مظهر

نماد

فقر مخلوق

تهیدستی آفریده

غَنا

توانگری، بی نیازی

غِنا

آواز خوش

خالق

آفریدگار

مراتب

جمع مرتبه

قُرب

نزدیکی

عَلمَ

پرچم

قلمرو ادبی:

جملۀ «دشمن، برده ماشین است» ß   تشبیه و استعاره پنهان

کوهی از آهن ß   استعاره از بولدوزر، اغراق

کوهی از خاک ß   اغراق

چه انُسی با خاک گرفته اند ß   استعاره پنهان، کنایه از اینکه ایشان خاکسار و فروتن اند

بر شانه پهنشان بوسه بزن ß   کنایه از این که ایشان را آزرم بدار

عَلمَ دار ß   کنایه از پیشرو

 

پیام:

شجاعت و دلاوری رزمندگان اسلام و پیروزی خون و ایمان بر شمشیر و تفنگ

 



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (1)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (1)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (1)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (1)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (1)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (1)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (1)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (1)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



متن «روان خوانی: یک گام، فراتر» و معنی متن

روان خوانی

یک گام، فراتر

  • نویسنده: محمّد بن منوّر
  • اثر: اسرار التّوحید

 

شیخ یک بار به طوس رسید. مردمان از شیخ استدعای مجلس کردند. اجابت کرد. بامداد در خانقاه، تخت بنهادند. مردم می آمدند و می‌نشستند. چون شیخ بیرون آمد، مُقریان، قرآن برخواندند و مردم بسیار درآمدند؛ چنانکه هیچ جای نبود.

قلمرو فکری:

شیخ (ابوسعید ابوالخیر) یک بار به طوس رفت. مردم طوس از شیخ درخواست کردند که در مجلسی به مردم موعظه و پند دهد. شیخ هم درخواست آن ها را پذیرفت.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

استدعا

درخواست

تخت

منبر

بنهادند

قرار دادند

مُقری

قرآن خوان

برخواندن

قرائت کردن

درآمدند

درون آمدند، وارد شدند

طوس

شهری در استان خراسان

شیخ

پیر؛ منظور ابوسعید ابوالخیر است

مجلس

انجمن، مجلسی که شیخ در آن موعظه می‌کند و پند و اندرز می دهد

خانقاه

محلّي که درويشان و مرشدان در آن گرد مي آيند، درویش خانه

قلمرو ادبی:

مجلس ß   مجاز از مواعظ و مطالبی که در جلسات مذهبی بیان می شود

 

معرّف بر پای خاست و گفت: «خدایش بیامرزاد که هر کسی از آنجا که هست، یک گام، فراتر آید.»

قلمرو فکری:

کسی که در مجلس بزرگان را معرفی می کند بلند شد و گفت:« خدا بیامرزد کسی را که از هر جا که هست، یک قدم جلوتر بیاید.»

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

برپای خاست

بلند شد

بیامرزاد

بیامرزد

یک گام فراتر آید

یک قدم جلوتر بیاید

معرف

کسی که در مجلس بزرگان، هر کدام از مردم را به جای مناسبشان بنشاند

 

شیخ گفت: «وصَلیَّ الله عُلَیَ محُمَدّ و آلهِ أجمَعین»؛ و دست به روی فرو آورد و گفت: « هرچه ما خواستیم گفت، و همه پیغمبران بگفته اند؛ او بگفت که از آنچه هستید، یک قدم فراتر آیید.»

کلمه ای نگفت و از تخت فرو آمد و بر این ختم کرد مجلس را.

قلمرو فکری:

شیخ با صلواتی مجلس را به پایان برد و دستش را بر روی صورتش پایین آورد و گفت:«هر چه که ما می‌خواستیم بگوییم و همه پیامبران گفته اند را او گفت، از هر چه هستید کمی پیشرفت کنید و بهتر شوید.» حرف دیگری نزد و از منبر پایین آمد و این گونه مجلس را پایان داد.

قلمرو زبانی:

واژه

معنی واژه

                          دست به روی فرو آورد

دست بر روی چهره کشید

ختم کرد

پایان داد

بر این ختم کرد

با این جمله به پایان برد

قلمرو ادبی:

عبارت «و صَلیَّ الله عُلَیَ محُمَدّ و آلهِ أجمَعین» ß   کنایه از پایان یافتن مجلس

از آنچه هستید یک قدم فراتر آیید ß   کنایه از اینکه در زندگی مراحل رشد و تکامل را طی کنید

 

پیام:

توصیه (پند و اندز) شیخ ابوسعید ابوالخیر به مردمی که مشتاق شنیدن خطبه ایشان بودند، جمله کوتاهی بود که کمی از آنچه هستید جلوتر بروید و بهتر شوید. یعنی اینکه همین یک جمله، پیام همه پیامبران الهی است که وظیفه انسان ها تکامل و پیشرفت در زندگی است، حتی یک قدم رو به جلو.





معنی واژگان درس «دریادلان صف شکن»

معنی واژگان درس «دریادلان صف شکن»:

               واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

تقدیر

سرنوشت

باری

آفریدگار

تعالی

والا، بزرگ

باری تعالی

خداوند بزرگ

حاشیه

کناره، ساحل

گرد آمدن

جمع شدن

زائر

زیارت کننده

وسواس

دودلی

کاویدن

کندن و جستن

حق الله

حقوق خداوند

حق الناس

حقوق مردم

متواضع

فروتن

راست و ریس کردن

آماده و مهیّا کردن

سکّان دار

راننده کشتی

وارسی کردن

گشتن

ماسک

روبند، پنام

خطوط

جمع خط، مرز

بی تکلّف

بی ریا، صمیمی

طلبه

زیارت کننده

لبنیات

فرآورده های شیری

عملیات

فعالیت های نظامی

رُعب

ترس، دلهره، هراس

قوه الهی

نیروی الهی

یارا

جرأت

ایستایی

مقاومت

صف شکن

بر هم زننده صف دشمن

تجلّی

آشکار شدن، جلوه کردن

بدر

یکی از جنگ های پیامبر

آکنده

پر

خط را گشودند

خط دشمن را شکستند

خیل

گروه

فتوحات

پیروزی ها

خط شکن‌

صف شکن

تواضع

فروتنی

غرور

خودبینی

سردمدار

سردسته، رئیس

نِسیان

فراموشی

غفلت

بی خبری

جزر

آبکاست

مَدّ

آبخاست

نفوس

جمعِ نفْس، خود

متّکی

تکیه کننده

تمثیل

نماد

باک

ترس

          بولدوزرچی

راننده بولدوزر

مظهر

نماد

فقر مخلوق

تهیدستی آفریده

غَنا

توانگری، بی نیازی

غِنا

آواز خوش

خالق

آفریدگار

مراتب

جمع مرتبه

قُرب

نزدیکی

عَلمَ

پرچم

طوس

شهری در استان خراسان

استدعا

درخواست

تخت

منبر

بنهادند

قرار دادند

مُقری

قرآن خوان

برخواندن

قرائت کردن

درآمدند

درون آمدند، وارد شدند

برپای خاست

بلند شد

بیامرزاد

بیامرزد

یک گام فراتر آید

یک قدم جلوتر بیاید

ختم کرد

پایان داد

بر این ختم کرد

با این جمله به پایان برد

دست به روی فرو آورد

دست بر روی چهره کشید

مشیت

اراده، خواست خدای تعالی

خطوط فروریخت

خطوط دفاعی دشمن شکست

اسوه

پیشوا، سرمشق، نمونه پیروی

مرضیّه

کسی که خدا از او خرسند است

خطّ مقدّم

جلوترین منطقه درگیری با دشمن

تکلف

رنج بر خود نهادن، خودنمایی و تجمّل

جنود

جمع جُند، سربازان، لشکریان، سپاهیان

گُردان

یگان نظامی که شامل سه گروهان است

تاختن

حمله کردن(بن ماضی: تاخت، بن مضارع: تاز)

تازه نفس

کسی که خسته نیست و تازه کاری را آغاز کرده است

خور

زمین پست، شاخه ای از دریا مانند خورموسی و خورمیناب

سکّان

ابزاری در دنباله کشتی برای حرکت دادن کشتی از سمتی به سمت دیگر

معرف

کسی که در مجلس بزرگان، هر کدام از مردم را به جای مناسبشان بنشاند

سوله

ساختمان فلزی با سقف بلند که بیشتر به عنوان انبار و کارگاه از آن استفاده می شود

حُنین

نام نبردی است در منطقه حنین (بین مکّه و طائف) که میان مسلمانان و کافران پس از فتح مکّه روی داد





دانش زبانی: جملۀ ساده و جملۀ مرکّب

دانش زبانی

جملۀ ساده و جملۀ مرکّب

 

جملۀ ساده و جملۀ مرکّب:

به جمله های زیر توجّه کنید.

الف) خطوط دفاعی دشمن یکسره فروریخت.

ب) آن ها تاریخ آیندهٔ بشریت را می سازند و آیندهٔ بشریت، آیندهٔ الهی است.

پ) این ها دریادلان صف شکنی هستند که دل شیطان را از رُعب و وحشت می لرزانند.

به جملۀ «الف» که یک فعل دارد، «ساده» می گویند.

در نمونۀ دوم، دو جمله به کمک حرف پیوند «و» در کنار هم قرار گرفته اند؛ «و» مهم ترین و پرکاربردترین پیوند هم پایه ساز در زبان فارسی است؛ بدین معنا که اگر میان دو جمله بیاید، آن ها را در یک ویژگی، «هم پایه» می سازد؛ مثل کارکرد آن در نمونۀ «ب»؛ همان طور که می بینید «و» دو جملۀ ساده را به هم پیوند داده و آن ها را از نظر مستقل بودن، هم پایه قرار داده است.

پیوندهای هم پایه ساز عبارت‌اند از «و، امّا، ولی، یا، …»

جملهٔ «پ»، شامل دو جمله است که از نظر معنایی به یکدیگر وابسته اند؛ به طوری که یکی از جمله ها بدون دیگری ناقص است؛ به همین دلیل جملۀ «پ» را جملۀ «مرکّب» می نامیم.

حرف «که» پیوند وابسته ساز است و جملۀ دوم را به جملۀ وابسته تبدیل کرده است.

جملهٔ مرکّب، معمولاً از یک جملۀ پایه (هسته) و یک یا چند جملۀ پیرو (وابسته) تشکیل می شود. بخشی که پیوند وابسته ساز ندارد، «پایه» است.

پیوندهای وابسته ساز عبارت اند از: «که، تا، چون، اگر، زیرا، به طوری که، هنگامی که و ...»

جملۀ «پ» را از این دید بررسی می کنیم:

جملۀ پایه یا هسته: این ها دریادلان صف شکنی هستند.

– جملۀ پیرو یا وابسته: (که – پیوند وابسته ساز) دل شیطان را از رعب یا وحشت می لرزانند.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (1)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (1)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (1)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (1)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (1)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (1)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (1)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (1)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن




محتوا مورد پسند بوده است ؟

5 - 0 رای