درسنامه کامل فارسی هفتم فصل 14 امام خمینی (قدّس سرّه)
تعداد بازدید : 3.77Mخلاصه نکات فارسی هفتم فصل 14 امام خمینی (قدّس سرّه) - درسنامه شب امتحان فارسی هفتم فصل 14 امام خمینی (قدّس سرّه) - جزوه شب امتحان فارسی هفتم نوبت اول فصل 14 امام خمینی (قدّس سرّه)
نکات دستوری و آرایه های ادبی درس «امام خمینی (قدّس سرّه)»
نکات دستوری و آرایه های ادبی درس «امام خمینی (قدّس سرّه)»:
درس چهاردهم
امام خمینی (قدّس سرّه)
- نوع نثر: ساده و روان
- اثر: نوشته ی امیرحسین فردی
- کتاب: امام خمینی (قدّس سرّه)
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
یک صدا بودن ß کنایه از متحد بودن
برخاک افتاد ß کنایه از کشته شدن
از پا در آمد ß کنایه از نابود شد، از بین رفت
پرچم مبارزه ß اضافه ى اقترانی
پرچم را برافراشته نگاه داشت ß کنایه از ادامه دادن مبارزه
گوش جهانیان ß اضافه ی استعاری
جهانیان ß مجاز از مردم جهان
«جان و دل» در عبارت «مردم از جان و دل» ß مجاز از تمام وجود
شبی تلخ ß حس آمیزی
به خدا پیوست ß کنایه از اینکه فوت شد، از دنیا رفت
مانند جان ß تشبیه جمهوری اسلامی به جان
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
آزادی خواه |
دوستدار آزادی |
مظلوم |
ستمدیده، ظلم شده |
شلیک |
صدای گلوله |
سوار |
سوارکار |
سرفراز |
سربلند، پر افتخار |
خان |
لقب مالکان زمین |
ناجوانمردانه |
از روی نامردی |
دلاور |
دلیر، شجاع |
بدین گونه |
این طور |
استعمارگر |
کشور زورگو و ستمگر |
مکتب خانه |
مدرسه در قدیم |
برگزید |
انتخاب کرد |
عالم |
دانشمند |
فروتن |
متواضع، افتاده |
صاحب |
دارا |
اعتقاد |
باور |
دگرگون کرد |
تغییر داد |
علما |
جمع عالِم، دانشمندان |
روحانیون |
جمع روحانی |
اطاعت |
پیروی |
نهضت |
جنبش، حرکت مردمی |
اعتراض |
مخالفت، شکایت |
حمایت |
طرفداری |
تظاهرات |
راهپیمایی |
طرز |
شیوه، روش |
تألیف |
نوشتن |
برافراشته |
بلند کرده |
ممنوع |
منع شده |
ناگزیر |
ناچار |
فعال |
کوشا، پرکار |
فرمان |
دستور |
بانگ |
صدا، فریاد |
آموزگار |
معلم، آموزنده |
گریخت |
فرار کرد |
استقبال |
پیشواز کسی رفتن |
واژگون |
سرنگون |
غافل |
بی خبر |
میراث |
باقی مانده |
گرانبها |
با ارزش |
عالم |
دنیا، جهان |
سلام الله عليها |
درود خدا بر او باد |
نظام شاهنشاهی |
حکومت پادشاهی |
عوض کردن |
دگرگون کردن، تغییر دادن |
||
مزدوران |
دست نشانده، آدم اجیر شده با پول |
||
ختم قرآن |
پایان یک بار خواندن از ابتدا تا انتهای قرآن |
||
حوزه ی علمیه |
مرکز آموزش علوم دینی |
||
تأسیس کرد |
به وجود آورد، تشکیل داد |
||
خوش بیانی |
گرم زبانی، دلنشینی کلام |
||
سیمای جذاب |
چهره ی دوست داشتنی |
||
خصوصیات |
جمع خصوصيه، ویژگی ها |
||
مرجعیت |
رهبری دینی، مرجع تقلید بودن |
||
تبعید |
دور کردن، به جای دور فرستادن |
||
مرموز |
نامعلوم، مبهم، مشکوک |
||
تحصیل |
درس خواندن، یاد گرفتن |
||
اعتصاب |
دست از کار کشیدن به نشانه ی اعتراض |
||
پایه گذاری |
به وجود آوردن، راه اندازی |
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هفتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هفتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هفتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هفتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هفتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هفتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هفتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هفتم
نکات دستوری و آرایه های ادبی «روان خوانی: مرخصی» و معنی متن
نکات دستوری و آرایه های ادبی «روان خوانی: مرخصی» و معنی متن:
روان خوانی
مرخصی
- نوع نثر: نثر ساده و روان
- نویسنده: محمدرضا کاتب
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
به کامم تلخ کنند ß کنایه از لذت نبردن
مرخصی ام مثل باد گذشت ß تشبيه
مرخصی ام مثل باد گذشت ß کنایه از تند و سریع بودن
عزا گرفته بودم ß کنایه از اضطراب و دلهره
هول بودم ß کنایه از دستپاچگی
جا خوردم ß کنایه از تعجب ناگهانی
یک عالمه ß اغراق و بزرگنمایی
مِن و مِن کردم ß کنایه از تعلل و کندی در صحبت
هوا پس است ß کنایه از نامناسب نبودن اوضاع
مثل شیر ژیان ß تشبیه مادر به شیر
ننه ام یک پارچه چریک شده بود ß تشبیه
بچه هایشان را لای پنبه خوابانده اند ß کنایه از توجه زیاد به فرزندان
مثل بچه ی آدم ß کنایه از وضعیت و حالت عادی
یقه ات را بچسبند ß کنایه از پیگیری جدی و مداوم
گوشش پر بود ß کنایه از آگاهی زیاد
گوشش بدهکار نیست ß کنایه از توجه نکردن
سرش را گرم کردم ß کنایه از مشغول کاری کردن
حلال کردن ß کنایه از گذشتن از خطا و بدی کسی
شیرم را حرامت می کنم ß کنایه از نفرین کردن
از سرم بگذر ß کنایه از مرا ببخش، بی خیالم شو
بدی و خوبی ß تضاد
جوش آورد ß کنایه از عصبانی شد
دهانت بوی شیر می دهد ß کنایه و طعنه از بچه و کم سن و سال بودن
جگرم را خون کردی ß کنایه از ناراحتی و غصه ی شدید
مثل رعد پریدن ß تشبيه
مثل رعد پریدن ß کنایه از اقدام سريع
سرک می کشیدم ß کنایه از تحقیق و بررسی
نفس راحتی کشیدم ß کنایه از آرامش و آسودگی خیال
خرم از روی پل گذشت ß کنایه از انجام شدن کار
یک ایل آدم ß اغراق و بزرگنمایی
شیرش کردی ß کنایه از جرئت بخشیدن، تهییج کردن
آب غوره نگیر ß کنایه از «گریه نکن»
نگاه چپ چپ ß کنایه از نگاه اخم آلود
دلش آب می شد ß کنایه از اثرپذیری
بو برده بود ß کنایه از باخبر شدن و پی بردن
باد گرم، دست خود را به صورتم می کشید ß جان بخشی
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
گردان |
واحد نظامی |
مرخصی |
استراحت از کار |
آقایم |
منظور پدرم |
وِل |
آزاد، رها |
چه بسا |
بسیار فراوان |
عوض می کردم |
تغییر می دادم |
یک عالمه |
بسیار زیاد |
بالأخره |
عاقبت، سرانجام |
پادگان |
سربازخانه |
اعزام |
فرستادن، روانه کردن |
الحمدالله |
شکر خدا |
دكان |
مغازه |
پاورچین پاورچین |
آرام آرام |
کلک |
حقه، فریب |
جورواجور |
مختلف |
سوء ظن |
بد گمانی |
سوا |
جدا |
سفت |
محکم |
کلون |
قفل چوبی درب |
ژیان |
خشمگین |
یک پارچه |
سرتاسر |
كرم |
بخشش |
دخالت |
فضولی |
چینه |
لبه ی دیوار گلی |
عذرخواهی |
طلب بخشش |
بدبخت |
بیچاره و گرفتار |
گول می زنی |
فریب می دهی |
ارواح |
جمع روح |
رفتگان |
مردگان، اموات |
از جانب من |
از طرف من |
فامیل |
اقوام |
بغض |
گرفتگی گلو از ناراحتی |
رعد |
تندر |
غش کردن |
بیهوش شدن |
گوش تا گوش |
پشت سرهم، کنار هم |
هجوم بیاورند |
حمله کنند |
تقصیر |
کوتاهی |
از سرگرفت |
شروع کرد |
روضه |
ذکر مصیبت |
محو |
ناپدید |
پُز دادن |
خودنمایی کردن، فخر فروشی |
||
طفره رفتن |
زیر بار مسئولیت نرفتن |
||
جبهه |
محل نبرد با دشمن، خط اول جنگ |
||
تسویه |
مساوی کردن، در اینجا حقوق پایان کار |
||
چریک |
نیروی ضربتی، سرباز آموزش دیده |
||
از غذا کم و کسر نگذار |
غذایت را خوب و کامل بخور |
||
محوطه |
فضا، محدوده ی مکانی، حیاط |
||
هل دادن |
فشار دادن و به سمت جلو راندن |
||
پل صراط |
پلی که در روز قیامت که همه باید از آن عبور کنند اما انسان های خوب در جهنم نمی افتند |
جزوات جامع پایه هفتم
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 1 زنگ آفرینش
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 2 چشمه ی معرفت
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 3 نسل آینده ساز
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 4 با بهاری که می رسد از راه، زیبایی شکفتن
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 5 درس آزاد
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 6 قلب کوچکم را به چه کسی بدهم؟
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 7 علم زندگانی
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 8 زندگی همین لحظه هاست
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 9 نصیحت امام (قدّس سرّه)، شوق خواندن
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 10 کلاس ادبیات، مرواریدی در صدف، زندگی حسابی، فرزند صالح انقلاب
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 11 عهد و پیمان، عشق به مردم، رفتار بهشتی، گرمای محبّت
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 12 خدمات متقابل اسلام و ایران
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 13 اسوه ی نیکو
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 14 امام خمینی (قدّس سرّه)
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 15 درس آزاد
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 16 آدم آهنی و شاپرک
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 17 ما می توانیم
معنی واژگان درس «امام خمینی (قدّس سرّه)»
معنی واژگان درس «امام خمینی (قدّس سرّه)»:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
آزادی خواه |
دوستدار آزادی |
مظلوم |
ستمدیده، ظلم شده |
شلیک |
صدای گلوله |
سوار |
سوارکار |
سرفراز |
سربلند، پر افتخار |
خان |
لقب مالکان زمین |
ناجوانمردانه |
از روی نامردی |
دلاور |
دلیر، شجاع |
بدین گونه |
این طور |
استعمارگر |
کشور زورگو و ستمگر |
مکتب خانه |
مدرسه در قدیم |
برگزید |
انتخاب کرد |
عالم |
دانشمند |
فروتن |
متواضع، افتاده |
صاحب |
دارا |
اعتقاد |
باور |
دگرگون کرد |
تغییر داد |
علما |
جمع عالِم، دانشمندان |
روحانیون |
جمع روحانی |
اطاعت |
پیروی |
نهضت |
جنبش، حرکت مردمی |
اعتراض |
مخالفت، شکایت |
حمایت |
طرفداری |
تظاهرات |
راهپیمایی |
طرز |
شیوه، روش |
تألیف |
نوشتن |
برافراشته |
بلند کرده |
ممنوع |
منع شده |
ناگزیر |
ناچار |
فعال |
کوشا، پرکار |
فرمان |
دستور |
بانگ |
صدا، فریاد |
آموزگار |
معلم، آموزنده |
گریخت |
فرار کرد |
استقبال |
پیشواز کسی رفتن |
واژگون |
سرنگون |
غافل |
بی خبر |
میراث |
باقی مانده |
گرانبها |
با ارزش |
عالم |
دنیا، جهان |
سلام الله عليها |
درود خدا بر او باد |
نظام شاهنشاهی |
حکومت پادشاهی |
گردان |
واحد نظامی |
مرخصی |
استراحت از کار |
آقایم |
منظور پدرم |
وِل |
آزاد، رها |
چه بسا |
بسیار فراوان |
عوض می کردم |
تغییر می دادم |
یک عالمه |
بسیار زیاد |
بالأخره |
عاقبت، سرانجام |
پادگان |
سربازخانه |
اعزام |
فرستادن، روانه کردن |
الحمدالله |
شکر خدا |
دكان |
مغازه |
پاورچین پاورچین |
آرام آرام |
کلک |
حقه، فریب |
جورواجور |
مختلف |
سوء ظن |
بد گمانی |
سوا |
جدا |
سفت |
محکم |
کلون |
قفل چوبی درب |
ژیان |
خشمگین |
یک پارچه |
سرتاسر |
كرم |
بخشش |
دخالت |
فضولی |
چینه |
لبه ی دیوار گلی |
عذرخواهی |
طلب بخشش |
بدبخت |
بیچاره و گرفتار |
گول می زنی |
فریب می دهی |
ارواح |
جمع روح |
رفتگان |
مردگان، اموات |
از جانب من |
از طرف من |
فامیل |
اقوام |
بغض |
گرفتگی گلو از ناراحتی |
رعد |
تندر |
غش کردن |
بیهوش شدن |
گوش تا گوش |
پشت سرهم، کنار هم |
هجوم بیاورند |
حمله کنند |
تقصیر |
کوتاهی |
از سرگرفت |
شروع کرد |
روضه |
ذکر مصیبت |
محو |
ناپدید |
پُز دادن |
خودنمایی کردن، فخر فروشی |
||
طفره رفتن |
زیر بار مسئولیت نرفتن |
||
جبهه |
محل نبرد با دشمن، خط اول جنگ |
||
تسویه |
مساوی کردن، در اینجا حقوق پایان کار |
||
چریک |
نیروی ضربتی، سرباز آموزش دیده |
||
از غذا کم و کسر نگذار |
غذایت را خوب و کامل بخور |
||
محوطه |
فضا، محدوده ی مکانی، حیاط |
||
هل دادن |
فشار دادن و به سمت جلو راندن |
||
عوض کردن |
دگرگون کردن، تغییر دادن |
||
مزدوران |
دست نشانده، آدم اجیر شده با پول |
||
ختم قرآن |
پایان یک بار خواندن از ابتدا تا انتهای قرآن |
||
حوزه ی علمیه |
مرکز آموزش علوم دینی |
||
تأسیس کرد |
به وجود آورد، تشکیل داد |
||
خوش بیانی |
گرم زبانی، دلنشینی کلام |
||
سیمای جذاب |
چهره ی دوست داشتنی |
||
خصوصیات |
جمع خصوصيه، ویژگی ها |
||
مرجعیت |
رهبری دینی، مرجع تقلید بودن |
||
تبعید |
دور کردن، به جای دور فرستادن |
||
مرموز |
نامعلوم، مبهم، مشکوک |
||
تحصیل |
درس خواندن، یاد گرفتن |
||
اعتصاب |
دست از کار کشیدن به نشانه ی اعتراض |
||
پایه گذاری |
به وجود آوردن، راه اندازی |
||
پل صراط |
پلی که در روز قیامت که همه باید از آن عبور کنند اما انسان های خوب در جهنم نمی افتند |
دانش زبانی: بُن فعل ماضی
دانش زبانی: بُن فعل ماضی:
دانش زبانی
بُن فعل ماضی
بُن فعل ماضی:
به این جمله ها توجّه نمایید:
1) من دیروز نامه را نوشتم.
2) تو دیروز نامه را نوشتی.
3) او دیروز نامه را نوشت.
4) ما دیروز نامه را نوشتیم.
5) شما دیروز نامه را نوشتید.
6) آن ها دیروز نامه را نوشتند.
چنان که می بینید زمان فعل های جملات بالا، گذشته یا ماضی است. هر فعل صورت های مختلفی دارد که از روی آن شخص و شمار و زمان فعل را می توان دریافت.
شش ساخت زمان حال |
|
مفرد |
جمع |
نوشتم |
نوشتیم |
نوشتی |
نوشتید |
نوشت |
نوشتند |
اگر با دقت به شش ساخت زمان گذشته نگاه کنید، متوجّه می شوید در همهٔ آنها جزِء «نوشت» ثابت است؛ به این جزء، «بُن فعل» زمان گذشته می گویند.
جزئی که به بن فعل اضافه شده است، شخص و شمار فعل را نشان می دهد. به این جزء «شناسه» می گویند.
یادآوری:
به کلمه هایی مانند: نشستن، رفتن، دیدن، خوردن و ... «مَصدَر» می گویند. چنانچه حرف «ن» را از آخر این کلمه ها حذف کنیم، بن ماضی به دست می آید.
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هفتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هفتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هفتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هفتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هفتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هفتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هفتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هفتم