درسنامه کامل فارسی ششم فصل 15 میوه ی هنر
تعداد بازدید : 3.77Mخلاصه نکات فارسی ششم فصل 15 میوه ی هنر - درسنامه شب امتحان فارسی ششم فصل 15 میوه ی هنر - جزوه شب امتحان فارسی ششم نوبت اول فصل 15 میوه ی هنر
شعر «میوه ی هنر» و معنی شعر
شعر «میوه ی هنر» و معنی شعر:
درس پانزدهم
میوه ی هنر
- نوع قالب شعری: قطعه
- شاعر: پروین اعتصامی
- کتاب: دیوان اشعار
آن قصّه شنیدید که در باغ، یکی روز از جورِ تَبر، زار بنالید سپیدار
آیا آن داستان را شنیده اید که روزی در باغ، درخت سپیدار به خاطرِ ظلم و ستمِ تبر ناله و زاری می کرد.
واژه |
معنی واژه |
جور |
ظلم و ستم |
زار |
ناتوان و درمانده، گریه با سوز و گداز |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
سپیدار ß قافیه
زار و سپیدار ß سجع
جورِ تبر ß تشخیص (جان بخشی، شخصیت بخشی)
بنالید سپیدار ß تشخیص (جان بخشی، شخصیت بخشی)
آن قصّه ß مفعول
زار ß قید
سپیدار ß نهاد
باغ ß متمّم
جور ß متمّم
کز من نه دگر بیخ و بُنی ماند و نه شاخی از تیشه ی هیزمشکن و ارّه ی نجّار
از دستِ تبر هیزم شکن و ارّه ی نجّار، دیگر برای من ریشه و شاخه ای باقی نمانده است.
واژه |
معنی واژه |
بیخ و بن |
ریشه |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
نجّار ß قافیه
بیخ، بن، شاخ ß تناسب (مراعات نظیر)
تیشه، هیزم شکن، ارّه، نجار ß تناسب (مراعات نظیر)
گفتش تبر آهسته که جُرم تو همین بس کاین موسم حاصل بُوَد و نیست تو را بار
تبر آهسته به سپیدار گفت که گناه تو این است که اکنون زمان میوه دادن است امّا تو میوه و حاصلی نداری.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
کاین |
که این |
موسم |
فصل، دوره |
بار |
میوه |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
بار ß قافیه
گفتنِ تبر ß تشخیص
گفت ß ماضی ساده
آهسته ß قید
عبارت «جُرم تو همین بس» ß مفعول برای فعل «گفت»
«ــَـ ش» در «گفتش» ضمیر شخصی متّصل است و جزءِ فعل نیست و نقش متمّم دارد. (به او گفت)
تا شام، نیفتاد صدای تبر از گوش شد توده در آن باغ، سحر، هیمه ی بسیار
تا شب، صدای تبر، شنیده می شد و صبح هنگام، هیزم بسیاری در باغ جمع شده بود.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
توده |
مقدار زیاد، تلنبار |
هیمه |
هیزم، چوب خشک |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
بسیار ß قافیه
صدای چیزی از گوش نیفتادن ß کنایه از قطع نشدن صدای آن، ادامه داشتن فعالیت آن
شام و سحر ß تضاد
هیمه، باغ، تبر ß تناسب
«تا» در مصراع اوّل، چون فاصله ی زمان را می رساند، حرف اضافه است نه حرف ربط؛ بنابراین، شام متمّم می باشد
آن باغ ß متمّم
دهقان چو تنور خود از این هیمه برافروخت بگریست سپیدار و چنین گفت دگر بار
آوَخ که شدم هیزم و آتشگر گیتی اندام مرا سوخت چنین ز آتشِ اِدبار
وقتی که کشاورز، تنورِ خود را با این هیزم، روشن کرد، سپیدار گریه کرد و دوباره گفت:
افسوس که هیزم شدم و روزگارِ آتش افروز، تن مرا با آتش بدبختی سوزاند.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
دهقان |
کشاورز |
تنور |
اجاق |
بگریست |
گریه کرد |
آوخ |
دریغ و افسوس |
گیتی |
جهان، دنیا |
ز آتش |
از آتش |
اِدبار |
بدبختی |
سوخت |
سوزاند |
آتشگر |
روشن کننده آتش، آتش افروز |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
این دو بیت موقوف المعانی هستند
بار ß قافیه بیت اول
اِدبار ß قافیه بیت دوم
گریستن سپیدار ß تشخیص (جان بخشی، شخصیت بخشی)
دهقان ß نهاد
تنور ß مفعول
هیمه ß متمّم
برافروخت ß فعل پیشوندی
آتشگر گیتی ß تشبیه (گیتی (جهان) مانند آتشگر است)
آتش ادبار ß تشبیه (ادبار مانند آتش است)
آوَخ ß شبه جمله و یک جمله است
آتشگر گیتی ß مضاف و مضاف الیه (ترکیب اضافی)
آتش ß متمّم
اِدبار ß مضاف الیه
اندام مرا ß مفعول
خندید برو شعله، که از دست که نالی ناچیزی تو، کرد بدین گونه تو را خوار
شعله به سپیدار خندید که از دست چه کسی شکایت می کنی؟ بی ارزش بودن تو، تو را این گونه، پَست و حقیر کرد.
واژه |
معنی واژه |
نالی |
ناله میکنی |
خوار |
پست و حقیر، تو سری خور |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
خوار ß قافیه
خندیدن شعله ß تشخیص و همچنین کنایه از شعله ور شدن
نالی (می نالی) ß مضارع اخباری
خندید ß فعل ماضی
کرد ß فعل ماضی
آن شاخ که سر برکشد و میوه نیارد فرجام، به جز سوختنش نیست سزاوار
آن شاخه ای که رُشد کند و بزرگ شود و میوه ندهد، سرانجام، فقط سزاوار سوختن و نابودی است.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
فرجام |
عاقبت کار، پایان |
سزاوار |
شایسته |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
سزاوار ß قافیه
سر بر کشیدن ß کنایه از رشد کردن و بزرگ شدن
میوه ß مفعول
فرجام ß قید
جز دانش و حکمت نبوَد میوه ی انسان ای میوه فروش هنر، این دکّه و بازار
حاصل و ثمره ی انسان، علم و دانش است؛ بنابراین ای انسانی که هنر و دانش اندوخته ای، اکنون زمان نشان دادن علم و هنر فرا رسیده است.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
حکمت |
دانایی |
دکّه |
دکان کوچک |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
بازار ß قافیه
میوه ی انسان ß استعاره مکنیه ( منظور از «میوه ی انسان»، همان علم و دانش است که نتیجه و ثمره ی موفّقیّت انسان می باشد)
دکّه و بازار، محل عرضه و فروش کالا است و منظور شاعر این است که الان زمان آشکار کردنِ علم و هنر است.
میوه فروشِ هنر ß استعاره از کسی که خود را دانا نشان میدهد
این دکه و بازار ß کنایه از اینکه شرایط مهیا و فراهم است (پس آنچه از علم و دانش داری را نشان بده و به دیگران بیاموز)
از گفته ی ناکرده و بیهوده چه حاصل کردار نکو کن، که نه سودی ست ز گفتار
سخنِ بدون عمل و بیهوده، فایده ای ندارد. رفتار شایسته و خوب انجام بده که سخن بی عمل، سودی ندارد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
نا کرده |
انجام نداده |
نه سودی ست |
سودی ندارد |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
گفتار ß قافیه
کردار و گفتار ß سجع
کل بیت ß تلمیح به ضرب المثل «دو صد گفته چون نیم کردار نیست»
چه حاصل ß پرسش انکاری (حاصلی ندارد)
در مصراع اوّل، فعل حذف شده است
گفته ی ناکرده و بیهوده ß موصوف و صفت
آسان گذرد گر شب و روز و مَه و سالت روز عمل و مزد، بُوَد کارِ تو دشوار
اگر در دنیا، زندگی تو به آسانی و بدون تلاش، سپری شود، در روز پاداش گرفتن برای دیدن نتیجه ی عمل، کار تو سخت می شود؛ یعنی، به پاداش خوب نخواهی رسید.
واژه |
معنی واژه |
سالت |
سال تو |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
دشوار ß قافیه
آسان و دشوار ß تضاد
شب و روز ß تضاد
شب و روز و ماه و سال ß تناسب
روز عمل و مزد ß استعاره از قیامت
پیام درس:
انسان باید در کسب علم و دانش، تلاش کند و بعد از اینکه علم و دانش را به دست آورد، به آن عمل کند. در این صورت است که علم و دانش، ارزش پیدا می کند. به قول سعدی:
سعدیا! گرچه سخن دان و مصالح گویی به عمل کار برآید به سخندانی نیست
پروین این شعر را به صورت مناظره، بین «سپیدار» و «تبر» سروده است و با آرایه ی «تشخیص» آن را بیان کرده است؛ یعنی سپیدار نماد انسان هایی است که به دنبال سعی و تلاش و عمل نمی روند.
پروین اعتصامی (1285 – 1320 هـ.ش):
پروین اعتصامی که نام اصلی او رخشنده است، شاعر پُر آوازه ی زبان فارسی است. وی در تبریز دیده به جهان گشود. پدرش یوسفِ اعتصامی، معروف به اعتصام الملک، از نویسندگان بنام ایران و مدیر مجلّه ای به نام «بهار» بود. اوّلین اشعار پروین نیز در همین مجلّه منتشر شد. سروده های پروین در زمینه ی موضوعات اجتماعی، اخلاقی و انتقادی است و حالتی اندرزگونه دارد. آرامگاه وی شهر قُم، کنار صحن مبارک حضرت معصومه (س) قرار گرفته است.
قالب قطعه:
شعری است که مصراع های دوم همه ی بیته ای آن هم قافیه هستند. حدّاقل بیته ای قطعه، دو بیت است؛ امّا حداکثر آن مشخّص نشده است.
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه ششم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه ششم
- گام به گام تمامی دروس پایه ششم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه ششم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه ششم
- فلش کارت های آماده دروس پایه ششم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه ششم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه ششم
«حکایت: افلاطون و مرد جاهل» و معنی حکایت
حکایت: افلاطون و مرد جاهل» و معنی حکایت:
حکایت
افلاطون و مرد جاهل
- نوع نثر: ساده و روان
گویند روزی افلاطون نشسته بود. مردی جاهل، نزدِ او آمد و نشست و شروع کرد به حرف زدن. در میانه ی سخن گفت: «ای حکیم! امروز فلان مرد را دیدم که سخنِ تو می گفت و تو را دعا می کرد و میگفت: افلاطون، بزرگ مردی است که هرگز کس چون او نبوده است و نباشد، خواستم که شکر و سپاس او را به تو رسانم.»
می گویند یک روز افلاطون نشسته بود. مرد نادانی پیش او آمد و نشست و مشغول حرف زدن شد. در بین حرف هایش گفت: «ای انسان دانشمند و دانا! امروز فلان کس را دیدم که درباره ی تو حرف می زد و تو را دعا می کرد و می گفت: افلاطون، مرد بزرگی است که هرگز کسی مثل او در جهان نبوده است و نخواهد بود، خواستم که ستایش و تعریف او را به گوش تو برسانم.»
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
جاهل |
نادان |
درمیانه ی سخن |
در بین سخن گفتن |
فلان |
واژه ای است برای اشاره به شخص نامعلوم |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
روزی ß قید زمان
میانه ß متمّم
حکیم ß منادا
فلان مرد ß مفعول
شکر و سپاس ß مفعول
افلاطون چون این سخن بشنید، سر فرو برد و بگریست و سخت، دلتنگ شد.
وقتی افلاطون این حرف را شنید، سرش را پایین انداخت و گریه کرد و بسیار ناراحت شد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
سخت |
بسیار |
دلتنگ |
ناراحت |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
دلتنگ شدن ß کنایه از ناراحت شدن
سر ß مفعول
سخت ß قید
این مرد گفت: «ای حکیم! از من چه رنج آمد تو را که چنین تنگدل گشتی؟»
مرد گفت: ای انسان دانا! من چه کاری انجام دادم که سبب رنجیدن تو شد و تو ناراحت شدی؟
واژه |
معنی واژه |
رنج |
سختی، ناراحتی |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
«را» در «تو را» (به تو) ß حرف اضافه و تو متمّم است
افلاطون گفت: «از تو رنجی به من نرسید ولیکن برای من از این بَدتَر چیست که جاهلی مرا بستاید.»
افلاطون گفت: «تو باعث رنجیدن من نشدی امّا هیچ چیز برای من بدتر از این نیست که یک نادان از من تعریف کند».
پیام:
هنگامی که افراد نادان از ما تعریف می کنند، نباید خوشحال شویم، چرا که انسان های نادان، سطحی نگر هستند و از عقل و خردشان فرمان نمی برند؛ بنابراین از چیزهایی خوششان می آید که به اندازه ی درک آن ها باشد. به خاطر همین، انسان عاقل نباید از تعریف جاهلان، خوشحال شود.
افلاطون:
دومین فیلسوف از فیلسوفان بزرگ یونان است. مهمترین کتابی که از افلاطون به جای مانده، «رساله ی جمهور» است. افلاطون شاگرد سُقراط بود.
جزوات جامع پایه ششم
جزوه جامع فارسی ششم فصل 1 معرفت آفریدگار
جزوه جامع فارسی ششم فصل 2 پنجره های شناخت
جزوه جامع فارسی ششم فصل 3 هوشیاری
جزوه جامع فارسی ششم فصل 4 داستان من و شما
جزوه جامع فارسی ششم فصل 5 هفت خان رستم
جزوه جامع فارسی ششم فصل 6 ای وطن
جزوه جامع فارسی ششم فصل 7 درس آزاد(فرهنگ بومی 1)
جزوه جامع فارسی ششم فصل 8 دریاقلی
جزوه جامع فارسی ششم فصل 9 رنج هایی کشیده ام که مپرس
جزوه جامع فارسی ششم فصل 10 عطّار و جلال الدّین محمد
جزوه جامع فارسی ششم فصل 11 شهدا خورشیدند
جزوه جامع فارسی ششم فصل 12 دوستی / مشاوره
جزوه جامع فارسی ششم فصل 13 درس آزاد (فرهنگ بومی 2)
جزوه جامع فارسی ششم فصل 14 راز زندگی
جزوه جامع فارسی ششم فصل 15 میوه ی هنر
جزوه جامع فارسی ششم فصل 16 آداب مطالعه
جزوه جامع فارسی ششم فصل 17 ستاره ی روشن
معنی واژگان درس «میوه ی هنر»
معنی واژگان درس «میوه ی هنر»:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
جور |
ظلم و ستم |
بیخ و بن |
ریشه |
کاین |
که این |
موسم |
فصل، دوره |
بار |
میوه |
نالی |
ناله میکنی |
توده |
مقدار زیاد، تلنبار |
هیمه |
هیزم، چوب خشک |
دهقان |
کشاورز |
تنور |
اجاق |
بگریست |
گریه کرد |
آوخ |
دریغ و افسوس |
گیتی |
جهان، دنیا |
ز آتش |
از آتش |
اِدبار |
بدبختی |
سوخت |
سوزاند |
فرجام |
عاقبت کار، پایان |
سزاوار |
شایسته |
حکمت |
دانایی |
دکّه |
دکان کوچک |
نا کرده |
انجام نداده |
نه سودی ست |
سودی ندارد |
سالت |
سال تو |
رنج |
سختی، ناراحتی |
جاهل |
نادان |
درمیانه ی سخن |
در بین سخن گفتن |
سخت |
بسیار |
دلتنگ |
ناراحت |
خوار |
پست و حقیر، تو سری خور |
||
آتشگر |
روشن کننده آتش، آتش افروز |
||
زار |
ناتوان و درمانده، گریه با سوز و گداز |
||
فلان |
واژه ای است برای اشاره به شخص نامعلوم |
واژگان هم خانواده درس «میوه ی هنر»
واژگان هم خانواده درس «میوه ی هنر»:
شرق - مشرق |
محصول - حاصل |
ظهور - مظهر |
صداقت - صادق - صدق |
عطر - معطّر - عطّار |
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه ششم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه ششم
- گام به گام تمامی دروس پایه ششم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه ششم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه ششم
- فلش کارت های آماده دروس پایه ششم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه ششم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه ششم
واژگان متضاد درس «میوه ی هنر»
واژگان متضاد درس «میوه ی هنر»:
واژه |
متضاد واژه |
واژه |
متضاد واژه |
فرجام |
آغاز |
سود |
ضرر |
آهسته |
سریع |
آسان |
دشوار |
بسیار |
اندک |
|
|
جزوات جامع پایه ششم
جزوه جامع فارسی ششم فصل 1 معرفت آفریدگار
جزوه جامع فارسی ششم فصل 2 پنجره های شناخت
جزوه جامع فارسی ششم فصل 3 هوشیاری
جزوه جامع فارسی ششم فصل 4 داستان من و شما
جزوه جامع فارسی ششم فصل 5 هفت خان رستم
جزوه جامع فارسی ششم فصل 6 ای وطن
جزوه جامع فارسی ششم فصل 7 درس آزاد(فرهنگ بومی 1)
جزوه جامع فارسی ششم فصل 8 دریاقلی
جزوه جامع فارسی ششم فصل 9 رنج هایی کشیده ام که مپرس
جزوه جامع فارسی ششم فصل 10 عطّار و جلال الدّین محمد
جزوه جامع فارسی ششم فصل 11 شهدا خورشیدند
جزوه جامع فارسی ششم فصل 12 دوستی / مشاوره
جزوه جامع فارسی ششم فصل 13 درس آزاد (فرهنگ بومی 2)
جزوه جامع فارسی ششم فصل 14 راز زندگی
جزوه جامع فارسی ششم فصل 15 میوه ی هنر
جزوه جامع فارسی ششم فصل 16 آداب مطالعه
جزوه جامع فارسی ششم فصل 17 ستاره ی روشن
دانش زبانی: شبه جمله، مخفّف
دانش زبانی: شبه جمله، مخفّف:
دانش زبانی
شبه جمله
شبه جمله:
کلمه ی « آوخ» که در درس خواندیم یک واژه است؛ اما معنای یک جمله ی کامل را بیان می کند. گاهی برای حالت هایی مانند آرزو، اندوه و شادی از کلمه هایی مانند ای کاش، افسوس، آفرین، آوخ و ... استفاده می کنیم. این کلمات را به جمله می گویند. این کلمات، اجزای یک جمله را ندارند ولی معنای یک جمله ی کامل را بیان می کنند. شبه جمله یعنی شبیه یک جمله.
مخفّف
مخفّف:
به کلمه های زیر توجه کنید:
پار ß پارسال
دی ß دیروز
مه ß ماه
گاهی شاعران از کلمات کوتاه شده ای مانند «پار، دی، مَه، گَه و شَه» استفاده می کنند. این کلمات، مخفّف هستند.