درسنامه کامل فارسی هفتم فصل 9 نصیحت امام (قدّس سرّه)، شوق خواندن
تعداد بازدید : 3.77Mخلاصه نکات فارسی هفتم فصل 9 نصیحت امام (قدّس سرّه)، شوق خواندن - درسنامه شب امتحان فارسی هفتم فصل 9 نصیحت امام (قدّس سرّه)، شوق خواندن - جزوه شب امتحان فارسی هفتم نوبت اول فصل 9 نصیحت امام (قدّس سرّه)، شوق خواندن
متن درس «نصیحت امام، شوق خواندن» و نکات دستوری و آرایه های ادبی
متن درس «نصیحت امام، شوق خواندن» و نکات دستوری و آرایه های ادبی:
درس نهم
نصیحت امام
دانشآموزان یک مدرسهٔ دخترانه برای امام خمینی (ره) نامه مینویسند. آنها در نامهشان به کتاب درسی خود اشاره میکنند که در آن نوشته شده است، امام محمّدتقی، علیه السّلام، نامهای نصیحتآمیز به یکی از یاران خود نوشته است. دانش آموزان مینویسند: «ولی اماما، ما شما را نمیتوانیم نصیحت کنیم، زیرا شما بزرگوارید و از همهٔ گناهان به دورید. شما آن امام بت شکنی هستید که مدّت چهل سال است نمازهای شبتان ترک نشده». امام خمینی در پاسخ نامهٔ دانش آموزان که خواسته بودند آنها را نصیحت کنند، نوشتند:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
امام |
پیشوا، رهبر |
نصیحت |
پند، اندرز |
نصیحت آمیز |
آمیخته به اندرز، همراه با پند |
||
علیه السّلام |
سلام و درود بر او باد |
||
بت |
تندیسی ساخته شده از سنگ ، چوب ، فلز یا هر چیز دیگر به شکل انسان یا حیوان که به جای خداوند، پرستش شود |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
دانش آموزان یک مدرسۀ دخترانه ß نهاد
برای ß حرف اضافه
امام خمینی ß متمم
اماما (ای امام) ß ندا و منادا، شبه جمله
باسمه تعالی
«فرزندان عزیزم، نامهٔ محبّتآمیز شما را قرائت کردم. کاش شما عزیزان مرا نصیحت میکردید که محتاج آنم. امید است با نشاط و خرّمی درسهایتان را خوب بخوانید و در همان حال، به وظایف اسلامی که انسانها را میسازد، عمل کنید و اخلاق خود را نیکو کنید و اطاعت و خدمت پدران و مادرانتان را غنیمت شمارید و آنها را از خود راضی کنید و به معلّمهایتان احترام زیاد بگذارید. سعی کنید برای اسلام و جمهوری اسلامی و کشورتان مفید باشید. از خداوند، تعالی، سلامت و سعادت و ترقّی در علم و عمل برای شما نور چشمان، آرزو میکنم. سلام بر همهٔ شماها».
۲۹شهر صفر ۱۴۰۳ - روح الله الموسوی الخمینی
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
قرائت کردم |
خواندم |
محتاج |
نیازمند |
نیازمند |
طراوت، شادابی |
خرّمی |
شادی، نشاط |
نیکو |
خوب |
اطاعت |
فرمان بردن |
راضی |
خشنود |
تعالی |
بلند مرتبه |
سعادت |
خوشبختی |
ترقّی |
پیشرفت |
باسمه تعالی |
به نام او که بلند مرتبه است |
||
محبّت آمیز |
آمیخته به مهر و محبّت |
||
وظایف |
جمع مکسّر (مفرد آن: وظیفه) |
||
اخلاق |
خوی ها، رفتار، جمع مکسّر (مفرد آن: خُلق) |
||
غنیمت شمردن |
قدر دانستن، با ارزش شمردن، فایده و سود بردن |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
نورچشمان ß کنایه از فرزندان عزیز
نامۀ محبت آمیز شما ß مفعول
قرائت کردم ß فعل
شوق خواندن
علّامه محمّدتقی جعفری، از همان کودکی کنجکاو و دقیق بود. همراه دایی و برادرش به دامن طبیعت میرفت. طبیعت را دوست داشت و میکوشید از زیباییهای آن لذّت ببرد. او، گاه دقایقی طولانی به یک گل خیره میشد و نشاط عجیبی احساس میکرد. گاهی وقتها برای شنیدن صدای پرندگان، روی تخته سنگی دراز میکشید و چشمهایش را میبست و به آواز آنها که با صدای رودخانه در هم میآمیخت، گوش میسپرد. از تلخترین خاطرات روزهای کودکی او، دیدن کسانی بود که با تیرکمان به صید پرندهها میپرداختند. او از صید گنجشکی کوچک با تیرکمان، احساس بیزاری و تنفّر میکرد. وقتی در حیاط مدرسه میشنید که هم کلاسیهایش با هیجان از شکار پرندهای حرف میزنند، با ناراحتی از آنها دور میشد. او شیفتهٔ طبیعت بود و از اینکه کسانی با خشونت سعی میکردند طبیعت زیبا و آرام را بر هم بزنند، رنج می برد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
کنجکاو |
جستجوگر |
دقایقی طولانی |
زمان زیادی |
نشاط |
خوشی، شادی |
بیزاری |
تنفر |
آواز |
صدا، آهنگ |
صید |
شکار |
هیجان |
شور و اشتیاق |
شیفته |
عاشق، دلداده، دلباخته |
علّامه |
کسی که علم زیادی دارد، بسیار دانا، دانشمند |
||
دقایق |
جمع مکسّر (مفرد آن: دقیقه) |
||
خیره |
زُل زدن، نگاه عمیق به چیزی |
||
عجیب |
شگفت انگیز، تعجّب آور |
||
احساس |
حس کردن، درک کردن |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
دامن طبیعت ß تشخیص
به دامن طبیعت رفتن ß کنایه از به گردش و تماشا رفتن
صید، شکار، گنجشک، تیر و کمان ß مراعات نظیر
در جملۀ «علّامه محمّدتقی جعفری، از همان کودکی کنجکاو و دقیق بود»، «علّامه محمّد تقی جعفری» ß نهاد
همان کودکی ß متمم
کنجکاو و دقیق ß مسند
از روزی که وارد مدرسه شده بود، کلاس درس را نیز مثل گشت و گذار در صحراها و باغها دوست میداشت. همان قدر که از بازی کردن لذّت میبرد، از حلّ مسائل ریاضی، خواندن جغرافیا و علوم به وجد میآمد. او تعجّب میکرد که چرا بعضی از بچّهها درس را به اندازهٔ بازی کردن دوست ندارند و موقع شنیدن و خواندن شعر، احساس شادی نمیکنند.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
گشت و گذار |
گردش و تفریح |
موقع |
وقت، زمان |
مسائل |
جمع مکسّر (مفرد آن: مسئله) |
||
وجد |
خوشحالی زیاد، شور و هیجان |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
ریاضی، جغرافیا، علوم ß مراعات نظیر
شنیدن و خواندن ß مراعات نظیر
در اوّلین ساعات حضورش در قم به حرم حضرت معصومه (س) پناه برد. سر بر ضریح آن حضرت گذاشت و آرام اشک ریخت. از خداوند خواست به او در راهی که انتخاب کرده است؛ اخلاص و همّت بلند، عطا کند و به قلب نگران مادر نیز آرامش و نشاط بخشد و بیماری و کسالت او را شفا دهد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
حرم |
داخل مکان زیارتی |
اخلاص |
پاکی، یکرنگی |
همّت |
اراده، پشتکار، تلاش |
کسالت |
بیماری |
شفا |
درمان، تندرستی |
||
ضریح |
خانه فلزی یا چوبین مُشبّک که بر سر مزار بزرگان دینی قرار دارد |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
ضریح، حرم ß مراعات نظیر
نهاد در جملۀ «سر را بر ضریح آن حضرت گذاشت» ß «او» محذوف
سر ß مفعول
ضریح آن حضرت ß متمم
گذاشت ß فعل
زیارت حضرت معصومه (س) به او آرامش بخشید. باز هم شوق خواندن و عطش مطالعه در وجودش زنده شد. مشتاقانه به سوی «مدرسهٔ دارالشّفای» قم به راه افتاد. از حرم تا مدرسه راهی نبود، تنها چند قدم. حرم، دل او را آرام میکرد و مدرسه، اندیشهاش را. حجرهای ساده و کوچک نصیب او شد. حجرهای که فضای آن بیش از شش متر مربّع نبود و گلیم کهنه و سادهای کف آن را پوشانده بود. حجرهای که برای محمّدتقی از همهٔ دنیا بزرگتر بود. حالا میتوانست در کلاس درس استادان مختلف، شرکت کند و هر روز تا نیمههای شب به مطالعه و اندیشیدن بپردازد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
شوق |
علاقه، اشتیاق |
عطش |
تشنگی زیاد |
عطا کند |
ببخشد |
نصیب |
قسمت، بهره |
حُجره |
اتاق کوچک |
گِلیم |
نوعی فرش |
مشتاقانه |
با علاقه، با شور و و شوق |
||
دارالشّفا |
بیمارستان، در اینجا نام مدرسه ای است |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
عطش مطالعه ß کنایه از علاقه زیاد به مطالعه
مطالعه و مدرسه ß مراعات نظیر
زیارت، حرم، قم، حضرت معصومه (س) ß مراعات نظیر
زیارت حضرت معصومه (س) ß نهاد
به ß حرف اضافه
او ß متمم
آرامش ß مفعول
می بخشید ß فعل
استاد محمّدتقی جعفری:
در مرداد سال 1304 ه. ش. در خانوادهای فقیر در شهر تبریز به دنیا آمد. هنگامی که می خواست به کلاس ششم برود، مجبور به ترک تحصیل شد و یکسال و نیم در مغازۀ کفّاشی، شاگردی کرد. بعدها به کمک یکی از استادان خود راهی نجف شد. در 23 سالگی به درجه اجتهاد رسید و پس از 11 سال به ایران بازگشت. از استاد جعفری کتابها و آثار علمی فراوانی دربارۀ نهج البلاغه، مثنوی مولوی و موضوعات دیگر بر جای مانده است. وی در سال 1377 درگذشت.
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هفتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هفتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هفتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هفتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هفتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هفتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هفتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هفتم
معنی واژگان درس «نصیحت امام، شوق خواندن»
معنی واژگان درس «نصیحت امام، شوق خواندن»:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
امام |
پیشوا، رهبر |
نصیحت |
پند، اندرز |
علیه السّلام |
سلام و درود بر او باد |
شفا |
درمان، تندرستی |
قرائت کردم |
خواندم |
محتاج |
نیازمند |
نیازمند |
طراوت، شادابی |
خرّمی |
شادی، نشاط |
نیکو |
خوب |
اطاعت |
فرمان بردن |
راضی |
خشنود |
تعالی |
بلند مرتبه |
سعادت |
خوشبختی |
ترقّی |
پیشرفت |
کنجکاو |
جستجوگر |
دقایقی طولانی |
زمان زیادی |
نشاط |
خوشی، شادی |
بیزاری |
تنفر |
آواز |
صدا، آهنگ |
صید |
شکار |
هیجان |
شور و اشتیاق |
شیفته |
عاشق، دلداده، دلباخته |
گشت و گذار |
گردش و تفریح |
موقع |
وقت، زمان |
حرم |
داخل مکان زیارتی |
اخلاص |
پاکی، یکرنگی |
همّت |
اراده، پشتکار، تلاش |
کسالت |
بیماری |
شوق |
علاقه، اشتیاق |
عطش |
تشنگی زیاد |
عطا کند |
ببخشد |
نصیب |
قسمت، بهره |
حُجره |
اتاق کوچک |
گِلیم |
نوعی فرش |
عمارت |
بنا، ساختمان |
دل شوره |
نگرانی |
یک هو |
ناگهان، یکدفعه |
بار و بندیل |
اسباب و اثاثیۀ سفر |
قوم و خویش |
فامیل |
عازم |
رهسپار، روانه |
یک دَم |
یک لحظه |
تک و دو |
تکاپو، تلاش |
دم بازار |
ابتدای بازار |
گلدسته |
مناره |
شوفر |
راننده |
هوهو |
صدای باد |
قامت |
قد |
رعنا |
خوش اندام |
کلّه کشیدن |
سَرَک کشیدن |
بیتوته |
شب را در جایی ماندن |
دَم دمای سحر |
نزدیک صبح |
کلافه |
ناراحت و بی تاب |
قراضه |
کهنه |
دیزی |
نوعی آبگوشت |
خوش نقش و نگار |
زیبا |
انگار |
مثل اینکه |
علّاف |
بیکار، سرگردان |
عیال |
خانواده، همسر |
جماعت |
گروه، دسته |
گوش زد کردن |
یادآوری کردن |
نصیحت آمیز |
آمیخته به اندرز، همراه با پند |
||
باسمه تعالی |
به نام او که بلند مرتبه است |
||
محبّت آمیز |
آمیخته به مهر و محبّت |
||
وظایف |
جمع مکسّر (مفرد آن: وظیفه) |
||
دقایق |
جمع مکسّر (مفرد آن: دقیقه) |
||
خیره |
زُل زدن، نگاه عمیق به چیزی |
||
عجیب |
شگفت انگیز، تعجّب آور |
||
پوزخند |
خنده ای از روی تمسخر |
||
اهالی |
جمعِ اهل، ساکنان جایی |
||
غلّات |
جمعِ غلّه، گندم، جو، برنج و ... |
||
آهان |
بله، واژه ای برای تأیید سخنی یا کاری |
||
تصدیق |
تأیید کردن درستی سخنی |
||
احساس |
حس کردن، درک کردن |
||
مسائل |
جمع مکسّر (مفرد آن: مسئله) |
||
وجد |
خوشحالی زیاد، شور و هیجان |
||
مشتاقانه |
با علاقه، با شور و و شوق |
||
دارالشّفا |
بیمارستان، در اینجا نام مدرسه ای است |
||
حدود |
جمعِ حد (اندازه)، تقریباً، نزدیکِ |
||
ناشتایی |
صبحانه، آنچه پس از مدّتی غذا نخوردن، می خورند |
||
اخلاق |
خوی ها، رفتار، جمع مکسّر (مفرد آن: خُلق) |
||
غنیمت شمردن |
قدر دانستن، با ارزش شمردن، فایده و سود بردن |
||
علّامه |
کسی که علم زیادی دارد، بسیار دانا، دانشمند |
||
ضریح |
خانه فلزی یا چوبین مُشبّک که بر سر مزار بزرگان دینی قرار دارد |
||
بت |
تندیسی ساخته شده از سنگ ، چوب ، فلز یا هر چیز دیگر به شکل انسان یا حیوان که به جای خداوند، پرستش شود |
جزوات جامع پایه هفتم
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 1 زنگ آفرینش
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 2 چشمه ی معرفت
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 3 نسل آینده ساز
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 4 با بهاری که می رسد از راه، زیبایی شکفتن
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 5 درس آزاد
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 6 قلب کوچکم را به چه کسی بدهم؟
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 7 علم زندگانی
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 8 زندگی همین لحظه هاست
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 9 نصیحت امام (قدّس سرّه)، شوق خواندن
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 10 کلاس ادبیات، مرواریدی در صدف، زندگی حسابی، فرزند صالح انقلاب
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 11 عهد و پیمان، عشق به مردم، رفتار بهشتی، گرمای محبّت
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 12 خدمات متقابل اسلام و ایران
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 13 اسوه ی نیکو
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 14 امام خمینی (قدّس سرّه)
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 15 درس آزاد
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 16 آدم آهنی و شاپرک
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 17 ما می توانیم
واژگان هم خانواده درس «نصیحت امام، شوق خواندن»
واژگان هم خانواده درس «نصیحت امام، شوق خواندن»:
سعادت - سعید - مسعود - سعد |
غنيمت - مغتنم - غنایم - اغتنام |
مسائل - سؤال - مسئول - مسئله |
حضور - حاضر - محضر - احضار |
احساس - حس - محسوس - حساس |
لذت - لذيذ - لذات |
تنفر - نفرت - متنفر |
نصیحت - نصایح - ناصح |
محتاج - احتياج - حاجت |
شرکت - شریک - مشارکت |
اخلاص - خالص - خلوص - مخلص |
حل - انحلال - منحل - حلال |
دانش زبانی: مسند
دانش زبانی: مسند:
دانش زبانی
مسند
مسند:
به این جمله ها توجه نمایید:
1) هوا روشن است.
2) زهرا شاد بود.
3) چای سرد شد.
چنان که می بینید فعل جمله های بالا اسنادی است. در جمله اول روشن به هوا، در جمله دوم شاد به زهرا و در جمله سوم، سرد به چای نسبت داده شده است. به کلمه های «روشن»، «شاد» و «سرد» که به نهاد نسبت داده می شود، «مسند» می گویند.
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هفتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هفتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هفتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هفتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هفتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هفتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هفتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هفتم