نصب اپلیکیشن

صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن

پاسخ فعالیت های عملکردی صفحه 48 تربیت دینی نهم

-

گام به گام فعالیت های عملکردی صفحه 48 درس کاروان سرنوشت

-

فعالیت های عملکردی صفحه 48 درس 3

-

شما در حال مشاهده جواب فعالیت های عملکردی صفحه 48 تربیت دینی نهم هستید. ما در تیم مای درس، پاسخ‌نامه‌های کاملاً تشریحی و استاندارد را مطابق با آخرین تغییرات کتاب درسی 1404 برای شما گردآوری کرده‌ایم. اگر به دنبال به‌روزترین پاسخ‌ها برای این صفحه هستید و می‌خواهید بدون نیاز به اتصال به اینترنت، علاوه بر پاسخ‌های گام به گام، به گنجینه‌ای از مطالب درسی دسترسی پیدا کنید، حتماً اپلیکیشن مای‌درس را نصب نمایید.

1 تدبّر (فردی / گروهی)

در آیات 4 تا 13 سورهٔ قصص تدبّر کنید و بگویید چگونه حضرت موسی علیه السلام در زمان نوزادی از مرگ حتمی نجات پیدا کرد؟

برای تدبر، از چنین رویکردی پیروی کنید: یکی از برادران یوسف پیشنهادِ کشتن او را داد. یکی دیگر مخالفت کرد و گفت او را در چاه بیندازیم. کاروانی از راه رسید و او را به مصر برد. اینها همه ارادهٔ خداوند است که بر زندگی یوسف علیه السلام حاکم بود.

با تمرکز بر آیات ۴ تا ۱۳ سوره قصص و رویکردی که در درس آموختی (حاکمیت ارادۀ خداوند بر اتفاقات، مانند داستان یوسف)، نجات حضرت موسی (ع) در زمان نوزادی از مرگ حتمی، یک شاهکار از ارادۀ الهی است که به این صورت محقق شد:

۱ مرحلۀ فرمان الهی و فداکاری مادر:

خطر حتمی (فرمان فرعون): فرعون به دلیل ترس از تحقق وعدۀ الهی، فرمان قتل عام نوزادان پسر بنی‌اسرائیل را صادر کرده بود [آیه ۴ و ۶]. مرگ موسی (ع) در خانه حتمی بود.

دخالت الهی (وحی به مادر): خداوند به مادر موسی (ع) الهام کرد که او را شیر دهد و زمانی که ترسید، او را در صندوقی به «رود نیل» (بزرگترین محل خطر) بیندازد [آیه ۷].

عمل متضاد با منطق: مادر موسی (ع) با وجود تهی شدن قلبش از هر امیدی [آیه ۱۰]، با تکیه بر وعدۀ الهی («ما او را به تو باز می‌گردانیم، و او را از رسولانش قرار می‌دهیم»)، فرزندش را به رودخانه سپرد.

۲ مرحلۀ تغییر دشمن به حامی

کشف شدن توسط دشمن: در یک اتفاق حیرت‌انگیز، صندوق حاوی موسی (ع) به دست «آل فرعون» افتاد؛ یعنی کسانی که وظیفه‌شان کشتن او بود [آیه ۸].

نفوذ محبت الهی: خداوند محبت موسی (ع) را در دل همسر فرعون (آسیه) انداخت. آسیه نه تنها مانع کشتن او شد، بلکه اصرار کرد او را به فرزندی بپذیرند و او را «نور چشم» نامید [آیه ۹].

نتیجه اراده الهی: فرعون و لشکریانش، بدون آگاهی، دشمن اصلی خود را در کاخ خود و در امن‌ترین جای ممکن پرورش دادند.

۳ مرحلۀ بازگشت موسی به آغوش مادر

مدیریت بحران دایه: خداوند شیر همۀ دایگان را بر موسی (ع) حرام کرد [آیه ۱۲]، به طوری که او پستان هیچ زنی را نمی‌پذیرفت.

دخالت خواهر: خواهر موسی (ع) که به فرمان مادرش وضعیت را پیگیری می‌کرد [آیه ۱۱]، در این بحران شیر ندادن، پیش آمد و مادر حقیقی را به عنوان دایه‌ای مهربان و خیرخواه به خاندان فرعون معرفی کرد [آیه ۱۲].

بازگشت به خانۀ دشمن: بدین ترتیب، موسی (ع) در حالی که از حقوق یک شاهزاده برخوردار بود، به آغوش مادرش بازگشت و در امنیت کامل، در خانۀ فرعون رشد کرد [آیه ۱۳].

 

جمع‌بندی تدبّر

نجات حضرت موسی (ع) کاملاً بر اساس «ارادۀ خداوند» بود، درست مانند یوسف (ع):

1 بزرگترین خطر (آب نیل و کاخ فرعون) به بزرگترین امنیت تبدیل شد.

2 دشمنان (فرعون و همسرش) به پرورش‌دهندگان و حامیان تبدیل شدند.

3 وعدۀ خداوند («ما او را به تو باز می‌گردانیم») به شیوه‌ای معجزه‌آسا و از طریق اتفاقاتی که از دسترس فرعون خارج بود، محقق شد تا مادرش «غم نخورد و بداند که وعدۀ الهی حق است» [آیه ۱۳].

این درس بزرگی است که به ما می‌آموزد اگر بر خداوند توکل کنیم، او حتی از دل بزرگترین توطئه‌ها و خطرها، راه نجات ما را باز خواهد کرد.

2 گفت و گوی نمایشی (گروهی)

دربارهٔ دروغ و پیامدهای آن، یک گفت وگوی نمایشی بنویسید و در کلاس اجرا کنید. می توانید از زبان طنز نیز استفاده کنید.

این طرح نمایشی بر پایۀ درس (حسادت و دروغ‌های پی‌درپی یوسف، پیامدهای دروغ کوچک و بزرگ) و پیامدهای دروغ‌گویی برای جلب رضایت بنا شده است.

طرح گفت‌وگوی نمایشی: «گرگ نامرئی»

عنوان نمایش: گرگ نامرئی

شخصیت‌ها:

1 امید: دانش‌آموز دروغگو که برای توجیه کوتاهی‌هایش، دروغ‌های زنجیره‌ای می‌گوید.

2 یاسین: دوست صمیمی و راستگو (نقش «تلنگر» را ایفا می‌کند).

3 معلم (صدای عقل): شخصیتی خردمند که نهایتاً حقیقت را آشکار می‌کند.

مکان: حیاط مدرسه، کنار یک سطل زباله (نماد چاهی که امید، حقیقت را در آن می‌اندازد).

 

پرده اول: شروع توطئه

(صحنه با اضطراب «امید» شروع می‌شود. «یاسین» با آرامش از راه می‌رسد.)

یاسین: سلام امید! چرا رنگت پریده؟ قرار بود گزارش کلاسی رو امروز تحویل بدیم. آماده‌ست؟

امید: (با استرس) سلام یاسین! آره... ببین... یه اتفاق خیلی «وحشتناک» افتاد! گزارش کلاسی رو «گرگ» برد!

یاسین: (گیج و خونسرد) گرگ؟ گرگ توی شهر؟ گرگ گزارش کلاسی می‌خوره؟

امید: (تأکید بر دروغ بزرگ) آره! صبح که داشتم میومدم، از یک کوچه رد شدم، گرگه پرید و دفترچه گزارش رو قاپید و دوید. هرچقدر دویدم، نتونستم بگیرمش... (نزدیک بود بگویی «گرگ یوسف را خورد»،اما اینجا گرگ گزارش را خورد!)

یاسین: (با تعجب) چقدر این گرگه عجول بوده که صبر نکرده گزارش رو بخونی! حداقل بگو پیراهن تو رو هم پاره کرد؟

امید: (به یاد داستان یوسف می‌افتد) نه! نه! گرگ خیلی «با شخصیت» بود! «انگار دلش برای پیراهن من سوخته بود که آن را پاره نکرد» [مانند برادران یوسف]. فقط گزارش رو برد.

یاسین: عجیبه... فرعون هم همین شک رو به برادران یوسف کرد. یعقوب هم همینطور! [با طعنه] «ماه که برای همیشه پشت ابر نمی‌مونه.»

 

پرده دوم: دروغ‌های زنجیره‌ای و پیامدها

(معلم از راه می‌رسد.)

معلم: امید! گزارش کلاسی چی شد؟

امید: (مضطرب‌تر) آقا! گرگ خوردش!

معلم: (خردمندانه) گرگ؟ هفته پیش به من گفتی گزارش رو مادرت زیر بارون خیس کرده. دیروز هم گفتی سگ همسایه پاره کرده. الآن گرگ؟ «وقتی یک دروغ می‌گویی، مجبوری دروغ‌های بعدی را هم بسازی.»

یاسین: آقا! او برای «جلب رضایت» شما و ما این دروغ‌ها رو می‌گه.

امید: (با درماندگی) خب... اگه راستشو می‌گفتم، تنبیه می‌شدم! نمی‌خواستم «شخصیتم خرد بشه!»

معلم: تو با این کار، نه تنها «طعم ایمان رو نمی‌چشی»، بلکه با هر دروغ، «جرئت پیدا می‌کنی دروغ بزرگتر بگی.» الآن اعتبار تو پیش من و یاسین خرد شده، نه با راست‌گویی!

(امید گوشه‌ای می‌رود و ناله می‌کند.)

معلم: (رو به یاسین و دانش‌آموزان) ریشۀ این همه دروغ، «ترس از پیامدها» و «ضعف در پذیرش مسئولیت» است. یادتان باشد: «حرام بودن تمسخر و دروغ، نشانه این است که اسلام به کرامت انسان احترام می‌گذارد.»

 

پرده سوم: اعتراف و جبران (پایان عمل‌گرا)

امید: (با پشیمانی) حق با شماست. من تنبلی کردم و ترسیدم. الآن باید چکار کنم؟

معلم: مثل یعقوب (ع)، «صبر زیبا» داشته باش. صبر در برابر تنبیه احتمالی، با «یقین و ایمان» به اینکه راستگویی، ریشۀ صبر است. حالا: «وظیفه خودت رو پیدا کن.»

امید: (با جسارت) وظیفه من اینه که الان برم گزارش رو بنویسم و عذرخواهی کنم.

یاسین: (با لبخند) و به گرگ هم بگویی دیگر گزارش‌های کلاسی را نخورد!

امید: (با خنده) حتماً! چون «صبر و شکیبایی کلید پیروزی است!»

(همه می‌خندند و پرده می‌افتد.)



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه چهارم تا دوازدهم
  • آزمون آنلاین تمامی دروس
  • گام به گام تمامی دروس
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس
  • فلش کارت های آماده دروس
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه
کاملا رایگان +500 هزار کاربر

همین حالا نصب کن


محتوا مورد پسند بوده است ؟

5 - 0 رای

sticky_note_2 گام به گام قسمت های دیگر فصل کاروان سرنوشت

sticky_note_2 گام به گام قسمت های دیگر فصل به رنگ خون