درسنامه کامل فارسی هشتم فصل 14 یاد حسین (ع)
تعداد بازدید : 3.77Mخلاصه نکات فارسی هشتم فصل 14 یاد حسین (ع) - درسنامه شب امتحان فارسی هشتم فصل 14 یاد حسین (ع) - جزوه شب امتحان فارسی هشتم نوبت اول فصل 14 یاد حسین (ع)
شعر «یاد حسین (ع)» و معنی شعر
شعر «یاد حسین (ع)» و معنی شعر:
درس چهاردهم
یاد حسین (ع)
- قالب شعر: قصیده
- کتاب: درآمدی بر ادبیات داستانی پس از پیروزی انقلاب اسلامی
- شاعر: فدایی مازندرانی
شد چنان از تَف دل، کام سخنور، تشنه که رديف سخنش آمده يک سر، تشنه
از شدت گرمای وجود شاعر، دهانش خشک شد که تمام رديف شعر خود را «تشنه» آورده است.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
تَف |
گرما، حرارت |
کام |
دهان |
سخنور |
شاعر |
یک سر |
تمام، سراسر |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
دل ß منظور «وجود شاعر»
تکرار ß «تشنه» دو بار تکرار شده است
كام و دل ß تناسب
تف دل ß كنايه از ناراحتی شدید
کام سخنور ß نهاد
تشنه ß مسند
ردیف سخنش ß مسند
یک سر ß قيد
تشنه دوم ß نهاد
خشک گرديد هم از دود دل و ديده دوات خامه با سوز رقم کرد به دفتر، تشنه
مرکبِ قلم دان بخاطر آه و ناله ها و اشک های سوزناک شاعر خشک شد و قلم با ناله و سوز، واژۀ تشنه را می نوشت.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
ديده |
چشم |
دوات |
ظرف مرکب، قلم دان |
خامه |
قلم |
رقم کردن |
نوشتن |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
نوشتن قلم با سوز ß تشخیص
دوات، خامه، قلم ß مراعات نظیر
ناراحتی قلم ß تشخيص
سوز دل خامه ß تشخيص
خامه، دوات، دفتر ß مراعات نظير
دل و دیده ß تناسب
حرف «د» ß واج آرایی
خشک ß مسند
دوات ß نهاد
خامه ß نهاد
رقم کرد ß فعل مرکب
تشنه ß مفعول
آه و افسوس از آن روز که در دشت بلا بود آن خسرو بی لشکر و ياور تشنه
افسوس می خورم که امام حسین (ع) در روز عاشورا در دشت کربلا بدون لشکر و ياور بود.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
آه |
حسرت، افسوس |
خسرو |
پادشاه، امام حسین |
دشت بلا |
کربلا |
دوات |
جوهر |
خامه |
قلم |
رقم زد |
نوشت |
بلا |
گرفتاری |
ياور |
کمک کننده |
آه و افسوس |
باعث تأسف و ناراحتی است |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
دشت بلا ß تشبیه (بلا به دشت تشبیه شده است)
آه و آن ß جناس
دود ß استعاره از آه و ناله
دشت بلا ß اضافه تشبیهی
آن و آه ß جناس اختلافی
خسرو ß استعاره از امام حسین (ع(
تلميح به ماجرای کربلا
آه و افسوس ß شبه جمله
آن خسرو بی لشکر و پاور ß نهاد
تشنه ß مسند
با لب خشک و دل سوخته و ديدۀ تر غرقۀ بحر بلا بود در آن بر، تشنه
امام حسین (ع) در حالی که لبهايش از شدت تشنگی خشک شده بود و دلش پر از ناراحتی بود و چشمانی اشکبار داشت، در کربلا به رنج و سختی زيادی گرفتار شده بود.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بحر |
دريا |
بر |
خشکی، بیابان |
دیده تر |
چشم اشک آلود |
غرقه |
غرق شده |
بلا |
مصیبت |
||
سوخته |
در اینجا به معنی ناراحت |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
بحر بلا ß تشبیه (بلا به بحر تشبیه شده است)
بحر و بر ß جناس
دل سوخته ß کنايه از کسی که رنج زيادی تحمل کرده است
لب، دل، دیده ß مراعات نظير
بحر و بر ß تضاد
تر، بر، در ß جناس
بحر بلا ß اضافه تشبیهی
دل سوخته ß کنایه رنج و ناراحتی داشتن
تشنه ß استعاره از امام حسین (ع)
غرقه بحر بلا ß مسند
آن بر ß متمم
تشنه ß نهاد
همچو ماهی که فُتد ز آب برون، آل نبی می تپیدی دلشان سوخته در بر، تشنه
قلب فرزندان پیامبر (ص) مانند ماهی که از آب بیرون افتاده باشد از شدت تشنگی در سینه می تپید.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
آل نبی |
خاندان پیامبر(ص) |
بَر |
سینه |
فُتد |
مخفف اُفتد |
برون |
مخفف بیرون |
بر |
در اینجا به معنی سینه |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
همچو ماهی ß تشبیه:
ركن اول (مشبه):آل نبی ركن دوم (مشبه به):ماهی ركن سوم (وجه شبه):از شدت تشنگی بالا و پایین پریدن رکن چهارم (ادات تشبيه):همچو
آب و ماهی ß تناسب
آب و تشنه ß تناسب
تلميح ß آل نبی (ص) به ماجرای کربلا
دل سوختن ß کنایه از ناراحتی زیاد
دل تپیدن ß کنایه از اضطراب از ترس و ناراحتی
ماهی ß متمم
آل نبی ß نهاد
دلشان ß نهاد
بر(سینه) ß متمم
سوخته و تشنه ß قید
آل احمد همه عطشان ز بزرگ و کوچک نسل حیدر همه از اصغر و اکبر، تشنه
همۀ خاندان پیامبر (ص) و حضرت علی (ع) از کوچک و بزرگ تشنه بودند.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
عطشان |
تشنه |
نسل حیدر |
فرزندان حضرت علی |
احمد |
لقب پیامبر(ص) |
اکبر |
بزرگ |
اصغر |
کوچک |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
بزرگ و کوچک ß تضاد
اصغر و اکبر ß تضاد
بزرگ و كوچك ß مجاز از همه
آل احمد و نسل حيدر اكبر و اصغر ß تلميح
عطشان و تشنه ß مترادف
اكبر و بزرگ:مترادف
اصغر و كوچک ß مترادف
اكبر و اصغر ß ایهام: ۱- حضرت علی اکبر و علی اصغر ۲- همه بزرگان و بچه ها
آل احمد:نهاد
عطشان:مسند
نسل حیدر:نهاد
تشنه:مسند
فعل «بودند» از انتهای دو جمله حذف شده است
تشنه لب کشته شود در لب شط از چه گناه آنکه سیراب کند در لب کوثر تشنه؟
امام حسین (ع) کسی است که در بهشت، تشنه ها را سیراب می کند. به چه گناهی بايد در کنار رود بزرگ تشنه بماند و کشته شود؟
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
شط |
رود بزرگ |
کوثر |
چشمه ای در بهشت |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
تشنه و سیراب ß تضاد
تشنه لب ß استعاره از امام حسین(ع)
لب دوم و لب در مصراع اول ß جناس تام
لب اول و آخر ß تكرار
تلمیح به امام حسين (ع)
تشنه لب ß نهاد
سیراب ß مسند
کند ß به معنای گرداند فعل اسنادی است
تشنه ß مفعول
بُرد عباس جوان ره چو سوی آب فرات ماند بر ياد حسین تا صف محشر، تشنه
حضرت عباس (ع) که جوانمرد بود به آب رود فرات رسید ولی به ياد امام حسین و يارانش که همگی تشنه بودند آب ننوشید و تا روز قیامت تشنه ماند.
واژه |
معنی واژه |
محشر |
قیامت |
فرات |
نام رودخانه ای در عراق امروزی |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
عباس و حسين ß تناسب
آب و فرات و تشنه ß تناسب
عباس جوان ß نهاد
ره برد ß فعل مرکب (حرکت کرد)
چو ß قید زمان (وقتی که)
تشنه ß مسند
گشت از کِلک فدايی چو دلش دود بلند بر ورق کرد رقم بس که مکرر تشنه
فدايی «شاعر» از بس که بر روی دفتر واژة تشنه را نوشت، از قلم او هم مانند دلش دود و ناله بلند شد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
کِلک |
قلم |
مکرر |
پی در پی |
بس |
بسیار |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
چو دل ß تشبیه
تشبيه ß كلک (قلم) به دل
كنايه ß از دل دود بلند شدن از دل (غم و ناراحتی)
تناسب ß كلک و ورق
تخلص ß فدایی
ايهام ß واژه فدایی: ۱- نام شاعر ۲- جان بر کف و ایثارگر
کلک فدایی ß متمم
دلش ß متمم
دود ß نهاد
ورق ß متمم
بس ß قید مقدار
مکرر ß قید تکرار
تشنه ß مفعول
میرزا محمود فدایی مازندرانی (حدود ۱۲۰۰ - ۱۲۸۰ هـ.ق):
از شاعران و مرثیه سرایان بزرگ عاشورایی در عصر قاجار است که در منطقه دودانگه شهر ساری می زیست و واقعه کربلا را بر پایه اسناد معتبر تاریخی به نظم درآورده است. بخش نخست دیوان شعر او مقتل منظوم) در قالب ترکیب بند سروده شده است که حدود ۴۲۰۰ بیت دارد. بخش دوم نزدیک به سه هزار بیت است که در قالب های گوناگون به بیان مفاهیم ادبیات عاشورایی پرداخته است. شعر «یاد حسین (ع)» گزینشی از قصیده ای بلند و شکوهمند است که از طولانی ترین قصاید استوار عاشورایی به شمار می آید. هنر شاعری فدایی در تصویر آفرینی های بدیع است. کلیات سروده های وی با عنوان «سوگنامه عاشورایی» یا « مقتل منظوم فدایی» اولین بار در سال ۱۳۸۸ به چاپ رسیده است.
قصیده ی «تشنه» (از کتاب مقتل منظوم فدایی مازندرانی) از قصاید بلند در ادب فارسی است، شش بار تجدید مطلع شده است و ۳۱۴ بیت دارد توان شعری و قدرت آفرینشگری میرزا محمود فدایی(سوگ سرای روزگار قاجار) را در این شعر می توان دید.
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هشتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هشتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هشتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هشتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هشتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هشتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هشتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هشتم
متن «روان خوانی: شوق آموختن» و نکات دستوی و آرایه های متن
متن «روان خوانی: شوق آموختن» و نکات دستوی و آرایه های متن:
روان خوانی
شوق آموختن
- نوع نثر: ساده و روان
- کتاب: حکایت زمستان
- نویسنده: سعید عاکف
حسین علی، یکی از بچّه های خراسانی بود که اصل و نسبش برمی گشت به یکی از روستاهای اطراف قوچان. خودش هم بزرگ شدۀ همان روستا بود.
در اردوگاه های مخوف رژیم بعث، روحیۀ غالب اسرای ایرانی، روحیّۀ مبارزه با سستی و تنبلی بود. تنبلی در آنجا به معنای تسلیم شدن به شرایط سخت اسارت و دست برداشتن از اصول و آرمان ها بود.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
مخوف |
ترسناک |
روحیه |
شخصیت |
غالب |
بیشتر |
آرمان |
هدف |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
اصل و نسب ß مترادف
سستی و تنبلی ß مترادف
با وجود تمام محدودیت هایی که نیروهای صدّام دربارۀ ما اعمال می کردند، بچّه ها برنامه های دینی و فرهنگی و ورزشی خوبی داشتند. حفظ کردن قرآن، دعا و حدیث، امری بود که همه به صورتی خودجوش دنبالش بودند. خود من با وجود اینکه در دوران درس و مدرسه، وضعیت نمره هایم هیچ تعریفی نداشت، توانستم شانزده جزء از قرآن شریف را حفظ کنم. برنامۀ دیگری که انجامش برای اکثر بچّه ها به صورت امری واجب درآمده بود، یادگیری علوم مختلف، زبان عربی و دیگر زبان های خارجی بود.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
محدودیت |
تنگنا |
اِعمال می کردند |
به کار می بردند |
خودکار |
خود جوش |
واجب |
ضروری |
حسین علی که از بچّه های آسایشگاه ما بود، برخلاف خیلی از اسرا، تن به چنین برنامه هایی نمی داد. البتّه، روحیۀ کسلی نداشت، ولی دل به آموختن و یادگیری نمی داد. یک روز که مأموران صلیب سرخ آمدند و طبق معمول به همه کاغذ دادند تا برای خانواده هایشان نامه بنویسند، حسین علی را دیدم که کاغذ به دست، گوشه ای ایستاده و به این و آن نگاه می کند. می دانستم سواد ندارد ولی رویش نمی شد به کسی بگوید برایش نامه بنویسد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
آسایشگاه |
محل استراحت |
بر خلاف |
مخالف |
اسرا |
جمع اسیر، اسیران |
طبق معمول |
مثل همیشه |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
دل نمی داد ß کنایه از تمایل نداشت
رفتم پیشش؛ گفتم: «چیه حسین علی؟ می خوای نامه بنویسی؟»
گفت: «ها.» گفتم: «برای پدر و مادرت؟»
گفت: «برای مادر بزرگم، «گل بی بی»، که خیلی دوستش دارم.»
حسین علی بچه صاف و صادقی بود. تمام دلخوشی او بی بی بود و حالا هم که اسیر شده بود، باز نهایت مقصودش، گل بی بی بود. به او گفتم: «بابا بگذار اون بیچاره راحت باشه.»
رنگش پرید و گفت: «برای چی؟»
گفتم: « آخه...»
فورا گفت: «آخه که چی؟ یعنی می گی مرده می شیم؟ »
گفتم: «شاید بمیریم، شاید شهید بشیم، شایدم هزار و یک بلای دیگر سرمون بیاد.»
یک دفعه قیافه اش جدی شد و مصمم گفت: «تو ممکنه هزار و یک بلا سرت بیاد ولی من مطمئنم که برمی گردم ایران.»
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
صاف و صادق |
پاک و راستگو |
نهایت مقصود |
آخرین هدف |
مصمّم |
با حالت جدّی |
مطمئنّم |
اطمینان دارم |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
رنگش پرید ß کنایه از ترسیدن و متوجه شدن
او از این نظر روحیه خوبی داشت. «حاج آقا ابوترابی» همیشه وجود چنین روحیه پر از امید را در بین اسرا، می ستود. خودش وقت هایی که توی محوطه راه می رفت، بند کتانی هایش را محکم می بست. بعد هم به در اردوگاه اشاره می کرد و می گفت: «به محض اینکه در باز بشه، من اولین نفری هستم که میرم ایران.»
به هر حال، وقتی دیدم حسین علی مصمم است برای بی بی نامه بنویسد، کاغذش را گرفتم و گفتم: «بیا تا برات بنویسم.»
شروع کرد به گفتن. بعد از احوالپرسی و چاق سلامتی، گفت: «بنویس بی بی، من تو رو خیلی دوست دارم، منتظرم که یک روزی از این جا آزاد بشم بیام و یک بار دیگر قصه های قشنگت را گوش کنم.»
اگر به لحاظ کاغذ در مضیقه نبودیم، فکر می کنم به اندازه یک کتاب حرف داشت که برای بی بی بنویسد. به هر حال، آن نامه از طریق مأموران صلیب سرخ به ایران رفت.
مدتی بعد، جواب نامه آمد. خجالت می کشید بیاورد پیش من، ولی به خاطر بی سوادی اش مجبور بود این کار را بکند.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
محوطه |
حیاط، محدوده |
می ستود |
تعریف می کرد |
به محض اینکه |
هر زمانی که |
به لحاظ |
از نظر |
مضیقه |
کمبود |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
احوالپرسی و چاق سلامتی ß مترادف
نامه را آورد.
وقتی خواندم، چنان گل از گل حسین علی شکفت و نیرو گرفت که گمان می کنم اگر همان موقع در اردوگاه را باز می کردند، تا دهاتشان یک نفس می دوید!
گفتم: «مگه بی بی چی نوشته که این قدر خوش حال شدی؟»
جا خورد. گفت: «خودت که خوندی چی گفته.»
گفتم: «من برای تو خوندم، خودم که نشنیدم که اون چی گفته.»
باز گل از گلش شکفت. گفت: «راست میگی؟!»
گفتم: «آره بابا، من که دقت نمیکنم ببینم اون چی گفته.»
به سبب سادگی زیادی که داشت، باز شروع کرد حرف های او را برایم گفتن. در این لحظه فکری به خاطرم رسید که دیدم بهترین فرصت است برای عملی کردنش.
همین طوری گفتم: «من این خط آخر نامه رو برات نخوندم حسین علی!»
زود گفت: «بگو ببینم چیه؟»
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
یک نفس |
بدون ایستادن |
جا خورد |
تعجّب کرد |
فرصت |
زمان |
عملی کردن |
اجرا کردن |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
گل از گل شکفتن ß کنایه از خوشحال شدن
گفتم: «بی بی نوشته من میدونم که اون نامه رو خودت ننوشتی، تو باید سواددار بشی تا از این به بعد خودت بتونی برای من نامه بنویسی.»
همان جاء في المجلس، از من خواست که به او خواندن و نوشتن یاد بدهم. من هم، از خدا خواسته قبول کردم.
دیدم بهترین راه تأثیر گذاری روی او، از طریق همین گل بی بی است. در جواب نامهای که از طرف حسین علی نوشتم به عنوان یکی از دوستان او، از بی بی خواستم در جواب نامه هایش، به او تذکرات دینی و مذهبی بدهد. مثلا حسین علی اکثر اوقات، نمازش را آخر وقت می خواند. از بی بی خواسته بودم درباره فضیلت نماز اول وقت، برای او چیزهایی بنویسد و از او بخواهد این کار را بکند.
آمدن نامه بعدی بی بی همان و تغییر حسین علی همان؛ حتی یک نمازش را هم نمی گذاشت از دست برود؛ همه را اول وقت می خواند.
تذکرات لازم دیگر را هم از همین طریق به حسین علی می دادم؛ مثلا به او می گفتم: بی بی گفته چرا با بچه ها شوخی میکنی و اونا رو می زنی؟» یا می گفتم: «بی بی گفته خیلی خوبه که دوشنبه ها و پنج شنبه ها را روزه بگیری.»
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
فی المجلس |
فوری |
تأثیر گذاری |
اثر گذاشتن |
تذکرات |
یادآوری ها |
فضیلت |
برتری، مزیّت |
از دست برود |
فراموش شود |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
از دست برود ß کنایه از «فراموش شدن»
همان ß قید تأکید
از همان لحظه ای که این را می شنید، رفتارش را در آن مورد اصلاح می کرد. او کم کم، قرآن خوان و حافظ قرآن هم شد.
جریان سواد دار شدنش هم حکایت جالبی داشت. برای اینکه عراقی ها به ما شک نکنند، تخته سیاه ما باغچه یا هر جای خاکی دیگری بود. من شکل حروف الفبا را با انگشت روی خاک ها می نوشتم و اسمش را به او می گفتم.
قرار بود که هر روز چهار حرف یاد بگیرد ولی چون حافظۀ خوبی داشت، سی و دو حرف را ظرف سه روز یاد گرفت. وسیلۀ کمکیِ دیگری که برای آموزشِ حسین علی به کار می گرفتم، نشریّاتی بود که به زبان فارسی نوشته می شد. از آنها به جای کتاب استفاده می کردم. ظرف یک ماه، کارش به جایی رسید که با گذاشتن حروف در کنار هم، کلمه می ساخت و یا کلمات سخت و آسان را با هجّی کردن حروفشان، به راحتی می خواند.
حدود سه ماه بعد بود که بالأخره موفّق شد اوّلین نامه را با دست خودش برای بی بی بنویس. در آن ایّام، حسین علی به قدری خوش بود که انگار اصلاً احساس نمی کرد در اسارت است. مدّتی بعد، از هم جدا شدیم. او رفت اردوگاهی، من هم رفتم به اردوگاه دیگر.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
حافظ |
حفظ کننده |
جریان |
ماجرا |
نشریات |
روزنامه ها و مجلّات |
هجی کردن |
بخش کردن |
بالأخره |
سرانجام |
انگار اصلاً |
گویا، پنداری هرگز |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
کارش به جایی رسید ß کنیه از «طوری پیشرفت کرد»
یکی دو سال بعد، به دلیل حساسیتی که فرمانده اردوگاه نسبت به من پیدا کرده بود، مرا به تنهایی به اردوگاهی دیگر تبعید کردند. چنین تبعیدی، یکی از شکنجه های بد روحی بود.
یک روز، سر در گریبان، گوشه ای نشسته بودم که دیدم یکی از مأموران صلیب سرخ از کنارم رد شد. یکی از اسرای مترجم هم پشت سرش راه می رفت. این مترجم داشت مثل بلبل با او انگلیسی حرف می زد. گفتم: «چقدر قیافه اش آشناست!»
یک آن از جا پریدم؛ گفتم: «نکنه حسین علی باشه.» ولی باز با خودم گفتم: «حسین علی چاق بود، این لاغره.» دنبالش رفتم. به او که رسیدم، دست زدم روی شانه اش. برگشت طرفم. گفتم: «سلام علیکم.» مرا نشناخت. گفت: «سلام»
بعد هم، خیلی مؤدبانه و با کلاس ادامه داد: «هر چی می خواین به اون بگین، بفرمایین تا ترجمه کنم.»
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
حساسیّت |
نگرانی |
تبعید |
فرستادن به زور |
شکنجه |
آزار و اذیت |
مؤدّبانه |
با ادب |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
چاق و لاغر ß تضاد
منظورش آن مأمور صلیب سرخ بود. گفتم: «نه، من با اینها کاری ندارم؛ من دنبال کسی به اسم حسین علی می گردم.» تا این را گفتم، زود مرا بغل کرد و داد زد: «حسین! خودتی؟!»
مأمور صلیب سرخ برگشت و به او خیره شد. فهمید زیادی احساساتی شده. زد روی شانه ام و گفت: «بذار این بابا رو راه بندازم، الآن می آم.»
آن روز، فهمیدم که او کاملاً به زبان انگلیسی هم مسلط شده است. مدتی بعد از آزادی، یک روز، یکی از دوستان حسین علی را دیدم. وقتی سراغش را گرفتم، گفت: «بابا اون این قدر نابغه شده که همه جا دنبالشن!»
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
خیره شد |
از روی تجب نگاه کرد |
مسلّط |
ماهر |
نابغه |
هوشمند، با استعداد |
سعید عاکف:
نویسنده و خاطره نویس ایرانی است که اغلب در مورد جنگ ایران و عراق می نویسد. وی در سال ۱۳۵۱ در تهران متولد شده است. کتاب های وی از پرتیراژترین کتب در زمینه دفاع مقدس بوده اند و حتی یکی از کتاب های او به نام «خاک های نرم کوشک» به چاپ دویست و بیست و پنجم نیز رسید.
محل زندگی: تهران، ایران
جایزه(ها): برگزیده دهمین دوره کتاب سال دفاع مقدس
کتاب ها: خاکهای نرم کوشک ( خاطرات خانواده و همرزمان شهید)، ساکنان ملک اعظم، خاطرات شگفت انگیز(۱)، بر فراز ارتفاع طالقانی؛ از دیگر آثار او می توان به حکایت زمستان، همرنگ خدا، رقص در دل آتش و ... اشاره کرد.
جزوات جامع پایه هشتم
جزوه جامع فارسی هشتم فصل 1 پیش از اینها
جزوه جامع فارسی هشتم فصل 2 خوب جهان را ببین! صورتگر ماهر
جزوه جامع فارسی هشتم فصل 3 ارمغانِ ایران
جزوه جامع فارسی هشتم فصل 4 سَفَر شکفتن
جزوه جامع فارسی هشتم فصل 5 درس آزاد
جزوه جامع فارسی هشتم فصل 6 راهِ نیک بختی
جزوه جامع فارسی هشتم فصل 7 آداب نیکان
جزوه جامع فارسی هشتم فصل 8 آزادگی
جزوه جامع فارسی هشتم فصل 9 نوجوان باهوش،آشپززادۀ وزیر،گریۀ امیر
جزوه جامع فارسی هشتم فصل 10 قلم سحرآمیز، دو نامه
جزوه جامع فارسی هشتم فصل 11 پرچم داران
جزوه جامع فارسی هشتم فصل 12 شیرِ حق
جزوه جامع فارسی هشتم فصل 13 ادبیات انقلاب
جزوه جامع فارسی هشتم فصل 14 یاد حسین (ع)
جزوه جامع فارسی هشتم فصل 15 درس آزاد
جزوه جامع فارسی هشتم فصل 16 پرندۀ آزادی، کودکان سنگ
جزوه جامع فارسی هشتم فصل 17 راه خوشبختی
معنی واژگان درس «یاد حسین (ع)»
معنی واژگان درس «یاد حسین (ع)»:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
تَف |
گرما، حرارت |
کام |
دهان |
سخنور |
شاعر |
یک سر |
تمام، سراسر |
ديده |
چشم |
دوات |
ظرف مرکب، قلم دان |
خامه |
قلم |
رقم کردن |
نوشتن |
آه |
حسرت، افسوس |
خسرو |
پادشاه، امام حسین |
دشت بلا |
کربلا |
دوات |
جوهر |
خامه |
قلم |
رقم زد |
نوشت |
بلا |
گرفتاری |
ياور |
کمک کننده |
بحر |
دريا |
بر |
خشکی، بیابان |
دیده تر |
چشم اشک آلود |
غرقه |
غرق شده |
بلا |
مصیبت |
بر |
در اینجا به معنی سینه |
آل نبی |
خاندان پیامبر(ص) |
بَر |
سینه |
فُتد |
مخفف اُفتد |
برون |
مخفف بیرون |
عطشان |
تشنه |
نسل حیدر |
فرزندان حضرت علی |
احمد |
لقب پیامبر(ص) |
اکبر |
بزرگ |
اصغر |
کوچک |
محشر |
قیامت |
شط |
رود بزرگ |
کوثر |
چشمه ای در بهشت |
کِلک |
قلم |
مکرر |
پی در پی |
بس |
بسیار |
مضیقه |
کمبود |
مخوف |
ترسناک |
روحیه |
شخصیت |
غالب |
بیشتر |
آرمان |
هدف |
محدودیت |
تنگنا |
اِعمال می کردند |
به کار می بردند |
خودکار |
خود جوش |
واجب |
ضروری |
آسایشگاه |
محل استراحت |
بر خلاف |
مخالف |
اسرا |
جمع اسیر، اسیران |
طبق معمول |
مثل همیشه |
صاف و صادق |
پاک و راستگو |
نهایت مقصود |
آخرین هدف |
مصمّم |
با حالت جدّی |
مطمئنّم |
اطمینان دارم |
محوطه |
حیاط، محدوده |
می ستود |
تعریف می کرد |
به محض اینکه |
هر زمانی که |
به لحاظ |
از نظر |
یک نفس |
بدون ایستادن |
جا خورد |
تعجّب کرد |
فرصت |
زمان |
عملی کردن |
اجرا کردن |
فی المجلس |
فوری |
تأثیر گذاری |
اثر گذاشتن |
تذکرات |
یادآوری ها |
فضیلت |
برتری، مزیّت |
از دست برود |
فراموش شود |
نابغه |
هوشمند، با استعداد |
خیره شد |
از روی تجب نگاه کرد |
مسلّط |
ماهر |
حساسیّت |
نگرانی |
تبعید |
فرستادن به زور |
شکنجه |
آزار و اذیت |
مؤدّبانه |
با ادب |
حافظ |
حفظ کننده |
جریان |
ماجرا |
نشریات |
روزنامه ها و مجلّات |
هجی کردن |
بخش کردن |
بالأخره |
سرانجام |
انگار اصلاً |
گویا، پنداری هرگز |
آه و افسوس |
باعث تأسف و ناراحتی است |
||
سوخته |
در اینجا به معنی ناراحت |
||
فرات |
نام رودخانه ای در عراق امروزی |
دانش ادبی: ردیف
دانش ادبی: ردیف:
دانش ادبی
ردیف
ردیف:
به کلماتی که دقیقا مثل هم باشند و بعد از قافیه بیايند، رديف می گويند. رديف کلمه ای است که در پايان دو مصراع، تکرار می شود.
ردیف گاهی اسم، فعل، صفت، ضمیر، حرف و ... است. گاهی نیز به شکل عبارت می آید. به عنوان مثال:
هیچکس از جای او آگاه نیست هیچکس را در حضورش راه نیست
نیست: ردیف از نوع فعل
با وضويی دست و رويی تازه کرد با دل خود گفت و گويی تازه کرد
تازه کرد: ردیف از نوع فعل
به بینندگان آفريننده را نبینی مرنجان دو بیننده را
را: ردیف از نوع حرف
تا توانی می گريز از يار بد یار بد، بدتر بود از مار بد
بد: ردیف از نوع صفت
شد نفسِ آن دو سه همسالِ او تنگ تر از حادثۀ حالِ او
او: ردیف از نوع ضمیر
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هشتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هشتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هشتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هشتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هشتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هشتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هشتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هشتم